بعدتر نام او با آقای هاشمی رفسنجانی گره خورد و رئیس ستاد انتخاباتی وی شد و بعد از ردصلاحیت آقای هاشمی، از او خبری نبود تا اینکه پس از پیروزی دکتر حسن روحانی، در کنار او دیده شد و اکنون نامش به عنوان یکی از اعضای کابینه جدید مطرح است.
نامش ابتدا برای معاونت اول دولت آینده مطرح شد و سپس گزینه وزارت کشوری او احتمال بیشتر به خود گرفت. اسحاق جهانگیری اکنون نهتنها برای وزارت کشور مطرح است، بلکه مشاور و دوست دیرین حسن روحانی نیز محسوب میشود. چه آنکه او جزو اولین نفراتی بود که حسن روحانی او را به یک صبحانه دعوت کرد و در جریان آن به جهانگیری خبر داد تصمیم به کاندیداتوری گرفته است.
این مصاحبه درباره جهانگیری است که چرا کاندیدا نشد و این روزها در اطراف روحانی چه میگذرد.
مصاحبه مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی را با اسحاق جهانگیری در ادامه می آید:
آقای مهندس در مصاحبه قبلی که با شما داشتم خاطرم هست قرار بود کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری شوید.خب، چه اتفاقی رخ داد که از کاندیداتوری پشیمان شدید؟ چون شما مطرحترین کاندیدای حزب کارگزاران بودید:
اسحاق جهانگیری: موضوع انتخابات ریاست جمهوری یازدهم برای کشور و اصلاحطلبان مهم بود. بهطور طبیعی با توجه به شرایطی که جریان اصلاحات بعد از انتخابات سال ۸۸ پیدا کرده بود، تعداد افرادی که برای کاندیداتوری میتوانست معرفی کند، محدود بودند. در واقع اصلاحطلبان نمیتوانستند از تمام ظرفیتهای خود استفاده کنند. طبیعتا دایره کسانی که هم میتوانستند در انتخابات ریاست جمهوری کاندیدا شوند و هم تایید حاکمیت را داشته باشند، بسیار محدود شده بود.
شما خودتان را یکی از این افراد میدانستید؟
بله. ما دنبال این بودیم که انتخابات به گونهای برگزار شود که دغدغههای حاکمیت را از بین ببرد.
چه دغدغههایی؟
وقایعی که در سال ۸۸ اتفاق افتاد دیگر تکرار نشود و آن دغدغهها را از بین ببرد.
یعنی حاکمیت این دغدغهها را از بین ببرد؟
تصور من این بود. فکر میکردم حاکمیت اینبار اگر بخواهد محدودیتی ایجاد کند، این محدودیت در حوزه تایید صلاحیتهاست. طبیعتا کسی که تایید میشود، دیگر نگران مراحل بعدی آن نخواهد بود. این البته تحلیل غالب جریان اصلاحات نیز بود. به همین خاطر سران جبهه اصلاحات تصمیم گرفتند در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کنند. بلافاصله آقای خاتمی جلساتی را در دفتر خود برگزار کرد و از آبان ماه سال گذشته این جلسات آغاز شد.
شورای مشورتی؟
بله. منتها ابتدا نامی نداشت. جمعی بودند که هر هفته در دفتر آقای خاتمی دور هم مینشستند و راهکارهای موجود را بررسی میکردند. بعدا شورای مشورتی نام گرفت. آقای عبدالله نوری نیز جلساتی را همزمان برگزار میکرد که تحت نام اتاق فکر فعال بود. در این جلسات نیز درباره انتخابات و نحوه فعالیت اصلاحطلبان در انتخابات صحبت و همفکری میشد. من با توجه به اینکه فکر میکردم احتمالا میتوانم یکی از افرادی باشم که اصلاحطلبان دربارهام اجماع خواهند کرد.
بر چه مبنایی؟
با برخی از دوستانی که به من نزدیکتر بودند مشورت کردند. من هم این قید را گذاشتم درصورتی که ماموریتی به بنده بدهند، در انتخابات شرکت کنم.
نشانههایی نیز از آنها دریافت کردید؟
خب. دوستان زیادی به بنده مراجعه میکردند و میخواستند که من فعالیتم را آغاز کنم.
چه زمانی؟
مشخصا بعد از عید فشارها بیشتر شد. من هم با همین پیش فرض به دیدار مقام معظم رهبری نیز رفتم و با ایشان ملاقات کردم.موضوع را نیز با ایشان مطرح کردم. ایشان نیز مطالب مثبت زیادی به بنده گفتند. لذا با توجه به آن فرمایشات من منعی برای حضور خود در صحنه انتخابات در هیچ سطحی نمیدیدم.
