به گزارش 598 به نقل از گروه جهاد و مقاومت مشرق،
15 دی ماه سال 1373 یکی از تلخ ترین روزها برای نیروی هوایی ارتش است.
هواپیمای حامل جمعی از فرماندهان این نیرو که برای بازدید به پایگاه اصفهان
رفته بودند، در هنگام بازگشت و در دقایق ابتدایی پرواز، دچار سانحه شده و
پس از برخورد با زمین آتش می گیرد که به موجب آن، نیروی هوایی جمعی از
بهترین فرماندهان خود را از دست داد.
در میان شهدای این سانحه، سرتیپ
منصور ستاری فرمانده وقت نیروی هوایی، سرتیپ خلبان مصطفی اردستانی معاون
عملیات و سرتیپ خلبان سید علیرضا یاسینی رئیس ستاد و معاون هماهنگ کننده
نهاجا از جایگاه ویژه ای برخوردار بودند. به همین دلیل سعی کردیم در ایام
سالگرد شهادت این عزیزان در سه بخش مجزا، مروری داشته باشیم بر گوشه هایی
از زندگی این سه فرمانده شهید.
در بخش اول، گوشه هایی از زندگی امیر
سرتیپ منصور ستاری را بررسی کردیم و در بخش دوم آشنا خواهیم شد با نابغه
نبردهای هوایی، خلبان شهید مصطفی اردستانی.
مصطفی اردستانی که بدون شک یکی از نوابغ هوانوردی در دنیاست، همشهری
امیر سرتیپ شهید منصور ستاری فرمانده نیروی هوایی و بچه روستای قاسم آباد
ورامین بود که در سال 1328 به دنیا آمد.
دوره پیشرفته خلبانی را مثل
تمامی همدوره هایش در آمریکا گذراند و پس از سپري كردن 3 سال آموزش در این
کشور، سال 1353 با اخذ گواهينامه خلباني در هواپيماهاي اف 5 به ايران
بازگشت و با درجه ستوان دومي در رسته خلباني اف 5 در پايگاه چهارم شكاري
دزفول، مشغول به خدمت شد.
سال 1366 و پس از شهادت عباس بابایی، معاونت عملیات نیروی هوایی را
برعهده گرفت و تا زمان شهادت در 15 دی ماه 1373 در این مسئولیت ماند.
بدون
شک او با انجام دادن ۴۰۰ پرواز برون مرزی بر فراز خاک دشمن و ۱۷۲۴ ساعت
پروازهای مختلف در خاک میهن اسلامی، یکی از قهرمانان جنگ به حساب میآید.
بارها اتفاق میافتاد که در یک روز، هفت بار به خاک دشمن حمله میبرد.
در زیر 5 خاطره از این اسطوره نبردهای هوایی ارتش تقدیم خوانندگان عزیز می شود:
تو قهرمان هستی نه منقبل
از پیروزی انقلاب اسلامی در سالهای 54 و 55 شهید اردستانی که درجه ستوان
دومی داشت و از خلبانان تازه فارغ التحصیل شده به حساب می آمد، برای انجام
یک سری مسابقات تیراندازی با هواپیما انتخاب و به کشور پاکستان اعزام شد.
در
بین خلبانان پاکستانی سرگرد خلبانی بود که در جنگ بین هندوستان و پاکستان
چند هواپیمای هندی را سرنگون کرده بود و قهرمان آن برهه از نیروی هوایی این
کشور به حساب می آمد. همین امر باعث شده بود که بین خلبانان مشهور شود.
لذا با غرور خاصی راه می رفت و آستین هایش را بالا می زد و هنگام عبور از
کنار دیگران به عالم و آدم فخر می فروخت.
روز مسابقه فرا می رسد و هواپیماهایی که قرار بود در مسابقه شرکت کنند به آسمان بر می خیزند.
شهید
اردستانی که علی رغم جوانی از مهارت خوبی در فن خلبانی برخوردار بود،
تصمیم می گیرد که در آسمان با این سرگرد پاکستانی به یک نبرد هوایی آزمایشی
بپردازد. با انجام مانورهای ماهرانه ای از سرگرد پاکستانی شات می گیرد.
