مجيد انصاري عضو مجمع روحانيون مبارز در گفتوگو با سایت جماران، سخنانی درباره نگرانیهای! امام(ره) از آینده انقلاب گفته است.
به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»، مجیدانصاری در بخشی از سخنان
خود حرفهایی از امام خمینی(ره) زده است که کما فی السابق حاکی از ادعای
یار امامی اصحاب فتنه است.
سایت "جماران" که به عنوان ارگان رسمی موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی
(ره) فعالیت میکند، در مصاحبه با این عضو مجمع روحانیون مبارز که به عنوان
جریان سیاسی پایگاه فتنه 88 معرفی شده است، با انتساب مطالبی به امام راحل
(ره) تلاش کرده است تا امام را نسبت به فعالیت شهید لاجوردی ناراضی نشان
دهند.
مجید انصاری مدعی گفته است: "البته من بعدها شنیدم مرحوم لاجوردی خدمت
حضرت امام رفته بودند و در آنجا از جنایتهای منافقین صحبت کردند و گزارش
مفصلی خدمت امام دادند، امام فرمودند" آقای لاجوردی اگر جمهوری اسلامی
بهدست اینها(منافقین) ساقط شود بهتر از آبروی اسلام است که با این
کارها(خودسریهای داخل زندان) برود. شما بروید مسئولیت را تحویل دهید".
چون آقای لاجوردی مسئولیت را تحویل نمیدادند."
این ادعا درحالی مطرح شده که کمی جستجو در صحیفه امام خمینی (ره) که تنها
مرجع قابل استناد پیرامون سخنان و مواضع امام است، حکایت از موضع متفاوت از
آنچه انصاری گفته است، دارد.
امام خمینی(ره) صبح 26 اسفند در دیدار با هيأت سرپرستى و عفو زندانيان می
فرماید: "هيچگاه در ذهن من خطور نكرده و نمىكند كه شما خداى ناكرده
ذرهاى خلاف واقع عمل كرده باشيد. من به شما علاقه دارم و همگى شما را
مىشناسم و همه شما مورد تأييد من هستيد."
امام خمینی نظر صریح و روشنی در برخورد با منافقین دارد و البته درباره تحریف سخنانش توسط دیگران هم نظر شفافی دارد.
امام در این باره در همین دیدار می فرماید: "ولى مطلبى را كه من بايد تذكر
دهم اين است كه همه ما بايد احتياط را به طور كلى مراعات كنيم. هم شما و
هم من هيچ كدام نمىخواهيم كه حتى يك نفر بيگناه در زندان بماند، ولى اين
اسباب آن نشود كه كسانى كه گنهكارند به سزاى اعمالشان نرسند. ديديد كه
منافقين در دانشگاه چه كردند. همه مىگويند آنهايى كه آدم كشتهاند بايد
مجازات شوند. البته من هر وقت هر حرفى را ميزنم هر كس بر طبق سليقه خود از
آن برداشت مىكند. هر كس هر چه مىخواهد بگويد، شما به كارتان ادامه دهيد.
من از دوران اواخر طلبگىام شما را مىشناسم و بشما اطمينان دارم.
كار شما خدمتى است بزرگ. سعى كنيد هيچ كس بيخود در زندان نماند. خداوند شما را تأييد نمايد و موفق كند."
این ها همه درحالی که موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) وظیفه ترویج
شفاف و بدون تحریف افکار و آرمانهای بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران را
برعهده دارد، اما عملکرد این موسسه در سالهای اخیر و خصوصا ایام فتنه 88
نشان از جهتگیریهای خاص سیاسی به منظور بهرهبرداری جناحی از حضرت امام
(ره) را دارد.
امام خمینی(ره) در 17 شهريور 1367 در پاسخ به نامه سید احمد خمینی،
مأموريت تنظيم و تدوين آثار امام خمينى را به وی محول می کند و می نویسد:
"فرزند عزيزم، احمد- حفظه اللَّه تعالى و ايّده؛ از آنجا كه شما را بحمد
اللَّه تعالى در مسائل سياسى و اجتماعى صاحبنظر مىدانم و در تمامى فراز و
نشيبها در كنار من بودهاى و هستى و با صداقت و كياست امور سياسى و اجتماعى
اين جانب را متصدى هستى، لهذا شما را براى تنظيم و تدوين كليه مسائل مربوط
به خود- كه بسا در رسانههاى گروهى اختلافات و اشتباهاتى رخ داده است-
انتخاب مىنمايم. و از خداوند متعال، كه حاضر و ناظر است، توفيقات شما را
خواستارم. اميد است با صرف وقت و دقت نظر اين امر را به پايان برسانى. و
السلام عليكم.