مذاکرات شما با ایشان قابل ذکر است؟
علاقهای به گفتن آنها ندارم. زیرا جلسهای خصوصی بود. عمدتا لطف و محبت بود برای اینکه بنده اگر بخواهم وارد انتخابات بشوم، از طرف ایشان تاییدیهای کامل دارم.
وضعیت جناح اصلاحطلب چطور بود؟
بحثها در محور اجماع کاندیداها بود. من البته خدمت رهبری نیز گفتم بنده در دو صورت در انتخابات حاضر میشوم اول آقایان هاشمی و خاتمی کاندیدا نشوند و دوم بین نیروهای اصلاحطلب اجماعی حاصل شود. اگر یکی از این آقایان کاندیدا میشدند بنده از شرکت در انتخابات انصراف میدادم.
خبر داشتید که آقای هاشمی میخواهد در انتخابات شرکت کند؟
حضور آقایان هاشمی و خاتمی هر دو در ابهام بود. دیدارهایی داشتند. تقاضاهایی نیز از هر دو نفر آنها صورت میگرفت. دوستان زیادی به من گفتند که نه آقای خاتمی میآید و نه آقای هاشمی. لذا فعالیتهای خودت را آغاز کن. من اصرار داشتم که ابتدا باید اجماعی بین اصلاحطلبان شکل بگیرد سپس بنده کارم را آغاز کنم. خب در همان جلسات آقای خاتمی این بحثها بود. تا قبل از ثبتنام، جلساتی برگزار میشد. کاندیداها نیز نمایندگانی را به این شورا معرفی کردند و آنها به این جلسات میآمدند و نظراتشان را میگفتند. در آن جمع عنوان شد که اصلاحطلبان سه یا چهار کاندیدای مطرح دارند. در همان ایام نیز از من خواستند که بروم و در انتخابات ثبتنام کنم. منتها بنده همه چیز را منوط به اجماع اصلاحطلبان کرده بودم. گفتم اگر میخواهید اجماع را به بعد از ثبتنام موکول کنید بنده حاضر نیستم در انتخابات شرکت کنم.
تزلزل نداشتید؟
در روز آخر ثبتنام خیلی از دوستان مرتب تاکید داشتند که بروم ثبتنام کنم.
مشخصا چه کسانی بودند؟
هم از طرف آقای خاتمی بودند و هم از طرف کارگزاران و هم دوستان دیگری از جبهه اصلاحات. تا ساعتهای آخر این فشار وجود داشت ولی خوشبختانه در آن لحظات آخر که احتمال تسلیم شدن من میرفت، آقای هاشمی رفسنجانی به ستاد انتخابات کشور رفتند و ثبتنام کردند.
شما کجا بودید؟ در راه وزارت کشور؟
نه در همین دفتر بودم.
شما پیشتر خبر نداشتید که ایشان میخواهند ثبتنام کند؟
صبح همان روز شنیده بودم که به جمعبندی رسیدهاند. ولی با این حال اصل بر این بود که ایشان در انتخابات شرکت نمیکند. من با ایشان ملاقاتهای خصوصی و دونفره داشتم و تقریبا به این نتیجه رسیده بودم که ایشان در انتخابات شرکت نمیکند.
چندبار ملاقات داشتید؟
خیلی!
درباره خودتان که میخواستید کاندیدا شوید؟
هم درباره خودم و هم درباره خود ایشان. میخواستم بدانم که در انتخابات شرکت میکند یا خیر.
ایشان نظرشان چه بود؟
خب ایشان نیز تاکید میکردند که شانس پیروزی با کسی است که اجماع اصلاحطلبان را داشته باشد. بدون اجماع هیچ شانسی را برای کسی قایل نبودند.
توصیه کردند شما ثبتنام کنید؟
ایشان نیز نظر بنده را تایید میکردند که ابتدا اصلاحطلبان اجماع کنند و بعد من ثبتنام کنم. لذا وقتی اجماع صورت نگرفت و بعد نیز آقای هاشمی کاندیدا شد، پیش فرضهای دوگانه من محقق شد.
آقای هاشمی البته در دقایق آخر ثبتنام کردند.
بنده نیز فرضم بر این بود که اگر بخواهم شرکت کنم، در آخرین دقایق این کار را بکنم.
در آن زمان هم آقای عارف و هم آقای روحانی ثبتنام کرده بودند. درسته؟
بله.
با این وجود همچنان این وسوسه وجود داشت که ثبتنام کنید؟
نه. وسوسهای نبود. من حتی اگر میدانستم که اصلاحطلبان راجع به این دونفر به جمعبندی و اجماع خواهند رسید، دیگر دغدغهای نداشتم. من نظرم این بود که باید اجماع صورت بگیرد. این راه پیروزی بود.
