پاسخ اين پرسش را از زبان آيت الله جوادي آملي مي شنويم:
انسان
دارای بینش و گرایش است. از نظر بینش و علم، بسیاری افراد امكان ترقی
دارند؛ یعنی این استعداد در ما وجود دارد كه خوب و بد را بفهمیم. این
استعداد با درس و بحث شكوفاتر میشود. همه ما در مسئله فهم خوب و بد، در یك
مرز مشترك قرار داریم؛ یعنی هم بدها را به خوبی تشخیص میدهیم و هم خوبها
را.
اما در حوزه گرایش، ما انسانها در برابر بد و خوب گرایش یكسانی
نداریم. ما به كارهای خوب گرایش كامل داریم و به كارهای بد هیچ گرایشی
نداریم، پس بینش ما به بد و خوب یكسان است؛ اما گرایش ما به آنها اینگونه
نیست؛ برای مثال ما غذای خوب و بد یا سودمند و زیانبار را به صورت یكسان
تشخیص میدهیم و تشخیص ما درباره هر دو یكسان است؛ اما گرایش دستگاه گوارش
ما به هر دو یكسان نیست.
دستگاه
گوارش غذای خوب را به راحتی هضم میكند؛ امّا غذای مسموم را تحمل نكرده، با
تهوع پس میزند. این رفتار در روح انسان هم وجود دارد. روح اخلاق خوب و
بد، عدل و ظلم، امانت و خیانت، و صدق و كذب را به صورت یكسان تشخیص میدهد؛
اما به همه اینها گرایش یكسان ندارد؛ یعنی به عدل، امانت و صدق گرایش
دارد، به همین دلیل، وقتی كودكی برای نخستین بار دروغ میگوید، بدنش
میلرزد؛ ولی هنگام راستگویی با شجاعت حرف میزند.
برای تنظیم
دستگاه بینش و دانش (عقل نظری)، باید راههای برهانی، نظیر فلسفه ، حكمت،
كلام و عرفان را بپیماییم و برای تنظیم گرایش (عقل عملی)، باید كارهای عملی
را پیبگیریم.
«عقل عملی» همه تصمیمگیریهای گرایشی انسان را بر عهده دارد و كارهایی نظیر عزم، اراده، محبت، اخلاق، نیت و... را مدیریت میكند.
اگر این مدیر به درستی تربیت شود، در برابر فتواهای عقل نظری خضوع میكند؛ یعنی برای انجام هر كار از عقل نظری فتوا میگیرد؛ ولی اگر این مدیر به درستی تربیت نشود، خودسری كرده، از مركز فرهنگی خود كه عقل نظری و دانش است، استفتا نمیكند و به عكس از زیرمجموعه خود كه شهوت و غضب است، نظر میخواهد و بر اساس میل آنها عمل میكند.
بدین ترتیب، عقل عملی دیگر مدیر نیست، بلكه شیطان است. برای آنكه این مدیر هدایت شود، راههای فراوانی وجود دارد. یكی از راههای هدایت، چنان كه در دعای شریف كمیل آمده است: «وسلاحه البكاء» اشك، آه و گریه است كه اسلحه درونی مؤمن است.
بنابراین، اگر باطن مؤمن
به سلاح اشك و ناله مسلح باشد، در مقابل خواستههای غضب و شهوت میایستد و
از آنها پیروی نمیكند، در غیر این صورت، طبق میل خشم و شهوت تصمیم
میگیرد.
برخی میگویند: من هر كار بخواهم انجام میدهم و به كسی كاری ندارم؛ یعنی این انسان از مركز فرهنگی روح پیروی نمیكند و در پی ارضای خواستههای شهوت و غضب است. اگر عقل عملی كسی با دعا، مناجات و گریه سر و كار داشته باشد، نرمش صادق مییابد و از عقل نظری پیروی میكند و بر خلاف رضای خدا كاری انجام نمیدهد. خواندن و گفتن شعرها یا نثرهای دلپذیر، در نرمی عقل عملی بسیار مؤثر است.
ما باید بكوشیم از نواختن به خواندن اشعار منتقل شویم، چون نواختن، نرمش و اشك كاذب به وجود میآورد. همانطور كه خنده صادق و كاذب وجود دارد، گریه صادق و كاذب هم وجود دارد: گاه انسان با یك طنز ادبی ظریف میخندد كه خنده های صادق است.
گاهی هم با قلقلك میخندد كه كاذب و بیارزش است. گریه هم اینگونه است: گاه انسان برای مظلومیت امام حسین(علیهالسلام) گریه میكند. گاهی هم با مارش عزا ، بی آنكه متوفا را بشناسد، اشك میریزد كه اشكی كاذب است.
موسیقی ممكن است چنین خطری داشته باشد؛ یعنی اشكی كاذب به همراه بیاورد و ما خیال كنیم كه در عقل عملی ما نرمش ایجاد كرده است. این مشكل موسیقی های به اصطلاح عرفانی است. سایر موسیقی ها هم مسلماً مخرب و مخدراند و موجب نافرمانی عقل عملی از عقل نظری میشوند و انسان را در دام گناه میافكنند. مرحوم الهی قمشهای میفرمود: من شعری درباره نَیازُردن مور سرودم كه برخی آن را از شعر جناب فردوسی ظریفتر میدانند.
فردوسی فرموده است:
میازار موری كه دانه كش است ٭٭٭٭ كه جان دارد و جان شیرین خوش است
و مرحوم الهی قمشهای میفرماید:
هركس كه دلی دارد یك مور نیازارد ٭٭٭٭ كان مور هم از دلبر، دارد اثری بر دل
سپس فرمود: زمانی به خراسان رفته بودم و در آنجا با انجمن ادبی خراسان ملاقاتی داشتم، در آن دیدار دو غزل از خود به آنها تقدیم كردم تا در این باره كه كدام غزل از جوانی و كدام یك در پیری سروده شده، داوری كنند و آنها كاملاً وارونه داوری كردند.
گفتند: پس چرا شور و عشق در سروده ایام پیری شما بیشتر است. گفتم: باید به همین صورت باشد. شاعر هرچه پیرتر شود، عاشقتر میشود. در جوانی شور و عشقی خام دارد و در پیری میفهمد كه معشوق حقیقی كیست.
انسان هرچه بالاتر میرود، حرفهایش
عاشقانهتر و شورانگیزتر میشود. آنگاه همان طور كه در قدم نخست نواختن را
رها كرد، در گام بعدی خواندن را هم كنار مینهد.
البته خواندن، اگر غنا نباشد، از بهترین نعمتها است. اگر میخواهید در بهشت از صوت خوش داود(علیهالسلام) (قاری بهشت)بهرهمند شوید، باید از گوش خود مواظبت كنید تا هر چیزی را نشنود. در این صورت، در گام سوم به جایی میرسید كه وقتی اشعار یا مطالب اخلاقی عرفانی را مطالعه میكنید، اشك از دیدگانتان جاری میشود.