پنجشنبه 17 شهريور 67/ 26 محرّم الحرام 1409"؟
سید احمد خمینی در اولین بند نامه خود به امام نوشته بود: "يكى از مسائل
بسيار مهم كه بعد از جنابعالى- خدا آن روز را نياورد- موجب موضعگيريهاى
مختلف فرزندان انقلاب و افراد گوناگون و محققين و احياناً اختلاف آنها
مىگردد، برداشتهاى گوناگون سياسى و غير سياسى آنان از يك متن است، و از
اين بسيار گستردهتر، از اختلاف بين متون منتشرشده حضرت عالى با آنچه به
عنوان اسناد سياسى و غيره از صدا و فيلم و متنهاى دستنويس جنابعالى كه
منتشر نشده و در اختيار ماست سرچشمه مىگيرد. شما بهتر از هر كس مىدانيد
كه به علل گوناگون گاهى خود شخصاً و گاهى اين جانب و يا مسئولين و حتى بعض
افراد معمولى پيشنهاد حذف يك قسمت و يا قسمتهايى از سخنرانيها، يا حذف و
تغيير و اضافه جمله و يا جملاتى بسيار در اعلاميهها خدمتتان عرضه شده است
كه حضرت عالى گاهى قبول نمىفرماييد و گاهى هم پس از دقت، دستور حذف و يا
تغيير و اضافه را بدان صورت كه مايل باشيد صادر مىفرماييد كه انجام
مىگيرد، حال اگر روزى تصميم بر اين گردد- كه حتماً مىگردد- متن سخنرانيها
و يا اعلاميهها و چيزهايى از اين قبيل كه با صدا و خط حضرت عالى است
منتشر گردد مسلماً متن دستخط و يا متن اصلى صدا و فيلم به عنوان سند خدشه
ناپذير اصل قرار مىگيرد و آنچه از زياد و كم بدان صورتى كه گذشت و لو
بسيار هم مهم باشد يا كنار گذاشته مىشود و يا تحت الشعاع خط و يا متن اصلى
سخنرانى قرار مىگيرد و اين از مسائلى است كه بايد جدى براى آن فكرى كرد."
سالهاي دهه شصت، عرصه بر شهيد لاجوردي توسط برخی تنگ شد تا آنجا كه شوراي
عالي قضايي با تحريك چند عضو خود در نهايت به عزل لاجوردي در سال 1363 تن
داد. امري كه به تصريح حاج سيد احمد آقا مخالف نظر امام بود.
پیش از این نیز حملاتی به شهید لاجوردی شده بود و این در حالی است که
امام(ره) حمايت از او را ملاك برائت فرزندش قرار داد و فرمود «و در امور
سياسي مدتي تهمتها زده شد كه احمد طرفدار منافقين است و من در طول مدت
انقلاب مخالفتهايي از او ميديدم كه ديگران بر آن شدت و قاطعيت نبودند و در
اين آخر كه قضيه زندان اوين پيش آمد و شكاياتي از آقاي لاجوردي ميشد و
مخالفتهايي ميشد [غير] از احمد كسي را نديدم كه بيشتر از آقاي لاجوردي
طرفداري كند و دفاع نمايد و وجود او را براي زندان اوين لازم و بركناري او
را تقريباً فاجعه ميدانست» (صحيفه امام، ج17، ص: 92)
براي بررسي حقيقت ماجرا، كافي است نگاهي به حوادث منتهي به عزل لاجوردي و
سخنراني مراسم توديع وي داشته باشيم. تا به سادگي ديابيم چرا به هر
بهانهاي لاجوردي كه در دهه شصت هشدار "منافقين انقلاب" را داده بود، مورد
هجمه قرار ميگيرد. چكيدهاي از اين بررسي در گزارشي در ويژه نامه نوروزي
روزنامه ايران آمده است كه در ادامه تقديم ميگردد.
گزارشي از زندگي اسدالله لاجوردي
بركناري ديده بان انقلاب
با آرام شدن فضاي كشور و پايان موج ترور مسئولين نظام و مردم در خيابانها،
برخي از چهرههايي كه با شهادت دكتر بهشتي وارد دستگاه قضايي شده بودند در
اولين قدم كوشيدند تا سيداسدالله لاجوردي را از مسئوليت دادستاني انقلاب
تهران كنار بگذارند. تلاش آنها در دي ماه 63 نتيجه داد و بر خلاف نظر امام
خميني (ره) سيد اسدالله لاجوردي از سمت دادستاني انقلاب تهران عزل شد.
لاجوردي كه بود؟
سيد اسدالله لاجوردي در جنوب تهران متولد شد. پدرش هيزمفروش بود. سيد
اسدالله پس از دو سال تحصيل در مقطع دبيرستان ترك تحصيل كرد و به فراگيري
علوم حوزوي پرداخت. شرح لمعه و اصول و منطق را در مسجد شاهچراغ نزد استاد
شاهچراغي و فقه را نزد مرحوم سيد مرتضي لنگرودي فرا گرفت. آشنايي با حاج
صادق اماني حاصل آن دوران است. دوستي آنها با وصلت حاج صادق اماني با خواهر
سيد اسدالله مستحكمتر شد و نقطه عطفي در زندگي مبارزاتي وي محسوب
ميگردد.
