کد خبر: ۱۳۲۴۲۹
زمان انتشار: ۰۹:۱۱     ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۲
دانشجو بود و جوان، آمده بود خط، داشتم موقعيت منطقه را برايش مي گفتم که برگشت و گفت: «ببخشيد، حمام کجاست؟»
به گزارش 598، جام نیوز نوشت:

دانشجو بود و جوان، آمده بود خط، داشتم موقعيت منطقه را برايش مي گفتم که برگشت و گفت: «ببخشيد، حمام کجاست؟» گفتم: حمام را مي خواهي چه کار؟ گفت: مي خواهم غسل شهادت کنم. با لبخند گفتم: دير اومدي زود هم مي خواي بري. باشه! آن گوشه را مي بيني آنجا حمام صحرايي است. بعدش دوباره بيا اينجا. دقايقي بعد آمد. لباس تميز بسيجي به تن داشت و يک چفيه خوشگل به گردن. چند قدم مانده بود که به من برسد يک گلوله توپ زير پايش فرود آمد.

راوي: حاج حسين يکتا
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها