صبح امروز ستون سر مقاله روزنامه کیهان،به مقاله ای از سعدالله زارعي با عنوان«آمريکا و ضدانتخابات در ايران »اختصاص یافت:
تشديد
فضاي رسانهاي «ايرانهراسي» که در اين روزها به وضوح شاهد آن هستيم،
ارتباط مستقيمي با برگزاري انتخابات رياستجمهوري در ايران دارد. نشانه آن
اين است که فضاي رواني رسانهاي عليه ايران که تا نيمه ارديبهشتماه يعني
زمان آغاز نامنويسي نامزدها روندي فزاينده داشت، از نيمه ارديبهشت به مدت
دو هفته تا حد بسيار زيادي آرام شد و از روز اولخردادماه يعني زمان اعلام
اسامي نامزدهاي انتخابات رياستجمهوري ايران و مشخص شدن اينکه دو نفر از
کانديداها در ليست نهايي انتخابات نيستند، بار ديگر تبليغات رسانهاي عليه
ايران اوج گرفت و هم اينک با تبليغات فزاينده عليه ايران و انتخابات
رياستجمهوري مواجه هستيم.
مرور سخنان و مواضع مقامات و مراکز
آمريکايي نشان ميدهد که روي انتخابات در ايران حساسيت ويژهاي دارند.
واشنگتن اگر ميتوانست انتخابات ايران را به «ضدانتخابات» تبديل کند از
مقطع برگزاري انتخابات رياستجمهوري به مثابه يک فرصت ويژه براي به چالش
کشيدن بنيانها، اصول و عوامل اصلي ماندگاري نظام جمهوري اسلامي استفاده
ميکرد.
کمااينکه موضعگيري رسانهاي به نفع بعضي از کانديداهاي
انتخاباتي که به گمان نادرست آمريکاييها ميتوانستند منشأ چالشهاي مهمي
براي نظام اسلامي ايران باشند و نيز موضعگيري صريح و رسمي عليه انتخابات
ايران پس از آنکه معلوم شد شوراي نگهبان اين دسته از کانديداها را احراز
صلاحيت نکرده است، از اين موضوع خبر ميدهد. مقامات آمريکا و دستگاههاي
اطلاعاتي، امنيتي و سياسي اين کشور از قبل گفته بودند که انتخابات 92 ايران
فرصت لازم را براي بازسازي حوادث سال 88 به وجود ميآورد. اما اينک
آمريکاييها اين راه را در انتخابات دو هفته آينده مسدود ميدانند و طبعا
اميدي به آن ندارند.
در وجه دوم آمريکا تلاش ميکند تا سلامت
انتخابات رياستجمهوري را در ايران زيرسوال ببرد. کمااينکه پس از نااميدي
از سوار شدن بر روند انتخاباتي ايران بلافاصله به سمت مخدوش نشان دادن اين
انتخابات در بالاترين سطح رفتند. در اين ميان خانم «وندي شرمن» معاون وزير
خارجه، صلاحيت شوراي نگهبان را براي بررسي صلاحيتها زير سوال برد و مدعي
شد اين شورا «به هيچوجه مشروعيت و مسئوليتپذيري مدني ندارد» و جانکري
اعضاي شوراي نگهبان را «اعضاي غيرمنتخب» که فقط دنبالکنندگان منافع ملي
نظام را تاييد مينمايند، خواند و انتخابات خردادماه ايران را نيز فاقد
آزادي، عدالت و شفافيت معرفي کرد. سخنگوي کاخسفيد نيز معيارهاي رد صلاحيت
در ايران را مبهم خواند و شورا را متهم کرد که به ابزار حکومتي براي زيرپا
گذاشتن حق مردم تبديل شده است.
در واقع غرب انتخابات ايران را تحت
شرايطي يک «فرصت» و تحت شرايط ديگري يک «تهديد» تلقي مينمايد. آمريکاييها
در شرايطي که نميتوانند در انتخابات رخنه کرده و به يک جدال فراگير عليه
جمهوري اسلامي تبديل نمايند، آن را يک «تهديد بزرگ» براي خود ارزيابي
مينمايند. چرا؟ غرب و رژيمهاي وابسته به آن در منطقه ميدانند که مهمترين
عاملي که پايههاي انقلاب اسلامي و نظام برآمده از آن را مستحکم نموده و
به اصول و ارزشها و استراتژيهاي آن طراوت بخشيده و ديگران را تحت تأثير
قرار ميدهد، «انتخابات پرشور» است. غرب نميخواهد در ايران انتخابات
برگزار شود و در صورتي که چارهاي جز پذيرش برگزاري آن ندارد، نميخواهد
پرشور باشد.
آمريکا ميداند در ايران عليرغم آنکه گرايش غالبي به
سمت تمدن و فرهنگ غرب وجود ندارد، مردمسالاري حاکم است. اکثريت قاطع مردم
در ايران در فواصل زماني کوتاهي از يکديگر به پاي صندوقهاي رأي ميروند و
«حکمرانان» را خود انتخاب مينمايند. اين براي غرب غيرقابل باور است چرا که
دهها سال است که برگزاري انتخابات و حکومت دمکراتيک را به عنوان ابزار
تمدني خود معرفي کرده است و حالا کساني که ابعاد زيادي از تمدن و فرهنگ غرب
را قبول ندارند، بيش از مردم در غرب از اين ابزار براي استحکام نظامي که
با غرب هيچ ميانه خوشي ندارد، استفاده ميکنند. اين براي غرب غيرقابل قبول
است.
غرب در عين حال يک نگراني جدي ديگر هم دارد و آن اين است که
مدل مردمسالاري ايران به وضوح در «منطقه اسلامي» در حال پذيرش عمومي است.
اولين بار اسلامگراهاي ترکيه به پيروي از انقلاب اسلامي ايران به استفاده
از «انتخابات» براي رسيدن به اهداف روي آوردند. رجايي کوتان و مرحوم
نجمالدين اربکان که از ابتداي دهه 1960 رابطه تنگاتنگي با جمهوري اسلامي
داشتند از فضاي به وجود آمده در دولت «تورگوت اوزال» استفاده کردند و به
کرسيهايي در مجلس و شهرداريها دست يافتند از اين پس برخورد دولتهاي
لائيک ترکيه با اسلامگراها مشکل شد و اين زمينهساز روي کارآمدن اولين
دولت اسلامگرا در ميانه دهه 1990 گرديد.