او همراه صادق اماني، محمدصادق اسلامي و حسين رحماني ادبيات عرب را به
خوبي و علوم حوزوي را در حد كفايه آموخت و به دليل هوش و ذكاوت و قدرت و
استنباط بالا به تفسير قرآن پرداخت و به جلسات بحث شهيد مطهري نيز راه
يافت.
لاجوردي و همراهانش به مرور تحت رهنمودهاي برخي شخصيتها همچون شهيد
آيتالله بهشتي و شهيد مطهري ، گردانندگان سه هئيت مذهبي تهران و همچنين
آشنايي گروههاي مختلف با امام خميني (ره) و توصيه ايشان به همبستگي ميان
گروهها تصميم به ائتلاف و ايجاد تشكل در راستاي مبارزه با رژيم ستمشاهي
گرفتند، كه به شكلگيري هئيت مؤتلفه اسلامي انجاميد. با اين رويداد مبارزات
امام خميني (ره) با رژيم شكل تازهاي به خود گرفت. امام (ره) در اعتراض به
اقدامات رژيم، نوروز سال 1342 را كه مصادف با وفات امام جعفر صادق (ع) بود
عزاي عمومي اعلام نمود و رژيم تصميم گرفت با انجام اقداماتي شديد روحانيون
را مرعوب ساخته و آنها را از صحنۀ سياست دور نمايد. بنابراين روز 2
فروردين 1342، گروهي از سربازان گارد شاهنشاهي مجلس روضهخواني و عزاي
آيتالله گلپايگاني را كه در مدرسه فيضيه قم برگزار شده بود برهم زده و به
ضرب و شتم مردم و روحانيون پرداختند. واقعه مدرسه فيضيه قم و سخنراني
تاريخي امام (ره) در روز 13 خرداد 1342 كه منجر به دستگيري ايشان و قيام 15
خرداد گرديد موجب تظاهرات عده بسياري از مردم شهرهاي قم و تهران شد. يك
شاخه از تظاهرات نيز از منزل سيد اسدالله لاجوردي شروع شد.
به دنبال اقدامات خشونتبار رژيم، هيأتهاي مؤتلفه تصميم به فعاليت
مسلحانه گرفت و به دنبال تصويب طرح كاپيتولاسيون توسط حسنعلي منصور و ترور
وي، لاجوردي دستگير شد. و پس از مدتي از زندان شهرباني آزاد گرديد. بعد از
آزادي او از زندان، تحقيقات در مورد قتل منصور ادامه يافت و ساواك كه به
نقش هئيت مؤتلفه اسلامي در برنامهريزي و اجراي قتل منصور پي برده بود در
13 اسفند 1343 منزل لاجوردي را دوباره بازرسي و بعد از دو روز او را به
اتهام عضويت در هئيت مؤتلفه دستگير كرد و به زندان قزلقلعه منتقل ساخت و
تحت بازجويي و شكنجههاي طاقتفرسا قرار داد. ولي لاجوردي با استقامتي
ستودني در برابر بازجويان پايداري نمود و در نهايت به 18 ماه حبس تأديبي
محكوم گرديد. او پس از آزادي از زندان شغل خود را تغيير داد و در شكلگيري
مؤسسه بنياد تعاون و رفاه اسلامي نقش مؤثري ايفا نمود. مبارزات مخفيانه
لاجوردي تا سال 1347 از ديد مأموران ساواك پنهان ماند و در اين مدت به
ساماندهي افراد مذهبي در چارچوب جلسات سيار همت گماشت. او در ادامه مبارزات
خود با ورود سرمايهگذاران آمريكايي به ايران در فروردين 1349، مبادرت به
تكثير اعلاميهاي تحت عنوان «گامي ديگر در راه تشديد غارتگري» نمود و در
ارديبهشت همان سال دستگير شد و در زير شكنجههاي ددمنشانه دژخيمان ساواك
كمرش شكست و بينايي يك چشم خود را نيز تا حد زيادي از دست داد و به چهار
سال حبس محكوم گرديد. سومين دوران زندان وي 30 فروردين 1353 پايان گرفت. با
توجه به آگاهي ساواك از روحيه مبارزهطلبانه سيد اسدالله، بعد از آزادي
نيز او را تحت كنترل و مراقبت شديد قرار داد و در تاريخ هفتم اسفند
1353مجدداً وي را دستگير و اين بار به 18 ماه حبس جنايي محكوم نمود.
سال 1356 همزمان با اوجگيري حركتهاي مردمي و شكلگيري انقلاب اسلامي، وي
در 27 مرداد 1356 همراه با عدۀ زيادي از زندان آزاد شد . با نزديك شدن به
ورود امام خميني به تهران لاجوردي در كنار مهدي عراقي و بادامچيان زير نظر
شهيد آيت الله مطهري از مسئولان كميته استقبال از امام خميني بودند.
لاجوردي در انتخابات دور اول مجلس شوراي اسلامي كانديداي ائتلاف جامعه
روحانيت مبارز و حزب جمهوري اسلامي بود. او به اصرار شهيد بهشتي و ناطق
نوري دادستاني پرونده اعضاي گروهك فرقان را دست گرفت و چند ماه بعد و از ۲۰
شهريور ۱۳۵۹ با نظر مساعد امام خميني و پيشنهاد آيت الله بهشتي دادستان
انقلاب تهران شد. وي به تعقيب و خنثيكردن توطئههاي گروهكهاي معاند
سياسي، بهويژه گروهك فرقان و منافقين پرداخت و در اين زمينه تلاشهاي
فراواني كرد.
لاجوردي و دادستاني انقلاب
اسدالله لاجوردي پس از خاتمه پرونده فرقان و پيشگيري از ادامه ترورها توسط
اين گروهك، مسئوليت دادستاني انقلاب تهران را در طول سالهاي 60 تا 63
برعهده گرفت. لاجوردي با توجه خاص به اهداف منافقان كه روي احساسات جوانان
سرمايهگذاري كرده بودند ، مردم را متوجه ايدههاي التقاطي و ضد فطري
سازمان منافقين ميكرد و به دليل نفوذ كلام و قدرت در بحث، باعث ميشد كه
بسياري از عقايد تروريستي بازگردند. او معتقد بود كه اگر كسي توبه كرد بايد
از مواهب توبه بهرهمند شود و اگر كسي به روي نظام اسلحه كشيد به سزاي خود
برسد. حتي بسياري از آنها كه دستشان به خوني آلوده نبود و توبه نموده
بودند در اثر اين رفتار او به انقلاب علاقه مند شده و برخي از ايشان پس از
آزادي در جبههها حضور يافته و به شهادت رسيدند. گروهكها كه با رفتار
اسلامي و مقتدرانه او مجال هيچگونه فعاليتي نداشتند با فشارهاي بسيار زيادي
كه از سوي باند مهدي هاشمي و از طريق آيت الله منتظري وارد ساختند، براي
بركناريش ميكوشيدند. يكي از نزديكان شهيد ميگويد : فشارها از طرف شوراي
عالي قضايي وقت آنقدر زياد بود كه آقاي لاجوردي بايد استعفاء بدهد، اما
ايشان هرگز زير بار استعفا نميرفت و البته امام هم به ايشان فرموده بودند
كه استعفا ندهيد و در هر صورت شهيد لاجوردي را سال 1363 از كـار بركنار
كردند . اكبر هاشمي رفسنجاني نيز در كتاب خاطرات سال 63 خود به اين امر
اشاره ميكند كه امام از بركناري آقاي لاجوردي كه بدون اطلاع ايشان بوده
است، ناراحت گرديدند.
اما امام خميني در همه حالات از لاجوردي دفاع ميكرد به گونهاي كه
بنيانگذار انقلاب حتي در موضوع دفاع از فرزند خود درباره اتهامهايي كه به
وي وارد ميگرديده است، شهيد لاجوردي را سنگ محك راستين بودن ديدگاههاي
مرحوم حاج سيد احمد خميني قرار ميدهند و ميفرمايند: در امور سياسي مدتي
تهمتها زده شد كه احمد طرفدار منافقين است و من درطول مدت انقلاب
مخالفتهايي از او ميديدم كه ديگران بر آن شدت و قاطعيت نبودند و در اين
آخر كه قضيه زندان اوين پيش آمد و شكاياتي از آقاي لاجوردي ميشد و
مخالفتهايي ميشد (غير) از احمد كسي را نديدم كه بيشتر از آقاي لاجوردي
طرفداري كند و دفاع نمايد و وجود او را براي زندان اوين لازم و بركناري او
را تقريباً فاجعه ميدانست. شهيد لاجوردي پرونده اغلب گروهكها را به سامان
رساند، اگرچه با موانعي كه برخي مقامات وقت در كار او ايجاد كردند نتوانست
پرونده برخي را تا انتها دنبال نمايد. بنا بر نقل نزديكانش وي بعد از آنكه
برخي از عـنـاصـر پائين سازمان پيكار اعدام شدند اما رهبران سازمان و كادر
مركزي با توصيه شوراي عالي قضايي آزاد شده بودند؛ در پاي آن حكمي كه از
طرف شوراي عالي قضايي صادر شده بود، نوشت: خدايا من با ديدن اين حكم ، مرگ
خود را آرزو ميكنم كه در نظام جمهوري اسلامي زيردستي آن كسي كه تابع شخص
ديگري است بايد اعدام شود اما كـسـي كـه دسـتور صادر كرده از زندان آزاد
ميشود و در خارج از كشور همچنان زندگي كند و مدام اتهام به نظام جمهوري
اسلامي نسبت دهد.
وي پس از آنكه از مقام خود عزل ميگردد به شغل آزاد روي آورد و چند ماه
بعد پنج بار به جبههها اعزام شد وعلي رغم سنش و آثار باقي مانده از
شكنجههاي زندان كارهاي سنگيني مانند ساختن سنگر و خالي كردن جعبه مهمات
در خطوط مقدم را نيز به عهده گرفت.
پس از تغيير مديريت قوه قضائيه، آيت الله يزدي با سفارش سيد احمد خميني،
لاجوردي را به همكاري دعوت كرد و رياست سازمان زندانها را به اوسپرد ؛ بدين
گونه لاجوردي جايگزين مجيد انصاري شد.
من را لاجوردي شكنجه كرده!
طاهرزاده از بازماندگان نسل اول سازمان مجاهدين خلق كه پس از پيروزي
انقلاب حاضر به همكاري با مسعود رجوي نشد در بيان خاطرهاي از روزهاي
دادستاني انقلاب توسط لاجوردي ميگويد: بعد از انقلاب در اوين لاجوردي از
من دعوت كرد و گفت بيا اين تخم و تركههايت را ببين. ببين توي ايران چي
پاشيدي! آن موقع من در كميته ستاد مشترك بودم. من به اوين رفتم. با لاجوردي
از قبل همسلول بوديم و همديگر را خوب ميشناختيم. آقاي لاجوردي از بعضي
مسائل اصلاً نميگذشت. در ميان مجاهدين، غير از من فكر نميكنم كسي را قبول
داشتند، حالا چه دليلي داشت؟ نميدانم، ولي ميدانم كه آدم باهوشي بود.
ايشان آمد و به من گفت: چطوري داداش؟ گفتم: خوبم. تو چطوري؟ داري جلادي
ميكني؟ قاه قاه خنديد و گفت: بيا ميخواهم نشانت بدهم كه دارم چه ميكنم.
همين طور كه به طرف دفترش در طبقه 2 يا 3 ميرفتيم، چند تا دختر آمدند.
صدايشان زد و گفت بيائيد. آمدند جلو. از آنها پرسيد: در اينجا كسي شما را
شكنجه كرد؟ هيچ يادم نميرود. يكي از دخترها كه مشخص بود او را نميشناخت،
گفت: بله. آقاي لاجوردي ما را شكنجه كرد. لاجوردي به من اشاره كرد و گفت:
اين آقا را آوردهايم كه لاجوردي هر كاري كرده، تنبيهش كند. حالا بگوئيد
چه شكايتي داريد؟ آنها حرفهايي زدند و بعد آقاي لاجوردي به يكي از
پاسدارها گفت آنها را ببرد. بعد رفتيم دفترش و آقاي طهوري هم آمد و ناهار
را هم با هم خورديم و تا عصر بودم و برگشتم به كميته. گفتم: اسدالله! من از
اين چيزها اطلاعي ندارم. اينها تخم و تركههاي ما نيستند. ما اين قدر
آدمهاي نپخته كه اين جوري به كسي اتهام بزند، نداريم. اگر حقيقت را بگويد،
چه بهتر و اين شهامت است، ولي اينكه نديده و نشناخته حرف بزند و بدون
اينكه كسي را بشناسد، به خود تو بگويد لاجوردي مرا شكنجه كرده، چنين آدمي
نداريم. اين خاطره هيچ يادم نميرود. در محوطه اوين بود.
چرا لاجوردي عزل شد
اداره دادستاني انقلاب تهران در زماني كه گروهكها بخصوص منافقين با جمع
آوري سلاح در خانههاي تيمي بيش از چند هزار نفر از مردم تهران را به شهادت
ميرساندند و پايتخت هر روزشاهد درگيريهاي مسلحانه بين نيروهاي امنيتي
انقلاب و گروهكها بود، بسيار دشوار بود. برخورد مقتدرانه لاجوردي با
محاربين سبب شد تا نارضايتي كساني كه دوستان و يا اقوامشان در اين برخوردها
زنداني و يا اعدام ميشدند، برانگيخته شود. بازداشت حسن لاهوتي، پدر
دامادهاي هاشمي رفسنجاني از جمله اين برخوردها بود.
همچنين توصيه ناپذيري لاجوردي سبب نارضايتي شديد جناح چپ شده بود. بهزاد
نبوي پس از گذشت نزديك 30 سال از اعدام محمدرضا سعادتي، رهبر منافقين در
زندان اوين هنوز نميتواند عصبانيتش را پنهان كند. بهزاد نبوي سال گذشته در
گفت و گويي با ارگان داخلي سازمان مجاهدين انقلاب گفته بعد از دست به
اسلحه بردن منافقين، شهيد لاجوردي استدلال ميكرد كه كساني كه نگذاشتند
منافقين را قبل از شروع عمليات مسلحانه بازداشت و مجازات كنيم، همدست آنان
هستند و با اين استدلال بعدها (نه در حيات رجايي، بهشتي و... بلكه پس از
شهادت آنها) ما را منافقين جديد ميخواند. جالب اينكه كساني كه شهيد رجايي
حاضر نبود يك روز با آنان همكاري كند خونخواه رجايي ميشوند و خسرو تهراني
كه شهيد رجايي بارها ميگفت من حتي از راه رفتن ايشان لذت ميبرم قاتل
رجايي ميشود؟! اين ادعا درباره شهيد لاجوردي كه رجايي حاضر به يك روز
همكاري با وي نبوده در حالي مطرح ميشود كه شهيد رجايي لاجوردي را به عنوان
وزير بازرگاني مطرح كرد و بني صدر به دليل مواضع روشن لاجوردي نپذيرفت و
يكي از موارد اصلي درگيري شهيد رجايي با بني صدر در تنظيم كابينه بود كه
سبب شد تا شش ماه دولت رجايي بدون وزير بازرگاني باشد.
