کد خبر: ۱۶۵۸۳۵
زمان انتشار: ۱۹:۴۷     ۲۵ شهريور ۱۳۹۲
جانباز کشورمان گفت: هواپیماهای بعثی بمب‌های حاوی گازهای شیمیایی را بر سر رزمندگان فروریختند و من در آن روز دیدم که خیل عظیمی از شهدا همراه با پرنده‌ها و پرستوهایی که در آسمان بال‌هایشان به هم می‌پیچید بر زمین می‌افتادند.

به گزارش 598 به نقل از سایت مرصاد، در دومین شهر مقاوم کشور کم نیستند اسطوره هایی که ایستادگی و صبر را هم خسته کرده اند. کم نیستند مردانی که از تاول های سوزان سینه هاشان با لبخند عبور می‌کنند.

یکی از آنها سیدمحمد زراعت پیشه است که 75 درصد جسمش را با نعیم الهی سودا کرده است، جانباز شیمیایی که هنوز از بوی تند گازهای خردل آمریکایی سینه اش می سوزد و با صلابت ایستاده است. کسی که ایستادگی او در استواری سخن گفتنش نیز پیداست؛ صلابتی که از همان ابتدایی که در را باز می کند تا خبرنگار مرصاد را به خانه دعوت کند در چهره اش خود نمایی می کند.

بریده بریده و با سرفه هایی که دردناکی آنها را حس می کنی سخن می گوید. پاسخ هایش کوتاه است اما زمان بیشتری می خواهد که سخنانش را تکمیل کند و واژه هایش را از میان دردناکی حجره اش به گوش ما برساند.

او خودش را اینگونه معرفی کرد: سید محمد زراعت پیشه هستم متولد 1343 و جانباز شیمیایی 75 درصد؛ محمد حسن، محمد حسین و محمد حسام هم پسرهای من هستند.

جانباز محمد حسن زراعت پیشه در ادامه سخنانش اظهار داشت: در خانواده ای عشایر زندگی می کردم و در سالهای ابتدایی انقلاب در حالی که 19 سال داشتم خودم را مکلف به کمک به پدرم در امورات زندگی می دیدم در حالی که با اوج گرفتن جنگ در سال 63 درک کردم که جنگیدن در جبهه در این شرایط از کمکی که به پدر می کنم سودمند تر است.

این جانباز سرافراز در میان سرفه های مکررش ادامه داد: در ابتدا در قالب گروههای مردمی جنگ های نا منظم به جبهه رفتم، گروه هایی که همواره در رویارویی با دشمن بعثی پیش قدم بودند اما بعد در قالب نیروهای لشکر 25 حمزه (ع) تدارک یک حمله غافلگیرانه را علیه عراق دیده بودیم.

نیروها در حال تدارک مقدمات یک تهاجم سنگین به قلب دشمن و مهیا کردن ابزار و ادوات بودند که گویی دشمن از کانون نیروهای ما برای این عملیات باخبر شده بود و بعد از اینکه دریافته بود که شکست سنگینی در انتظار اوست با اقدامی ناجوانمردانه و خلاف معیارها و قوانین جنگ دست به اقدام استفاده از تسلیحات شیمیایی زد.

جانباز زراعت پیشه با روایت روز بمباران شیمیایی سومار و اتفاقاتی که در آن روز افتاد ادامه داد: در دهم دیماه سال 65 نیروهای ما در منطقه ورگچ سومار تجمع کرده بوند و دور و بر ساعت 12 ظهر منتظر بودند تا بعد از خوردن نهار و توجیهات پیش از عملیات آماده حمله بشوند اما صدای غرش هواپیمای بعثی شروع شد، غرشی که از شنیدن صدای آن حس می کردید که خبری در راه است.

این هواپیماها بمبهای حاوی گازهای کشنده شیمیایی خود را بر سر رزمندگان ما فرو ریختند و من آن روز دیدم که خیل عظیمی از شهدا همراه با پرنده ها و پرستوهایی که در آسمان به دلیل استنشاق گازهای سمی بالهایشان به هم می پیچید بر زمین می ریختند. (سرفه های عجیب تا چند دقیقه مجال صحبت کردن به او نمی داد اما و می خواست که از همرزمان غریبش بگوید)

وی ادامه داد: این صحنه های جان دادن فرزندان میهن را مشاهده می کردم تا اینکه در بیمارستان 520 صحرایی ارتش خودم را پیدا کردم. در همین حال این بیمارستان هم مورد حمله دشمن قرار گرفت و من با صدای بلندگوی بیمارستان تهران به هوش آمدم.

در بیمارستان حضرت بقیه الله بستری شده بودم و بدنم را که نگاه می کردم تاولهای سیاه و زخم های بزرگی همه جای آن را فرا گرفته بود و سوزش آنها برایم دردناک و طاقت فرسا بود. اکنون همان دردها را در ریه هایم احساس می کنم. دردهایی که گویی هیچ وقت قصد ندارند آرام بگیرند.

جانباز سید محمد زراعت پیشه در پایان سخنانش به اتفاقات امروز جهان و تهدیدات آمریکا علیه سوریه به بهانه استفاده از سلاح های شیمیایی اشاره کرد و گفت: سوزش این زخمهای کهنه وقتی بیشتر می شود که عاملان تولید این سلاح های کشتار جمعی در مقام مدعی بر می آیند و به کار گیری سلاح های قتل عام مردم را که خودشان ساخته اند را بهانه ای برای جنگ افروزی دیگر قرار می دهند.

بنا براین گزارش، ایران سند زنده ای از جنایات آمریکا است و جانبازان زیادی در سراسر این میهن اسلامی هنوز از زخم ظلمهای بیشمار ددمنشان عالم درد می کشند و شاید روزی نباشد که یکی از آنها به خیل یاران شهیدشان نپیوندند.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها