اخراج این خبرنگار بهانه ای شد تا تصمیم به گفتوگویی با او بگیریم و بپرسیم از رسانهها و جنگهایشان و اینکه ما کجای این بازی جهانی قرار داریم.
از کی قرار شد بروید فرانسه؟
شهریور ۸۸ به فرانسه اعزام شدم، خیلی قبلتر از آن قرار بود به فرانسه بروم. یعنی از اواسط سال ۸۷٫ اما بابت برخی کارهای اداری و حرفه ای به تاخیر افتاد. این شد که تا پایان انتخابات ریاست جمهوری در ایران ماندم و بعد هم تا کارهایم ردیف شود، شد شهریور ۸۸٫
یعنی در بحبوحه حوادث پس از انتخابات. در فرانسه چه حسی درباره این وقایع وجود داشت؟
وقایع بعد از انتخابات تاثیری بسیار منفی روی ذهن مردم خارج از کشور داشت. هم روی ذهن ایرانیهای خارج از کشور که منبع اطلاعاتیشان همین سایتها هستند، هم روی ذهن مردم آن کشورها. دهها قرارداد بزرگ اقتصادی ما لغو یا تعلیق شد. ایران خیلی بابت این وقایع هزینه کرد؛ هم اقتصادی، هم اعتباری.
چند نفر از خبرنگاران همکارت وقتی رفتی فرانسه به تو میگفتند خوش به حالت؟!
قبلا فکر میکردم وقتی یک نفر در فرانسه زندگی میکند، چنین و چنان است ولی واقعا فاصله ما خیلی نزدیک است. در خیلی از جاها ما جلو هستیم. شاید ۱۵-۱۰سال پیش یک فاصلهای بین ایران و اروپا بود ولی الان اصلا فاصلهای نیست. این را من به عینه دیدم. بدبختی ما این است که همیشه یک اقلیتی داشتیم که آنجا را نهایت آمالشان میدیدند و اصلا نمیتوانند تحمل کنند که یکی بیاید بگوید آقا اینجا این یک ایراد را هم دارد. یک عده هم هستند که میگویند اینجا همه چیزش بد و سیاه است. یک عده هم که با همین آرزوها رفتهاند خارج و حالا گیرکردهاند و راه برگشت هم ندارند. همه هم به او میگویند خوش به حالت. این بنده خدا دیگر رویش نمیشود برگردد و بگوید ایران بهتر است.
احتمالا به عنوان خبرنگار راضیتر بودی به یک کشور متفاوتتر بروی تا یک کشور اروپایی مثل فرانسه؟!
در ابتدا دوست داشتم فرانسه را تجربه کنم اما بعدا فهمیدم که فرانسه از
نظر سوژه آدم را راضی نمیکند. خودم فکر میکردم که بغداد و بنغازی خیلی
خوب بود. حتی افغانستان برای مستندسازی خیلی بهتر است. فرانسه درگیریاش با
روحیات مردم ایران هم کم است. مثلا من بگویم تورم فرانسه ۵درصد بالا و
پایین شد یا مشکلات اقتصادیشان تغییر کرد. خب، مخاطبم پای تلویزیون
میگوید به من چه؟!
البته سوژههایی هم بود که میشد زوم میکردم؛ مثلا پترس فداکار که واقعیت
نداشت یا ژیان خاطره مشترکی بود بین ما و فرانسویها، گاوبازی و خیابان
سعدیاش تا حدی. آن جاهایی که من فکر میکنم سوژههای اروپاییمان با مخاطب
ایرانی تلفیق پیدا میکرد و مخاطب احساس میکرد که نیازهایش در آن سوژه
تامین میشود آنجا موفق بود و این سوژهها هم اندک بود.
کامران نجفزاده چه کار کرد که از فرانسه اخراجش کردند؟!
