کد خبر: ۱۷۲۳۳۹
زمان انتشار: ۰۸:۳۶     ۱۷ مهر ۱۳۹۲
سرمقاله ی روزنامه های کیهان،خراسان،رسالت،جمهوری اسلامی و ...را میتوانید از اینجا بخوانید:
مطلبی که که روزنامه کیهان در ستون سرمقاله خود از سعدالله زارعی با عنوان«آنگونه که هست ببینیم»به چاپ رساند به شرح زیر است:

«روندسازی در منطقه حساس خاورمیانه و بخش بزرگ دیگری از جهان برخلاف نظر ما دارد پیش می‌رود و ما باید آن را تغییر دهیم. ما از برنامه هسته‌ای ایران نگرانی نداریم چرا که گداخت هسته‌ای که مرحله‌ای بالاتر از غنی‌سازی است را در اختیار اسرائیل قرار داده‌ایم.»این بخشی از گزارشی است که شورای روابط خارجی آمریکا در 15 ژوئیه 2013- 24 تیر 1392- به سنای آمریکا ذیل عنوان «گزارش متعاقب 90 روزه بند H قطعنامه 1737» ارائه کرده و پرده از بسیاری از حقایق برمی‌دارد. آنچه در این سند غیررسمی آمده است نشان می‌دهد که برخلاف آنچه در تبلیغات می‌آید، توانایی هسته‌ای- چه صلح‌آمیز باشد و چه نباشد- سبب نگرانی آمریکایی‌ها نشده بلکه بحث از توانایی هسته‌ای ایران و خطرناک نمایاندن آن از یک سو برای سرپوش گذاشتن به مشکل واقعی آمریکایی‌ها و از سوی دیگر برای کشاندن ایران به بازی در میدان دیگر که چندان با منافع ملی آن سازگار نیست، صورت می‌گیرد.

 مشکل اصلی همانگونه که در این گزارش آمده است موفقیت و توانایی ایران در روندسازی در دو سطح منطقه‌ای و بین‌المللی است کما اینکه آن زمان که آمریکایی‌ها ناچار به پذیرش شکست در معادله نظامی- امنیتی سوریه شدند، «جان کری» وزیر خارجه آمریکا خطاب به نمایندگان کنگره گفت: «بگذرید قرار است ما یک اتفاق بزرگ را در مجمع عمومی شکل بدهیم پس از آن، بدون نیاز به جنگ در سوریه،‌حزب‌الله و ایران را متوقف می‌کنیم. ما نشانه‌هایی از ایران دیده‌ایم که می‌گویند ایران آماده است که متوقف شود.»روندسازی در منطقه و سطح بین‌المللی بر مبنای فروپاشی منظم مورد قبول آمریکا استوار است به عبارتی دیگر در این منطقه آمریکا با یک رقیب مواجه نیست،‌آنگونه که در زمان اتحاد جماهیر شوروی اینگونه بود،‌در اینجا آمریکا با یک «جایگزین» (Alternative) مواجه می‌باشد. به این آمار توجه کنید.

براساس اعلام رسمی چند مؤسسه نظرسنجی آمریکا- از جمله گزارش پیو- در دوران جنگ سرد، تنفر از آمریکا در جهان که از تبلیغات کمونیستی و توسط رژیم‌های بلوک شرق تولید می‌شد، 25 درصد بود در حالی که بعد از انقلاب اسلامی ایران و در دهه‌های 1980 تا 2010 میانگین میزان تنفر از آمریکا در جهان به 80 درصد و در کشورهای خاورمیانه به 88 درصد رسیده است این به آن معناست که اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی حداکثر یک رقیب معمولی بود در حالی که ایران با این میزان تولید نفرت از آمریکا قطعاً یک دشمن جدی برای آمریکایی‌ها به حساب می‌آید. مذاکرات ایران و آمریکا از این منظر اهمیت استراتژیک دارد چرا که اگر در نهایت به نفع ایران رقم بخورد آمریکایی‌ها باید بطور رسمی بپذیرند که دوران اقتدار آنان در بخش وسیعی از جهان به پایان رسیده است و اگر به نفع آمریکا تمام شود، بار بسیار سنگینی- یعنی نفرت در افکار عمومی با ضریب بالا و میانگین 80 درصد- از دوش مقامات و سیستم این کشور برداشته می‌شود و آمریکا می‌تواند با کمک آن قدرت رو به فروپاشی خود را بازسازی نماید.

براین اساس در گزارش شورای روابط خارجی ذیل بند H قطعنامه ضد ایرانی 1737 درباره موضوعات زیادی بحث شده و بحث هسته‌ای ایران تنها جزء کوچکی از آن بوده است. در این گزارش می‌گوید ایران در حال افزایش توانایی‌های موشکی خود است،‌ به تقویت حزب‌الله می‌پردازد، با قاطعیت از اسد حمایت می‌کند،‌ سیاست ستیزه‌گرایانه خود را با روند صلح اعراب و اسرائیل ادامه می‌دهد، باعث نگرانی شدید عربستان شده، ‌موقعیت خود در عراق را با همکاری دولت نوری مالکی ارتقاء بخشیده است، در یمن به حمایت از جمعیت‌های انقلابی می‌پردازد، در بحرین از حقوق شیعیان دفاع می‌کند، خواستار تضعیف موقعیت غرب در افغانستان و پاکستان است و...می‌توانیم با قاطعیت بگوئیم مذاکرات ایران و 5+1 چه به نفع ایران و چه به ضرر ایران فیصله پیدا کند تغییری در اعمال فشارهای غرب به ایران پدید نمی‌آورد و البته این درست است که پرونده هسته‌ای، سنگ محک جمهوری اسلامی است اگر ایران در این پرونده از حقوق خود عقب‌نشینی کند و به خیال اعتمادسازی روی بخشی از حقوق ملت خود خط بکشد، غرب را مطمئن می‌کند که با فشار می‌تواند به نتیجه مطلوب خود برسد با این وصف نحوه مواجهه تیم مذاکره کننده ایرانی نه فقط سرنوشت برنامه هسته‌ای مان را بلکه سرنوشت بسیاری از موضوعات اساسی و حساس مرتبط با ایران را مشخص می‌کند. تیم مذاکره کننده روی خط استقلال با حریف مواجه شده که اگر سقوط کند استقلال کشور را مخدوش گردانیده است.

همانگونه که کری می‌گوید عقب‌نشینی ایران برای غرب آنقدر حلاوت دارد که هزار تلخی نظیرعقب‌نشینی از حمله نظامی به سوریه را جبران می‌نماید.دقیقاً از همین منظر همه تحلیل‌گران در سطوح داخلی و بین‌المللی چه آن‌هایی که با روحانی و مواضع او موافق بوده‌اند و چه با او و مواضعش مخالف بوده‌اند گفته‌اند اجلاس شصت و هشتم مجمع عمومی سازمان ملل، «مجمع ایران» بود چرا که موضوع نحوه مواجهه ایران و آمریکا با یکدیگر مهمترین موضوع جهان به حساب می‌آید. مجمع عمومی سازمان ملل در این اجلاس یک هماوردگاه بود، هماوردی که دو طرف در عین این که از کمک به بهبود شرایط فی‌مابین حرف می‌زدند در عین حال ملاحظات خاص خود را هم داشتند اما تردیدی نیست که در این میان، باراک اوباما چه در قالب نطق، چه در قالب تلفن و چه در قالب مصاحبه تلویزیونی تلاش کرد تا بهبود شرایط را موکول به تامین مواردی از سوی ایران نماید. طرف ایرانی پاسخ این شرط‌گذاری‌ها را -البته در ایران- داد و گفت که در صورت تامین شدن شرایط برابر حاضر است وارد مذاکره شود.

در این میان واقعیت‌هایی وجود دارند که متاسفانه واژگونه معرفی می‌شوند. واقعیت این است که از سال 2000 به این طرف و بخصوص از 2005 به این طرف، قدرت جمهوری اسلامی در ابعاد مختلف به شکوفایی رسیده و درخت ایران تنومند شده است. ایران جنگ آمریکا- عراق را به نفع خود به پایان رساند. ایران دشمن منطقه‌ای خود را در جنگ 33 روزه زمین‌گیر کرد و متحد خود- حزب‌الله- را به یک قدرت اقلیمی - منطقه‌ای- تبدیل نمود. ایران پرونده فلسطین را از چنگ سازشکاران و دربار سلاطین عرب درآورد و به دست مجاهدان فلسطینی داد. شکل‌گیری ده‌ها گردان فلسطینی و دستیابی فلسطینی‌ها به انواع موشک‌ها بخشی از اقداماتی بود که ایران برای تقویت متحدان خود انجام داد. ایران در جریان انقلاب‌های اخیر عربی موفق شد ارتباط گسترده‌ای با طیف‌های مختلف اجتماعی و سیاسی کشورهای عربی برقرار نماید و متحدان خود را به سمت به دست گرفتن ابتکار عمل سوق دهد.

