به گزارش
سرویس اندیشه دینی پایگاه 598، دکتر رضا داوری اردکانی در کتاب «ما و تاریخ فلسفۀ اسلامی» نگاه فلسفی را در تاریخ فلسفۀ اسلامی مطرح کرده اند. وی که در دانشکدۀ علوم اجتماعی دانشگاه تهران در پاسخ به این سوال که "ملاصدرا همعصر «بیکن» در غرب است، چرا فضای جامعۀ اسلامی ایران در مقابل پویایی آنها خیلی راکد بود؟" این گونه بیان می دارد:
دکتر داوری: مگر فلسفۀ ارسطو رشد کرده است؟ فلسفۀ ارسطو، فلسفۀ ارسطوست و فلسفۀ ابنسینا، فلسفۀ ابنسیناست و فلسفۀ دکارت هم فلسفۀ دکارت است؛ یعنی شما در یک دانشگاه اروپایی میتوانید فلسفۀ دکارت بخوانید یا فلسفۀ هر کس دیگری. فلسفه در اروپا پویایی داشته است. هر فلسفه ای با عالم خودش یک تناسب دارد و فلسفۀ اروپایی با عالم تجدد و پیشرفت ارتباط دارد. شما که اروپا را دکارت و کانت نمیبینید، شما پیشرفت اروپا و امریکا را میبینید و میگویید فلسفه در آنجا پویایی داشته است؛ البته درست میگویید، اما شما نمیتوانید توضیح بدهید که کرّ و فرّ دکارت، اسپینوزا و کانت کجاست. فلسفۀ جدید، فلسفۀ مناسب با علم و عالَمی است که هر دم نو میشود و در زمان پیشرفت میکند و متناسب با علم تکنولوژیک است. شما علم تکنولوژیک و بعضی از آثار و نتایج آن را اینجا میبینید و میگویید باید تناسبی باشد؛ درست هم میگویید، اما فکر کنید که چه ملازمتی دارد. من قبول دارم که فلسفه از زمان بیکن تا قرن بیستم، کم و بیش این ملازمه را داشته است.
فیلسوفان آموزگاران عالَم خودشان بودهاند؛ ملاصدرا و ارسطو آموزگاران عالم خودشان بودهاند. آن عالَم، عالَم پیشرفت نبوده، بلکه عالَم ثبات بوده است؛ به این جهت آنها فیلسوفِ تکنیک نشدند. کانت، فیلسوف تکنیک و علمِ تکنولوژیک است. ابنسینا عالِم است و در همۀ علوم زمان خودش دست دارد و در بعضی به مرز علم رسیده است، اما فیلسوفِ عالَم تکنولوژی نیست. بنابراین نگویید آن فلسفه ها ضعیف است و این فلسفه ها خوب است. خیر، آن فلسفه، متعلق به آن عالَم و این فلسفه متعلق به این عالَم است. اگر فلسفۀ کانت را به یونان میبردید، هیچ کس قبول نمیکرد؛ اگر فلسفۀ دکارت را پیش ملاصدرا می آورید، به آن اعتنایی نمیکرد. جالب است بدانید وقتی کتاب دکارت ترجمه شد، آن را یا نخواندند یا اگر خواندند، گفتند اینها قصه است نه فلسفه. فقط ترجمۀ سوم آن کمی خوانده شد، چون در سالی ترجمه شد که دانشگاه تهران و رشتۀ فلسفه تأسیس شد، وگرنه از فلسفۀ دکارت هم در اینجا استقبال نشد. فلسفۀ دکارت عالَم خودش را دارد و فلسفۀ صدرالمتألهین شیرازی هم عالَم خودش را؛ مخصوصاً و با غرض میگویم «صدرالمتألهین» که به عالَمش توجه کنید.