یک پروسه ۱۸ماهه طی شد. ماه آخری که من آنجا بودم، ایران «جی دشموخ» خبرنگار فرانسه را اخراج کرد؛ بعضیها گفتند این به آن مربوط است. البته شاید بهانه خوبی بود. ولی از آن روزی که من رفتم آنجا برایم محدودیت ساختند. اول گفتند حق ندارید به کاخ الیزه بروید. البته اولش میتوانستم بروم ولی چند روز بعدش گفتند که نمیتوانید بروید. بعد گفتند مجلس نروید، بعد گفتند ایران نروید. اجازه سفر به هیچ کدام از کشورهای شینگن را به من ندادند. رفتم پیش سخنگوی وزارت خارجهشان و گفتم آقا اینطور که نمیشود. یکهو بگویید ما برگردیم. من تنها نماینده تلویزیون ایران هستم.
من ۱۸ماه محدود بودم. یک ورزشگاه ساده میخواستم بروم، نامه میزدیم ولی جواب نمیدادند. یواشکی با دوربین میرفتیم در ورزشگاه و یک لحظه میرفتم جلو که مثلا دارم فوتبال نگاه میکنم و دوباره برمیگشتم عقب و بعد تصویر فوتبالیاش را میزدیم و… این طور ما گزارش تهیه میکردیم.
در حالیکه صدها خبرنگار و مستندساز در این ده ماه گذشته آمدهاند ایران و مستند ساختهاند و خیلی از این مستندها هم به طبع مسؤولان ما خوشایند نبوده. در این شرایط ما اینطور تحت فشار بودیم. حالا باید دید که چه کسی این موضعها را میتواند بالانس کند و از موضع عزت وارد شود.
من که به زور وارد فرانسه نشده بودم. خود فرانسه گفت بیا اینجا و طبق این پروتکل قانونی عمل کن. آخر سر هم یک نامه کتبی به من زدند که شما در برابر فرانسه با گزارشهای افراطگرایانهتان ایستادید. شما نظم عمومی و امنیت عمومی فرانسه را با گزارشهایتان به هم زدید و این کار اصلا قابل بخشش نیست. تاکید دارم: «با گزارشها». چون نوشته شما به عنوان خبرنگار رادیو و تلویزیون ایران در فرانسه به موضوعاتی پرداختید که نظم عمومی فرانسه را به هم زده است. آخرین بند نامه هم این بود که از شما دعوت میشود خاک فرانسه را ترک کنید. اتهام من این است؛ «بر هم زدن نظم عمومی فرانسه».
با این اوصاف، هر خبرنگار دیگری هم که به فرانسه اعزام میشد، اخراجش میکردند؟! یعنی شما کار خاصی نکردید؟!
از وقتی که من وارد آن دفتر شدم، کارت بعضی از بچههای دفتر که حدود ۳۰سال بود آنجا کار میکردند را هم تمدید نکردند. قدم خوب که میگویند همین استها! اقامت من را سه ماه، سه ماه تمدید میکردند، درحالی که کارت پاسپورت من تا ۲۰۱۴ بود. کارت خبرنگاری هم به من ندادند. علتش هم این بود که ما وارد حریمهایی شدیم که خیلی حساس هستند. اینها اگر منافع مالی و حیثیتیشان به خطر بیفتد اصلا با کسی شوخی ندارند.
مثلا؟
مثلا اینها یک شرکتی دارند به نام «سنوفی». این شرکت بزرگترین تولیدکننده و صادرکننده مواد دارویی به دنیاست. ما گفتیم اولین مورد ایدز در ایران را همین شرکت به ایران آورد. هنوز هم غرامتش را نپرداخته. به عراقیها، افغانیها، عربستانیها، آمریکاییها و آلمانیها و… این غرامت را دادید ولی هنوز به ما ندادید. رفتیم دم آن شرکت ایستادیم و هر کاری کردیم که با مدیرانشان صحبت کنیم، راهمان ندادند. سر جریان خودروسازی پژو خیلی جاها رفتیم، راهمان ندادند. سر گاوبازیشان رفتیم گزارشی از جنوب فرانسه گرفتیم که اینها چطوری گاوها را میکشند. به فاصله هفت، هشت روز بعد در پارلمان فرانسه سر این موضوع بحث شد.
من سعی کردم حداقل بگویم که شما مگر نمیگویید آزادی، دموکراسی و… مگر نمیگویید ما ایرانیها نداریم. اصلا ما دموکراسی را نمیفهمیم و جیدشموخ شما را هم اخراج کردیم. شما که دموکراسی دارید به ما یاد بدهید که درستش چطوری است؟! شما به ما یاد بدهید که من بروم در راهپیمایی شما گزارش بگیرم و هر که در ایران ببیند بگوید ببین چه فضای آزادی است. آقای نجفزاده! تو توانستی بروی گزارش بگیری و به تو دست هم نزدند. به بر هم زدن نظم عمومی هم متهمت نکردند.
پس چرا ما میبینیم که در آشوبها، خبرنگار بین پلیس و تظاهرکنندگان است و دارد گزارش خودش را تهیه میکند؟ پلیس هم با او کاری ندارد.
این اتفاقها در انگلیس میافتد. آنها خیلی باهوشترند در مدیریت رسانه به نسبت فرانسویها. فرانسه اینطوری نیست. سندش هم اخراج خود من. دبیرکل خبرنگاران برونمرزی هم یک موضعگیری در قبال دولت فرانسه کرده بود.
یعنی اصولا در فرانسه هیچ خبرنگاری نیست که دولتمردان را ببرد زیر ذرهبین و آنها را نقد کند؟
در انتقاد از دولت فرانسه هم کار می کنند اما در پازلی که برایشان چیده شده… نه. واقعا اینطور نمیشود گفت. ببینید، رئیس رادیو و تلویزیون بینالمللی فرانسه را ۴۸ ساعته برکنار کردند، مرکزی که هیچکس نمیتواند به جز آنجا کار دومی داشته باشد و نظارت دارند بر تمام رسانهها. آنهایی که روی رسانهها نظارت دارند، رئیسشان را سارکوزی چون با سیاستهایش نمیخورد سریع تغییر داد. چون وارد حریمی شد که نمیپسندند.
این حریمها و خطوط قرمز معلوم است؟
آنها خط قرمز زیاد دارند؛ مثلا اگر تو به عنوان خبرنگار بیایی و بروی لایههایی را بررسی کنی که به نوعی مربوط به لابی صهیونیستهاست، مطمئن باش که فاتحهات خوانده شده.
شما مصادیق این را دیدی؟ یا چون ایرانی هستی این توهم را داری؟
مصادیقش زیاد است. مثلا رئیس رادیو بینالمللی فرانسه چرا ۴۸ ساعت برکنار شد؟ آقای سارکوزی چرا تلفن های خبرنگارانی را که درباره واترگیت فرانسوی تحقیق میکنند، شنود میکند. اینکه در نشریات هم افشا شده. چرا لپتاپهایشان به سرقت رفت. چرا بعد از آن کسی دیگر در این باره صحبت نکرد؟
لابی صهیونیستها ادعای شماست؟
نه. آنها خودشان هم میدانند و قبول دارند که یک همچین چیزی وجود دارد. خود مردم میدانند که یک لابی دارد آنها را مدیریت میکند و به شدت از آن متنفر هستند و جرات ندارند درباره آن صحبت کنند. این را میدانی کجا باید ببینی؟! توی خلوت زندگی یک فرانسوی باید بروی.
اصلا توانستی وارد خلوت زندگی یک فرانسوی بشوی؟!