اینکه امروز بعد از چند هزار سال بار دیگر ایران در سواحل مدیترانه حضور دارد موضوع کوچک و کمی نیست. آمریکایی‌ها می‌دانند آن قدرتی که به سواحل مدیترانه رسیده، به سواحل جنوبی شبه‌جزیره عربستان و دریای سرخ هم به آسانی می‌رسد و این به آن معناست که روند کنونی تغییرات در منطقه نه تنها به هیچ وجه با منافع غرب انطباق ندارد بلکه در تعارض بنیادین با آن نیز هست.واقعیت دیگر این است که تحریم‌ها اگر چه فشارهایی را پدید آورده و محدودیت‌هایی را سبب شده‌اند اما به هیچ وجه نتوانسته‌اند زندگی را در ایران فلج کنند و حال آن که دشمن با هدف اعلام شده فلج کردن ایران، تحریم‌ها را کلید زده است. در باب تحریم‌ها و واقعیات آن حرف‌های مهم دیگری هم هست. همه می‌دانند که موفقیت سیاست تحریم اقتصادی تا حد بسیار زیادی بستگی به آن دارد که در دوره‌ای کوتاه- حداکثر یک ساله- به نتیجه برسد. واقعیت این است که آمریکا از سال 90 به سمت تشدید تحریم‌ها رفته و امروز دو سال و نیم از آن می‌گذرد این در حالی است که هیچ خبری از بحران و یا شرایط منتهی به بحران در ایران مشاهده نمی‌شود اما متاسفانه عده‌ای هنوز در فضای انتخاباتی از تحریم و آثار شکننده آن حرف می‌زنند و در واقع به دشمن کد می‌هند که برای رسیدن به موفقیت به فشار بیشتر و تحریم‌های جدید نیاز است.

مگر غیر از این است که صهیونیست‌ها، رژیم‌های وابسته‌ای نظیر عربستان، منافقین و طیفی از اصلاح‌طلبان آشکارا از لزوم تداوم و تشدید تحریم‌ها حرف می‌زنند.واقعیت دیگر این است که تحریم‌ها فرو پاشیده‌اند و ایران توانسته است کالاهای موردنظر خود را صادر کند و کالاهای موردنیاز خود را وارد نماید. همین امروز اتحادیه اروپا و شرکت‌های بزرگی نظیر «توتال» از آمادگی برای عقد قراردادهای جدید سرمایه‌گذاری حرف می‌زنند و این‌ها نشان می‌دهد که نسبت قطعی میان تداوم تحریم‌ها در صورت تداوم ایستادگی وجود ندارد. آمریکا البته در آنجا که مشکل دارد؛ قادر به حل چیزی نیست.

 آمریکا هرگز نمی‌تواند با مذاکرات به اصطلاح هسته‌ای ایران را در منطقه مهار کند و نفوذ آن را از بین ببرد چرا که این پرونده‌ها دیگر پرونده‌های دیپلماتیک نیستند و آمریکا با چند عنصر دیپلماتیک سر و کار ندارد. مخاطب و محور پرونده‌های دیگر ملت‌هایی هستند که به میدان آمده‌اند تا شرایط را به نفع خود و به زیان غرب خاتمه دهند. غرب تحولات منطقه‌ای ظرف وزارت خارجه و میدان بازی دیپلماسی سیاسی نیست کما اینکه این تحولات و این میدان بازی توسط دستگاه‌های رسمی پدید نیامده‌اند. در این میدان چند عنصر به یکدیگر عجین شده‌اند، غلیان دین‌خواهی و امواج آمریکاستیزی مهمترین عناصر این میدان هستند و از این رو تحولات نه از منظر ژنو، و نیویورک و... بلکه از منظر قیام‌های مردمی بررسی می‌شوند. آینده همین تجربه که در متن آن انقلاب اسلامی پدید آمد را تکرار می‌کند.

علیرضا رضا خواه در مطلبی که با عنوان«بوينر، با زنده بازي بزدل»در ستون سرمقاله روزنامه خراسان به چاپ رساند به تعطیل شدن دولت آمریکا بعد از 17 سال به دلیل نداشتن بودجه اشاره کرده است که در زیر میخوانید:

دوئل سياسي بوينر-رئيس مجلس نمايندگان آمريکا- و باراک اوباما، رئيس جمهور اين کشور هزينه هاي زيادي را بر شهروندان آمريکايي تحميل کرده است. اين روزها دولت آمريکا بعد از 17 سال بارديگر تعطيل شده است، کاخ سفيد براي پرداخت هزينه هايش بودجه ندارد، حتي حقوق اوباما را هم قطع کرده اند، خنده دار به نظر مي آيد اما واقعيتي است، عدم تصويب لايحه بودجه خانه نشيني 800 هزار کارمند دولت فدرال را به دنبال داشته و برآوردها حاکي از يک ضرر 2 ميليارد دلاري براي اقتصاد آمريکاست. اين در حالي است که به قول سناتور جمهوري خواه «تد پو»، رئيس جمهور در آخر هفته بازي گلفش را کرده ، به مذاکره اش با ايراني ها رسيده و گفت وگوهاي مفصلي هم با روس ها درباره سوريه داشته است اما وقت براي گفت و گو با اعضاي کنگره نداشته است. مردم آمريکا ناراضي اند. دو ميليون کارمند دولت فدرال که هر دو هفته يک بار حقوق خود را دريافت مي کنند، به مرخصي اجباري بدون حقوق رفته اند و تا حصول توافقي ميان جمهوري خواهان و دموکرات ها بايستي در خانه بمانند و اين براي جامعه اي که مردمش هر سنت درآمد خود را پيشاپيش خرج کرده اند غير قابل تحمل است.

 موضوع استقراض دولت و مشکلات لايحه بودجه بخشي از کشمکش سياسي هر ساله ميان اعضاي کنگره و کاخ سفيد است، اما اين کشمکش معمولا به تعطيلي دولت ختم نمي شود. آخرين باري که اين اتفاق افتاد 17 سال پيش بود، هنگامي که جمهوري خواهان کنگره براي مقابله با سياست هاي بيل کلينتون دولت را تعطيل کردند. با وجود اين که در اکثر نظر سنجي هاي صورت گرفته مردم جمهوري خواهان را مقصر اين اتفاق مي دانند، اما سوال اينجاست که چرا همانطور که سناتور پو هم گفته است اوباما هيچ اقدامي براي حل اين مشکل نکرده است. واقعيت اين است که دموکرات ها به شدت به دنبال بهره برداري از اقدام جمهوري خواهان به منظور تعطيل کردن دولت هستند. اين يکي از بهترين شانس هاي دموکرات ها براي حفظ اکثريت سنا يا حتي به دست آوردن مجدد اکثريت مجلس نمايندگان در انتخابات ميان دوره اي کنگره مي باشد.مقامات کاخ سفيد و ديگر دموکرات ها فرصت هاي پاياني خود براي توقف تعطيلي دولت را مشغول تماشاي اختلاف ها و استراتژي هاي متفاوت جمهوري خواهان شدند و هيچ عجله اي براي مذاکره درباره توقف تعطيلي دولت از خود نشان ندادند. در عوض آنها به جمهوري خواهان حمله کردند و به آنها براي تصميم گيري فشار آوردند که يا طرح بيمه خدمات درماني اوباما را که مي تواند سبد راي دموکرات ها را تقويت کند بپذيرند و يا دولت را تعطيل کنند.

