کد خبر: ۱۱۰۲۹۵
زمان انتشار: ۱۲:۱۳     ۱۰ بهمن ۱۳۹۱
شلاق اتهام به دست گرفت و تا انتهای تحمل این شانه های نحیف، دستهایش را بالا برد و جدی تر از همیشه بر تن نزار ما فرود آورد که سهم من نیز در این میان همیشه بر تن نزار ما فرود آورد که سهم من نیز در این میان وصل شدن به محافل مرتبط با سرویس های امنیتی اروپا و آمریکا و حضور در ارگان رسمی سازمان سیا و ارگان رسانه ای سرویس امنیت هلند شد
در هشتمین شماره از بررسی سوابق و مواضع معصومه علی نژاد قمی به این مسئله از زبان و قلم خود او می پردازد که وی چگونه تبدیل به یک جاسوس و پادوی سرویس های جاسوسی غرب شد.

به گزارش بولتن نیوز، علی نژاد در پاسخ به شریعتمداری می نویسد؛ بارها در ستون های ویژه کیهان مرا دزد، بی ادب و بی نزاکت خوانده اید. عشوه گر، طناز و فاسدم خواندید. بلندگوی آمریکا، مزدور و خائنم خواندید اما نترسیدم، ولی این بار واژه های دیگری بر پیشانی ام داغ شد تا مزه انصاف را بچشم و بپذیرم که به این سادگی ها هم نمی توان برعکس همه کسانی که اهدای جایز منتقد منصف به حسین شریعتمداری را مورد نقد قرار داده اند، رفتار کرد و دسته گل روانه کیهان ساخت. ماجرا از این قرار است که این بار کیهان همانند روش های پیشین خود، شلاق اتهام به دست گرفت و تا انتهای تحمل این شانه های نحیف، دستهایش را بالا برد و جدی تر از همیشه بر تن نزار ما فرود آورد که سهم من نیز در این میان همیشه بر تن نزار ما فرود آورد که سهم من نیز در این میان وصل شدن به محافل مرتبط با سرویس های امنیتی اروپا و آمریکا و حضور در ارگان رسمی سازمان سیا و ارگان رسانه ای سرویس امنیت هلند شد تا چنین نتیجه بگیرد که بنده با حضور در این مراکز قصد جنگ نرم رسانه ای با ایرانیان و جمهور اسلامی ایران دارم. بیش از آنکه جدی باشد، به طنزی می ماند این اتهام طویل و ثقیل اما سال هاست که بر گرده هایمان همین طنزهای ساده سنگینی می کند و هر باید باید برای ساده ترین اتهامات، دامن بالا بگیریم تا نسوزیم، آخر هر چقدر هم که ادعای شجاعتمان بشود، باز هم وقتی پای سازمان سیا و ارگان های امنیتی آمریکا و اروپا در میان است و سوی دیگرش مردم ایران، دست و دلمان می لرزد که مبادا سکوت همیشگی نسل من در برابر اتهاماتی اینچنین، نسلی را به باد دهد. ... از بازگشتم به سرزمینی که می دانم هنوز برای انصاف جایزه تعیین می کنند، هم نترسیده ام و همچنان مصرم در ابتدای سالی که نو میشود، به کشوری برگردم که مزد برخی از نویسندگانش، طرد است و اخراج انتشار فیش حقوقی نویسندگانش، طرد است و اخراج و مزد برخی دیگر جایزه و سپاس. حتی از آنکه ماجرای انتشار فیش حقوقی نمایندگان مجلس هفتم را زیر پاگذاشتن شأن حرفه ای خبرنگار، تعبیر کنید و بر اخراجم از مجلس ببالید، نترسیده ام. ترسم همه از آن است که این همه شیوه بدیعی باشد برای طرد روزنامه نگارانی که ماندن در وطن را با تمام دشورای های مرسوم و ملموس کاری اش ترجیح می دهند. با این سیاق که به سازمان مخوف متصل شان سازید و فردا هر آنکه را نپسندیدید، قصه ای برایشان بسازید تا خوف به دل شان افتد و هرگز هوای بازگشت و نفس کشیدن در هوای دلچسب وطن به سرشان نزند ورنه هیچ کس اگر نداند، خودم که می دانم به جز روزنامه اعتماد ملی، نان هیچ رسانه دیگری به سفره خانه ام نیامده... حضورم در اروپا فقط برای کسب دانش و ادامه تحصیل است که آن هم فقط با تلاش خودم و کمک خانواده ام میسر شد و خوشحالم که از پول بیت المال و نفت چیزی به سفره مان نماسیده است. ( پاسخ مسیح علی نژاد به حسین شریعتمداری / روزنا – 06/09/1386)


حمایت از فعالیت های اجتماعی سازمان یافته از سوی محافل معاند

خط قرمزهای روزنامه های منتقد دولت آنچنان روز به روز پررنگ تر می شود که ما روزنامه نگاران شانه هایمان در برابر زنان فعالی که تنها برای حقوق برابر هر روز روزانه زندان می شوند افتاده و شرمسار است اما به همت همان تبلیغات منفی رسانه ملی و روزنامه های راست اخبار شهر به شهر و روستا به روستا می رود و همین که طرح پرسشی را در ذهن توده مردم موجب می شود یعنی گام اول برداشته شده است تا گام های بدی یافتن پاسخ صحیح برای این پرسش ها باشد. زنان چه می خواهند؟ آنان که انگشت اتهامشان به سمت زنان نشانه رفته بود هرگز ندانستند حتی اگر چشم دختران جوان با چشم بند بسته شود و دست روزنامه نگاران نیز با بخشنامه ها چشم هزار ناظر را بینا می کنند و دهان هزاران نفر را باز می سازند تا پرسش آغاز کنند و دریابند که در شهر چه خبر است و مگر می شود که ناگهان همه زنان شه فاسد و برانداز و نادوست با مام مهین شده باشند. حالا حکایت پروین اردلان نیز همین است. روزنامه ها هر چقدر هم برای رضایت خاطر ناراضیان عملکرد زنان تنها در گوشه و حاشیه، افتخار دریافت جایزه پراهمیت «اولاف پالمه» به یک زن ایرانی را پوشش خبری دهند باز هم خبر به روستا می رسد و مادر ترسان و لرزان زنگ می زند: می گن خارجی ها دوباره به یک زن جایزه دادن که دخترای ایرانی رو تشویق کنه به ... والا چه می دونم؟ همین که طرح پرسش می کند بی بند و باری کدام است؟ براندازی کدام است؟ این یعنی گامی مهم که تأثیر معکوس اتهامات و دستگیرهای مکرر است. مادرم حتی از انقلاب مخملی می پرسد و این اواخر دلش برای هاله اسفندیاری هم می سوخت و شک داشت که او و همه زنان دستگیر شده آدم های بد طینتی باشند. (پروین اردلان از افتخار تا احضار / مسیح علی نژاد / وبلاگ مسیح علی نژاد – 03/12/1386)


فضاسازی سیاه از وضعیت سیاسی کشور
طنز تلخ سیاست امروز ایران را شاهد همان شعر معروف برشت خوب تصویرگری کرده است وقتی می گوید هر روز برای بردن یکایک همسایگان تو می آیند تو هیچ اعتراضی نمی کنی فردا که برای بردن تو آمدند دیگر کسی در همسایگی تو باقی نمانده که به حبس تو اعتراض کند. (عذر خواهی منتجب نیا در سیما / مسیح علی نژاد / روز آنلاین – 13/04/1387)