آره. مثلا ما میرفتیم سفر. فلان مسؤول هتل، بعد از پنج روز که ما در هتلش بودیم میآمد و تازه با ما رفیق میشد. اولش که میگفتیم ایرانی، شاید اولش یاد بمب میافتاد و گارد میگرفت. ولی بعد معلوم میشد درد دلهایشان. من اینها را میدانی کجا دیدم؟ روی دیوارنوشتههای مناطق پایین شهرشان؛ که نوشته بود مرگ بر صهیونیست.
اتهام شما برهم زدن نظم عمومی فرانسه بود. مگر گزارشهای شما غیر از شبکههای ایرانی از جای دیگری هم پخش میشد؟
شبکه سحر، العالم، پرس تی وی و شبکههای داخلی آن را پخش میکردند. شبکه سحر شبکهای است که بیشترین مخاطب فرانسوی را دارد. مخصوصا بین مسلمانانشان که ۱۰میلیون نفر است و البته حتی یک نماینده هم در پارلمان آن کشور ندارند. ما برای زرتشتیها، یهودیها و مسیحیان نماینده داریم.
افکار عمومی داخل ایران خیلی برای آنها اهمیت دارد. مثلا رایزنی فرهنگی فرانسه در ایران کلی کار میکند برای اینکه جذب کند. کلی سرمایهگذاری دارد. حالا شما بیایید نشان بدهید که آن کشوری که دارد این فعالیتها را انجام میدهد، بزرگترین صادرات مواد غذاییاش «کبد چرب» اردک است که به زور غذا را به خورد اردک میدهند و باعث میشود این حیوان بعد از ده روز به خاطر ترکیدن کبدش بمیرد. معلوم است که جلوی این گزارشها را میگیرند.
حالا آقای معصومینژاد را چهار تا انگ زدند که تو قاچاق اسلحه کردی و… البته بنده خدا اصلا این کاره نبود. ولی به من که از این جور چیزها هم نگفتند. خود دولت فرانسه میگوید گزارشهای من این طور بوده و خودش هم باید جواب بدهد دیگر.
سیستم دیپلماسی ما به اخراج شما اعتراضی نکرد؟
باید این کار را بکند. سفارت ایران در پاریس این وظیفه را دارد که کار من را پیگیری کند و اگر بعد از دو ماه این کار را نکند، باید پاسخگو باشد. چون سفارت به من گفت که شما برو، پیگیری میکنم. سفارت ایران در پاریس مسؤول است که این کار را پیگیری کند، چون برای پرونده من لازم است.
اخراج شما را سفارت ایران در فرانسه تکذیب کرد؟!
آره. درست موقعی که من در کمیساریا بودم، سفارت ایران در پاریس بیانیه داد که اخراج من از اساس کذب محض است. ببینید چه علمایی آنجا نشستهاند که چنین چیزی را تکذیب میکنند. من وقت سال تحویل داشتم کارتنهایم را جمع میکردم.
این شهر سرژی پونتوا و منافقین اصلا توی برنامههایی که ساختی نبود. چرا؟
نه. اصلا سراغشان نرفتم. به خاطر اینکه وقتی میبینم اینقدر حساس هستند روی من، کار امنیتی نباید بکنم. یک دهم کارهایی که میخواستم را نتوانستم انجام بدهم؛ به خاطر محدودیت. من هرجایی رفتم با ترس و لرز رفتم.
یعنی سیستم دیپلماسی ما در خارج از کشور نمیتواند شما را به عنوان خبرنگار تامین کند؟!
باید از سفارت ایران در پاریس بپرسید! باید وزارت خارجه جوابگو باشد که اولا چه کاری توانست برای من بکند؟ ثانیا موضع عزت، موضع عزت که میگوییم الان کجاست؟! من که معادل جیدشموخ نیستم، معادل جیدشموخ میشود مسوول «ایرنا» در فرانسه. ما اصلا تلویزیون هستیم و ربطی به هم نداریم. اگر معادل هستیم، آقای «مایو» رئیس خبرگزاری فرانسه در ایران الان باید اخراج شود. مگر نمیگوییم موضع عزت؟ خوب بیایید اخراجش کنید دیگر. البته من به عنوان خبرنگار راضی به این کار نیستم. ولی کار آنها به عنوان وزارت خارجه متفاوت است.
