سرویس سیاسی پایگاه 598 - ابولفضل امامی / تبیین معیارمندی و گفتمانگرایی: در میان افراد یا جوامعی که عقلانیت حاکم است؛ معیار مرزبندی، منافع و مضارّ زودگذر یا نقطهای نیست، بلکه معیار همگرایی یا ناهمگرایی، ارزشهای گفتمانی است؛ یعنی ممکن است که دو نفر به خاطر برخی مسائل شخصی با هم دشمنی داشته باشند، ولی در عین حال به دلیل قرابت گفتمانی، رقیب را نادیده گرفته، با هم ائتلاف کنند. گفتمان، به معنای مجموعه باورها، ارزشها، شاخصها و رویکردهای یک مجموعه است.
تبیین گفتمانی جبههبندی نیروها در سال ۸۴: بطور کلی میتوان دو گفتمان در انتخابات سوم تیر ۸۴ معرفی کرد. گفتمان انقلابی ناب و گفتمانهای آلوده به برخی مفاهیم سیاسی روز[۱]، مانند تکنوکراسی، لیبرال دموکراسی و سرمایه سالاری. تقریبا برای بسیاری از عوام هم روشن است که تفاوت گفتمان هاشمی و گفتمان پیروز آن انتخابات چیست. اکنون در صدد بررسی زاویه جدی بین این دو گفتمان نیستیم؛ چون ماهیت گفتمانی و حتی میدانی هاشمی برای کسی پوشیده نیست.
عدم مخالفت گفتمانی ولایتی با پیشنهاد نامزدی وی از سوی کارگزاران در سال ۷۶: وبسایت ولایتی در خبر ۵ اردیبهشت ۹۲ مینویسد: «سال ۷۶ مکرراً از سوی کارگزاران به من مراجعه شد که کاندیدای ریاست جمهوری شوم؛ اما به دلیل آنکه آقای ناطق نوری از قبل اعلام کرده بود که از طرف اصولگرایان به میدان میآید من برای جلوگیری از تشتت در آرای اصولگرایان، کاندیدا نشدم. ... کارگزاران دو ماه مانده به انتخابات، دوباره به من مراجعه کردند و گفتند که ما هنوز بیانیه ندادهایم و اگر تو وارد انتخابات شوی، از تو حمایت میکنیم؛ اما وقتی جواب منفی من را شنیدند از خاتمی حمایت کردند». همان کارگزارانی که به خاتمی رسیدند، اولویت اولشان جناب ولایتی است! به راستی چه قرابتی بین خاتمی و ولایتی است؟ چه قرابتی بین هاشمی و ولایتی است؟ اگر در جوامع عقب افتاده یا در میان افراد عقب مانده بخواهیم این پدیده ها را تحلیل کنیم، میتوان گفت که یک مساله عاطفی و رفاقتی، یا تعارفی و رودربایستی است. ولی اگر بخواهیم درباره یک نفر که ۱۶سال در رأس سیاست خارجی ایران بوده است و ۸ سال وزیر هاشمی بوده است، داوری کنیم، خیلی سادگی است که این کنارآمدن و کنارکشیدن و بده و بستانهای بسیار حیاتی را ، امری غیر گفتمانی بدانیم. اگر کسی بگوید که آقای ولایتی در سطحی نبوده است که گفتمان کارگزاران و هاشمی را در سال ۷۶ بشناسد و حتی تا سال ۸۴ هم نتوانستهاست گفتمان هاشمی را تشخیص دهد و بفهمد که کنار کشیدنش، چه بسا به روی کارآمدن گفتمان تکنوکراتها بینجامد، باید گفت که وی را در تا حد زیادی پایین آورده است؛ شاید منطقیتر این باشد که بگوییم تفاوتی تعیین کنندهای بین گفتمان کارگزاران، هاشمی و ولایتی نیست.