جمهوري خواهان و بازي بزدل

دموکرات ها با شناخت خوبي که از رقيب سياسي خود داشتند، آنها را در موقعيتي سخت براي انتخاب قرار دادند . استراتژيست هاي حزب جمهوري خواه برآن شدند تا با بهره گيري در مواجهه با اين موقعيت از تکنيک "بازي بزدل" يا بازي مرغChicken Game در تئوري بازي ها بهره بگيرند. بازي بزدل ، که با نام هاي شاهين-قمري و برف توده نيز شناخته مي شود، يک مدل موثر براي بررسي تلاقي هاي دو بازيکن در نظريه بازي ها است. قانون بازي اين است که در حين اينکه هيچ يک از دو بازيکن تمايلي به تسليم شدن در مقابل ديگري ندارد، بدترين نتيجه اين است که هيچ کدام تسليم نشوند. انتخاب واژه "بزدل" براي اين بازي ريشه در يک بازي خياباني دارد که در آن دو راننده روي يک پل در يک امتداد در جهت مخالف به سمت هم حرکت مي کنند.

 در حالتي که يکي از راننده ها خود را از مسير خارج کند، آن راننده بازنده است و او را به خاطر ترسو بودن "بزدل" خطاب مي کنند و راننده اي که در مسير باقي مانده، برنده اعلام مي شود. اين واژه در علوم سياسي و اقتصادي خيلي رايج است. اگر هيچ يک از راننده ها ماشين خود را از راه بيرون نکشند نتيجه يک تصادف شديد در وسط پل خواهد بود که مي تواند به راحتي به مرگ راننده ها منجر شود. بايد در نظر داشت کاري که هر راننده مي خواهد انجام دهد اين است که به راهش ادامه دهد تا حريف خود را از مسير منحرف کند. همچنين، تصادف بدترين نتيجه براي هر دو راننده خواهد بود. اين دقيقا وضعيتي است که در آن هر دو طرف براي به دست آوردن بهترين نتيجه براي خود باعث بدترين نتيجه براي همه خواهند شد.

 جمهوري خواهان اميدوار بودند با تحت فشار قرار دادن دولت دموکرات و خريدن زمان دولت را به منظور عقب نشيني از طرح بيمه خدمات درماني در گوشه رينگ قرار دهند ، آنها فکر مي کردند سرسختي نشان دادن و کوتاه نيامدن از خواسته هايشان باعث خواهد شد، کاخ سفيد به خواسته هايشان تن دهد، فارغ از اين که دموکرات ها با پيش بيني اين شرايط به جاي لابي کردن براي توقف تعطيلي دولت سعي کردند، با رد پيشنهاد مجلس نمايندگان براي مسکوت نهادن طرح بيمه درماني به دستگاه تبليغاتي خود را براي متهم ساختن حزب جمهوري خواه فعال سازند. اوباما مي گويد جمهوري خواهان باج مي خواهند، نانسي پلوسي روز گذشته طي اظهاراتي تعطيلي دولت آمريکا را نتيجه ايدئولوژي جمهوري خواهان دانست و چاک هيگل وزير دفاع اقدام جمهوري خواهان را بازي با آبروي آمريکا ناميد.

«نمايندگان کنگره آمريکا حقوقشان را مي گيرند ملت رنج مي برد»

جمهوري خواهان در وضعيت نامناسبي قرار گرفته اند، آنها متهم اند که به خاطر منافع حزبي ، منافع مردم را به خطر انداخته و دولت آمريکا را تعطيل کرده اند. يورونيوز روز گذشته در گزارشي نوشت جين گودويل، از کارکنان دولت فدرال آمريکا در واشنگتن، با ترديد نسبت به آينده شغلي خود مي گويد کمي عصباني است و حس مي کند که نمايندگان کنگره وظيفه شان را به درستي انجام نمي دهند. «ديلي نيوز» نيويورک در صفحه اول خود و در توصيف نمايندگان کنگره از کلمۀ بسيار نامناسبي استفاده کرد. اين روزنامه در تيتر ديگري نوشت:«آنها (نمايندگان کنگره) حقوقشان را مي گيرند، ملت رنج مي برد.» پل سکِر، مهندس سازمان محيط زيست مي گويد:«بايد وام خانه، قبوض و هزينه هاي دانشکده دخترم را بپردازم. دموکرات ها و جمهوري خواهان مسئول بايد حقيقتا درک کنند که يک شهروند معمولي آمريکايي چگونه براي نيازهاي اوليه اش کار مي کند و با نيازهاي اصلي زندگي سروکله مي زند. فکر نمي کنم نمايندگان اين را بفهمند. از نظر من مسبب وضع موجود آنها هستند.»

افول تي پارتي

نظرسنجي جديد گالوپ نشان مي دهد که ميزان حمايت ازجنبش محافظه کار تي پارتي به عنوان يکي از فراکسيون هاي اصلي حزب جمهوري خواه در کنگره به پايين ترين حد خود رسيده است. ميزان حمايت آمريکايي ها در سال 2010 که جمهوري خواهان کنترل مجدد مجلس نمايندگان را به دست آوردند، 32 درصد بود و هم اکنون اين ميزان حمايت به 22 درصد کاهش يافته است. پايين ترين ميزان حمايت از تي پارتي در سال 2011 بود که به 21 درصد رسيد و اين کاهش محبوبيت همچنان ادامه دارد. ليديا ساد، متخصص امور نظرسنجي در اين باره اين گونه نتيجه گيري مي کند: "ميزان حمايت آمريکايي ها از تي پارتي زماني کاهش يافته است که جنبش با مسائل کليدي همچون بودجه بيمه درماني اوباما و افزايش سقف بدهي ها، روبه رو شده است." شبکه «بي بي سي» در تحليل تعطيلي دولت آمريکا مي نويسد: افکار عمومي آمريکا در نهايت حزب جمهوري خواه را مسئول بحران فعلي مي داند و سرانجام جمهوري خواهان مجبور مي شوند دست از لجبازي هاي خود در خصوص طرح خدمات درماني «باراک اوباما» بکشند.

دموکرات ها دنبال تولدي دوباره در کنگره

استراتژي کليدي دموکرات ها اين است که آنها معتقدند تعطيل کردن دولت مي تواند همانند سال 1995 و 1996 باشد که در آن زمان هم تعطيل کردن دولت توسط جمهوري خواهان اتفاق افتاد و افکار عمومي به شدت عليه جمهوري خواهان شد. هيلاري کلينتون، وزير خارجه سابق و کانديداي احتمالي انتخابات رياست جمهوري سال 2016 در اين رابطه مي گويد « اگر جمهوري خواهان بخواهند دولت را تعطيل کنند، اين براي دموکرات ها بدترين چيز نيست. ما قبلاً هم با اين موضوع روبه رو شديم و ديديم که اين اقدام براي کارشکنان هيچ سودي نداشت» با در پيش بودن انتخابات ميان دوره اي کنگره در سال آينده، دموکرات ها به دنبال يک تولد سياسي هستند. کانديداهاي دموکرات در مناطق رقابتي، نمايندگان و سناتورهاي جمهوري خواه را، که راي مثبت به لغو قانون بيمه درماني اوباما دادند و موجب تعطيل شدن دولت شده اند ،به چالش خواهند کشيد و با استفاده از تبليغ هاي تلويزيوني اين نقطه ضعف آنها را نشان خواهند داد.

 استيو ايزرائيل نماينده دموکرات نيويورک در مجلس نمايندگان و رئيس کميته انتخابات کنگره دموکرات ها در اين رابطه مي گويد «ما قصد داريم تا انتخابات 2014 را تبديل به رفراندومي ميان جمهوري خواهان تندرو و رهبراني با راه حل هاي منطقي کنيم. اين اقدام يک مسير براي پيروزي ما به وجود خواهد آورد» اما استراتژيست هاي جمهوري خواه معتقدند که دموکرات ها بيش از اندازه به موفقيتشان اميد دارند. آنها مي گويند که دموکرات ها هم مشکلات خودشان را دارند، بيمه درماني و مخالفت افکار عمومي با آن، يکي از مشکلات آن ها مي باشد.

روزنامه رسالت در مطلبی که با عنوان«« ژنو» و واقعيات تازه در سياست خارجي ايران»از حشمت الله فلاحت پیشه در ستون سرمقاله اش به چاپ رساند ضمن برشمردن دلایل ادامه ی مذاکرات اینگونه نوشت:

جمهوري اسلامي ايران و1+5 بعد از گذشت چهار ماه از دوره شكل دهي به ديپلماسي عمومي خود از هفته آينده وارد فضاي ديپلماسي رسمي مي شوند.طرح هاي متقابل دو طرف براي گذار از شرايط خنثي در مذاكرات در معرض افكار عمومي وتحليل هاي راهبردي قرار مي گيرد وچشم انداز آينده مذاكرات نيز قابل ترسيم مي شود.آمريكا به نمايندگي از1+5 تلاش دارد طرحي اضافه بر طرح پيشنهادي 1+5 در نشست «آلماتي 2» ارائه نشود وبه نظر مي رسد حداكثر تعديل محتواي طرح آنها، برخي تغييرات جزئي باشد كه طبيعتاً نظر طرف ايراني را تامين نخواهد كرد. بنابراين احتمال تكرار خواسته هايي همچون مهر وموم كردن، «فردو» اجراي پروتكل الحاقي در ازاي تعديل كم خاصيت برخي تحريم هاي فلزات گرانبها وكشتيراني وجود دارد. در مقابل ، طرف ايراني محتواي طرح هاي گذشته خود مبني بر برخورداري از چرخه كامل فناوري و صنعت هسته اي وكاهش ملموس وجدي تحريم ها را مطرح خواهد كرد وضمن ارائه زمانبندي سعي خواهد كرد كه آن را به اقدامات تازه جمهوري اسلامي براي كاهش نگراني ادعايي غربي ها در قبال برنامه هسته اي كشور پيوند دهد.

با اين تفاصيل، باز هم مواضع از هم دور خواهد بود اما مذاكرات به چند دليل ادامه مي يابد:

1-آمريكا نمي تواند حضور 72 درصدي مردم ايران را در انتخابات 24 خرداد ماه ناديده بگيرد. انتخاباتي كه در اوج بحران هاي منطقه اي وبويژه لرزش هاي دروني سه سكوي ژاندارمي جديد واشنگتن در منطقه (مصر، تركيه ودنياي محافظه كاري وسلطاني عرب) شكل گرفت و برگ برتر ايران را در چانه زني هاي سياسي منطقه اي به رخ كشيد. بويژه آنكه اكنون دولت آقاي روحاني از توان ترغيب ديپلماسي عمومي ميان اغلب مردم برخوردار است خواه 51 درصدي كه به او راي داده اند وخواه 49 درصد ديگر كه رقباي او را برگزيده بودند.مردم به خوبي درك مي كنند همه مذاكره كنندگان هسته اي از روحاني اول تا لاريجاني ، جليلي و روحاني دوم حرف حق خود را بر اساس كنوانسيون هاي بين المللي وقانون مصوب مجلس شوراي اسلامي (الزام دولت به تكميل فناوري كامل هسته اي) تكرار مي كنند،امكان تفرقه افكني ميان ايراني ها در قبال حقوق هسته اي آنها از گذشته هم كمتر شده است.

2-لحن تنش زدايي جمهوري اسلامي از موضع ضعف نيست. همانطوري كه نتانياهو از امكان كمتري براي كسب همراهي غرب با سياست جنگ عليه ايران برخوردار شده ، آمريكا نيز از امكان محدود تري براي تداوم سياست تحريم فرامرزي ايران برخوردار مي شود.دنيا شاهد شكست سياست جنگ پايدار آمريكا در قبال ديپلماسي نرم جمهوري اسلامي است. جالب اينكه از زمان تقابل جنگ سرد آمريكا وايران از سال 2001 ميلادي تاكنون ، ايراني ها علاوه بر پرهيز از پرداخت هزينه هاي جنگ وافراط، عمق استراتژيك خود را نيز توسعه بخشيدند. به همين دليل بنده با نظر برخي از دوستان كه معتقدند كه مذاكره فقط بايد به «موضوع هسته اي»  محدود شود مخالفم. موضوع
هسته اي فقط بايد بخشي از بسته پيشنهادي ايران به 1+5 باشد.

3-به گواه تاريخ هرگاه صهيونيست ها وسلفيون عرب از راهبرد هاي سياست خارجي جمهوري اسلامي عصباني شده اند نبايد در درست بودن اين راهبرد ها شك كنيم. بيداري اسلامي اگر در مسير اصيل خود قرار گيرد هم امنيت رژيم صهيونيستي را تهديد كرده و در مسير اثبات حقانيت تاريخي انسان هاي سركوب شده در سرزمين هاي اشغالي سامان خواهد گرفت وهم اينكه به وضعيت تحقير آميز كشور هاي عربي در دنيايي پايان خواهد داد كه از دهه 1970 عملاً در مسير دموكراسي افتاده است. سفر مقام سعودي به تل آويو گوياي اين واقعيت بود كه موجوديت هاي وابسته به سلف هاي ناحق خاورميانه باز هم به سمت تباني حركت مي كنند. بخشي از بسته پيشنهادي دولت ايران براي 1+5 بايد تاكيد بر راي گيري هم در سرزمين هاي اشغالي وهم در كل كشورهاي منطقه باشد.

4-زماني كه آقاي روحاني رياست جمهور محترم موضوع نظر سنجي را مطرح نمودند بنده با توضيحاتي از اين اقدام استقبال كردم. دولت بايد ابتدا و فارغ از رويكرد هاي تباني آميزي كه عامل تباهي خاورميانه است رابطه حق وتكليفي خود را در مذاكرات آينده به اطلاع مردم برساند. وقبل از انجام نظر سنجي خام با يك سئوال؛«چقدر با رابطه با آمريكا موافقيد؟» واقعيات اين رابطه در مسير مذاكراتي آينده به اطلاع مردم برسد.چه بسا مسائلي از طرف مخالفين حقوق هسته اي ايران مطرح مي شود كه با روح منشور حقوق بشر ، قانون اساسي كشور، شانيت ملت ايران وخاصه مقررات آژانس هسته اي همخوان نيست وتخطي ديپلمات هاي كشور از اين حقوق منجر به مواخذه وجداني وقانوني آنها شود.

5-نكته آخر خطاب به تيم مذاكره كننده ايراني است وآن اينكه فضاي «ژنو» با دوران «سعد آباد» و«آلماتي» متفاوت است.
برگ هاي برنده هيئت ايراني از گذشته بيشتر است. دستاورد هاي انتخاباتي ، هسته اي ، توان مطمئنه دفاعي، موفقيت هاي ديپلماتيك وخاصه نارضايتي طرف مقابل از عدم پيشرفت راهبردهاي منطقه اي خود مولفه هايي است كه مي توانند پيش از مذاكره دوجانبه بر ميز مذاكره اثر بگذارد.

«مذاكرات هسته‌اي و انفعال صهيونيست‌ها»عنوانی است که روزنامه جمهوری اسلامی در ستون سرمقاله خود به چاپ رساند:

هرچه به زمان مذاكره 1+5 با ايران در مورد مسأله هسته‌اي نزديك‌تر مي‌شويم گمانه‌زني‌ها در زمينه چگونگي اين مذاكرات و نتايج آن بيشتر و متنوع‌تر مي‌شود.در روزهاي اخير، از وزراي امور خارجه ايران و آمريكا نقل شده است كه هر دو گفته‌اند طرف مقابل بايد پيشنهاد جديدي ارائه نمايد تا مذاكرات هسته‌اي از بن بست خارج شود. اين خبرها هر چند غيررسمي هستند ولي نشانه‌هائي از صحت در آنها ديده مي‌شود. روزنامه "الحيات" چاپ لندن كه به آل سعود نزديك است به نقل از منابع آگاه سياسي نوشت كشورهاي 1+5 در اجلاس آينده خود با ايران كه در تاريخ‌هاي 23 و 24 مهر ماه (هفته آينده) در ژنو برگزار خواهد شد، پيشنهاد جديدي را درباره پرونده هسته‌اي ايران مطرح خواهند كرد. خبرگزاري‌هاي خارجي از سخن دكتر ظريف وزير امور خارجه ايران گه گفته است "پيشنهاد سابق 1+5 به تاريخ پيوسته، چنين برداشت كرده‌اند كه جمهوري اسلامي ايران درصدد ايجاد رويكرد جديدي درباره محتواي مذاكرات با گروه 1+5 مي‌باشد. با اينحال، هنوز با صراحت و رسميت مطلبي درباره مواد و اصول پيشنهادي ايران منتشر نشده است هر چند با توجه به كلياتي كه در سخنان رئيس‌جمهور روحاني و وزير خارجه او دكتر محمد جواد ظريف وجود دارد كاملاً قابل فهم است كه جمهوري اسلامي ايران با حفظ حقوق هسته‌اي خود در چارچوب "ان. پي. تي" درصدد است با ايجاد تغييراتي در شيوه مذاكره، بن بست موجود را بشكند و طرف مقابل را به پذيرفتن حقوق ملت ايران، آنگونه كه مقررات بين‌المللي مرتبط با آژانس بين‌المللي هسته‌اي ايجاب مي‌كند، قانع نمايد.