در همين دوران اين تجربه
در اردن و الجزاير نيز تکرار شد و اکثريت نسبي يا مطلق کرسيهاي مجلس و
شهرداريها بدست اسلامگرايان در اين دو کشور افتاد. يک دهه بعد اين تجربه
در چند جاي ديگر از جمله لبنان و فلسطين تکرار شد و جنبشهاي حزبالله و
حماس توانستند نقش مهمي در شکلگيري دولتهاي مقاومت يا دولتهايي که با
مقاومت مشکل نداشتند، ايفا نمايند.
کما اينکه اين مدل گروه
اسلامگراي محافظهکار «اخوانالمسلمين مصر» را هم از نيمه دهه 1990 به سمت
انتخابات سوق داد و در نهايت پارلمان مصر را به آنان سپرد.استفاده از شيوه
انتخابات پارلماني براي تحقق اهداف اسلامگرايانه، پيش از انقلاب اسلامي
ايران و مطرح شدن الگوي حضرت امام خميني(ره) نه بين شيعيان و نه بين اهل
سنت مرسوم نبود. پيش از اين مسلمانان به سه دسته تقسيم ميشدند، دستهاي که
در حکومتهاي لائيک هضم شده بودند، دستهاي که خارج از حکومت بوده و از
تأثيرگذاري بر آن مأيوس بودند و گروه کوچکي که معتقد به توسل به شيوه
مسلحانه براي دستيابي به قدرت بودند.
اين دسته هر از گاهي از
گوشهاي سربر ميآوردند ولي بسرعت توسط حکومتها سرکوب شده و از بين
ميرفتند. گروه فدائيان اسلام به رهبري شهيد نواب صفوي در ايران و جريان
التکفير و الهجره به رهبري شکري ابراهيم در مصر دو نمونه از اين دسته در
ميان شيعيان و اهل سنت بودند. انقلاب اسلامي که در عين پرجوش و خروش بودن و
در برگرفتن بزرگترين امواج انساني، «مسالمتآميز» به پيروزي رسيد و تثبيت
شد، راه جديدي را فرا روي مسلمانان شيعه و سني گذاشت. و آن امکان پيروزي از
طريق همراهي تودههاي مردم و توسل به شيوههاي مسالمتآميز بود.
پديده
انتخابات در ميان اهل سنت بيش از شيعيان غريب بود چرا که برادران سني ما
راهي به جز «غلبه»، «استخلاف» و «شيوه اهل حل و عقد» نميشناختند و راههاي
ديگر را شرعي نميدانستند. برادران سني ما در مصر قيام عليه حکومت را خلاف
شرع ميدانستند و از اين رو به طرد هواداران «شکري ابراهيم» که وزير اوقاف
مصر- ذهبي- را به جرم خدمت به کفار ترور کرده بودند، روي آوردند.
پذيرش
انتخابات راه تازهاي بود که برادران سني ما به تأسي از انقلاب اسلامي
برگزيدند و امروزه به يک شيوه اخلاقي سياسي و قابل انطباق با شريعت در بين
برادران سني ما تبديل شده است. اين در حالي است که غرب با اسلاميزه شدن
دمکراسي به شدت مخالف است و اين را راهي براي از بين رفتن نفوذ غرب در جهان
اسلام ارزيابي مينمايد. چرا که انتخابات در جهان اسلام همواره مخالفان
غرب را به قدرت رسانده است.
دقيقا از اين رو غرب آنگاه که نتوانسته
از انتخابات، کانديداي دلخواه خود را بيرون آورد و يا نتوانسته به بستري
عليه اساس نظام تبديل کند، به شدت عليه انتخابات فعال شده است. وزير خارجه
آمريکا به صورت صريح به يک نهاد حقوقي در نظام جمهوري اسلامي حمله ميکند و
اين در مورد هيچ کشور ديگري مصداق ندارد و اساسا «جان کري»، «اوباما» و
«وندي شرمن» نميدانند چه ساز و کار داخلي در کشورهاي ديگر وجود دارد. در
واقع غرب و به ويژه آمريکا خود را با جزئيات انتخابات ايران نيز درگير
ميکند چرا که اين انتخابات با مسائل مختلفي در آمريکا و حوزه پيراموني آن
گره خورده است.
اما، ما بارها تجربه کردهايم که فشار آمريکا روي
فضاي داخلي ايران و کليد کردن روي يک موضوع از يک موفقيت بزرگ ايران خبر
ميدهد. مسلما اگر پيشبيني آمريکاييها از يک انتخابات کمرمق و کمرونق
خبر ميداد آنان کمي خويشتنداري که لازمه حکومتداري است، پيشه ميکردند.
بالا گرفتن تبليغات ضد ايراني در ايامي که همه چيز از يک انتخابات باشکوه و
يک «انتخاب هوشمندانه» حکايت مينمايد، کاملا قابل درک است.
آمريکاييها
براي اينکه چنين اتفاقي نيفتد، خيلي تلاش نمودهاند، تحريمهاي سنگيني که
بخصوص طي دو سال اخير دنبال کرده و تهديدات مداومي که بر زبان راندهاند،
اگر با يک انتخابات پرشکوه در ايران باطل شود، آمريکا هيچ چاره ديگري
ندارد جز اين که آشکارا دستهاي خود را بالا ببرد کما اينکه همين روزها در
ماجراي برگزاري «اجلاس ژنو2» شاهد اعلام رسمي پذيرش نقش ويژه ايران در
«آينده سوريه» از سوي وزير امور خارجه آمريکا بوديم.
در ادامه مقاله ای از رضا صابر با عنوان «نتایج مناظره عصر جمعه»منتشر شده در ستون یادداشت روز روزنامه وطن امروز را از نظر می گذرانید :
وقتی
با نمایش یک تصویر میتوان فهمید کسی که 4 سال معاون اول رئیسجمهور بوده
فرق بین معدن و دره توریستی را نمیداند دیگر چه خردهای به نحوه سوالات
مناظره عصر روز جمعه میتوان گرفت؟! لااقل این همه داد و قال معنا ندارد،
چرا که روشهایی هست که در آن میشود خروارها مفهوم و اطلاعات درباره شخصیت
فرد کاندیدا به مخاطب منتقل شود.
بنده این حرف را از اساس غلط
میدانم که آن عزیز خطاب به آقای حیدری گفت «این 8 نفر را رئیسجمهور
بدانید»! اینها کاندیدای ریاستجمهوریاند. کسی که هنوز رئیسجمهور نشده
شأن خدایگانی برای خود قائل است و گفتن یک بله و خیر در پیشگاه ملت را کسر
شأن میداند، وای به روزی که رئیسجمهور شود.