اتهام به رسانه های ارزش گرا
شاید بد نباشد ( شریعتمداری) گوش باز کند تا یک جمعیت عظیمی در گوشش آرام زمزمه کند: مرد مومن! حالا که خطای خویش پذیرفتی، نیاز به عذرخواهی از یک ملت است و نه تنها دولت. مگر خضوع و سر تعظیم در برابر ملت جز نزدیکی و تقرب به همان خدای مهربان است؟ ملتی که در تمام این سال ها شما چنان شعورشان را محدود فرض کرده اید که ردپای گاو بر سردر مجلس شان نشاندید به ریش ملتی خندیدید و فتوا صادر کردید و هر بار برای موکلاشان فتوای و خیانت و چه و چه صادر کرده اید. اگر نه از ملت حداقل از مخاطبان جریده خودتان عذر می خواستید که به تمام هیبت «قاطع» و «بی تردید» کیهان تردید کرده اند و ناباورانه دیدند که اگر چه کیهان سر تعظیم در برابر مقام رهبری و عذرخواهی از رئیس دولت را خوب بجا آورده است اما انگار نه انگار که مخاطبی هم این روزنامه را ورق می زند و یک عذرخواهی نیمه از مخاطب و ملت و رسم ادب و احترام هست. (شریعتمداری، عالم، یا نادم؟ / مسیح علی نژاد / رادیو زمانه – 20/05/1387)


ما پای صحبت های آقای رئیس جمهور می نشینیم و او در مقابل حضار و ناظران خارجی چنان بر طبل رسوایی رسانه های خارجی می کوبد و آنان را اسیر و وامانده می داند و ما را سرافراز و بالنده که خود هم مانده ایم مبادا راستی در ایالات متحده توهین به یونیفورم نظامی جرم است و در سرزمین ما نه تنها چنین نیست بلکه ما از آزادی مطلق برای نقد برخورداریم و خود بی خبر مانده ایم. ... سال ها است که نه به دانشجویان، نه به زنان و نه به نویسندگان و روشنفکران دینی و فرهنگی که هنوز در زندان حقیقی و مجازی محبوس مانده اید کسی توضیح نمی دهد که آیا نوشتن و دگراندیش بودن و انتشار چند مقاله و کتاب و ایراد یک سخنرانی و یا نشستن بر زمین دانشگاه و حضور در مقابل دادگاه و گاه اعتراض به برخی قوانین تبعیض آمیز، در قاموس تصمیم گیران، تجاوز به حقوق دیگری محسوب می شود؟ ... سهم من از آن آزادی مطلق اگر توسط دولت احمدی نژاد داده نشد خودم برای کسب آن تلاش کردم با این تفاوت که دیگر معتقد به ماندن و هراس از بازگشت به یران نخواهم بود. به ایران بر می گردم و با نسخه هایی از کتاب «من آزاد هستم» جایی در میدان انقلاب یا شاید هم خیابان پاستور چند روزی می نشینم تا کتابم را بفروشم. ( آقای احمدی نژاد! من آزاد هستم / مسیح علی نژاد / روزنا – 05/07/1378)




حمله و هتاکی علیه رسانه های ارزشگرای کشور
اینجا اگر باشی می توانی چهره های رد صلاحیت شده مجلس ششم و روزنامه نگاران روزنامه های به تعبیر اصولگرایان زنجیره ای را در شبکه پرس تی وی ببینی و به نقطه نظرات مخالف و منتقد آنان نیز گوش دهی. تصویری که از ایران به واسطه این شبکه به اروپائیان داده می شود چنین است؛ تریبون صدا و سیما برای مخالفان منتقدان باز است و اساساً مجری های خوش لباس و فضای باز اجتماعی این ذهنیت را هرگز به وجود نمی آورد که در ایران اگر باشی هرگز تریبون هیچ یک از شبکه های تلویزیونی به روی روزنامه نگاران منتقد دولت یا نایب رئیس مجلس اصلاحات باز نمی شود و اساساً میهمانی بزرگی که در آن تمام سران کشورهای اروپایی میهمان بزرگی که در آن تمام سران کشورهای اروپایی میهمان رئیس جمهور اصلاحات می شوند هم سهم چندانی در صدا و سیما ندارد تا چه رسد به دبیر کل یک حزب که بخواهد دیدگاه های دولتی را نقد کند. ... اینکه چهره هایی در پرس تی وی اجازه طرح دیدگاه خود را می یابند قابل تقدیر است اما آیا این نوع فریب یا ساده انگاری ملت نیست که همان چهره ها برای ایرانیان داخل کشور در هیچ یک از کانال های داخلی تلویزیون ایران مجال طرح دیدگاه خود را نمی یابند؟ ( آقای ضرغامی! ما هم مردمانیم / مسیح علی نژاد / روزنا – 05/08/1387)