نكته قابل تأمل اينست كه عليرغم پيشرفت‌هائي كه در مذاكرات دو هفته قبل وزراي امور خارجه ايران و گروه 1+5 در نيويورك حاصل شده، از وزير خارجه آمريكا سخناني نقل مي‌شود كه با محتواي جلسه نيويورك متفاوت است. خبرگزاري‌ها نوشته اند: جان كري، وزير خارجه آمريكا گفته، گرم شدن روابط ميان ايران و آمريكا، بدين معنا نيست كه آمريكا از درخواست‌هاي خود درباره برنامه هسته‌اي عقب نشيني كرده و يا برنامه سپر دفاع موشكي اروپا را - كه ادعا مي‌شود عليه موشك‌هاي طراحي شده - به فراموشي بسپارد. روزنامه "واشنگتن پست" نيز نوشت: جان كري ضمن رد درخواست همتاي ايراني خود، مبني بر ارائه پيشنهادي جديد در مذاكرات هسته‌اي ژنو گفته، ايران هنوز به آخرين پيشنهادي كه گروه 1+5 در زمستان گذشته ارائه كرده بود پاسخ نداده است. وزير خارجه آمريكا كه در بالي اندونزي به همراه سرگئي لاوروف، وزير خارجه روسيه سخن مي‌گفت. در عين حال كه گفته ما از اظهارات مطرح شده در مذاكرات نيويورك و همچنين نزديكي به وجود آمده در روابط، دلگرم شده ايم، اين را هم گفته است كه اكنون منتظر مشاهده تفاوت كامل رويكرد ايران هستيم.

اگر منظور وزير امور خارجه آمريكا از "تفاوت كامل در رويكرد ايران" گذشتن ايران ازحقوق هسته‌اي خود باشد، قطعاً چنين توقعي كاملاً غيرعملي و يك توهم است. دولتمردان آمريكائي بايد اين واقعيت را درك كنند كه "گفت و گوهاي اخير و انجام چند ديدار و يك تماس تلفني به معناي پايان اختلافات نيست بلكه فقط به معناي ايجاد يك فرصت و باز شدن راهي براي مذاكرات منطقي و معقول است، مذاكراتي كه درصورتي به نتيجه خواهد رسيد كه حقوق قانوني ملت ايران در آن در نظر گرفته و رعايت شود.نكته قابل تأمل‌تر اينست كه در اين ميان، صهيونيست‌ها نيز وارد صحنه شده و گمانه‌زني‌هائي كرده‌اند. يكي از تحليل‌گران اسرائيلي با انتشار مقاله‌اي در روزنامه صهيونيستي "يديعوت آحارونوت" نوشت: "كشورهاي غربي، چين، روسيه و ژاپن مجموعه‌اي از مشوق‌ها را به ايران پيشنهاد مي‌كنند كه شامل لغو تحريم‌هاي اقتصادي، ارتقاء جايگاه بين‌المللي ايران و ابقاء بشار اسد در مقام رياست جمهوري سوريه در مقابل توقف فعاليت‌هاي داراي اهداف نظامي ايران است." اين تحليل گر نظامي اسرائيلي كه "رون بن يشاي" نام دارد در مقاله خود افزوده است: "در چارچوب اين توافق بزرگ با ايران، قرار است كنفرانس ژنو - 2 با موضوع تعيين آينده سوريه و باقي ماندن بشار اسد در مقام رياست جمهوري سوريه براي سال‌هاي طولاني تأييد شود."

محتواي اين تحليل، كاملاً نشان مي‌دهد با نگاه صهيونيستي كه همواره در صدد متهم ساختن جمهوري اسلامي ايران به فعاليت براي به دست آوردن سلاح اتمي است تهيه شده و يك تحليل دستوري و سفارشي است نه واقعي. ايران بارها با صراحت و قاطعيت هرگونه فعاليت اتمي داراي اهداف نظامي را رد كرده و در اجلاس اخير مجمع عمومي سازمان ملل در نيويورك نيز اين واقعيت توسط رئيس‌جمهور روحاني با صراحت اعلام شد. مهم‌تر آنكه در طول 10 سال گذشته كليه بازرسي‌هاي آژانس انرژي اتمي نيز اين واقعيت را تأييد كرده كه هيچ نشانه‌اي از وجود گرايش نظامي در فعاليت‌هاي اتمي ايران ديده نشده است.

 آنچه موجب عدم پيشرفت در مذاكرات هسته‌اي گروه 1+5 با ايران شده، برخورد سياسي تعدادي از اعضاء اين گروه به ويژه آمريكا با اين مسأله است. دولتمردان آمريكائي بارها اعتراف كرده بودند كه با اصل وجود نظام جمهوري اسلامي مخالفند و درصدد براندازي آن هستند. اين نگاه خصمانه، در اجلاس اخير مجمع عمومي سازمان ملل، جاي خود را، لااقل در بيان، به پذيرش نظام جمهوري اسلامي داد بطوري كه "باراك اوباما" رئيس‌جمهور آمريكا، در سخنراني خود در همين اجلاس گفت: "آمريكا به دنبال تغيير حكومت ايران نيست." از اين سخن "اوباما" بايد اين نتيجه را نيز گرفت كه جمهوري اسلامي ايران در جايگاهي قرار دارد كه نيازي به ارتقاء ندارد.

اگر مبناي مذاكرات آينده گروه 1+5 با ايران بر سر مسأله هسته‌اي اين جمله "اوباما" باشد كه "آمريكا به دنبال تغيير حكومت ايران نيست" در آن صورت مي‌توان به اين مذاكرات تا حدودي خوشبين بود به ويژه آنكه دولتمردان ايراني با تكيه بر منطق و استدلال و دلايل روشن بر عدم گرايش فعاليت‌هاي هسته‌اي ايران به سوي نظامي‌گري تأكيد كرده‌اند. با توجه به اين نكته، بي‌پايه بودن آنچه از يك تحليل‌گر نظامي صهيونيستي نقل شده در تمام زمينه‌ها كاملاً مشخص مي‌شود. صهيونيست‌ها با اين قبيل تحليل‌ها نشان مي‌دهند در عين حال كه پشت پرده كارشكني‌ها و مانع تراشي‌ها بر سر راه مذاكرات گروه 1+5 قرار دا رند، اكنون كاملاً منفعل هستند. دولتمردان ايراني با آگاهي از همين تحركات شرورانه و برخوردهاي منفعلانه است كه بايد با تكيه بر اصول، پافشاري بر حقوق ملت ايران و استفاده از منطق صحيح به تلاش خود براي حل و فصل مسأله هسته‌اي ادامه دهند، اقدامي كه پشتيباني ملت ايران را با خود دارد.

دکتر تیمور رحمانی ستون سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد را به مطلبی با عنوان«نرخ ارز و دفاع از دیدگاه بانک مرکزی»اختصاص داد:

به دنبال برگزاری انتخابات ریاست‌جمهوری اسلامی ایران و انتخاب ریاست محترم جمهوری به دلیل خوش‌بینانه شدن انتظارات عاملان اقتصادی نسبت به تعامل با دنیای خارج، نه تنها از فشار برای افزایش نرخ ارز کاسته شد، بلکه به تدریج روند نزولی نرخ ارز یا تقویت ريال آغاز شد.به دنبال آغاز روند نزولی نرخ ارز و قرار گرفتن ارزش دلار حول 30000 ريال، واکنش‌های متعدد و متضادی به آن نشان داده شده است. به نظر می‌رسد که دیدگاه غالب بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران و تیم اقتصادی دولت محترم جمهوری اسلامی ایران تثبیت نرخ ارز در همین حدود باشد؛ درحالی که بخشی از مسوولان دولتی، نمایندگان مجلس و صاحب‌نظران و فعالان اقتصادی در بخش خصوصی خواهان کاهش ارزش دلار یا تقویت ريال هستند. در این میان پاره‌ای از تحصیلکرده‌های اقتصاد و استادان دانشگاه نیز به‌عنوان یک دیدگاه کارشناسی از کاهش ارزش دلار حمایت کرده‌اند که می‌تواند در شکل دادن به دیدگاه عامه‌پسند طرفدار کاهش ارزش دلار اثرگذار باشد.

برای یک اقتصاد خوانده ریزبین و نگران اوضاع اقتصادی کشور و از جهت نگاه کارشناسی او در اقتصاد کلان، قاعدتا مهم پیامدهای یک تصمیم سیاستی بر متغیرهای هدف بیانگر رفاه کل اجتماعی است نه صرفا اثرات آن بر یک بخش خاص اقتصادی؛ در مورد سیاست‌های ارزی نیز این اصل کلی برقرار است. به ندرت اقتصاددانی امروزه یافت می‌شود که خواهان یک شوک ارزی مانند افزایش نرخ ارز در حد سه برابر شدن یا حتی در حد افزایش 50 درصد باشد. تردیدی نیست که افزایش شدید و ناگهانی نرخ ارز پیامدهای زیانبار بسیاری دارد و در صورت امکان باید از آن پرهیز شود. نرخ ارز در بازار ارز آزاد ایران در یک فاصله نه چندان طولانی از 12000 ريال به حدود 35000 ريال رسید. این افزایش نرخ ارز بدون اینکه در اینجا به دنبال بررسی علت آن باشیم، بدون تردید پیامدهای منفی زیادی بر اقتصاد برجای گذاشته است. حال که شرایط به گونه‌ای است که گرایش برای کاهش نرخ ارز ایجاد کرده است آیا سودمند است و آیا ضرورت دارد که نرخ ارز آن‌طور که برخی ادعا کرده‌اند به حدود 20000 ريال کاسته شود؟ می‌توان براساس یک بسته از پیامدهای مورد انتظار برای کاهش نرخ ارز جوابی منفی به این پرسش داد و از دیدگاه مسلط دولت و تیم اقتصادی در تثبیت نرخ ارز حول 30000 ريال دفاع کرد.

برخی، به‌ویژه با یک نگاه عامه‌پسندانه، ادعا می‌کنند که کاهش ارزش دلار و آن‌گاه تقویت پول ملی نوعی کسب و افزایش اعتبار ملی است. واضح است که این دیدگاه موضوعیتی در علم اقتصاد ندارد و قابل‌بحث نیست. اعتبار ملی را رشد تولید حقیقی اقتصاد تعیین می‌کند نه نرخ ارز.برخی، باز هم عمدتا با یک نگاه عامه‌پسندانه، ادعا می‌کنند که کاهش ارزش دلار سبب کاهش سطح عمومی قیمت‌ها و تورم می‌شود. آشکار است که این دیدگاه نیز در مبانی نظری علم اقتصاد پایه و اساس چندانی ندارد.بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران برای مدتی قابل‌توجه در دهه 1380نرخ ارز بازار آزاد را کم و بیش ثابت نگه داشت؛ اما افزایش سطح عمومی قیمت‌ها و تورم دورقمی حتی با افزایش‌های خیره‌کننده در واردات تداوم پیدا کرد. دیگر اینکه بسیاری از قیمت‌های کالا‌ها و خدمات که طی مدت قابل‌توجه بالا ماندن نرخ دلار افزایش یافته‌اند و خود را تعدیل کرده‌اند و به‌ویژه قیمت کالاهای غیر‌قابل‌مبادله و غیر‌قابل ‌وارد کردن از خارج، نه تنها امکان کاهش ندارند؛ بلکه فشار رشد نقدینگی افزایش آنها را تداوم خواهد بخشید.

برخی، به‌ویژه حامیان صنایع داخلی بسیار متکی به واردات، ادعا می‌کنند که کاهش ارزش دلار سبب افزایش تولید و اشتغال (و حتی در مواردی افزایش صادرات) می‌شود. آشکار است که اگر افزایشی تا این اندازه قابل‌توجه در نرخ ارز حتی نتوانسته است به افزایش تولید پاره‌ای صنایع تولید‌کننده کالاهای رقیب واردات بینجامد تا چه برسد به افزایش تولید صنایع صادراتی، پس این صنایع اساسا هیچ مزیتی برای اقتصاد ایران ندارند و صرفا اخذ یارانه‌های آشکار و پنهان بر دولت و اقتصاد تحمیل می‌کنند.نمونه آن صنایعی‌اند که ادعا می‌کنند بالای 90 درصد بومی شده و متکی به مواد اولیه داخلی هستند؛ اما با دیوار بلند تعرفه و افزایش نرخ ارز که قاعدتا مانند افزایش تعرفه برای آنها عمل می‌کند، نتوانسته‌اند از این مزیت هیچ بهره‌ای ببرند جز آنکه سود موقعیت انحصاری شان را برای پوشاندن ناکارآیی (آن هم جزئی) به‌کار گیرند.

اگر صنعتی (چه تولید‌کننده کالاهای رقیب واردات و چه تولید‌کننده کالاهای صادراتی) اندک کارآیی و بهره‌وری داشته باشد، افزایش نرخ ارز برای آن باید نوعی موهبت تلقی شود و حداقل بتواند در بازار داخلی از این مزیت سود ببرد. ممکن است برخی از صنایع در شرایط کنونی به خاطر تحریم‌ها (نه نرخ ارز) تحت فشار باشند که رفع مشکل آنها موضوع تغییر نرخ ارز نیست.افزایش نرخ ارز و بالا ماندن آن برای مدتی قابل‌توجه پیامدهای منفی خود را به‌جا گذاشته است و کاهش نرخ ارز آن پیامدهای منفی را وارونه نخواهد کرد. اگر اقتصاد ایران براساس سه فاکتور کنترل تورم، رشد بهره‌وری و بهبود استخراج و سودمند شدن از منابع طبیعی سرشار خود در بلندمدت امکان کاهش نرخ ارز را فراهم کرد (که در حال حاضر هیچ کدام از آنها برقرار نیست) آن‌گاه کاهش نرخ ارز یا تقویت ريال به طور طبیعی اتفاق خواهد افتاد.گرچه در آن صورت باید نگران آن تقویت ريال نیز بود.

در نهایت اینکه در حال حاضر و براساس وضع موجود (ونه خیال پردازی و ایده‌آل‌گرایی) دولت برای رفع نیاز مالی خود به درآمدهای حاصل از فروش نفت و از جمله برای بودجه جاری به شدت نیاز دارد و کاهش ارزش دلار سبب تنگنای مالی بیشتر برای دولت می‌شود که هم می‌تواند به پیشبرد برنامه‌های توسعه آسیب برساند و هم با فشار استقراض دولت از بانک مرکزی، فشارهای تورمی را شدت ببخشد یا با فشار بر استقراض دولت از نظام بانکی و مردم سبب افزایش هزینه تامین مالی برای فعالیت‌های خصوصی شود که آن هم زیانبار است.بنابراین آنچه در حال حاضر برای دولت قابل‌توصیه است تثبیت نرخ ارز است.

اگر نرخ ارز بتواند در وضع موجود تثبیت شود و تداوم یابد با تعدیل تدریجی حقوق و دستمزدها فشارهای رفاهی بر اقشار کم‌درآمد نیز قابل‌جبران بوده و اقتصاد می‌تواند از مزیت حاصل از پایین بودن ارزش پول داخلی بهره‌مند شود.تنها پیامد محسوس کاهش نرخ ارز در حال حاضر گسترش واردات و بلعیدن درآمدهای ارزی است که در حال حاضر برای مصارفی دیگر بسیار موردنیاز است. تصمیم‌گیری در مورد نرخ ارز موضوعی نیست که با فشار رسانه‌ای به حل و فصل آن پرداخت، بلکه بهتر است در حال حاضر سیاست‌گذاران را از هرگونه فشاری برای تصمیم شتابزده در این باره دور نگاه داشت.

در ادامه به ستون یادداشت اول روزنامه تهران امروز نگاهی می اندازیم که مطلبی را از محمد رضا پور ابراهیمی با عنوان«اقتصاد فراموش نشود»به چاپ رسانده است:

جهش قيمت برخي كالاهاي‌اساسي كه از مايحتاج ضروري مردم هم به شمار مي‌آيد ضرورت توجه بيشتر دولت به مسئله اقتصاد را گوشزد مي‌كند. اگر چه دولت برنامه‌هايي براي مهار اوضاع اقتصادي مطرح كرده اما به نظر مي‌رسد اين برنامه‌ها ذيل ديپلماسي اقتصادي قرار گرفته و ظاهرا دولت اميدوار است از طريق گشايش در خارج فضاي اقتصادي را در داخل مهار كند. اما در اين زمينه بايد دو نكته را مدنظر قرار داد. اول اينكه دولت فرض را بر اين بگذارد تحريم‌ها به اين راحتي و فوري رفع نخواهد شد و دوم اينكه امروز هر گونه اقدامي در حوزه روابط بين‌الملل براي حل مشكلات دیپلماسی، اقتصادي و معيشت مردم حتما بايد با اقتدار كامل در داخل باشد.

 بايد توانمندي خوبي در اقتصاد داخل داشته باشيم كه بتوانيم با يك رويكرد جامع سر ميز مذاكره برويم. در واقع اگر همه توان خود را بر سياست خارجي بگذاريم و احيانا از اقتصاد داخل غفلت كنيم، آن منظوري كه از پيگیري بحث كاهش تحريم‌ها هم داريم بي‌اثر مي‌شود. در واقع بخش اعظم مشكلات اقتصاد كشور ما ارتباطي به تحريم‌ها ندارد. اقتصاد ايران مدتهاست كه از مشكلات ساختاري رنج مي‌برد و لازم است دولت يازدهم براي حل آنها برنامه جامعي داشته باشد. در واقع مقدم دانستن سياست خارجي در راستاي كاهش تحريم‌ها بر اقتصاد داخل رويكرد صحيحي به نظر نمي‌رسد.

بايد در نظر داشت هر اقدامي كه ابتدا به رويكرد سياست خارجي بپردازد و منتظر باشد از طريق آن اقتصاد داخل بهبود يابد، دور از واقعيت است. چرا كه به هر اندازه دشمنان و تحريم‌‌كنندگان احساس كنند كه ما از نظر اقتصادي در موضع ضعف قرار داريم، دست بالا را در مذاكرات خواهند گرفت و كمكي به كاهش تحريم‌ها نخواهند كرد. در واقع هدف تحريم‌ها اين بوده است كه دولت و مردم ايران از توسعه در زمينه‌هاي مختلف باز بمانند.از سوي ديگر انتظار مي‌رود كه دولت خودش را براي سخت‌ترين شرايط آماده كند و از همين رو بايد به سامان دادن اقتصاد داخل توجه بسيار بيشتري نشان دهد. در واقع نبايد انتظار داشته باشيم كه تحريم‌ها به سرعت برداشته شود و از طريق آن ما مي‌توانيم اقتصاد خود را بهبود ببخشيم. ما سال‌ها درگير تحريم‌ها بوديم و ممكن است مدت زمان ديگري هم درگير آن باقي بمانيم. از سوي ديگر بايد توجه كنيم با همه مشكلاتي كه تحريم‌ها به وجود آوردند، اما اقتصاد ايران پتانسيل خوبي دارد.

 خردادماه سال گذشته كه بانك مركزي، نفت و حمل‌ونقل دريايي ما تحريم شد، دشمنان انتظار داشتند كه ما به سرعت عقب‌نشيني كنيم و دست خود را به علامت تسليم بالا ببريم. اما ناخواسته باعث شدند كه ما به سمت يكي از اهداف اقتصادي كه سال‌هاست به‌دنبال آن بوديم حركت كنيم. اقتصاد بدون نفت، يكي از هدف‌هايي بود كه در تمام برنامه‌هاي توسعه‌اي به آن اشاره شده بود. ما براي اولين بار در تاريخ كشورمان به وسيله همين تحريم‌ها ميزان وابستگي خود به نفت در بودجه را ظرف يكسال به نصف رسانديم.در قانون بودجه91 ما روي فروش 2.5ميليون بشكه نفت در روز حساب كرده بوديم كه در بودجه 92 به 1.3 ميليون بشكه آن را كاهش داديم.

شايد يكي ديگر از پتانسيل‌هاي اقتصاد كشور، بهبود تراز بازرگاني كشور است. امسال براي اولين بار و مطابق گزارش گمرك جمهوري اسلامي از 6ماهه اول سال ميزان تراز تجاري ما بين صادرات و واردات به تعادل رسيده است و اگر دولت توجه بيشتري به اقتصاد داخل داشته باشد، مي‌توانيم اميدوار باشيم سال آينده تراز تجاري ما با صادرات غيرنفتي نسبت به واردات مثبت شود. در نهايت پيشنهاد ما به دولت اين است كه به جاي توجه به خارج و سياست خارجي، به اقتصاد داخل و ظرفيت‌هاي موجود كشور تكيه كند تا بهبود اقتصاد داخل بتواند در مذاكرات پيش رو اوضاع بهتري داشته باشد.

علی یوسف پور نیز  مطلبی را در ستون سرمقاله روزنامه سیاست روز، صبح چهارشنبه با عنوان«مديريت دولتي فوتبال و اقتصاد در ايران»به چاپ رساند:

۱ـ ايران براي دومين بار قهرمان واليبال آسيا گرديد خبر خوشحال کننده‌اي بود و باعث شادي و شعف در ميان اقشار مختلف مردم گرديد از طرف ديگر در هفته گذشته با شکست تيم استقلال در مقابل تيم‌کره‌اي اين تيم از راهيابي به مرحله بعدي قهرماني باشگاه‌هاي آسيا بازماند و فوتبال دوستان ما از اين مساله مکدّر و دلگير‌شدند.گفته مي‌شود از ۱۳۷۲ تاکنون تيم‌هاي باشگاهي ايران نتوانسته به قهرماني قاره آسيا نائل شوند و در سطوح جهانی، تاکنون تيم ملی با زحمت و دعا و ثنا توانسته چهاربار به جام‌جهاني راه يابد، سه باری هم که شرکت کرد در مرحله مقدماتي حذف گرديد.سوال اينجا ست که چرا ما در واليبال و بسکتبال در سالهاي اخير موفقيت‌هاي چشم‌گيري به دست آورديم اما در فوتبال با هزينه‌هاي به مراتب بيشتر و سوابق طولاني‌تر، موقعيت‌ها ضعيف و يا تصادفی به دست آورديم.

۲ـ در سالهاي اخير در فدراسيون‌هاي واليبال و بسکتبال افراد دلسوز و با سوابق مرتبط ورزشي مشغول کار بودند و اين مسئولين هم با انتخاب مربيان با تجربه و متخصص توانستند به اين موفقيت‌ها دست يابند و اين دو فدراسيون نيز از دخالت افراد سياسي و دلالان ‌در امان بودند و اين موفقيت‌ها نماد اين واقعيت اند که اگر مديريتی شايسته اعمال شود، ايرانيان مي‌توانند به صورت جهشي پيشرفت نمايند.

۳ـ فوتبال ما همانند اقتصاد ، داراي مشکلات مشترک مي‌باشد، تصديگري دولت و مديران دولتي در فوتبال سرنوشت‌ اين رشته را به اينجا کشانده است، تجربه تاريخي ثابت کرده است که در مديريت و تصدي‌گري دولتي بازدهي کم، فساد اقتصادي گسترده و توان رقابت وجود نخواهد داشت و اين مشکلات گريبان فوتبال ما را گرفته است.شاهد هستيم کساني در هيات مديره تيم‌هاي بزرگ فوتبال عضو هستند که کمترين سابقه کاري و آشنايي با ورزش فوتبال دارند و گرداگرد هر تيم صاحب نامي دستجات دلالان منفعت طلب تجمع کرده اند و همچون زالوهاي قوي با مكيدن خون فوتبال رمقي براي آن بجا نگذاشتند و بجاي استعداديابي به استعداد کشي مبادرت می ورزند و اگر مديري ، مربي يا بازيکنی هم بخواهد منطقي و برابر ضوابط عمل نمايند با تهمت و افترا، افراد پاکدست و کارآمد و متخصص را از صحنه بدر خواهندكرد.