گفتید خبر داشتید که آقای هاشمی به نتیجه رسیده است که ثبتنام کند. هنگام ثبتنام ایشان، مجمع تشخیص بودید؟
نه. در همین دفترم بودم که بعد به ستاد اصلی انتخاباتی آقای هاشمی تبدیل شد. میدانستم که روز ثبتنام آقای هاشمی تصمیم خودشان را برای شرکت گرفتهاند و اکنون در تلاش است با دفتر مقام رهبری صحبت کند و در صورت عدم مخالفت ایشان، بروند و ثبتنام کنند.
صحبت کردند؟
حتما صحبت کردند که رفتند و ثبتنام کردند.
بعد از ثبتنام ایشان، بلافاصله شما رئیس ستاد انتخاباتی آقای هاشمی شدید.
بله. دو روز بعد از ثبتنام، من با ایشان ملاقات کردم. ایشان گفتند برای ریاست ستاد انتخابات آقای ناطق نوری و شما مطرح هستید. من آقای ناطق نوری را پیشنهاد کردم و گفتم ایشان خیلی از من مناسبتر و پیشکسوت من هستند. هر کاری نیز از دست من بر بیاید به ایشان کمک میکنم. بعد آقای هاشمی از کانالی با آقای ناطق صحبت کرده بودند. روز بعد مجددا به دیدار ایشان رفتم. آقای هاشمی گفتند شما ستاد را راهاندازی کنید و ریاستش را برعهده بگیرید.
آقای ناطقنوری قبول نکرده بودند؟
آقای ناطق گفته بودند که مناسب است که جهانگیری بیاید. من نیز به او کمک میکنم.
از چه روز کار را آغاز کردید؟
از سهشنبه مسوول ستاد شدم و تا روز اعلام ردصلاحیتها کارها را پیش میبردیم.
تصور میکردید شورای نگهبان صلاحیت آقای هاشمی را احراز نکند؟
نه. من راجع به آقای خاتمی گاهی اوقات تردید میکردم که ممکن است شورای نگهبان ایشان را ردصلاحیت بکند، اما درباره آقای هاشمی اصلا چنین فکری به ذهنم خطور نمیکرد. حدسم این بود که یک موج سازماندهی شده تخریبی علیه ایشان راهاندازی میکنند و مانع از آن میشوند که ایشان رأی بیاورد. ولی هنگامی که ایشان ثبتنام کردند و ما در همین دفتر، ستاد را راهاندازی کردیم، با یک موجی از امید در کشور روبهرو شدیم. تمام کاندیداها از مدتها قبل کار خود را آغاز کرده بودند. نیروها و ستادها را تشکیل داده بودند. ما هیچ فرصتی نداشتیم، اما به محض ثبتنام ایشان و تشکیل ستاد، ناگهان با انبوهی از نیروها و سرمایه اجتماعی که در تمام این سالها، کنار نشسته بودند و از آنها استفاد نمیشد، روبهرو شدیم. هر کسی میرسید، بیهیچ منتی بخشی از کار را بر عهده میگرفت. همه حاضر بودند کار را پیش ببرند. به هرکس هرکاری پیشنهاد میشد، رد نمیکرد یا نمیگفت این در شأن من که قبلا وزیر بودم، نیست. میگفتند که میخواهیم کار را جلو ببریم. در گزارشهایی که به من میرسید چه از سیستان و بلوچستان و چه تهران هیچ تفاوتی دیده نمیشد. جایی نبود که کار پیش نرود. بلکه برعکس در روستاها و شهرهای کوچک موج قویتر برای کمک به آقای هاشمی بهوجود آمده بود.
نظرسنجی هم انجام داده بودید؟
ما به عنوان ستاد نظرسنجی نکردیم. ولی نظرسنجیهایی بود که بر مبنای آنها چنین تصمیمی گرفته شد.
احراز نشدن صلاحیت ایشان؟ شما از قبل خبر داشتید که شورای نگهبان میخواهد ایشان را رد کند؟
نه. شب قبل آقای ناطق نوری با من تماس گرفتند و گفتند که چنین تصمیمی گرفته شده است و دیگر لزومی ندارد کار کنیم. ایشان توصیه کرد ستاد را تعطیل بکنیم.
روز قبل از اعلام رسمی آقای ناطق نوری خبر داشت؟
بله. منتها شب به من گفتند. من در جواب ایشان گفتم الان ساعت ۱۰ شب است. ستادها نیز کار اجرایی را هنوز شروع نکردهاند و ما فعلا افراد را برای ستادها انتخاب و سازماندهی میکنیم.الان هم کسی در ستاد نیست. خبر نیز رسمی اعلام نشده است.
از کانال دیگر هم پیگیری کردید؟
فردای آن روز خبر را پیگیری کردم، شایعاتی مطرح بود. اما رسمی نبود. به بچهها گفتم توجهی به شایعات نکنید و کارها را انجام بدهید. تا غروب که خبر اعلام شد، موضع ما بیتوجهی به این شایعات بود.ما بعید میدانستیم که چنین تصمیمی گرفته شود.
قبل از آن چطور؟ آیا فشاری مبنی بر این که شما ستاد را ترک کنید و همکاری نکنید وجود نداشت؟
درباره من نه. از هیچ جا. مجموعه حکومت میدانست که اینجا ستادی شکل گرفته که هم قانونمند است و هم رفتارش اخلاقی است. خیال آنها از این بابت راحت بود.
درباره آقای هاشمی چطور؟ آیا فشاری برای کنارهگیری وجود داشت؟
من ایشان را که دیدم، گفتند که برخی از دوستان و مقامات فعلی (آقای جهانگیری اسم کسی را نمیبرد) تماس گرفته یا به ملاقات ایشان آمدهاند که اگر انصراف بدهید بهتر است.
آیا آنها حامل پیامی از شورای نگهبان بودند؟
نگفتند که پیام از شورای نگهبان است. در واقع روی دلسوزی بود. آقای هاشمی با آنها صحبت کرده و استدلالهای خود را نیز بیان کرده بود که مردم به من امید بستهاند. آنها نیز بعد از صحبتهای ایشان، قبول کرده بودند که به صلاح نیست ایشان انصراف بدهند و کنارهگیری کنند.چون انصراف در واقع بیمهری به امید مردم بود.
آقای هاشمی نسبت به موج و امید ایجاد شده، آگاه بود؟
بله. خبر داشتند.
چطور؟ ایشان که به راحتی نمیتوانند به میان مردم بیایند؟
این کار ما بود. در اخبار روزانه و دیدارهایی که داشتیم این موج و امید ایجاد شده را منتقل میکردیم.
به غیر از آن مقام و مسوولی که گفتید آیا کسی دیگر هم به دنبال انصراف آقای هاشمی بود؟
هیچکس به دنبال انصراف نبود.آنها آمده بودند یا پیغامی برده بودند، یا خبری را منتقل کرده بودند تا نظر آقای هاشمی را درباره این موضوع جویا شوند. وقتی آقای هاشمی با آنها بحث کرده بود، آنها استدلال آقای هاشمی را پذیرفته بودند. برای هیچکس حتی آنهایی که ردصلاحیت شدند، قابل قبول نبود هاشمی، که به گفته حضرت امام شناسنامه انقلاب است، ردصلاحیت شود.
بعد از فهمیدن نظر شورای نگهبان، برای تایید صلاحیت، با این شورا رایزنی نشد؟
اصلا.
چرا؟ آقای هاشمی موافق این عمل بود؟
نه. اینقدر این کار غیرطبیعی و بد بود که دلیلی برای رایزنی با شورای نگهبان دیده نمیشد. کسی درباره مدیریت آقای هاشمی، تردید ندارد. درباره رجل سیاسی مذهبی بودن ایشان نیز که چه موافق و چه مخالف بر آن نظر اجماع دارند.
گویا کهولت سن مطرح شده بود، درسته؟
آخر ما نفهمیدیم که این را از کجای قانون درآوردند. چون مجلس برای کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری محدودیت سنی گذاشت اما شورای نگهبان این نظر مجلس را رد کرد. اگر شورای نگهبان چنین ایدهای داشت که نباید، طرح مجلس را رد میکرد. شورای نگهبان به همان چیزی که رد کرد و خلاف شرع و قانون خوانده بود، استناد کرد. این هم از عجایب بود. تمام ویژگیهایی که یک رئیسجمهور خوب میتوانست داشته باشد، آقای هاشمی داشت. مدیر بود، سابقه درخشان در قبل و بعد از انقلاب داشت و خیلی از خصوصیتهای دیگر. به هرحال این تصمیم شورای نگهبان یک پشت پردهای داشت.
تمام اعضای شورای نگهبان برای ردصلاحیت آقای هاشمی، در جلسه حاضر بودند؟
یکی از فقها شرکت نکرد.
آقای شاهرودی؟
بله. آقای رضوانی نیز که به رحمت خدا رفته بودند. ۱۰ نفر بقیه در جلسه حاضر بودند.
نسبت آرا را میدانید؟ که مثلا ۶ به ۴ بود یا خیر؟
من عدد دقیق را نمیدانم. البته برخی از اعضای شورای نگهبان مفاد جلسه را به آقای هاشمی گفتهاند.
بعد از ردصلاحیت شما افسرده شدید؟
خیلی ناراحت شدم. در تمام سالهای پس از انقلاب سرد و گرمیهای زیادی را چشیدیم. سختیهای زیادی را دیدیم. هیچ خبری، به اندازه ردصلاحیت آقای هاشمی برای من تلخ نبود. اگر ایشان رأی نمیآورد ناراحت نمیشدم.
وقتی شنیدید کجا بودید؟
در ستاد. شوکه شدم. خیلی ناراحت شدم. باورم نمیشد. مگر میتوان هاشمی را ردصلاحیت کرد؟
به فکر این نبودید که از طرف رهبری این مشکل را رفع کنید؟
رهبری گفته بودند که تصمیم ندارم در کار شورای نگهبان دخالت بکنم. طبیعی است که نباید انتظار داشت که ایشان خلاف گفته خودشان کاری بکنند. حتی تصمیم گرفته شد که از رهبری درخواستی نکنیم که ایشان در معذوریتی قرار بگیرند و بخواهند برخلاف سخنشان عمل کنند.
آقای هاشمی هیچ اقدامی نکرد؟
تاجایی که من خبر دارم ایشان هیچ اقدامی نکرد. وقتی نظر شورای نگهبان اعلام شد، من به دیدن آقای هاشمی رفتم. گفتم چکار باید بکنیم؟ ایشان به من گفتند اعتراضی نمیکنیم. من هم این نظر را اعلام کردم.
اما برخی از اشخاص درخواستهایی را مطرح کردند و برخی از مخالفان نیز جا انداختند که هاشمی از این طریق درصدد فشار آوردن است.
آنچه آن اشخاص اعلام کردند، تشخیصشان بود. ولی واقعا به هیچ کس گفته نشد که اعتراضی بکنید یا نامهای بنویسید. اصلا. خود آقای هاشمی به من گفت هیچ اقدامی نکنید.
راضی بودند به این نتیجه؟
نمیتوان از تعبیر راضی بودن استفاده کرد. آقای هاشمی گفتند یک اتفاقی رخ داده و آقایان براساس تشخیصی که داشتند، نظری را اعلام کردند. من نمیتوانم کاری بکنم که منجر به تضعیف نظام جمهوری اسلامی شود.
شورای نگهبان معمولا ۵ روزه اعلام نظر میکرد، این دوره ۵ روز اضافه شد. آیا به علت ردصلاحیت آقای هاشمی و رایزنیهای پیرامون آن بود که این مدت را افزایش داد؟
نمیدانم. خب کاندیداهای دیگری هم بودند. منتها بعد از اعلام ردصلاحیت آقای هاشمی نام آنها دیگر ذکر نشد و خبرشان هم مندرج نشد. همه آنها تحتالشعاع ردصلاحیت آقای هاشمی قرار گرفتند.
ستاد انتخابات را همان روز تعطیل کردید؟
آن روزی که شورای نگهبان نظر خود را اعلام کرد، ما ستادهای استانی خودمان را دعوت کرده بودیم. قرار بود جلسهای با آقای هاشمی داشته باشیم. چون از روز بعد تبلیغات رسمی آغاز میشد. دستگاه امنیتی با من تماس گرفتند و گفتند شما خبر دارید که از شهرستانها نیروها به سمت تهران میآیند. علت چیست؟ گفتم جای نگرانی نیست. من در جریان هست. قرار بود که جلسهای را برای شروع به کار ستاد داشته باشیم که خب این جلسه اعلام پایان کار ستاد خواهد بود. آن جلسه برگزار شد و رفتیم خدمت آقای هاشمی. بیش از صد نفر از استانهای مختلف آمده بودند. بنده گزارشی از شکلگیری ستاد ارائه کردم و بعد آقای هاشمی صحبت کردند و ختم ستاد را همان جا اعلام کردیم.
بعد از این، ستاد اسماً تعطیل شد یا رسماً؟
رسماً.
شخص شما کار انتخاباتی را تعطیل کردید؟
خب تا دو، سه روزی ما در شوک بودیم. بعد از آن مدت نشستیم و فکر کردیم که برای انتخابات چه باید بکنیم. دو سه ملاقات خصوصی با آقای هاشمی داشتم که چه باید بکنیم. هم زمان به جلسات دوستان اصلاحطلب که با آقای خاتمی برگزار میکردند میرفتم. اوایل برخی از دوستان هنوز در حال و هوای احساسات گرفتار بودند و میگفتند که تمام شد و دیگر نمیتوان برای انتخابات کاری کرد. اما با صحبتهای دیگران ظرف مدت یک هفته همه از این حال و هوا بیرون آمدند. همه به سمت اجماع بین آقایان دکتر روحانی و دکتر عارف رفتند. نهایتا شورای مشورتی به آقای روحانی رسید.
شما در این مدت کار ستادی نمیکردید؟
من برای آقای روحانی فعالیت میکردم.
خودتان خواستید یا آقای روحانی خواستند؟
خودم خواستم. آقای روحانی هنگامیکه میخواستند کاندیدا شوند با افرادی مشورت کردند. یکی از آنها من بودم. در صبحانهای که با ایشان خوردم، ایشان طرح موضوع کردند.
نگفتید که من خودم میخواهم کاندیدا شوم؟
اتفاقا ایشان از من سوال کردند که شما در چه صورتی کاندیدا خواهید شد، من گفتم اولا آقایان خاتمی و هاشمی نیایند و دوما بین اصلاحطلبان اجماعی صورت بگیرد.
شما در ستاد ایشان مشغول شدید؟
من از سالهای قبل آقای روحانی را میشناختم. حتی اگر بین اصلاحطلبان اجماع صورت نمیگرفت، بین تمام کاندیداها من گرایش به آقای روحانی داشتم و ایشان را بر دیگران از هر نظر ترجیح میدادم.
ایشان را از چه زمانی میشناسید؟
من از مجلس دوم ایشان را میشناختم. در زمانی که ایشان عهده دار پرونده هستهای شد، بنده نیز با ایشان کار میکردم.
در پرونده هستهای همکار ایشان بودید؟
بله.
کدام قسمت؟
در بخش اقتصادی آن فعال بودم.وقتی با اروپا توافق کردند سه کمیته تشکیل بدهند، یکی از آنها کمیته اقتصادی بود. آقای روحانی به آقای خاتمی پیشنهادی دادند و من به عنوان مسوول بخش اقتصادی کمیته اقتصادی پرونده هستهای انتخاب شدم و دیگر با ایشان کار میکردند.
در ستاد آقای روحانی چه سمتی داشتید؟
من مسوولیتی را در ستاد ایشان قبول نکردم. اما هر جا کاری لازم بود انجام میدادم. در فیلم دوم آقای روحانی نیز حاضر بودم. اگرچه بنده را به عنوان رئیس ستاد انتخاباتی هاشمی معرفی کردند. البته صدا و سیما بخشهایی از آن فیلم را ازجمله صحبتهای بنده را پخش نکرد. دلیلش را نفهمیدم. در عین حال برای سخنرانی نیز به چند شهر رفتم و کارهای دیگری که لازم بود را انجام دادم.
پیشبینی میکردید که آقای روحانی رأی بیاورد؟
من مطمئن بودم که ایشان رأی میآورد.
بر چه مبنایی؟
آن موجی که بعد از ثبتنام آقای هاشمی ایجاد شد، به دنبال انتخاب یک نامزد میگشت و آقای روحانی آن نامزد بود.
اما به نظر میرسید که در ابتدای امر آن موج سرخورده است.
چند روز اول بود. همه داشتیم کار میکردیم. بعد از چند روز طبیعتا آن موج نامزدی میخواست که من میدانستم پشت هیچ گزینهای جز آقای روحانی نمیرود. بعد از حمایت آقایان خاتمی و هاشمی، و همچنین نظر شورای مشورتی، پیروزی آقای روحانی حتمی بود. در واقع کاری که آقای روحانی در مناظره انجام داد بینظیر بود.
ماجرای گازانبر؟ [البته مطلبی که در همان مناظره آقای روحانی اذعان کرد که آقای قالیباف نگفته است و برداشت او این بوده است. اما برخی رسانه های داخلی و رسانه های خارجی مانند بی بی سی آن را مفروض قلمداد می کنند]
بله. رقیب بهترین پاس گل را در منطقه ۱۸ به آقای روحانی داد و ایشان نیز با بهترین روش ممکن از آن استفاده کرد. من تا به حال ندیده بودم که کاندیدایی چنین پاس گلی را به رقیب خودش بدهد. آن چنان امتیازی به آقای روحانی داد که همه شگفتزده شدند. آقای روحانی روی تکتک کلمات خود تعمق میکند و از آن وضعیت بهترین استفاده را کرد. من بعدا از آقای روحانی پرسیدم که آیا روی کلمه گاز انبری فکر کرده بودید؟ گفت نه. آقای قالیباف موضوعی را مطرح کرد، من به خاطراتم رجوع کردم و یادآوری کردم که در آن شورا چه گفته است.
و از همین جا شما مطمئن شدید که آقای روحانی پیروز است؟
بله. من این را به دوستان ستاد نیز گفتم.
کی؟
یک روز قبل از انتخابات در ستاد آقای روحانی جلسهای برگزار شد. دوستان برای مرحله دوم تصمیمگیری میکردند که چکار باید بکنند. من گفتم وقت تلف میکنید. آقای روحانی در مرحله اول پیروز انتخابات است.
