به گزارش 598 به نقل از جام ورزشي؛ حميد استيلي و بهنام ابوالقاسمپور بعدازظهر ديروز طي حرکتي جالب بهروز رهبريفرد را به دفتر علي پروين بردند تا به نوعي اسباب آشتي او را با سلطان فراهم کنند.
بهروز رهبريفرد که طي 6 ماه اخير يکي از منتقدان اصلي پروين بود و هرجا
که ميرسيد عليه او موضعگيري و مصاحبه ميکرد، در ابتدا با اين بهانه که
«رويم نميشود بيايم، علي آقا ناراحت است و بيچارهام ميکند.» تمايل
چنداني نشان نداد اما اصرار استيلي کار خودش را کرد و در نهايت او به همراه
ابوالقاسمپور بهروز را به دفتر علي پروين بردند (البته بدون گل و
شيريني).
نکته جالب اين بود که برخلاف انتظار رهبريفرد، علي پروين شاگرد قديمياش
را حسابي تحويل گرفت و او را يکي از بچهها و شاگردان بامعرفت خود تلقي
کرد. همين جمله باعث شد تا رهبري فرد علاوه بر اين که کلي خجالتزده شود،
حسابي يخش آب شود و کلي شيرين زباني کند.
او همان ابتدا به پروين گفت: «علي آقا به خدا خيلي مخلصيم. به حميد و
بهنام گفتم نميآيم. علي آقا حسابي از خجالتم درميآيد و با لنگه کفش
دنبالم ميکند اما شما واقعا من را خجالتزده کرديد. فقط همين را بگويم که
اشتباه کردم و گول حرف بعضيها را خوردم که عليهتان مصاحبه کردم.»
وي ادامه داد: «همه ميدانند که شما سلطان فوتبال ايران هستيد و نامتان يک
"برند" در فوتبال ما و آسيا محسوب ميشود. هرچند که خودتان ميدانيد علي
آقا من در زمان بازيگري يکي از مريدان شما بودم و هيچ وقت کم نگذاشتم. اما
اين اواخر همان طور که گفتم بعضيها خودشان را وسط انداختند و من را عليه
شما تحريک کردند. ما هم که هرچي حرف زديم شما جواب نداديد تا بزرگي خودتان
را نشان دهيد.»
بهروز البته در ميان اين جملاتش کلي هم طنازي کرد و باعث شد تا علي پروين
چند بار از ته دل بخندد. پروين هم بعد از شنيدن حرفهاي شاگرد سرکشش به او
گفت: «آقاي بهروزخان، شما يکي از بچههاي گل و باغيرت پرسپوليس هستين که
هرجا باشين و هر موفقيتي کسب کنين باعث افتخار ماست. مثل همين حميد و بهنام
که بغلت نشستن. هر کدام از شاگردان من موفق عمل کنن، من سرم رو بالا
ميگيرم.»
پروين همچنين گفت: «شماها که صد سال هم عليه من مصاحبه کنين جاي من رو
نميگيرين تو دل اين مردم. آخرش هم جاتون همين جاس، کنار من. مگه تو اوليش
بودي؟ تو تموم اين سالها خيليها عليه من مصاحبه کردن. اما من جواب
هيچکدومشون رو ندادم. از احمد عابدزاده گرفته تا تو و چند نفر ديگه. اما چي
شد؟ با خنده و روبوسي تموم شد. شما همه شاگردها و افتخار من هستين. قدمت
هم روي چشم. هر وقت اومدي در اين جا روي شما بازه!»