هیچ وقت درخواست کردید که با آدمهای رده اول آنجا مصاحبه کنید. چون آنها به راحتی میآیند و با رئیسجمهور ما مصاحبه میکنند.
نامه نوشتیم ولی قبول نکردند. این خیلی مشکل بزرگی است.
مشکل کیست؟
هر کسی که مسوول است، در حوزه رسانه و سیاست خارجی ما. ما را از ۵۰۰ کیلومتری خودشان هم راه نمیدهند. من نامه نوشتم تا با آقای سارکوزی مصاحبه کنم، اصلا جواب ندادند. حتی نه هم نگفتند برای چی آنها میتوانند بیایند با رئیسجمهور ما مصاحبه کنند؟ من زنگ زدم به یکی از دوستان در نهاد ریاست جمهوری و گلایه کردم. گفتم اینها سر و دست میشکنند تا بروند با رئیسجمهور ایران مصاحبه کنند. خیلی برایشان مهم است. شما این امکان را میدهید بهشان. خوب بابا بگویید من با خبرنگاران فرانسوی صحبت میکنم، به جایش شما هم این اجازه را بدهید که نماینده تلویزیون و یا خبرگزاری ایران با رئیسجمهور شما مصاحبه کند. اصلا این چیزی که من میگویم پروتکل است. سفارت و وزارت خارجه ما باید پیگیری کند. خبرنگار بدون حمایت دولتش که نمیتواند برود جلو. اصلا معلوم نیست که اینها کجا دارند سیر میکنند. درواقع اینها بحث سیاست خارجی ماست دیگر…
شما بعد از اینکه آمدی، اصلا تلاش نکردی این موضوعات را منعکس کنی؟ بروی سراغ سیستم رسانهای ریاستجمهوری یا وزارت امور خارجه و منعکس کنی اینها را.
فکر میکنم اینها اصلا دغدغههایشان نیست. چون اگر دغدغهشان بود، در ۱۸ ماهی که شرایط من اینطور بود باید به داد من میرسیدند. یک حرکتی میکردند؛ مثلا به جای ۱۰۰ تا خبرنگاری که میآید ایران، آن را میکردی ۹۰ تا، تا نماینده تلویزیون ایران به این صورت مرخص نشود.
الان جنگها، تبدیل به جنگ رسانهای شدهاند. با این حساب آیا ما ظرفیت داریم که جنگ رسانهای بکنیم؟!
میتوانیم. به نظرم میتوانیم. اگر یک مقدار روحیه محافظهکارانه را بگذاریم کنار، میتوانیم وارد خیلی از فضاها بشویم.
چه کسی روحیه محافظهکارانه را بگذارد کنار؟! خبرنگار یا مسوولین؟!
به نظرم بخش زیادی از آن مربوط به خبرنگار میشود؛ مثلا خبرنگار ما در
لندن خوب کار میکند. شاید یکسری انتقاد هم داشته باشم، ولی خبرنگار ما در
میدان است.
آنجا من هرچه میدیدم را گفتم. از دادگاههایی که برای میتران و شیراک
برگزار شده بود. باید خوبیهایشان را گفت که یک الگویی بشوند در داخل. به
نظر من رسانه مومن جمهوری اسلامی نباید همیشه نیمه خالی لیوان را نگاه کند.
ما باید خوبیهایشان را هم بگوییم.
البته آنها این کار را با ما نمیکنند. طرف میخواست دم سفارت فرانسه در
تهران پلاتو بدهد، اینقدر میایستاد تا یک گدایی از پشت او عبور کند و او
این صحنه را شکار کند. آنها دنبال نقاط مثبت ما نیستند. من توی جشنواره کن
بودم. یک بنده خدایی گفت اگر تو یک فیلم منفی بسازی، حداقل یک لوح، تشکری
و… از تو میشود. حالا تو برو در همان فضای مثبت ببین چطوری تو را رد
میکنند.