اسدالله لاجوردي از اولين شخصيتهايي بود كه بناي برخورد با باند مهدي
هاشمي را داشت و اين برخورد سبب فعاليت گسترده آيت الله منتظري عليه او شده
بود. حتي گواهي محمد منتظري بر عدم برخوردهاي غيراسلامي در زندانها نيز
آيت الله منتظري را ساكت نكرد و هيأتهاي تحقيق منتظري كه براي مچگيري از
لاجوردي تشكيل شده بود با حمايت محقق داماد، رئيس وقت سازمان بازرسي كشور ،
موسوي خوئينيها دادستان كل كشور، يوسف صانعي و موسوي تبريزي مشغول بودند .
اما شايد مهمترين دليل بركناري اسدالله لاجوردي از دادستاني انقلاب ،
پيگيري گسترده وبدون اغماض پرونده هشت شهريور بود كه مستقيماً دفتراطلاعات
نخست وزير را هدف گرفته بود.
آخرين سخنراني
اما اسرار بركناري اسدالله لاجوردي از دادستاني انقلاب تهران با حكم شوراي
عالي قضايي در آخرين سخنراني او در 29 ديماه 1363 در توديع صميمانه با جمع
همكارانش در دادستاني تهران عيان ميشود. لاجوردي در اين سخنراني ضمن
تأكيد بر ضرورت باقي ماندن آنها براي حفظ انقلاب، خبر ميدهد كه با تمام
فشارهايي كه به او آورده اند، تا آخرين نفس در برابر جريان نفاق ايستادگي
كرده است تا عزلش كنند. او توضيح ميدهد كه اگر در پروندهاي عفوي صورت
گرفته است كه نا حق بوده و او در كنار آن نوشته است كه با نظر اين دادستاني
نبوده اما به آن عمل كرده است، بدان جهت است كه امام به من گفتند كه باش،
دادستان باش، حرف شورا را هم گوش كن ... به امام عرض ميكردم كه شما به من
بگوئيد برو، چون من به اينها [فشارآورندگان] گفته بودم كه من استعفا بده
نيستم ... » او در آن جلسه توضيح ميدهد كه بزرگ ترين مشكل او توصيه
ناپذيريش در برابر كساني بوده است كه بعدها در وصيتنامه آنها را منافقين
انقلاب ناميده است و اعتراض به عدم اجراي عدالت از سوي كساني كه تحت تأثير
آنها قرار گرفته اند. از جلسه اش با شوراي عالي قضايي در آخرين روز ميگويد
و اينكه به او پيشنهاد ارتقاي سازماني در قبال كنار گذاشته شدن از
دادستاني انقلاب داده اند و او گفته است كه شما مرا در اينجا تحمل
نميكنيد، چگونه خواهيد توانست در آنجا تحمل كنيد. از صداي رسايش در اعتراض
به بي عدالتي و تاثير پذيري از حاميان نفاق ميگويد و از حال خود وقتي حكم
آزادي يكي از سه نفر مركزيت جناح انقلابي راه كارگر را بر اثر توصيه پذيري
ميبيند، تنها به دليل آنكه پدر او پزشك منتظري بوده است. «در جريان اين
اعتراضات موضوع نوشين نفيسي را مطرح كردم. نوشين نفيسي جزو يكي از سه نفر
مركزيت جناح انقلابي راه كارگر بود. وقتي چنين فردي را بياورند آزاد كنند،
من به آنها گفتم كه وقتي [دستور] آزادي او را ديدم، از خدا مرگم را خواستم و
در پرونده هم نوشتم. نوشتم خدايا تو شاهدي وقتي كه اين تبعيض را در جمهوري
اسلامي ديدم از تو مرگم را خواستم... گفتم نوشين نفيسي را آزاد ميكنيد تا
پدرش خوشش بيايد؛ اينكه مركزيت و محور آزاد شود و زيرمجموعه آن اعدام، ظلم
است. چرا 5 رديف زير او اعدام بشود اما مركزيت آزاد بشود؟ اين ظلم است و
اگر قرار است يك وقت خداي نكرده اين نظام جمهوري اسلامي لطمه بخورد، از
ناحيه اين ظلمها است. ظلم براي من قابل تحمل نيست. عليرضا تشيد را باز مطرح
كردم. گفتم عليرضا تشيد در تيرماه حكم اعدامش تأييد شده، اما شما تا حالا
نميگذاريد اعدام بشود، در زندان 150 نفر را كمونيست كرده و دنبال كارش
هستيد تا اين را هم از مرگ نجات دهيد. اينها براي من قابل تحمل نيست. به
آنها گفتم در اين رابطه بچههاي شعبه 6 يكجا همه استعفا دادند كه گفتم