به نظر میرسد اشکال
بخش دوم مناظره اقتصادی در عدم همخوانی فرهنگ حاکم بر سوالات با فرهنگ تکبر
حاکم بر روح رقابتهای سیاسی کشور بود. در هر حال کاندیدایی هم که به این
نحوه سوالات اعتراض داشت، میتوانست در یک کلام اعتراض خود را بیان کند و
اتفاقا در نحوه اعتراض، حرکات هیستیریک دون شأن یک کاندیدای محترم از خود
بروز ندهد.
جالب اینجاست یکی از کاندیداها گفت: من به احترام مردم
به این سوالات پاسخ نمیدهم اما 10دقیقه بعد گفت: من به احترام مردم پاسخ
میدهم! یعنی تغییر عقیده ظرف 10 دقیقه!
درباره بخش اول مناظره هم
یکی ـ دو کاندیدا گفتند وقت کم بود و شیوه را نپسندیدند. برای اظهارنظر 8
کاندیدا واقعا انتظار داشتند چه میزان وقت توزیع شود؟ به نظر من بخش اول
مناظره بسیار دقیق و متین طراحی شده بود و این امکان بود که کاندیداها با
هم چالش کنند اما شاید خاطره بد سال 88 باعث شد کاندیداها خود تمایل به
چالش با یکدیگر نداشته باشند و بیشتر به فکر بیان دیدگاههای خود باشند
یعنی رویکردی اثباتی داشته باشند که این اتفاقا امر مبارکی است. چرا همیشه
ما باید به دنبال دعوا باشیم؟ اما از همین بخش اول مناظره میشد بسیاری
مسائل را دریافت کرد.
اینکه: 1- کدام کاندیدا توانایی و هوشمندی این
را دارد که در پاسخ به سوال اقتصادی طرح شده در 3 دقیقه دیدگاه خود را
مختصر و مفید و همهفهم بیان کند. در اینجا باید گفت زمان رکن مهم مناظره
روز جمعه بود؛ رئیسجمهور حتما باید حضور ذهنی، سرعت عمل و قدرت انتقال
مفاهیم در کوتاهترین زمان ممکن را داشته باشد و الا ما که سخنران همایش
قرار نیست انتخاب کنیم که طالب زمان بیشتر باشیم.
رئیسجمهوری که
نتواند در 3 دقیقه درباره یک موضوع دیدگاه خود را برای مردم شرح دهد، قطعا
تبدیل به «رئیسجمهور حرف» خواهد شد و حوصله همه ملت را سر خواهد برد؛ مردم
از حرف خسته شدهاند.
2- کدام کاندیدا در طول مناظره سرزندهتر و
انرژیکتر بود؛ قطعا بیان یک ایده با روحیهای سرزنده و با انتقال انرژی به
مخاطب از یک بیان خموده و کشدار موثرتر و بهتر است. مردم رئیسجمهور خموده
نمیپسندند. و اینکه کدام کاندیدا تا آخر 4 ساعت برنامه آثار خستگی در
چهرهاش هویدا نشد. در اظهارنظرها دیدم که بعضی کاندیداها هم گفته بودند 4
ساعت طولانی بود. قطعا رئیسجمهور آینده باید توانایی یک جلسه فشرده 4
ساعته را دشته باشد، اینکه دیگر بدیهی است!
به هر حال از نظر
نگارنده مناظره عصر جمعه با همه اشکالاتی که میتوان به آن گرفت، عیار
مدیریتی کاندیداها را مشخص کرد. توده مردم که همان بینندگان تلویزیون باشند
استاد دانشگاه یا عضو هیات علمی یا سخنران علمی همایش اقتصادی نمیخواهند
انتخاب کنند؛ رئیسجمهور میخواهند انتخاب کنند. مدیریت زمان، سرعت عمل،
قدرت انتقال مفاهیم، نگاه رو به جلو و منش رفتاری از جمله پارامترهایی است
که از مناظره روز جمعه برای مردم قابل استخراج بود. در پایان لازم به ذکر
میدانم، این یادداشت به معنای آن نیست که روشهای دیگری را نمیشد برای
مناظره در نظر گرفت.
صبح امروز ستون یادداشت روز روزنامه خراسان به مقاله ای از عليرضارضاخواه با عنوان«مردم به اردوغان تعظيم نخواهند کرد»اختصاص یافت:
1-همه
چيز خيلي سريع اتفاق افتاد. حمله شبانه پليس به چند صد معترض که در پارک
"قزي "در حاشيه ميدان "تقسيم " در استانبول ، در اعتراض به تخريب اين پارک و
ساختن يک مجتمع تجاري تحصن کرده بودند، بشکه باروت خشم جوانان ترک را
منفجر ساخت. استانبول قلب گردشگري ترکيه از کار ايستاده است. توقف سيستم
حمل و نقل عمومي نه تنها گردشگران وحشت زده و کتک خورده را سرگردان کرده
است بلکه جمعيت 12 ميليوني اين شهر را نيز دچار مشکل ساخته است.
بيش
از هزار زخمي، و شش تن که بينايي خود را به صورت کامل از دست داده اند و
صدها مورد دستگيري اين آمار تنها مربوط به دو روز درگيري است. پرواز
بالگردهاي پليس در آسمان استانبول، ماشين هاي آب پاش، انبوه پليس ضد شورش،
گازهاي اشک آور و شيشه هاي شکسته و ساختمان هاي مخروبه، چهره منطقه اروپايي
نشين اين شهر را از يک قطب گردشگري در خاورميانه به يک ميدان جنگ بيشتر
شبيه ساخته است.
خشونت پليس به گونه اي بوده است که نه تنها سازمان
هاي حقوق بشري چون عفو بين الملل آن را محکوم ساخته اند بلکه وزارت خارجه
اوباما دوست نزديک اردوغان نيز وي را به خويشتن داري فراخوانده است.
پارلمان اروپا هم در بيانيه اي استفاده مفرط پليس از خشونت را نگران کننده
خوانده است. با اين حال اعتراض ها به استانبول محدود نشده است؛ آنکارا
(پايتخت)، بادروم، کوجالي، مرسين، قونيه و ازمير نيز شاهد تظاهرات اعتراضي
جوانان ترکيه در همبستگي با معترضان استانبول است. به گزارش بي بي سي يکي
از پلاکاردهايي که در جريان تظاهرات روز جمعه در دست معترضان بود،
کاريکاتور رجب طيب اردوغان را در لباس يک سلطان عثماني نشان مي داد و زير
آن نوشته شده بود: "مردم به تو تعظيم نخواهند کرد."
2-" طرح نوسازي "
همان طرح دولتي که ظاهرا به بهانه آن قرار است پارک قزي در ميدان تقسيم
تخريب شده و به جاي آن يک مجتمع تجاري ساخته شود، بخشي از روياهاي اردوغان
براي يک دهه پيش رو است. رجب طيب اردوغان، نخست وزير، که بر مبناي قانون
اساسي اين کشور ديگر نمي تواند در مسند نخست وزيري قرار بگيرد اين روزها
سوداي رئيس جمهورشدن دارد و مي خواهد با تغيير قانون اساسي تا 10 سال ديگر
که جمهوري ترکيه صد ساله مي شود، در اين مقام بماند. ار دوغان که خود را در
رقابتي تنگاتنگ با کمال آتاتورک مي بيند تلاش دارد تا با اجراي چندين
پروژه عظيم از جمله ايجاد چند نيروگاه اتمي دوران خود را در تاريخ ترکيه
ثبت کند.
وي اخيرا قراردادي ۲۲ ميلياردي با شرکت هاي ساختماني ترک
امضا کرده تا آنها "بزرگترين" فرودگاه جهان با ظرفيت 150 ميليون مسافر در
سال را براي اين شهر بسازند. قرار است يک تونل راه آهن زيرزميني نيز دو بخش
استانبول در دو کرانه تنگه بسفر را به هم مرتبط کند و به قطع ارتباط ريلي
ميان اروپا و آسيا پايان دهد. همچنين به زودي با بودجه اي معادل سه و نيم
ميليارد يورو پروژه ايجاد سومين پل بر روي بسفر شروع مي شود. اين پل بخشي
از اتوبان مرمره است که جزئي از اتوبان 80 اروپا خواهد شد و ليسبون پايتخت
پرتغال را به مرزهاي ترکيه و ايران وصل مي کند. ايجاد يک تنگه مصنوعي ميان
درياي سياه و درياي مرمره نيز از ديگر پروژه هاي دولت اردوغان است.
اردوغان
در انتخابات سال 2015 اجازه نامزدي براي يک دور ديگر نخست وزيري را نخواهد
داشت. قصد او اين است که با تغيير احتمالي در قانون اساسي و افزايش
اختيارات رياست جمهوري، خودش از سال 2015 بر اين مسند تکيه زند و تا سال
2023 که 100 سالگي برپايي جمهوري ترکيه است در اين مقام بماند.
3-
تصاوير منتشر شده در رسانه هاي خبري جهان از ناآرامي هاي 2 روز گذشته
استانبول ترکيه براي بسياري از تحليل گران سياسي يادآور اعتراضات عربي سال
2011 است. خشونت بيش از اندازه پليس در ميدان تقسيم استانبول، ماجراي "جمل"
(حمله هواداران مبارک با اسب و شتر به معترضان) در ميدان التحرير را به
ذهن متبادر مي سازد. اردوغان نيز ديروز در يک نطق تلويزيوني همچون مبارک
خواستار پايان سريع اعتراض ها شد. مثلث "جوانان"، "فيس بوک" و "چادر" در
ميدان تقسيم همان ترکيب آشنايي است که ميدان هاي کشورهاي عربي را در بهار
2011 اشغال کرده بود و نقطه عطفي براي تاريخ منطقه شد.
روياهاي
اردوغان براي ساخت بزرگ ترين ها هم بي شباهت به جاه طلبي هاي قذافي، مبارک و
شيخ نشين هاي حاشيه خليج فارس نيست. هرچند ساز و کارهاي سياسي قابل انعطاف
در ترکيه و هويت متفاوت نظام اين کشور مانع از آن مي شود که ميدان "تقسيم"
چون ميدان "التحرير" ، به تحرير ملت و اسقاط نظام بينجامد، اما "ميدان
تقسيم" علاوه بر اين که شکاف و تقسيم ميان حاکميت و مردم را بيشتر خواهد
ساخت دستيابي اردوغان به روياهايش را نيز دشوار مي کند. امري که پلاکاردهاي
ميدان تقسيم به خوبي بر آن گواه بودند: "مردم به تو تعظيم نخواهند کرد."
احمد شیرزاد( فعال سیاسی)در مقاله ای با عنوان «جلیلی در حلقه ائتلافها»برای ستون سرمقاله روزنامه آرمان این طور نوشت:
جلیلی
برای ورود به انتخابات ریاستجمهوری یازدهم کم و بیش از همان مسیر و
شیوهای استفاده کرده که محمود احمدینژاد 8 سال پیش از آن استفاده کرد.
هماکنون شباهتهای متعدد جلیلی سال 92 با احمدینژاد 84 باعث شده تا برخی
به این باور برسند که ظاهرا مجموعه دولت و سعید جلیلی در مسیر انتخابات
یازدهم ریاستجمهوری با یکدیگر همراه شدهاند. خصوصیات و ادبیات مشابه و
فصل مشترک هواداران دولت و سعید جلیلی چنین برداشتی را تقویت میکند.
واقعیت
اما میتواند چیز دیگری باشد. سعید جلیلی هماکنون در فرآیند مبارزات
انتخاباتی خود گروهی را نمایندگی میکند که بعضا اصطکاکهایی با مشی فکری و
عملی احمدینژاد- مشایی دارند. برای اینکه بتوانیم سطح پیوند دولت،
بهمعنای افراد تاثیرگذار بالادستی که در حلقه پیرامون احمدینژاد جمع
شدهاند را با جلیلی بسنجیم، باید موقعیت امروز احمدینژاد را با او مقایسه
کنیم چراکه اگر هم احمدینژاد سال 84 با احمدینژاد 92تفاوت ماهوی نداشته
باشد، تفاوت عمدهای در موقعیت و جایگاه و میزان و نوع نفوذ دارد.
در
کنار شباهتهای احمدینژاد 84 با سعید جلیلی امروز باید بیشتر به
تفاوتهای احمدینژاد 92 با جلیلی توجه شود تا مشخص شود طیف حامیان دولت تا
چه میزان میتوانند به حمایت از نامزدی سعید جلیلی بپردازند. حمایت
احمدینژاد از جلیلی با یکی از اصلیترین محورهای سیاستورزی طیف حامیان
دولت یعنی تلاش بیوقفه آنها برای کسب استقلال سیاسی همخوان نیست. سعید
جلیلی هیچگاه در حلقه اصلی تیم دولت و حتی حلقههای اقماری آن هم جایگاهی
نداشته که بتواند تضمینکننده ادامه چنین راهبردی باشد.