خود ایتالیاییها در مورد زلزلهشان در جشنواره کن پارسال یک فیلم ساخته بودند، وزیر فرهنگ ایتالیا اعتراض کرده و کن را تحریم کرده بود که چرا گفتی ما ناکارآمدیم؟! ولی این فیلمها برای ما خوب است. بزنید ما را نابود کنید. هیچ خوبیای هم ندارد این مملکت. از نگاه اینها، ایران همهاش بدبختی است. یک جورایی مارا گیر آوردهاند. بعد هم سرمایهگذاری کردهاند روی اقلیتی که داریم. طرف به خاطر یک لوح و مدال کل کشورش را میبرد زیر سوال.
بالاخره دشمنند دیگر! ولی ما چه کار میکنیم؟! نگاه خبرنگار ایرانی در خارج از کشور به خودش چگونه است؟ آیا خودش را یک کارمند میبیند یا مثلا یک سرباز؟!
چون آنها خبرنگار و همکار هستند نمیدانم چطور بگویم.
سوال را عوض میکنم. آیا سیستم ما از خبرنگاران انتظار فعالیت جدی دارد؟!
سیستم ما انتظار دارد.
بالاخره این انتظار باید نمود بیرونی داشته باشد؛ مثلا آیا از شما تقدیر و تشکری هم شد؟!
بله تشکر کردند. آقای ضرغامی تشکر کردند. معاونت سیاسی سازمان تشکر کردند.
چطور میتوان وارد این جنگ رسانهای شد؟
ما به عنوان یک خبرنگار باید از کسی وامدار نباشیم، چه داخلی و چه
خارجی. اگر من وامدار دولت باشم (چه دولت را بپسندم چه نپسندم)، اگر من پنج
تا سکه از معاون فلانی گرفته باشم، دیگر نمیتوانم به او گیر بدهم و
انتقاد کنم.
در خارج از کشور هم به همین صورت است؛ یعنی شما اگر احساس کنید که من باید
بمانم تا زمان ماموریتم تمام شود، شدنی نیست. آنها هم خوب بلدند چطور جذبت
کنند. تیم دارند برای این کار. یکهو میبینی که یک عده وارد وبلاگت میشوند
و پیام میگذارند که چه کار کنی تا ماندنی شوی. آنها خوب بلدند وامدارت
کنند.
یعنی اگر آن مدل راهها را بلد بودی و وامدار میشدی، الان میگفتی «کامران نجفزاده، خبرنگار صدا و سیمای فرانسه»؟!
واقعیت این است که آنها خیلی دنبال این هستند که یک جورایی طرف را از داخل تهی کنند. معتقدم که خبرنگاران ما در خارج از کشور آدمهای پاکی هستند. شاید از نظر کاری انتقاد کنی، ولی این را میدانند که خاک این مملکت خون شهید خورده و آمده بالا. اما شاید از نظر رسانهای جای کار بیشتری داشته باشند.
مردم فرانسه چه برخوردی با یک خبرنگار ایرانی داشتند؟!
در لایه زیرین مردم فرانسه -مسوولینشان را بگذریم- ته دل ۹۰ درصد مردمشان اینطوری است که اگر یک ایرانی را ببینند، با فلان کشور عربی خیلی فرق دارد. وقتی می گویی ایران، نگاهشان به توی ایرانی فرق میکند. خیلی مثبت است. اگر هم بروی پیش مسلمانان که دیگر برایت میمیرند. تقریبا در کل اروپا همینطور است. حتی من در آمریکا هم که بودم یک نگاهی به این شکل بود. مسلمانانشان اینطوری بودند.
این ایدهها و سوژهها را از کجا گیر میآوری؟! دیزی در فرانسه، خیابان سعدی در پاریس و…
خب، هر خبرنگاری یک حوزهای را کار میکند و دوست دارد؛ مثلا من کار اقتصادی را دوست ندارم، فضای اجتماعی را بیشتر دوست دارم. برای پیدا کردن این سوژهها، کانالهای زیادی میزدیم با ایرانیهایی که مدتها آنجا زندگی میکردند. بعد تیپهایشان متفاوت بود؛ مثلا آنکه لوتیمنش بود یک روز گفت عمومحسن اینجا قهوهچی است. یکی دیگر از ایرانیها میگفت میدانی اینجا یک حمام عمومی دارد. وقتی ارتباطات خودت را با آدمها گسترده کنی، آنها هم میفهمند که تو چه تمایلاتی داری و میتوانی کلی اطلاعات و سوژه و ایده گیر بیاوری.
این به پیشینه آدمها ربطی ندارد؟
خیلی. من فکر میکنم کار خبرنگاری بالذات است. اکتسابی نیست؛ یعنی نمیتوانی بگویی آقای فلانی شما بیا و بشو خبرنگار. طرف باید از اول آن ژن را داشته باشد. همانطور که نمیشود به یک آدم گفت از این به بعد تو بیا بشو داستان نویس، بیا بشو فیلم نامه نویس. روزنامه نگاری هم ذاتی است.
چرا مردم کامران نجفزاده را میشناسند و دوستش دارند؟
من به این فکر میکنم و دوست دارم کاری بکنم که سوال و زبان مردم خودمان باشد. حسم هم از احساس مردم نشأت میگیرد و میپرسم مردم نسبت به این کار چه حسی پیدا میکنند. همیشه دنبال این بودم.
این موضوع هزینه هم داشته برایت؟!
توی فرانسه اینطوری بود. داخل هم تا حدی؛ چون این موضوع با منافع خیلیها گره میخورد. در داخل وقتی اسم ده مفسد اقتصادی را میگویی، این ده نفر، ده تا تیم هم دارند که حالا در سایتها و زیرمجموعههایشان به تو حمله میکنند.
توی مملکت ما انتقاد کردن خیلی راحتتر از دفاع کردن است. بعضی وقتها که میخواهی از فلان کار مثبت یک نفر دفاع کنی، به تو انگ میزنند که ای بابا تو هم شدهای نانخور فلانجا. بعضی وقتها جرأت باید داشت. چون دفاع کردن هزینههای بیشتری از انتقاد کردن دارد.
برای همین بعضیها با تو لج هستند؟!
قبل از انتخابات برایم یک سونامی وحشتناک درست کردند. رفیقم زنگ میزد میگفت که ایمیل برایم زدهاند که فلانی اینطوری یا آنطوری. حدود یک میلیون ایمیل زدند. به هر حال یک جریانی بوده که وقتی میخواسته حرکت کند در مسیر انتخابات، باید یک جاهایی را میزد؛ مثلا تو اگر تلویزیون را بخواهی بزنی، باید چهار نفر را در آن گیر بیاوری و بزنی؛ چهره هم مورد تهاجم قرار بدهی بهتر است.
اما این موضوع یک خوبیای داشت و آن این بود که من خیلی پوست کلفت شدم. قبلا نظری که آن لایه خاص میداد برایم مهم بود ولی الان دیگر آنطور نیست. آن لایه سوار بر هیجان است و به نتیجهای هم نخواهند رسید. الان دیگر به موضوعات پیش پا افتادهای مثل تقسیمبندی دو فیلم سینمایی روی پرده رسیدهاند.
کدام فرانسه؟ کدام دموکراسی؟
در آنجا همه با هم یکی هستند. سه تا وزیر خارجه عوض شدند ولی کار ما
همان بود. به خود نیکلا سارکوزی سفارت ما نامه زد، باز وضعیت همان بود.
آنجا در حوزه سیاستشان یک لابی محدود و معدود صهیونیستی دارند که برایشان
تعیین تکلیف میکند و کسی هم نمیتواند خارج از این محدوده بازی کند.
فرانسه سارکوزی با فرانسه شیراک فرق میکند. فضای شیراک خیلی متفاوتتر از
سارکوزی بود و تاثیر این لابی هم روی او بسیار کمتر بود و این لابی اینقدر
گسترش پیدا نکرده بود. صهیونیستها آخر سال یک جشنی دارند که اگر آن جشن
را برگزار کنند و یک نفر از سردمداران فرانسه را در آن دعوت نکنند، آن فرد
میداند که دیگر از حیات سیاسی کنار گذاشته شده. اگر آنجا بگویی مکدونالد
بد است هم مشکل داری. دیگر اجازه کارکردن سیاسی به تو نمیدهند. اینها
اصلا شوخی نیست. من خودم یک زمانی فکر میکردم این یک بخشش توهم است.
این به آن معنی نیست که فرانسه کلا دروغ بوده. فرانسه قبلا دموکراسی داشته،
خیلی جاها آزادی داشته. ولی فرانسهای که سارکوزی ساخته آن فرانسه نیست.
اینها دارند خرج میکنند از آن سابقه تاریخیشان. از زمانی که واقعا
دموکراسی داشتند. از زمانی که امام خمینی(ره) هم میآمدند آنجا و میگفتند
تمام رسانهها در اختیارتان و کار کنید. الان دیگر به من خبرنگار هم اجازه
کار نمیدهند.
ما آنجا دفترمان را کرده بودیم یک رایزنی فرهنگی. مثلا روسای انجمنهای اسلامی مسلمانان در آنجا مدام رفت و آمد داشتند. سردبیر لوموند دیپلماتیک مدام آنجا بود. آدمهایی که در عالم روزنامهنگاریشان وزنهای هستند؛ میآمدند و میرفتند. از چپترین تا راستترینشان.
در بحث انرژی هستهای کتابی را با تالیف دکتر طباطبایی منتشر کردیم به نام «ایران؛ واقعیت ایران». اصلا این موضوع به من ربطی نداشت. اولین بار هم هست که این را میگویم. ده شب بیدار ماندیم و این فیلم را تدوین کردیم. این که نه کار من بود و نه در حیطه ماموریت من. ولی نظرم این بود که ما که آمدهایم اینجا و داریم پول میگیریم، باید خوب کار کنیم. واقعا سعیمان را میکردیم. از ۷صبح تا ۱۱ شب یک ضرب کار میکردم. نمیتوانستی هم بگویی محدودی. فرانسویها یک در را نیمه باز میگذارند. نه کامل آن را میبندد و نه کامل آن را باز میکنند. نمیتوانستم بگویم محدودم چون میگفتند پس چطور گزارش میگیری، اصلا یک گیری انداخته بودند ما را.
دردی که باعث ناراحتی فرانسویها شده از این است که میبینند همه ما را تحریم کردهاند، ولی ما سرپای خودمان ایستادهایم.
همین فرانسه ده روز اعتصاب بود. روز یازدهم این اعتصاب، با ضرب و شتم درب پالایشگاههای بنزین را باز کردند. گفتند کلا شما را از کار برکنار میکنیم. به مهاجرها گفتند هویتتان را میگیریم. یک نوع سیستم پلیسی و دیکتاتوری در آنجا وجود دارد. اگر همه کشورها فرانسه را تحریم میکردند آن وقت معلوم نبود چه بلایی سرشان میآمد. من توی پمپ بنزین دیدم که بعد از چند روز اعتصاب، این آدمهای تر و تمیز با ماشین بکوبند به آن یکی که چرا در صف پیچیدی جلوی من؛ تازه یک ربع بود که پلیس از صف پمپ بنزین رفته بود.
غرب یک خوبی هایی دارد و یک بدی هایی. واقعا باید یک نگاه خاکستری داشته باشیم.