نميپذيرم... اين بچهها همانهايي هستند كه از خود شماها اين مسائل مذهبي
را ياد گرفته اند. »
او به چندين مورد اعمال نفوذ براي رهايي چهرههاي شاخص نفاق اشاره ميكند،
توضيح ميدهد كه او را به خاطر انجام دستور امام مؤاخذه كرده اند و ... و
تأكيد ميكند كه با تمام اين شرايط چون دستور امام بر ماندن بوده است، او
تا زماني كه عزلش نكردند، در چارچوب قانون ايستادگي كرده است. «برادران در
ماشين به من گفتند لاجوردي بماند هم كاري نميتواند بكند، من به شما
ميگويم، شما هم ميدانيد، من آدمي نيستم كه كوتاه بيايم. فقط يكجا كوتاه
ميآيم، اين را هم بارها گفتم امام اگر به من بگوبد برو در آتش- من دلم مي
خواهد يك دفعه امام اين را امتحان كنند. اگر آتش روشن بكنند اين وسط هم به
من بگويند برو در آتش- بدون پروا ميروم در آتش. »
ترور و شهادت
در ماههاي ابتدايي سال 77 پايمردي و اصرار لاجوردي بر اجراي قانون در
سازمان زندانها سبب ميگردد كه توسط برخي جريانها تحمل نگردد و بر اساس يك
پروژه زيركانه و برخلاف نظر رياست قوه قضائيه استعفاي او به رسانهها
اعلام گردد؛ او در پاسخ به دعوت آيت الله يزدي با توجه به كسالتهاي جسمي
حاصل از شكنجههاي بسيارزندان از يك سو و عدم تحمل مرام پايمردي وي بر
قانون توسط گروهي از جريانها از سوي ديگر، از پذيرش مسئوليت جديد خودداري
كرد و بار ديگر به شغل آزاد روي آورد .
در طول سالهاي پس از انقلاب منافقين بارها كمر به ترور و قتل اوبستند ولي
در هر بار ناكام بودند تا اين كه در اول شهريور 1377 شهيد لاجوردي توسط علي
اصغر غضنفرنژاد و علي اكبر اكبري ده بالايي از اعضاي گروهك منافقين مورد
سوء قصد قرار گرفت و به شهادت رسيد. در جريان ترور، دو تن از تروريستها
توسط وزارت اطلاعات دستگير شدند. علي اكبر اكبري ، در اثر شدت جراحات وارده
در حين عمليات، در بيمارستان درگذشت و فرد دوم ( كه علي اصغر غضنفر نژاد-
معروف به سياوش) نام داشت به شركت فعال خود در اين جنايت تروريستي اعتراف
كرد. وي اقرار نمود كه از سوي گروهك منافقين، جهت انجام اين ترور آموزش
ديده و به ايران عزيمت كرده است. وي اعتراف كرد كه دورههاي مختلف تروريستي
(از جمله: نحوه ترور شهيد لاجوردي) را در عراق و در مقر گروهك منافقين
آموزش ديده است. اين منافق تروريست، در يك برنامه تلويزيوني كه چند هفته پس
از ترور، از سيماي جمهوري اسلامي ايران پخش گرديد، تمام نكات مربوط به اين
ترور را فاش نمود. در شب اجراي اين ترور، گروهك منافقين، طي بيانيه اي، به
صورت رسمي، مسئوليت ترور را پذيرفت. ساعاتي پس از شهادت اسدالله لاجوردي،
خبرگزاري جمهوري اسلامي كه زير نظر فريدون وردي نژاد اداره ميشد، حاضر نشد
عنوان شهيد را براي لاجوردي به كار گيرد. اين مسئله حتي در سخنان رهبر
معظم انقلاب در نماز جمعه ظهر روز عاشوراي (۲۶ فروردين ) سال ۷۹ نيز انعكاس
يافت: من اين درد دروني خودم را فراموش نميكنم كه در يكسالونيم پيش،
وقتي كه شهيد عاليمقام و سيد عزيز و بزرگوار، شهيد لاجوردي به شهادت رسيد -
كسي كه چهره بسيار درخشاني بود و بسيار كسان از مجاهدات او در دوران
مبارزات و در دوران اختناق خبر ندارند كه اين مرد چه كرد و كجاها بود و
چگونه زندگي كرد؛ چه زندانهايي كشيد و چه زحمتهايي متحمل شد. بعد از انقلاب
نيز بيتظاهرترين كارها را كه سختترين هم بود، بر دوش گرفت و آخر هم شهيد
شد - يكي از روزنامههاي آلمان نوشت ترور لاجوردي، ترور نيست! يعني آنها
عنوان ترور را هم عوض كردند.