آقای روحانی هم در جلسه بود؟
نه. او نبود.
چه کسانی بودند؟
آقای واعظی مسوول جلسه بود. آقای دکتر نجفی،دکتر صفدر حسینی، دکتر آخوندی، آقای زنگنه و جمعی دیگر مانند آقای صالحی و زمانینیا هم بودند. من آنجا قاطع گفتم آقای روحانی حتما در مرحله اول پیروز انتخابات است. بالاخره ما در این کشور مسوولیت داشتیم و میدانیم که این موجی که بلند میشود کجا آرام میگیرد و پیام آن چیست. از طرف دیگر خبرهایی از نظرسنجیهایی که دستگاه انجام داده بودند به ما میرسید.
برای مرحله دوم برنامهای خاص درنظر گرفته بودند؟
نه. بحث میشد که چکار باید کرد. پیشبینی برخی این بود که آقای روحانی با آقای قالیباف به مرحله دوم برود. اما روز انتخابات خبرهای جالبی رسید. موجی که در روستاها و شهرهای کوچک در حمایت از آقای روحانی به راه افتاد اصلا با شهرهای بزرگ قابل مقایسه نبود. از اول تبلیغ میشد رأی کاندیدای اصلاحات و یا آقای روحانی در شهرهای بزرگ و پرجمعیت است نه روستاها. من فکر میکنم این اتفاق یک پیام بزرگ داشت. دولت آقای احمدینژاد و اصولگرایان در ۸ سال گذشته تلاش کردند با یارانه و مسائل دیگر اوضاع روستاها و شهرهای کوچک را در دست داشته باشند. اما مردم این مناطق به نامزدهای اصولگرا روی خوش نشان ندادند. چون به دنبال کسی بودند که این رأی را تغییر دهد. پس دانشگاهیان و نخبههای تهران و شهرهای بزرگ به دنبال تغییر نبودند بلکه مردم روستانشین و شهرهای کوچک از ادامه وضع موجود ناراحت و نگران بودند و تغییر میخواستند.
یعنی نگرانی از وضع موجود باعث شد که حتی مردم به آقای قالیباف نیز رأی ندهند؟
بله. اگرچه برخی از کاندیداهای اصولگرا تلاش میکردند تا زاویه خود را با دولت فعلی آشکارا به نمایش بگذارند اما جامعه از آنها مدیریت کلان ندیده بود اما از آقای روحانی چنین خاطرهای داشت. میدانستند حرفی که او میزند در سابقه کاری او ثبت شده است. برخلاف برخی که شعارهای بسیاری میدادند که بعضا هم عملی نبود آقای روحانی حرفی نزد که نتواند آن را اجرا کند. جامعه پیش از این او را در شورای عالی امنیت ملی دیده بود. مدیریتش را پسندیده بود و از جمله افرادی است که در نظرگاه مردم به دنبال تغییر است. در عین حال جامعه دید که انگشت اشاره آقایان هاشمی و خاتمی و اعضای اصلی جبهه اصلاحات به سمت آقای روحانی است. بنابراین طبیعی بود که ایشان در مرحله اول پیروز انتخابات باشد.
پس شما پیروزی را حاصل سه موضوع میدانید. سابقه مدیریتی آقای روحانی، حمایت هاشمی و خاتمی و بسیج اصلاحطلبان از ایشان.
بله. خود آقای روحانی در گفتوگوها خیلی خوب درخشیده بود و در مناظرهها توانسته بود در بین مردم پایگاهی را بهدست آورد.
اما آقای روحانی به آن شکل که عارف به میان مردم میرفت یا دیگران، دیدار مردمی نداشت. درست است؟
بله. آقای روحانی در هفته آخر سفرهای استانی را شروع کرد که اتفاقا از همین سفرهای استانی پیام پیروزی ایشان مخابره شد. استقبال از ایشان در شهرهای مختلف خیلی خوب بود.نهایتا هم دیدید که در دو شهر مذهبی قم و مشهد ایشان رأی اول را به دست آورد درحالی که شهر مشهد خود دو کاندیدای دیگر هم داشت اما به آنها روی خوشی نشان نداد.