ادعای ولایتی درباره راز کنارکشیدن به نفع هاشمی در سال ۸۴: آقای ولایتی در گفتگوی تفصیلی خود با هفتهنامه مثلث، که در ۲۴ فروردین ۹۲ روی پایگاه نشریه آمده است، مطالب تأمل برانگیزی گفته است: «بنده در سال ۸۳ برای اولین بار خدمت مرحوم آیتالله حاجآقا مجتبی تهرانی رسیدم. ... حاجآقا مجتبی تهرانی در این جلسه به من گفتند که بر تو واجب است برای انتخابات ریاستجمهوری بیایی. میدانید که ایشان یک مجتهد بود و دستورشان جنبه حکم شرعی داشت و فرمودند که در تو "متعین" است؛ یعنی تو در این رابطه منحصر بهفرد هستی و برای تو واجب عینی است. واجب کفایی نیست که اگر فرد دیگری اقدام به انجام آن کار کرد مسئولیتش از بقیه ساقط شود. ... اما یک شرط دارد و آن این است که اگر آقای هاشمی بیاید، تو نیایی. این هم نوعی تکلیف کردن از سوی ایشان بود. ... آقا مجتبی تهرانی گفتند که آقای هاشمی روحانی است و مصلحت نیست که در این انتخابات یک روحانی شکست بخورد؛ این به صلاح نیست. ما هم بر همان اساس عمل کردیم و گفتم که اگر جناب آقای هاشمی بیاید من نمیآیم. از طرف دیگر آقای هاشمی به حاج آقا مجتبی گفته بودند که اگر از میان اصولگرایان فقط یک نفر بیاید و آن هم ولایتی باشد من نمیآیم؛ اما اگر فردی جز ولایتی انتخاب شود یا یک نفر دیگر به همراه ولایتی بیاید من میآیم».
نقد کلامی ادعای جناب ولایتی: آقای ولایتی از سویی به آقا مجتبی نسبت میدهد که نامزد ریاستجمهوری شدن برای ولایتی واجب عینی است. یعنی وی اصلح و افضل از بقیه هستند؛ و از سویی دیگر مدعی است که جاج آقا مجتبی گفتند که اگر هاشمی آمد به نفع وی کنار برو تا حرمت روحانیت نشکند. معنای این حرف این است که تو افضلی، ولی بیا برای رعایت حرمت روحانیت، مفضول را به ریاست برسانیم! و این ادعا، تنها با منطق برخی از اهل سنت در مخالفت با امامت امیرالمومنین و سپردن خلافت به فلان آقا سازگار است و نمیتوان باور کرد که عالم شیعهای مثل آقامجتبی تهرانی به چنین مسأله بدیهیالبطلان کلامی معتقد باشد.
نقد سیاسی سخنان جناب ولایتی: سؤال اساسی در این است که آیا آقای هاشمی از قیافه یا احساسات یا دوستی شخص ولایتی یا دشمنی شخصی فلان نامزد اصولگرا بیم داشت یا اینکه نامبرده، پیر میدان سیاست است و نگاه گفتمانی به قضایا داشته است؟ بسیار بعید است که امید هاشمی به ولایتی و بیم هاشمی از فلان نامزد اصولگرا، در مسأله بسیار حیاتی ۴ یا ۸ سال ریاست جمهوری، بیم و امید غیر گفتمانی باشد! پس اینکه هاشمی به نفع ولایتی کنار برود و ولایتی هم به نفع هاشمی سرمایه اجتماعی و سیاسی خود را خرج کند، یا ناشی از عدم درک گفتمانی آقایان هاشمی و ولایتی است و یا ناشی از همپوشانی گفتمانی آن دو است؛ قرابتی که یک بار در پیشنهاد سال ۷۶ کارگزارن به ولایتی خود را نشان داد و بار دیگر در با هم کنار آمدن هاشمی و ولایتی در انتخابات ۸۴؛ و اینک در ائتلاف با قالیباف.
نقد ادعای ولایتی بر مبنای سیره قطعی عقلا: معیار توصیه پذیری یک انسان دارای نظام فکری و درک گفتمانی چیست؟ احتمالاً آقای ولایتی که از اول انقلاب گزینه نخست وزیری بودند، جریانها و گفتمانهای کشور را میشناسند و تفاوتهای گفتمان مورد توجه امام جامعه با گفتمان فلان را میشناسد. بنابراین به فرض اینکه مرحوم حاج آقا مجتبی گفته باشند که به نفع هاشمی برو کنار تا روحانیت شکست نخورد، باید پرسید که اولویت شما چیست؟ اگر گفتمان آقای ولایتی با گفتمان هاشمی همپوشانی جدی نداشت، و کنارآمدن هاشمی و کنارکشیدن ولایتی امری غیر گفتمانی و صرفاً مبتنی بر این توصیه حاج آقامجتبی بود، باید گفت که آقای ولایتی بر اساس سیره قطعی عقلا، حق نداشت سرنوشت ۴ یا ۸ سال کشور را به دست فرد و گفتمان غیر اصلح و مفضول بدهد. در حالی که رهبری معظم همواره، مصرّانه بر انتخاب افضل و اصلح تأکید داشتهاند! این ادعای جناب ولایتی، با اولیات سیره عقلا نیز قابل دفاع نیست!
دو نقد فقهی بر ادعای جناب ولایتی: جناب ولایتی در ۵ اردیبهشت ۹۲ درباره کنارکشیدن به نفع هاشمی در انتخابات ۸۴ میگوید که حاج آقا مجتبی، به عنوان یک مجتهد، «حکم» برای وی صادر کرده است!: «شرط آیتالله مجتبی تهرانی این بود که اگر هاشمی کاندیدای انتخابات شد، من به نفع ایشان کنارهگیری کنم؛ چرا که شکست هاشمی را به عنوان یک عالم دینی، به مصلحت نمیدانست. و زمانی هم که یک مجتهد حکم میکند بقیه مجتهدین هم باید از آن تبعیت کنند.». چه رسد به جناب ولایتی!!!
الف. صدور حکم در امور حکومتی، در زمان ولیّ فقیه، مختص ایشان است: مسلماً انتخابات و سرنوشت ۴ یا ۸ سال یک مملکت، امری حکومتی است و یک مجتهد غیرمبسوط الید، حتی اگر جامع الشرایط هم باشد، حق حکم کردن و تغییر سرنوشت انتخابات با یک حکم حکومی، آن هم ضد عقل و سیره عقلا را ندارد. آقای ولایتی در اینجا مدعی میشود که چون یک مجتهدی حکم شرعی صادر کرد، بر دیگر مجتهدین هم لازم است که از آن اطاعت کنند چه رسد به جناب ولایتی. این ادعا در زمان حاکمیت ولیّ فقیه قطعا مخدوش است و هیچ مجتهدی نمی تواند فرمانی حکومتی صادر کند که شما شرعاً موظف به تبعیت از وی باشید، چه رسد به اینکه دیگر مجتهدین، حتی ولیّ فقیه هم موظف به اطاعت از حکم وی باشد. آیا امام جامعه یعنی مأموم؟ گفته میشود که فقیه میتواند در امر رؤیت هلال چنین کند، اما در امور مربوط به مدیریت جامعه و انتخابات نمیتوان چنین گفت.
ب. در تعارض حُکمَین، حکم ولیّ فقیه
مقدم است یا حکم یک مجتهد؟ اگر فرض کنیم که در زمان حاکمیت فقیه مبسوط الید، فقیه
دیگری هم حق دارد که «حکم» صادر کند، و دو حکم یاد شده، به صورت مطابقی یا التزامی
تعارض داشته باشند، کدام حکم مقدم است؟ خوب بود جناب ولایتی که سخن از مجتهد و
تبعیت از عالم میزنند، وقتی نائب امام زمان (عج) میفرماید
«اصلح» را انتخاب کنید؛ و یا شاخصهای گفتمان امام و انقلاب را تبیین میکنند و از مردم میخواهند
که بر اساس آن موازین رأی بدهند، آیا این امر دلالت بر استحباب دارد؟ ترجیح افضل
بر مفضول مستحب یا واجب؟ این وجوب عقلی مورد تأکید از سوی ولیّ فقیه، چگونه با
وجوب کنارکشیدن به نفع فرد غیر اصلح جمع میشود؟
کدام مقدم است، حرف صریح رهبری که با منطق شیعه و عقل هم سازگار است؟
منطق روشن و علمی، اجازه نمیدهد که جناب ولایتی از اشتباه گفتمانیاش رها شود، چه رسد به اینکه بخواهد کنارکشیدن به نفع هاشمی را به پای محاسن شخصیت خود و اطاعت از حکم شرعی یک مجتهد بگذارد!
نقد
هرمنوتیک و فهم متنی سخن ولایتی: یک غفلت یا تناقض مهم در فهم ولایتی
از متن نسبت داده
شده به حاج آقا مجتبی هست. ایشان گفتهاند «کناربرو» یا
«اعلامکن» که به نفع هاشمی کنار میروی؟ ولایتی در روایتهای نسبتاً
متفاوتی که تاکنون ارائه کرده است و ما
موفق به رصد آن شدهایم، نگفتهاند که حاج آقای مجتبی گفتند «اعلامکن» که
به نفع هاشمی کنار میروی.
مثلاً گفتگوی منتشر شده در مجله مثلث: «اما یک شرط دارد و آن این است که
اگر آقای
هاشمی بیاید، "تو نیایی" ... ما هم بر همان اساس عمل کردیم و "گفتم"
که اگر جناب آقای هاشمی بیاید من نمیآیم». اگر چه برای داوری دقیق در این
باره،
باید فایل صوتی توصیه ادعا شده از حاج آقامجتبی را دید، اما در همین حد
میتوان گفت که شما چرا «اعلام» کردید که به نفع فلانی
کنار میروید؟ اعلام کنارکشیدن به نفع هاشمی،
غیر از رقابت نکردن و نیامدنی است که ادعا کردهاید
بدان توصیه شدهاید. اگر هم بگویید که فهم شما
از کلام نسبتداده شده به حاج آقا مجتبی این بودهاست که وظیفه شما علاوه
بر نیامدن، اعلام کنارهگیری به نفع هاشمی بوده است تا شکست وی محقق نشود؛
پس
باید برای تحقق عدم شکست هاشمی، هر چه درتوان داشتهاید،
انجام میدادید تا وی شکست نخورد و تا سرحد توان،
در تبلیغات انتخاباتی هاشمی تلاش میکردید؛ اگر
چنین کردهاید، اعلام کنید تا همه بدانند.
نکته پایانی: ولایتی در ۵ اردیبهشت ۹۲ میگوید: «کسانی که برای تبلیغاتشان هزینههای عجیب و غریب میکنند را، نه میپسندم و نه تأیید میکنم». این سخنان که بعید است صادقانه نباشد، نشان دهنده فراموشی یا کم اطلاعی آقای ولایتی از تبلیغات سال ۸۴ متحد وی، جناب قالیباف و نیز تبلیغات نامزدهای نزدیک به شهردار تهران در انتخاب مجلس شورای اسلامی در اسفند ۱۳۹۰ است؛ امری که واقعاً تأمل برانگیز است.
-------------------------------------------------
[۱]. رهبر فرزانه در ۲۳ آبان ۱۳۸۴: «موج اقبال جوانان بسوي دين و معنويت يك واقعيت است كه دليل آن نيز انتخابات اخير رياست جمهوري ميباشد زيرا در اين انتخابات، اكثر راي دهندگان كه جوانان بودند، بهرغم وجود برخي شعارهاي جذاب مادي و شعارهاي آميخته با مفاهيم سياسي رايج غربيها، به شعارهاي عدالتخواهانه، اصولگرايانه و ارزشهاي انقلاب گرايش پيدا كردند».