در شرایطی که حاکمیت یک دست می شود و هر اتفاقی ممکن است در مجلس بیفتد، وقتی رسانه های اصلاح طلب حضور نداشته باشند، بایکوت خبری می شود و آن اتفاق هرگز علنی نمی شود و افکار عمومی در جریان آن اتفاق قرار نمی گیرد. مثلاً قتل زهرا کاظمی. مرگ مشکوک ایشان اگر نماینده های اصلاح طلب در مجلس نبودند، یا روزنامه های اصلاح طلب وجود نداشتند، قطعا برای همیشه پنهان می ماند. بنابراین من فکر می کنم بزرگترین تفاوت روزنامه های اصلاح طلب، حتی اگر دستشان بسته است و نمی توانند هر خبری را منتشر کنند، این است که به این راحتی اجازه نمی دهند برخی از اخباری که برای حاکمیت ضرر دارد مسکوت بماند. ( آزادی ای که در خارج هست مال من نیست/ گفتگو با کانون زنان ایرانی – 06/08/1387)


این کتاب اسمش هست « من آزاد هستم»... قصه این کتاب در مورد من به تنهایی نیست. آزاد، یک شخصیت است در این کتاب. در فضای ایران امکان اینکه شما بتوانید مذهب خودتان را انتخاب کنید وجود ندارد. او یک پسر ملسمان است که به خاطر عشق یک دختر مسیحی، مسیحی می شود و در قسمت های مکرر داستان زندگی این پسر با آن دختر مسیحی شرح داده می شود. یک زن خبرنگار هم هست که بعد از انتشار کتابش شهر به شهر مورد تعقیب و گریز قرار می گیرد و به خاطر نگرانی های دیگران، هر بار به تلفن ها پاسخ می دهد و می گوید من آزاد هستم. بنابراین من فکر نمی کنم من آزاد هستم در مورد یک شخص مصداق داشته باشد و آزادی ما مفهوم پیدا می کند.


دفاع از بوش در جریان پرتاب کفش یک عراقی به وی
سوالی دارم. بی شک من این سوال را از اهالی جام جم و رسانه تحت نظارت آقای ضرغامی نمی توانم بپرسم. در چشم برهم زنی متهم به دفاع از بوش و شیطان بزرگ می شوم. اما از وزیر ارشاد اسبق دولت اصلاحات هراسی نیست. اگر همین کفش از سوی همین خبرنگار که از قضا خانواده او اعلام کرده اند که از دخالتهای ایران نیز به اندازه نیروهای نظامی ایالت متحده در منطقه متنفر هستند؛ به سمت رئیس جمهور ایران پرت می شد، آیا باز هم از آن به عنوان نشانه ماندگار در تاریخ یاد می شد یا هم صدا با صدا و سیما برای دفاع و آبروی ایران سینه ها سپر می شد؟ حتماً از یاد آقای مهاجرانی و دیگران نرفته که ایشان حتی نحوه نورپردازی سالن حضور احمدی نژاد به عنوان منتخب ملت ایران را در دانشگاه کلمبیا توهین دانسته بودند. حال اگر فرض را بر این بگذاریم که از بوش مدعی دموکراسی و جنگ طلب متنفر هم باشیم، آیا او با رأی مردم آمریکا رئیس جمهور نشده است؟ پس چه شد این کفشها که به سمت رئیس جمهور بد یا خوب یک ملت پرتاب شد؛ نامش به آزادی و نشانه ماندگار مزین میشود، اما در مواردی دیگر اخلاق و رسم مهمان نوازی اصل و مشق می شود و رئیس جمهور خویش بر شانه مینشانیم تا مبادا از گل نازکتر به او بگویند. ( وقتی نشانه را گم می کنیم/ مسیح علی نژاد / روز آنلاین – 28/09/1387)