میگفتند از همان ابتدای نیمه شب شنبه ۲۵ خرداد مسجل شده بود که آقای روحانی نفر اول و در مرحله اول پیروز انتخابات شده است. خب چرا شورای نگهبان اعلام نمیکرد و به صورت قطره چکانی تا ساعت ۹ شنبه شب خبر اعلام شد؟
به نظر من جمعه شب همه فهمیدند که آقای روحانی در مرحله اول پیروز شده است. بعد از نیمه شب نیز شمارش قطعی شده بود اما بحثهایی بین شورای نگهبان و وزارت کشور مطرح بود. چون هرکدام برای اعلان رأی شیوههایی داشتند. اما مهمتر از اینها تدابیر امنیتی بود. چون برخی از کاندیداها به گونهای برای نیروهای خودجا انداخته بودند که پیروز انتخابات هستند. خب رأی آنها نسبت به تبلیغاتی که داشتند خیلی کم بود و این آنها و هوادارانشان را در شوک برده بود و ممکن بود برخی از هواداران افراطی کارهایی بکنند.
یعنی نگرانی این بار از هواداران کاندیداهای اصولگرا بود؟
این تحلیل من است. بالاخره مجموعهای انتظارات برای هوادار خود بهوجود آورده بود ولی نتیجه رأی اکثریت مردم چیز دیگری را نشان میداد. در این شرایط حکومت باید تدبیری بیندیشد تا آنها در طول یک روز به نتیجه و آرامش برسند. این هم تدبیر بدی نیست. در دورههای قبل نتایج را زود اعلام میکردند و همین باعث مسائلی شده بود. اینبار نیز حکومت تلاش کرد تدبیری این چنین به کار ببندد.
نتایج که اعلام شد، شما پیش آقای روحانی بودید؟
خیر. دو سه روز بعد من آقای روحانی را دیدم. گپوگفتی داشتیم. ایشان انسان خوشمشربی است. به ایشان تبریک گفتم. بعد از آن نیز چند باری همدیگر را دیدیم.
قرار شد در دولت به ایشان کمک کنید؟
ببینید مردم ایران به آقای روحانی امید زیادی بستهاند که تغییری بهوجود بیاید. کشور باید در سیاستهای اقتصادی راه درستی در پیش بگیرد و آنها اثرات آن را ببینند. الان این امید در بین مردم به وجود آمده است.طبیعتا همه باید به آقای روحانی کمک کنیم و ایشان از هرکسی کمک خواست کسی نباید سرباز زند. نباید از ایشان سهم خواهی یا مطالبهای داشت.
پیشنهادی به شما دادند؟
از من پرسیدند کمک میکنید. گفتم هر کمکی که شما بخواهید و در توان من باشد انجام میدهم.
در جلسهای که با مجلسیها داشتید آنها سهمخواهی کردند؟ یا حتی درباره چینش کابینه اخطار و توضیحی دادند؟
نه اصلا. اتفاقی که در مجلس رخ داد ابتکار جدیدی بود که مبدع آن آقای لاریجانی بود. کار خوبی بود. جلسه صمیمانه و دوستانهای بود. آنچه من دیدم ابراز محبت نمایندگان بود. معمولا وقتی رئیس جمهور به مجلس میرود، نمایندگان وقت میگیرند توضیح میدهند و بحثهای مختلفی را بیان میکنند. اما اینبار هیچ خبری نبود.
البته دیکته ننوشته که غلط ندارد. شما نه هنوز کابینهای چیدهاید و نه کاری را شروع کردهاید.
نه. الان برخی رسانههای اصولگرا مسائلی را مطرح میکنند. حتی در همین حد هم کسی در مجلس حرفی نزد. هیچ توصیهای نشد.
اصلا درباره چینش کابینه تا حالا از سوی احزاب، اصولگرایان یا اصلاحطلبان توصیهای شده که از این فرد استفاده بکنید یا نکنید؟
نه. به هیچوجه. آقای روحانی نمیگذارد در کارش دخالت کنند. ممکن است برخی از افراد مختلف با ایشان تماس بگیرند و نظری ارائه بدهند اما ایشان یک فرآیندی را برنامهریزی کردهاند که هر کس نظری درباره کابینه دارد، نظراتش به کمیتهها و کارگروها منتقل شود. الان لیستهای مختلفی به آقای روحانی دادهاند. ۲۰ کارگروه تشکیل شده است لیست به این کارگروهها ارسال شده و آنها مشغول بررسی شخصیتهای معرفیشده هستند. البته فرق آقای روحانی با برخی روسای سابق جمهور این است که ایشان از نیروهای کشور اطلاعات کافی و وافری دارد. ایشان در دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی که بودند، هم در دوره آقای هاشمی و هم در دوره آقای خاتمی، با همه وزارتخانهها کار میکردند. برخی از مسائل وزاتخانهها باید در دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی پیگیری میشد. الان در مرکز تحقیقات استراتژیک نیز با نخبگان دانشگاهی و مدیران توانمندی سروکار دارند که در این ۸ سال گذشته یا بیکار شدند یا مورد قهر قرار گرفتند. آقای روحانی همه آنها و تواناییهای آنها را میشناسد و میداند از کدامیک از آنها میتواند استفاده کند.