شعار خصوصي‌سازي و واگذاري اقتصاد و فوتبال زياد داده مي‌شود. دولت‌ها در ايران مي‌آيند و مي‌روند و همچنان اقتصاد، فوتبال نيز در چنگال مديران دولتي اسير و درمانده است، آقايان قبل از به دست گرفتن مناصب دولتي شعار واگذاري و خصوصي‌سازي مي‌دهند اما به محض اينکه به قدرت رسيدند شيريني قدرت ، آنچنان مستشان می کند که به جاي واگذاري فوتبال و اقتصاد به مردم درصدد هستند که با چيدن اعوان و انصار خويش آنان را از مواهب مديريت دولتي بهره‌مند سازند.لذا تا زمانی که اقتصاد و فوتبال کشور در دست مديران دولتي ‌باشد و تنها افراد عوض ‌شوند و دولت‌ها تغيير ‌يابند ، روش‌ها و شيوه‌ها تغيير نخواهند کرد و مردم مي‌مانند با يک اقتصاد بيمار و يک فوتبال بيمارتر که به ندرت افتخار مي‌آفريند.امروزه اگر چه فوتبال يک بازي سرگرم‌کننده است اما در سطوح ملي به غرور ملي ، وحدت ملي و به اقتدار ملي ما مربوط مي‌شود.اميد است که دولتمردان جديد پاي جاي پای دولتمردان اسبق خود نگذارند و در آینده شاهد تحولات شگرف در فوتبال و اقتصاد باشيم.

قاسم غفوری مطلبی را با عنوان«نگاه غرب به آينده سوريه»در ستون سرمقاله روزنامه ی حمایت به چاپ رساند که میتوانید در زیر مطالعه میکنید:

سوريه در حالي همچنان كانون تحولات جهاني است كه كشورهاي غربي تلاش دارند تا مولفه‌ها را بر اساس خواست خود تدوين و اجرايي سازند. در حالي افكار عمومي جهان معطوف به موضوع‌هایی مانند حضور بازرسان سازمان ملل براي انهدام تسليحات شيميايي سوريه هستند كه در فضاي رسانه‌اي و سياسي، غرب تلاش دارد تا ابعاد جديدي از طراحي را اجرايي سازد. در اين چارچوب دو محور مشاهده مي‌شود كه هدف نهايي آنها يكسان و زمينه‌سازي براي انتخابات آينده سوريه است: نخست آنكه در حوزه سياسي كشورهاي غربي تلاش دارند تا شرايط را چنان چينش کنند كه در نهايت معارضان تحت حمايت غرب در انتخابات حضور داشته باشند. طراحي براي مشروعيت بخشيدن به الجربا ریيس ائتلاف معارضان با آوردن وي به نشست ژنو 2 از جمله اين رفتارهاست.

غرب تلاش دارد تا معارضه را از حالت خارج‌نشين و غيرمشروع به يك جريان مشروع دروني مبدل سازد تا در صورت ناتواني در كسب قدرت به عنوان ریيس‌جمهوری، حداقل در قامت يك اپوزسيون در سوريه حضور داشته و خواسته‌هاي غرب را اجرايي سازد. البته در طرح آنها مشروعيت دادن به چنين افرادي براي تشكيل منطقه خودمختار در برخي مناطق سوريه از جمله در حلب نیز در دستور كار غرب است.دوم آنكه غرب تلاش دارد تا از موضوع آوارگان سوري به عنوان برگ برنده خود در حال و انتخابات آتي بهره‌برداري كند. آنها از هم‌اكنون فضاي رسانه‌اي مبني بر اوضاع سخت آوارگان و البته ادعاي كمك‌هاي غرب و معارضان را ايجاد كرده‌اند و چنان تبليغ مي‌كنند كه ريشه آوارگي اين افراد نظام سوريه است. آنها در كوتاه‌مدت از اين مولفه براي توجيه دخالت در امور سوريه بهره‌برداري مي‌كنند و در بلند‌مدت نيز به دنبال آراسازي انتخاباتي برای اين افراد هستند.

 سناريوي غرب چنان طراحي شده است كه در زمان انتخابات با ادعاي حق راي اين افراد، ضمن دخالت در فرآيند انتخابات از حضورنیافتن دولت سوريه در جمع آوارگان سوري، بهره‌برداري و طرح آرا‌سازي براي مخالفان اسد را اجرايي سازد. به عبارتي ديگر غرب با سوء‌استفاده از آوارگان براي بحران‌سازي سياسي و در صورت توان حذف اسد از صحنه گام بر مي‌دارد در حالي كه ادعاهاي بشردوستانه و كمك به دموكراسي را مطرح مي‌سازد. در جمع‌بندي نهايي از آنچه ذكر شد مي‌توان گفت كه غرب به دنبال اجراي سناريوهاي جديد عليه سوريه است كه محور اصلي آن را نيز طراحي براي بلند‌مدت برای دخالت در انتخابات سوريه تشكيل مي‌دهد. آنها برآنند تا زمينه را براي دخالت در انتخابات سوريه فراهم کنند زیرا مي‌دانند تا آن زمان يعني مارس 2014 توان سرنگوني نظام سوريه را نخواهند داشت بنابراین برنامه خود را براي آن زمان تدوين كرده‌اند هر چند كه به اذعان سازمان سيا آمريكا، 75 درصد مردم سوريه همچنان به اسد راي مي‌دهند.

و در آخر ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری را از نظر میگذرانیم که به مطلبی با عنوان«رابطه با اروپا؛ يک اتفاق خوب»به قلم حجت السلام حسین انصادری راد در روزنامه حمایت به چاپ رسید:

قانون نانوشته‌اي در دنياي مديريت، «رابطه» را يکي از ملزوماتي مي‌داند که کشورها بدون آن نمي‌توانند نسبت به پيشرفت و تعالي خوش بين باشند و دقيقا به همين دليل است که رابطه داشتن يا نداشتن هميشه به عنوان يکي از دغدغه‌هاي جدي در مناسبات بين‌المللي خودنمايي مي‌کند.حسن روحاني در شرايطي مسئوليت اداره کشور را بر عهده گرفته است که در دنياي سياست به «شيخ ديپلمات» شهره است و به همين دليل همه منتظرند تا سرانجام رفتارهاي ديپلماتيک دولت يازدهم را به نظاره بنشينند، سرانجامي که خوش بينانه است و در سفر مهم رييس جمهوري و هيات همراه به نيويورک مشخص شد که مي‌توان نسبت به آينده ايران در جهان و همچنين رابطه داشتن با کشورهاي تاثيرگذار اميد زيادي داشت.

 تاکيد رييس‌جمهوري به ايجاد رابطه با اروپا آن هم در شرايطي که ايران را ايراني متفاوت مي‌بيند، دوباره نشان داد که جمهوري اسلامي قرار را بر تنش زدايي گذاشته است و به همين دليل بايد منتظر بود تا اتفاقات مثبت اين چند وقت درباره روابط ايران و اروپا هم تکرار شود. اروپايي که قطعا در صورت ايجاد رابطه و بده بستان باعث خواهد شد تا مشکلات کمرنگ شوند و لايه‌هاي مختلف جامعه شرايط اقتصادي مطلوب‌تري را تجربه کنند.واقعيت اين است که مشکلات اقتصادي اين روزها که محدوديتهاي زيادي را به جامعه تحميل کرده است، دلايل مختلفي دارد که مي‌توان گفت مهمترين دليل چنين وضعيتي عدم رابطه و معامله با کشورهايي است که از پتانسيل بالايي هستند که متاسفانه به دليل مخدوش بودن فضاي بين ايران و آنها از بهره مند شدن از امکانات آنها محروم شده بوديم.

به همين دليل دولت تدبير سعي دارد تا امور را مدبرانه پيش ببرد تا از اين طريق بتواند آرامش عمومي و البته رضايتمندي را به واقعيتي بدل نکند تا اين دو مهم از قالب خيال محال خارج شوند. بايد اين را در نظر داشت که اروپا بزرگترين منطقه اقتصادي کره زمين است و همچنين کشورهاي مهم و تعيين کننده سياست‌هاي کلان را در خود جاي داده است.نکته مسلم اين است که رابطه خوب با کشورهاي اروپايي در زمينه‌هاي متعدد، موجب شکوفايي سياسي و اقتصادي خواهد شد و به همين دليل ابراز علاقه رييس جمهوري موجي از رضايت را به وجود آورده است. ايران روزهاي خوبي را مي‌گذراند. در شرايطي که يخ رابطه با آمريکا در حال ذوب شدن است، شائبه نزديکي با اروپا و تعامل داشتن با کشورهاي اين منطقه حساس و مهم اگر به قطعيت برسد، حتما بايد منتظر روزهاي بهتري باشيم.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها