گفت: يكي از منافقين كه از پادگان اشرف فرار كرده و به آمريكا رفته در
وبلاگ شخصي خود نوشته؛ مسعود رجوي و همسرش از اينكه پير و فرتوت شده اند
خيلي نگرانند.
گفتم: ديگه چي؟!
گفت: نوشته است، آمريكايي ها
قصد دارند به جاي اين دو نفر افراد ديگري را براي سركردگي سازمان منافقين
انتخاب كنند و مسعود و همسرش بيم آن دارند كه آمريكا به زودي سر آنها را
زير آب كند!
گفتم: الاغي كه پير شده و از كار افتاده بود را در
بيابان رها كردند. گرگي بالاي سر او آمد و منتظر نشست. الاغ گفت؛ اگر براي
خوردن من آمده اي من تا دوشنبه نمي ميرم و گرگ گفت؛ اشكالي نداره! من تا
پنج شنبه بيكارم!