او گرچه در
خیلی از خصوصیات با دولتیها اشتراکاتی دارد اما دارای ماهیت سیاسی و
البته دایره نفوذ و پایگاهی متفاوت از آنهاست و بهنظر نمیرسد که دولتیها
بتوانند و یا حتی بخواهند با هدف کسب درصدی از نفوذ در دولت یازدهم فردی
چون جلیلی را در پروژه خود شریک کنند. اما آنچه بیش از احتمال حمایت دولت
از سعید جلیلی اهمیت دارد، حمایت قطعی جبهه پایداری از این نامزد
ریاستجمهوری است. جبهه پایداری هویت سیاسیاش خیلی روشن نیست و همین آنها
را مکرر با مشکل مواجه کرده است.
عمر کوتاه کمتر از دوساله آنها پر
از خاطرات ناکامی در اهداف خود است. آخرین آنها هم انتخاب لنکرانی
بهعنوان نامزد نهاییشان بود که آیتا... مصباحیزدی در تائیدش گفت: «زیر
آسمان و روی زمین کسی بهتر از او سراغ ندارد.» آنها در طول این دو سال اکثر
انتخابهایشان را از سر عجله انجام دادهاند و انتخاب جلیلی بهعنوان
کاندیدای ریاستجمهوری مدنظر آنها هم از این قاعده مستثنی نیست.
جبهه
پایداری در تمام این مدت فقط سعی کرده از قافله عقب نماند، از وزنکشی
برای انتخابات مجلس نهم و رقابتهای درونی این مجلس گرفته تا همین امروز.
همین وضعیت البته عینا در معادلات درونی این جبهه بین طیفهای دوگانه آن
وجود دارد. سعید جلیلی هم بهنوعی برای اینکه امضای مجموعه خاصی را پای
برنامهها و تبلیغاتش داشته باشد این حمایت را پذیرفته است. بهعبارتی این
دو در یک مسیر سیاسی همدیگر را پیدا نکردهاند و ائتلاف آنها ائتلافی
ساختارمند نیست و تنها پاسخی است به نیازهای کوتاهمدت طرفین. جبهه پایداری
همانطور که از احمدینژاد فاصله گرفت، میتواند در آینده نیز با جلیلی
چنین کند.
حشمتالله فلاحتپيشه(كارشناس روابط بينالملل)در مقاله ای با عنوان «ديپلماسي هوشمند برنامه دولت يازدهم»برای ستون یادداشت روز روزنامه تهران امروز این طور نوشت:
تعامل
با دنياي امروز مبناي سياست خارجي است.در اين راستا هم بحث عزت ملت مطرح
است و در عین حال حکمت و مصلحت. بايد بخشي از برنامه دولت يازدهم در واقع
معطوف به اين مسئله مهم يعني سياست خارجي باشد.محمدباقر قاليباف از معدود
نامزدهاي انتخاباتي است كه براي سياست خارجي برنامه دارد. برنامه وي مشخصا
اهداف سند چشمانداز بيست ساله را دنبال ميكند. از محورهاي اصلي اين
برنامه، تعامل سازنده با منطقه و دنياست.تعريفي كه در اين برنامه مد نظر
است تنشزدايي از موضع قدرت است.
در ريز اين برنامه سازوكاري
تعبيه شده است كه از همه ظرفيتهاي كشور اعم ا زحضور مردم در انتخابات و هم
ظرفيتهاي نخبگان استفاده شود.مخصوصا تاكيد شده است از ظرفيتهاي مقامات
دولتهاي گذشته در اين راستا استفاده شود تا سياست خارجي ايران در يك كانون
راهبردي پيش رود. در برنامه مذكور تنشزدايي يك اصل قرار گرفته است. اما
بايد توجه داشت كه ايجاد تنشهايي با بعضي از كشورها طبيعي است. ديوار
بياعتمادي در سياست خارجي بين برخي كشورها با ايران، ديواري است كه
ميتواند به عنوان سنگري برای پيشبرد اصول كشور مورد استفاده قرار گيرد.اين
راهبرد فراتر از تز افرادي كه اعتقاد به تنشزدايي ندارند در حل مسئله
مثمرثمر است.
نكته حائز اهميت اين است كه عدم تخصص واولويت يافتن
برخي سخنوريها در عرصه سياست خارجي دشمنيهاي بیهودهای را ايجاد
كردند.البته ميشود اين پرده را كنار زد و تعامل سازنده را با كشورهاي
بيشتري شكل داد. قاليباف در برنامه خود معتقد به تنشزدايي از موضع عزت با
تمركز بر تحريمزدايي است. يكي از اهداف بايد كم كردن تحريمها عليه ايران
از موضع عزت باشد.
در كنار آن بايد توجه داشت که ايران با پانزده
كشور اطراف خود قدرت تعامل دوجانبه دارد، اين ظرفيتها اگر احيا شود طبق
مستندات جغرافياي سياسي و جغرافياي اقتصادي ميتواند جوابگوي بينيازي ما
از نفت باشد. در عرصه منطقهاي، ايران تنها كشور خاورميانه است كه سه سند
راهبردي در سياست خارجي را در سازمان ملل ثبت كرده است.بر اساس اين اسناد
ايران ميتواند نقش برتري را در ارتباطات منطقهاي داشته باشد. سند اول
كشوري عاري از سلاح كشتار جمعي است. سند دوم برگزاري رفراندوم در
سرزمينهاي اشغالي براي پاياني عادلانه بر این منازعه است. سند سوم دفاع از
حق تعيين سرنوشت سياسي مردم هر سرزمين است.
بهرغم وجود اين اسناد
مترقيانه برخي از دولتمردان سخناني را مطرح ميكنند كه به هيچ وجه در
راستاي اين اسناد نيست. در عرصه بينالملل با وجود برخي دشمنيهاي طبيعي كه
وجود دارد دشمنان سعي ميكنند ايران را به قلمرو استراتژيك خود بكشانند.
يك اصلي را كه ما بايد بدانيم اين است كه ديگر ايران مسئله اول آمريكا
نيست.آمريكا در سطح كلان با بحران هژموني و بحران شكست خود مواجه هست و در
تلاش براي توجيه نيروهاي خود در موضعي انفعالي قرار ميگيرد. در چنين
شرايطي ايران بايد سعي كند از موضع برتر منافع خود را دنبال كند.يك نكتهاي
كه در عرصه بينالملل بايد توجه شود اين است كه ايران براي رسيدن به بمب
اتمي منع فقهي دارد و براي تفهيم اين مسئله كه ايران بهدنبال بمب هستهاي
نيست بايد به يك زبان و تعامل مشترك با دنيا برسد.تا اين تنشزدايي بتواند
اتفاق بيفتد.
در ادامه مقاله امروز روزنامه رسالت نوشته محمود فرشيدي را با عنوان«نيرنگ دشمن و موضعگيري نامزدها»می خوانید:
حضور
پرشور مردم در انتخابات آينهاي فرا روي مسئولان مينهد تا تصوير عملكرد
خويش را در آن مشاهده كنند وچالشها و كمبودها را از زبان راي مردم بشنوند؛
نسيم اين فصل پر نشاط، برطراوت و رويش نظام مردمسالاري ديني ميافزايد و
پژمردگي و پلشتي را از آن دور ميسازد اما غربيها از فرصت حضور مردم ما در
ايام انتخابات تحليل سودجويانه خويش را دارند و معتقدند همواره در اين
ايام فضاي سياسي ايران بازتر ميشود و حاشيه امنيت براي اظهارنظرهاي سياسي
گسترش مييابد و نظام اسلامي به منظور هيجان انتخاباتي، با سعه صدر بيشتري
به فضاي رسانهاي نگاه ميكند و براساس اين تحليل به اين جمعبندي مي رسند
كه در اين دوران فرصت مناسبي پيش ميآيد تا سر سپردگان نظام سلطه جهاني
براي تخريب نظام اسلامي وارد صحنه شوند.
براساس اين تحليل در
سالهاي پس از پيروزي انقلاب، هدف ثابت غربيها، همواره آن بوده است كه از
فرصت انتخابات حداكثر استفاده را ببرند تا دوباره در ايران براي خود جاي
پايي دست و پا كنند و حداقل انتظار آنان، اثبات تاثيرگذاري غرب بر انتخابات
ايران بوده است و حداكثر آن روي كار آمدن دولتي غربگرا كه زمينه استحاله
نظام اسلامي را فراهم سازد. البته راهبرد آنان در هر دوره از انتخابات،
تفاوت ميكند چنانچه در انتخابات سال 88 با راهبرد مسائل سياسي يكپارچه و
با تمام قوا براي بهرهگيري حداكثري به ميدان آمدند و در انتخابات سال 92
با كسب تجربه از آن شكست، به بهرهگيري حداقلي دل خوش كردهاند و با راهبرد
طرح مشكلات اقتصادي رويكرد سازش- مهار را در پيش گرفتهاند.
در اين
رويكرد نظام سلطه جهاني ميكوشد همه ابزارهاي سخت ونيمه سخت و نرم خود را
به كار گيرد تا ايران را به پذيرش سازش وادار كند و با ارسال پيامهاي
جداگانه براي مردم و نخبگان چنين وانمود كند كه ريشه تمام مشكلات اقتصادي
ايران،تحريمهاي اقتصادي است و بنابراين كليد حل همه مشكلات هم در دست غرب
ميباشد و متاسفانه برخي سياستبازان خودباخته در پوشش واقعگرايي و
موازانه قوا چنين توجيه ميكنند كه به منظور برقراري صلح و دوري از هرج و
مرج و جنگ ميبايست به اين تحميل تن در داد.
از زواياي گوناگون ميتوان به رويكرد سازش پاسخ داد كه به مواردي اشاره ميشود:
1-
اگرچه بخشي از مشكلات اقتصادي كشور، ريشه در تحريمهاي دشمن دارد اما بخش
ديگر آن هم به مديريت اجرايي كشور باز ميگردد و مديريت اجرايي توانمند،
ميتواند با راهبرد اقتصاد مقاومتي و با پشتيباني ملت آزمايش داده ايران،
از اين مبارزه نيز سربلند بيرون آيد.
2- در شرايط كنوني جهان،
مشكلات اقتصادي كمتر يا بيشتر تقريبا همه كشورها را فراگرفته است حتي از
كشورهاي مرفه اسكانديناوي نظير سوئد نيز فرياد اعتراضات و صداي پاي تظاهرات
به گوش ميرسد آيا اين راه حل براي همه كشورها پذيرفتني است كه دست خود
را
به سوي آمريكا دراز كنند؟! يا هر ملتي بايد بتواند خود مشكلات خويش
را مرتفع نمايد و ملتي كه در برابر مشكلات طبيعي و تحميلي اظهار عجز نمايد و
به بيگانه متوسل شود نميتواند در جامعه جهاني به عنوان يك ملت سربلند
ظاهر شود.
3- البته اين يك واقعيت است كه بخشي و شايد بخش عمدهاي
از مشكلات اقتصادي ما را آمريكا به وجود آورده است اما سئوال اينجاست كه
ملت ايران بايد چه بهايي در قبال مهربان شدن آمريكا بپردازد و چه مقدار از
استقلال خود را در قبال دريافت نان يا وعده نان بفروشد؟!
همچنين استمرار
دوستي ناعادلانه ايران و آمريكا چه ضمانت اجرايي دارد و اگر هر روز
ناعادلانهتر و يكسويهتر شد، آيا راه برگشتي براي ملت ايران باقي
ميماند؟!
4- سئوال ديگر آن است كه كشورهاي ديگري نظير مصر كه شرايط
مشابه ما را داشتهاند آيا از طريق دوستي با آمريكا توانستهاند مشكلات
خود را كاهش دهند و اينك - گذشته از وابستگي سياسي- از نظر پيشرفت علمي و
حل معضلات اقتصادي در قياس با ايران وضعيت بهتري دارند؟!
5- از طرف
ديگر آيا پذيرش تحقير و ذلت و شهروند درجه چندم در جامعه جهاني سزاوار ملت
غيور و مسلمان و شهيد پرور ايران است و آيا فردا فرزندان اين ملت، پدران
خويش را نفرين نخواهند كرد كه استقلال مملكت را به بيگانگان فروختند آنچنان
كه امروز ما با تورق صفحات تاريخ همه نفرت خويش را نثار امثال
وثوقالدولهها ميكنيم كه با قرار داد ننگين خود دشمنان را بر ايران مسلط
كردند و آن شاعر دلسوخته در سوگ اين وطنفروش سرود:
ديگر از تاريخ دنيا نام ايران بست رخت
رفت ملك و رفت دين و رفت تاج و رفت تخت
باغبان زحمت مكش كز ريشه كندند اين درخت
ميهمانان وثوقالدوله خونخوارند سخت
اي خدا با خون ما خوان گستراني ميكنند
كلام
آخر آنكه در سخنراني و مناظرات ايام انتخابات، ملت ايران از نامزدهاي
رياست جمهوري انتظار دارد هوشيارانه رويكرد سازش- مهار دشمن را رصد و با آن
مقابله كنند و از آنجا كه هر تعبير و تحليلي كه بين سياست خارجي و ارتباط
با آمريكا از سويي و حل مشكلات اقتصادي كشور از سوي ديگر پيوندي
اجتنابناپذير را القا كند، خواسته دشمن است، مردم ايران توقع دارند پاسخ
نامزدهاي رياست جمهوري را به اين نيرنگ فريبنده بشنوند.
صبح امروز روزنامه جمهوری اسلامی ستون سرمقاله خود را به مقاله ای با موضوع«پيروز انتخابات كيست؟»اختصاص داد:
بسمالله الرحمن الرحيم
- سياست خارجي ما بايد بازسازي شود
- اقتصاد كشور دچار بحران است
- بخش مهمي از مشكلات، ناشي از سوءمديريت است
- فساد اداري غوغا ميكند و...
اينها
بخشي از مطالبي هستند كه اين روزها تعدادي از داوطلبان رياست جمهوري حتي
در گفتگوهاي تلويزيوني خود به زبان ميآورند. اگر خوب در اين جملات دقت
كنيد، خواهيد ديد كه اينها همان مطالبي هستند كه چهار سال قبل نيز توسط
بعضي داوطلبان رياست جمهوري گفته شدند ولي با آنها برخورد شد و وجود بحران
در سياست خارجي و اقتصاد كشور و همينطور سوءمديريت كاملاً انكار گرديد.
اينكه
اين اظهارات درست است يا نه، مقوله و مبحث ديگري است كه اكنون درصدد بررسي
آن نيستيم ولي اين نكته را قابل توجه و تأمل ميدانيم كه اين مطالب اكنون
از زبان كساني شنيده ميشود كه در سالهاي گذشته به ويژه در سال 88
گويندگان همين مطالب را به انواع و اقسام تهمتها متهم ميكردند و حتي تا
وابسته بودن آنها به قدرتهاي خارجي و دستور گرفتن از بيگانگان نيز پيش
رفتند! اكنون همان افراد، به راحتي همان مطالب را به زبان ميآورند و در
عين حال كانديداي رياست جمهوري هم هستند!
مردم كه در حافظه خود اين
مطالب را از قول اين حضرات به عنوان منكرات آشكاري كه عدهاي وابسته و
منحرف از مسير نظام جمهوري اسلامي در سال 88 به زبان آوردهاند، دارند
اكنون از خود و از همديگر ميپرسند اگر اينها درست هستند چرا با آن افراد
به جرم بيان همين مطالب برخورد شده و اگر درست نيستند چرا اين افراد كه آن
روز منكر بودند، حالا كه ميخواهند رئيسجمهور شوند خودشان آن را به زبان
ميآورند؟
پاسخ دادن به اين سؤال از عهده ما خارج است و اميدواريم
خود داوطلبان امروز بتوانند پاسخي بدهند كه قانع كننده باشد و ذهنهاي
كنجكاو را درباره اينكه بالأخره سياست خارجي ما نياز به بازسازي دارد يا
نه؟ اقتصاد كشور دچار بحران است يا نه؟ و سوءمديريت و فساد اداري در كشور
وجود دارد يا خير؟ توجيه نمايند.
از اين مقوله كه بگذريم، نشانههاي
فراواني در سخنان بعضي از داوطلبان رياست جمهوري وجود دارد كه حاكي از
ادامه سياست دولتهاي نهم و دهم در زمينههاي اقتصادي، سياست خارجي، موضوع
هستهاي و نوع برخورد با مسائل اجتماعي است. اينكه يك يا چند نفر از
داوطلبان رياست جمهوري به ادامه سياستهاي دولت كنوني تمايل داشته باشند،
حق آنهاست و كسي نميتواند آنها را از حق قانونيشان محروم كند يا آنها را
به خاطر داشتن چنين سياستي سرزنش نمايد، ولي سؤال اساسي اينست كه اين افراد
بايد وابستگي خود به اردوگاهي را كه اعلام ميكند عليرغم حمايتهاي
گذشتهاش از اين دولت اكنون اين سياستها را قبول ندارد، نفي كنند و مرز
خود را با اين اردوگاه و جناح مشخص نمايند. اين افراد يا بايد آشكارا اعلام
كنند كه با سياستهاي دولت كنوني مرزبندي دارند و يا بر استمرار راه اين
دولت تأكيد نمايند. اينگونه است كه مردم ميتوانند تكليف خود را با
داوطلبان مشخص كنند و براي شناخت آنان دچار سردرگمي نشوند.
نكته
سوم، شعارهاي غيرعملي بعضي داوطلبان رياست جمهوري است. پايان دادن به معضل
بيكاري ظرف چند ماه، حل سريع مشكلات مربوط به موضوع هستهاي، سروسامان
دادن به مسائل اقتصادي (بعضيها با وعده دو ماهه، بعضيها ششماهه، بعضيها
يكساله و بعضيها كه اندكي با انصافتر هستند دو سه ساله...)، بازسازي
سياست خارجي و حتي برقراري رابطه با تمام كشورها از جمله آمريكا و... از
وعدههائي است كه در اظهارات شعارگونه داوطلبان رياست جمهوري وجود دارد.
همين
اظهارات به روشني نشان ميدهند اين افراد، مرد ميدان عمل نيستند و صرفاً
با شعارهاي زيبا و مردم پسند درصدد جمعآوري رأي هستند.تحقق بعضي از اين
وعدهها به سالها تلاش و زحمت نياز دارد، بعضي ديگر از وعدهها اصولاً از
دايره اختيارات رئيسجمهور خارج هستند و بعضي ديگر نيز شايد تا پايان يك
دوره رياست جمهوري قابل تحقق نباشند. شعار دادن آسان است اما عمل به
شعارهاست كه مشكلات را حل ميكند. عمل نيز فقط درصورتي ميسر است كه امكان
آن وجود داشته باشد.
بديهي است كه براي انجام هر كاري شرايطي لازم
است و بسياري از شعارهائي كه اين روزها توسط داوطلبان رياست جمهوري داده
ميشوند اصولاً شرايط لازم را براي تحقق ندارند. بدين ترتيب، روشي كه بعضي
از داوطلبان رياست جمهوري در پيش گرفته اند، نوعي وعده سرخرمن است كه به
مردم ميدهند. اين نوع وعده دادنها براي كسي كه قرار است شخص اول اجرائي
كشور شود و طبعاً بايد در اجراي قانون، اخلاق مداري، پاي بندي به وعدهها و
انطباق گفته و عمل الگوي ديگران باشد، زيبنده نيست. معناي ديگر اين عبارت
اينست كه چنين افرادي زيبنده عنوان رياست جمهوري نيستند.
نكته ديگر
كه متأسفانه در اكثر انتخاباتها مشاهده ميشود و هنوز چارهاي براي آن
انديشيده نشده، برخوردهاي منفي داوطلبان نسبت به همديگر است. اخلاق اسلامي،
كه بايد در انتخابات متجلي شود، ايجاب ميكند هر يك از داوطلبان رياست
جمهوري براي شناساندن نقاط مثبت و قوت خود و برنامههاي خود به مردم تلاش
كنند و از نفي و تخريب ديگران خودداري نمايند.
توجه به اين نكته
نيز مهم است كه نقد با نفي و تخريب تفاوت دارد و نقد منصفانه يك داوطلب
رياست جمهوري توسط داوطلب ديگر، حق قانوني داوطلبان است. آنچه دور از
انتظار است و اكنون مشاهده ميشود، نفي و تخريب است هر چند بعضي از
داوطلبان نيز با زباني منطقي و اخلاقي به نقد عملكردها نيز ميپردازند.
رعايت اين نكته در مناظرهها بسيار مهم است به ويژه آنكه مناظره چه از
جنبههاي رفتاري و چه از نظر شناختي كه به نسل جوان نسبت به شخصيتهاي مطرح
كشور ميدهد، حائز اهميت زياد است. البته منظور، مناظره واقعي است نه
آنچه در روز جمعه از تلويزيون پخش شد كه چيزي شبيه مسابقه كنكور بود!
آخرين
نكتهاي كه در اين مقاله يادآور ميشويم، هر چند آخرين نكتهاي كه ميتوان
در مقوله تبليغات انتخابات رياست جمهوري گفت نيست، ضرورت پرهيز داوطلبان
از دوگانگيهاست. اينكه يك داوطلب با خودروي كم قيمت رفت و آمد كند ولي در
انجام وظايفي كه يك رئيسجمهور برعهده دارد ناتوان باشد و همين امر موجب
افزايش مشكلات در جامعه شود و مطالبات مردم بر زمين بماند، به جاي آنكه
توجه مردم را جلب كند آنها را نه فقط نسبت به اين داوطلب بلكه نسبت به اصل
موضوع بدبين ميكند. در نظام جمهوري اسلامي، نبايد با توسل به تز پوسيده
"هدف، وسيله را توجيه ميكند"براي پيروز شدن در انتخابات تلاش كرد. پيروز
واقعي انتخابات كسي است كه در تبليغات انتخاباتي خود، پايبندي به اخلاق،
ارزشها و يك رنگي با مردم را متجلي نمايد.
«مشکلی به نام مناظره»عنوان مقاله امروز روزنامه دنیای اقتصاد نوشته دکتر پویا جبل عاملی را از نظر می گذرانید:
گویی
سبک و سیاق مناظرههای انتخاباتی، نه مورد پسند نامزدها قرار گرفته است و
نه مخاطبان. یک بحث شکل و شمایل مناظره روز جمعه است که مورد اعتراض
کاندیداها و ستادهایشان قرار گرفت، بحث دیگر محتوای پرسشها است. سخت بتوان
متقاعد شد که پرسشهای مناظره اقتصادی، توسط متخصصان و اقتصاددانان طراحی
شده باشد. البته بدون تردید برای مناظرهای که مخاطبانش عموم مردم هستند،
باید پرسشها ساده باشد، با این وجود میشد برخی پرسشها حداقل در سطحی که
مثلا در برنامههای تخصصی خود سیما شاهدش هستیم، مطرح میشدند.
به
عنوان بیننده، بزرگترین مشکلات پاسخهای اقتصادی نامزدها را در عدم انسجام
درونی سیاستهای پیشنهادی، عدم توجه به قیود و محدودیتها، ایدهآلگرایی
محض، تداخل موضوعات غیرمرتبط و در نهایت محصول و راه حلی میبینیم که در
اغلب اوقات غیرعملی است. اگر قرار است انتخاب اصلح صورت گیرد، لازم است تا
مخاطبان این مناظرهها، یعنی تودههای مردم، حداقل نظرات کارشناسان را نیز
در مورد اظهارات و برنامههای کاندیداها بدانند. در واقع اگر این انگیزه
وجود دارد تا فرم مناظرهها تغییر کند، باید فکری هم برای محتوای پرسش و
پاسخها شود.
اگرچه این کار برای رسانه ملی بسی پر خطر است که
بخواهد تحلیلی بر محتوای پاسخ کاندیداها از نگاه مستقل داشته باشد و این
شائبه ایجاد میشود که رسانه حامی فلان نامزد است؛ اما در وضعیت فعلی نیز
بدون چالش قرار گرفتن نظرات از دیدگاه کارشناسی، ایبسا کاندیداها در پی
آن روند که هر چه بیشتر به شعارهاي عوامپسندانه تکیه کنند و مبارزات
انتخاباتی خود را بر آن محور سامان دهند و نتیجه چنین وضعیتی برای اقتصاد
ایران مطلوب نخواهد بود.
از این نظر شاید بتوان در برنامههای تخصصی
و با توجه به آنکه بخشی از دیدگاههای کاندیداها ارائه شده است، به
آسیبشناسی مستقل دیدگاهها پرداخت. از سوی دیگر برنامهای که با حضور
نمایندگان اقتصادی ستادهای تبلیغاتی نامزدها انجام میشود، باید محلی
باشد که به طور شفاف کارشناسان مورد اعتماد کاندیداها بتوانند با فراغ
بال، به تحلیل و نقد علمی دیدگاههای اقتصادی نامزدها بپردازند. مناظره به
معنی ارائه دیدگاه صرف نیست.
مناظره جایی است که رویکرد برتر باید
نشان دهد که از گزینههای رقیب دیگر بهتر است و این امر تنها زمانی رخ
میدهد که صاحب رویکرد برتر بتواند نشان دهد که به خاطر دیدگاهش دارای قدرت
نقد نظریههای رقیب است. بدون این امر چه فرقی بین مناظره و مصاحبه است.
در مناظره است که ذهن انتخابکننده میتواند به طور همزمان نبرد اندیشه را
شاهد باشد و همان قدری که توهین و تمرکز به مسائل فردی و شخصی به هیچ وجه
نباید در مناظره صورت گیرد، ضروری است رویکردها به رقابت با یکدیگر
بپردازند و مخاطبان بتوانند از این رقابت، گزینه برتر را بیابند. بنابراین
نه تنها صدا و سیما باید شکل و محتوای مناظرهها را تغییر دهد و از ضلع سوم
کارشناسان نیز در تحلیل دیدگاهها یاری جوید، بلكه نامزدها هم باید با
نقد و آشکار ساختن ضعف رویکردهای رقیب نشان دهند که اندیشه و توان آنان
قابلیت اتکا از سوی رای دهندگان را دارد.