روزنامه جامجم نوشت: در سریال پژمان درباره سیر تا پیاز فوتبال ایران صحبت میشود. خیلی از بازیکنان با اسم واقعیشان در داستان حضور دارند. از آنجا که درباره مثبت یا منفی بودن شخصیتهای سریال زیاد بحث شده است به سراغ هر یک از شخصیتها میرویم تا ببینیم این سریال چه تصویری از مهرههای فوتبال ایران ارائه داده است.
* پژمان جمشیدی؛ رفیقباز و کندذهن
ورزشکاری که در سراشیبی سقوط قرار گرفته است، وارد دوران جدیدی میشود و نمیخواهد این مساله را بپذیرد. پژمان روز به روز اعتماد به نفسش را بیشتر از دست میدهد و ضعیفتر میشود، وقتی خودش را در مبارزه بازنده میبیند به چاپلوسی رو میآورد و به مراسم ختم اقوام حمید درخشان میرود. در آن مراسم سعی میکند از نسل فوتبالیستهای حمید درخشان تعریف کند، ولی چون جملاتش را اشتباه میگوید به هدفش نمیرسد. پژمان در برخورد با این مربی پیشکسوت صادقانه رفتار نمیکند و چیزهایی میگوید که او خوشش بیاید.
این فوتبالیست را در حال تمرین در زمین فوتبال نمیبینیم و بیشتر وقتش به خوشگذرانی و رفیقبازی میگذرد. این شخصیت تا حدودی کندذهن است و حتی در جایی میگوید من دست راست و چپم را نمیشناسم. خواهرش پریسا (بهاره رهنما) هم اعتراف میکند پژمان در دوران مدرسه فقط در نمره ورزش 20 میگرفته و بقیه درسهایش را تجدید میشده است.
* علی موسوی؛ زودرنج
پژمان عادت دارد بازیهای فوتبال را دسته جمعی نگاه کند و علی موسوی هم عضو ثابت این جمع دوستانه فوتبالی است. همیشه با پژمان وارد بحث و چالش میشود و آخر سر کارشان به دعوا و اختلاف میکشد.
* بهروز رهبریفرد؛ چاق و چاپلوس
شدت چاپلوسیاش از پژمان خیلی بیشتر است. چون در یکی از سکانسها میبینیم خرید شیرینی و دسته گل مراسم خاکسپاری را به عهده گرفته است. بهروز هم مثل پژمان از کابوس فراموش شدن وحشت دارد و آرزویش این است که فصل دیگر در پرسپولیس بازی کند؛ ولی چون اضافه وزن پیدا کرده هیچ تیمی او را قبول نمیکند.
* عادل فردوسیپور؛ متهم
از زبان پژمان چند بار میشنویم فردوسیپور از فوتبالیستها برای شرکت در برنامه نود پول میگیرد. تعدادی دیگر از فوتبالیستها هم چنین اعتقادی دارند؛ اما حمید درخشان این صحبتها را تکذیب میکند.
* حمید درخشان؛ خوشاخلاق و باتعصب
از معدود فوتبالیستهای مثبت و دوستداشتنی سریال پژمان است که فیلمنامهنویس، تصویر خوبی از او به عنوان فعال فوتبالی ارائه میکند. او درباره غیرت و تعصب بازیکنان همنسل خودش صحبت میکند و این که برایشان پول، دستمزد و قرارداد اهمیت زیادی نداشته است. او میگوید: ما با ماشین پیکان سر تمرین میرفتیم که صندوق عقبش رختکن بچهها هم بود. درخشان، مربی باشخصیتی است که در مراسم خاکسپاری و ختم با روی باز با دیگران برخورد میکند. در سریال گفته میشود او بازیکن باتعصبی است که 15 سال برای تیم پرسپولیس بازی کرده است.
* وحید؛ خوشبین نسبت به آینده
مدیر برنامههای پژمان نسبت به همه چیز و همه کس خوشبین است. وحید دوستش را به آینده امیدوار میکند و به او دلداری میدهد.
* طرفداران فوتبالیستها؛ مزاحم
آدمهایی که کنار پژمان و بهروز رهبریفرد عکس میگیرند معمولا تیپ و ظاهر موجهی ندارند. آنها بازیکن مورد علاقهشان را در آغوش میگیرند و برای او ایجاد مزاحمت میکنند. تعدادی دیگر از مردم هم اصلا فوتبالیستها را نمیشناسند. مثل مردمی که در صف گرفتن کارت پرواز ایستادهاند و اجازه نمیدهند پژمان بدون نوبت کارش را انجام دهد. دسته دیگر مردمی هستند که پژمان را میشناسند و مسخرهاش میکنند.
* خبرنگار ورزشی؛ بیاطلاع و کمسن و سال
در این سریال میبینیم پسربچهای کمسن و سال در بهشت زهرا به عنوان خبرنگار جلوی پژمان را میگیرد و با او مصاحبه میکند. پژمان به شوخی به او میگوید شاید تو خبرنگار «کیهانبچهها» هستی! وحید با دادن پولی به عنوان رشوه به این خبرنگار خردسال! از او میخواهد عکس پژمان را در صفحه اول روزنامه چاپ کند.