شهادت اسدالله لاجوردي در زماني كه مسئوليتي رسمي بر عهده نداشت و همانند
شهروندي عادي و بدون محافظ و با دوچرخهاي در محل كار آزاد خود حاضر مي گشت
خود پروندهاي است كه نياز به كارشناسي گسترده دارد. بدون قضاوت درباره
درستي يا نادرستي اين تحليل بد نيست به مطلبي كه در يكي از رسانههاي
اينترنتي نوشته شده است اشارهاي شود: منافقين ميتوانستند با توجه به ريسك
پذيري بالاي اين نوع اقدامات هدف بهتري را انتخاب كنند كه داراي مناصب
حكومتي بوده و ترور وي دال بر قدرت بالاي عملياتي گروهك منافقين باشد و
اينكه ممكن است ادعا شود منافقين به خاطر كينهاي كه از شهيد لاجوردي
داشتند او را به عنوان هدف انتخاب كردند اما اين ادعا نيز منتفي ميباشد به
دليل اينكه شهيد لاجوردي مدت زيادي بود كه از مسئوليتهاي خود كناره گرفته
و با همان ساده زيستي هميشگي مشغول كسب و كار سنتي خود يعني پارچه فروشي
در بازار بود و منافقين خيلي پيش از آن ميتوانستند آن شهيد بزرگوار را
ترور كنند. اما آنچه كه موجب شد تا منافقين شهيد لاجوردي را به عنوان هدف و
آن مقطع را به عنوان زمان ترور انتخاب كنند تنها يك موضوع بود و آن هم
چيزي نبود جز تلاش آن شهيد در هفتههاي آخر عمر خود براي پيگيري مجدد
پرونده منافقين انقلاب.
با شهادت لاجوردي دو بعد تازه از وي آشكار ميگردد، بعد اول با انتشار
وصيتنامه اش كه نگراني او از جريان منحرف سومي در انقلاب كه آنها را
منافقين انقلاب ناميده است، ژرف نگري وي آشكار ميگردد، علي الخصوص كه وي
اين وصيتنامه را در زمان حضورش در جبهههاي دفاع مقدس در سال 66 نگاشته بود
و تا آن روز آن را همچنان به قوت خود باقي ميدانست: خدايا تو شاهدي چندين
بار با عناوين مختلف خطر منافقين انقلاب را (همانها كه التقاط به گونه
منافقين خلق سراسر وجودشان را و همه ذهن و باورشان را گرفته و همانا
رياكارانه براي رسيدن به مقصودشان دستمال ابريشمي بسيار بزرگ به بزرگي مجمع
الاضداد به دست گرفته اند، هم رجايي و باهنر را ميكشند هم به سوگشان
مينشينند، هم با منافقين خلق پيوند تشكيلاتي وسپس... برقرار ميكنند ، هم
آنان را دستگير ميكنند و هم براي آزاديشان و اعطاي مقام و مسئوليت بدانان
تلاش ميكنند و از افشاي ماهيت كثيف آنان سخت بيمناك ميشوند، هم در مبارزه
عليه آنان (و در حقيقت براي جلب رضايت مسئولين و نجات بنيادي آنان خود را
در صف منافق كشان ميزنند و هم در حوزههاي علميه به فقه و فقاهت روي
ميآورند تا مسير فقه را عوض كنند. ) به مسئولين گوشزد كرده ام، گفته ام كه
خطر اينان به مراتب زيادتر از خطر منافقين خلق است چرا كه علاوه بر همه
شيوههاي منافقانه منافقين، سالوسانه در صف حزب اللهيان قرار گرفته، صفوف
مقدم را غاصبانه به تصرف خود درآورده اند به گونهاي كه عملاً عقل و اراده
منفصل برخي تصميم گيرندگان قرار گرفتند. با انتشار وصيتنامه اش كه اثر
بسيار جدي در ميان موافقان و مخالفانش داشت، آيت الله يزدي خطيب جمعه آن
هفته تهران، مطالعه اين وصيتنامه امام گونه را پند آموز خواند و آن را بشدت
مورد توصيه قرار داد. در پي اين تأكيد خطيب جمعه، نشريه عصرما ارگان
سازمان مجاهدين انقلاب كه مخاطب وصيتنامه را خود تلقي كرده بود، در قالب
نامه وارده نقدي تند بر آن منتشر ساخت. بعدها سعيد حجاريان در مصاحبه
معروفش با باقي در اين باره چنين گفت: بچهها از زندان با لاجوردي اختلاف
داشتند... ما در عصر ما وصيتنامه لاجوردي را نقد كرديم (با اينكه تازه شهيد
شده بود) تحت عنوان دشمن شناسي وارونه!