همکاری با رسانه های اپوزیسیون
بر اساس قراردادی که با خودم بسته ام، مطالبی را که در رونامه های داخل چاپ نشود، بدون دریافت هیچ گونه حقوق و مزایایی که بعداً به آن متهم شوم، با دوستانی که در رادیو زمانه یا روز آنلاین دارم، در آنجا چاپ می کنم.... فضای جامعه این گونه نیست. در فضای جامعه ما همان طور که خود شما هم شاهد بودید، با توجه به آنکه در روزنامه های دوم خرداد کار کرده ایم و نسبت به آقای خاتمی هم تعلق خاطر داریم، آقای خاتمی در سری دوم انتخابات پس از اینکه اشک ریختند، توانستند نظر تعداد کثیری از مردم جامعه را جلب کنند، چه بسا پیش از این دوره اول رأی آوردند. بنابراین فکر می کنم این گونه مظلومیت خیلی به کار سیاستمداران می آید... خیلی ها به خاطر مخالفت با سیستم، به آقای احمدی نژاد رأی دادند. اگر نگاه کنید، آقای احمدی نژاد درهمایش 30 سال قانون گزاری، حضور پیدا نکرد. اگر یادتان باشد در دوره انتخابات هم بی بی سی به همه نامزدها درخواست مصاحبه داده بود که آقای احمدی نژاد قبول نکرد. همین طور روزنامه شرق، دعوت به مصاحبه کرد و همه کاندیدا بجز آقای احمدی نژاد پذیرفتند. بنابراین اینکه خود را در گوشه ای تنها قرار می دهد، شیوه ای است که باید خیلی بیشتر و دقیق تر به آن توجه کرد. (مظلوم نمایی به کار سیاستمداران می آید / رادیو زمانه – 03/10/1387)


حمله به عملکرد رسانه ملی
روزنامه کارگزاران را بستند. حالا می فهم چرا تا کیهان طعنه ای ریز به ما می زند چهارستون روزنامه ما می لرزد و حال همه بد می شود و تا چند روزی دماسنج ما هم خراب می شود و به جای سنجش دمای هوای سیاست، خودمان تب می کنیم. ... به این تیتر ساده خوب نگاه کنید: غزه روزنامه کارگزاران را به تعطیلی کشاند؛ خب جوان ایرانی که بی سبب بغض و بی تفاوتی را یاد نمی گیرد. تخم کینه نسل جوان و تخم این همه بی تفاوتی در برابر فاجعه های جهانی را چه کسی می پاشد؟... نوشتم از دختران جوان انگلیسی که چگونه بر سر در مغازه های مارک های معروف اسرائیلی می ایستند و مردم را تشویق می کنند به بایکوت ها کالاهای اسراییلی اما نمی شود بنویسی که چرا جوان انگلیسی علی رغم همراهی دولت این کشور با دولت اسرائیلی، مودبانه و آرام، مردمش را دعوت به عدم کمک اقتصاد اسراییل می کند ولی جوان ایرانی زیر این همه فشارهای تبلیغاتی که هر شب با تصویر جنازه های فلسطینی در تلویزیون خانه اش به خواب می رود دیگر حال همدلی و همراهی ندارد؟ ( داریم خفه می شویم از این همه آزادی بیان / ایران ب ب ب – 13/10/1387).

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:۱
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
ارسال نظرات
بدبخت ملت
UNITED KINGDOM
۱۲:۴۶ - ۱۰ بهمن ۱۳۹۱
۰
۰
راست گفتی و بس تعجب من اینه که حرفهای تورو تو این سایت گذاشتند
پاسخ
جدیدترین اخبار پربازدید ها