یعنی طوری وضعیت هواپیمایش را قرار می دهد که پشت سر خلبان پاکستانی قرار
می گیرد. در فن خلبانی و نبرد هوایی، این عمل، یعنی زدن هواپیمای حریف.
پروازها
تمام می شود و هواپیماها یکی پس از دیگری به زمین می نشینند. در کمال
ناباوری، سرگرد پاکستانی آستینهایش را پایین می اندازد و به طرف شهید
اردستانی می آید و به زبان انگلیسی به او می گوید: «تو قهرمان هستی نه من»
(راوی: سرهنگ خلبان والی اویسی)
رشادتی که تنبیه به دنبال داشتقبل
از پیروزی انقلاب، در زنجان یک مانوری برگزار شد که تعدادی از ژنرالهای
آمریکایی هم حضور داشتند. بخشی از مانور مربوط به عملیات آزمایشی جنگنده
های نیروی هوایی بود.
در بخش هوایی، برنامه ریزی مانور به این صورت بود
که هواپیماها از پایگاه تبریز برمی خاستند و در زنجان هدفهای فرضی را
بمباران می کردند.
جناب ناصحی پور و شهید اردستانی از جمله خلبانانی
بودند که در این مانور شرکت داشتند من و شهید دلحامد نیز به صورت F.I.C
بودیم. یعنی ماموریت داشتیم تا به درخواست نیروهای پیاده با خلبانان شرکت
کننده تماس برقرار کنیم و گرای مورد نظر را بدهیم. ضمن اینکه بررسی کنیم که
آیا درست هدفگیری می کنند یا نه.
چون خلبانان نیروی هوایی در آن زمان
آموزش دیده آمریکا بودند، ژنرالهای آمریکایی با دقت نظر بیشتری نحوه پرواز و
عملکرد خلبانان ما را زیر نظر داشتند.
در این هنگام جناب ناصحی پور با
شیرجه ای دیدنی هواپیما را به زمین نزدیک کرد و از روی سر آمریکاییها رد
شد. به دنبال وی شهید اردستانی که علی رغم سابقه کم در فن خلبانی از مهارت
بی نظیری برخوردار و بسیار نترس بود، با فاصله کمی از سطح زمین و بالای سر
ژنرالهای آمریکایی ظاهر شد به طوری که آنها خود را جمع و جور کردند و به
تعبیری شوکه شدند. یکی از آنها بی درنگ دستگاه ارتباطی را از شهید دلحامد
گرفت و به زبان انگلیسی با هواپیمای شماره 2 (شهید اردستانی) ارتباط برقرار
کرد و مرتب می گفت: Very good (خیلی خوب بود)
اما این تعریف و تمجید
ظاهری بود و آنها که تحمل دیدن هیچ نبوغ و استعدادی را در ایرانی ها
نداشتند و با دید استعماری به مملکت ما می نگریستند، از این حرکت شهید
اردستانی که جسارت و رشادت فوق العادهای به خرج داده بود، به خشم آمدند به
طوری که پس از اتمام مانور، آن شهید بزرگوار را یک ماه ار پرواز بازداشتند.
(راوی: سرهنگ خلبان علی عالی زاده)
مصطفي را از دست داديمهوا بسيار بد بود و باران شديدي می بارید. نيروهاي سپاهي و بسيجي، درخواست کرده بود به هر طريق ممكن عقبه دشمن بمباران شود.
بابايي
به دليل بدي هوا، خود تصميم به پرواز مي گيرد كه با اصرار اردستاني مواجه
مي شود كه درخواست داشت او پرواز كند. ابتدا شهيد بابايي مخالفت مي كند و
مي گويد هوا اصلا مساعد پرواز نيست، ولي وقتي اصرار او را مي بيند، رضايت
مي دهد و شهيد اردستاني بدون فوت وقت به پرواز در مي آيد.
در همين هنگام
شهيد بابايي در كنار باند، زير باران، به انتظار او مي ايستد و با چشماني
اشك بار، به خلباني كه در كنارش بود مي گويد: مصطفي را از دست داديم ...
20
دقيقه بعد چرخ هاي هواپيماي اردستاني باند فرودگاه را لمس مي كند و بار
ديگر به همگان ثابت مي كند درحالي كه مسئوليت هاي مهمي در نيروي هوايي
دارد، ولي همچنان داوطلب انجام سخت ترين ماموريت هاست.
کفشهای گلی عباسشهید
اردستانی و شهید عباس بابایی از ابتدای آشنایی، ارادت خاصی به یکدیگر
داشتند. روزی صبح زود برای رفتن به عملیات از ساختمان خارج میشدم که شهید
اردستانی را دیدم. نشسته بود و یک پوتین گلی را می شست. جلو تر رفتم و
گفتم: «حاج مصطفی! کجا رفتی اینقدر پوتین هات گلی شده؟»
کمی سکوت کرد، اما ناگهان شروع کرد به گریه کردن.
گفت:
«این پوتین های عباس است! از منطقه عملیاتی برگشته، هر چه اصرار میکنم
برای بازدید منطقه از هلی کوپتر پایگاه استفاده کند قبول نمی کنه و میگه
اینها برای کارهای ضروریه. نزدیکی های صبح از منطقه برگشته و من می خوام
حداقل کار کوچکی برایش انجام بدهم.»
از روزهاي آخر حيات اردستاني هم نقل
شده است كه او درحالي كه عكس شهيد عباس بابايي را بر دست داشت، اشك مي
ريخت و مي گفت: «عباس! تو رفتي و مرا تنها گذاشتي ... من در اين قفس تنگ
دنيا گرفتارشده ام.»
از زبان همسر و دخترش نيز نقل شده است كه مي گفت: «نمي خواهم در بستر بميرم ... دوست دارم در هواپيما باشم و بدنم تكه تكه شود.»
پاداش فتحبعد
از پايان جنگ، اردستاني و چند تن ديگر از خلبانان تيزپرواز نيروي هوايي
ارتش جمهوري اسلامي، مفتخر به دريافت مدال پرافتخار «فتح» از دستان مبارك
مقام معظم رهبري شدند و به همراه اين نشان، مبلغ يك ميليون تومان نيز به
عنوان پاداش نقدي از سوي مقام معظم رهبري به او و ديگر خلبانان حاضر اهدا
شد.
پس از گذشت چند روز، اردستاني براي كمك به ساخت مدرسه اي در استان
سيستان و بلوچستان، مبلغ پانصد هزار تومان از پاداش خود را اهدا كرد و
پانصد هزار تومان الباقي را نيز به حساب بيت الزهرا(س) واريز كرد تا براي
خريد البسه جهت نيازمندان اختصاص يابد.
بالاخره 15 دی ماه 1373 فرا می رسد و مصطفی اردستانی همانطور
که آرزویش را داشت، نه در بستر بیماری که در درون هواپیما و در کنار دیگر
دوستانش به دیدار معبود شتافت.
وظیفه شناسی، دلاوری، شجاعت و دیگر خصوصیات ویژه این
شهید بزرگوار تا حدی است که فرمانده کل قوا در مورد او چنین فرمودند:
«شهيد اردستاني يكي از پاك ترين، مخلص ترين و مومن ترين افراد تمام قشرها
بود. او عنصري فدايي و شهيدي زنده بود و عزيزاني از قبيل شهيد اردستاني و
ديگر دوستاني كه به شهادت رسيدند، داغي است بر دل هركسي كه نسبت به نيروي
هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران احساس خويشاوندي و نزديكي مي كند. براي من و
ملت عزيز اين يك داغ بزرگ بود. با بودن شهید اردستانی در عملیات، قلب من
آرام بود.»
وصيت نامه
وصيت نامه بنده خدا مصطفي اردستاني
"اللهم اجعلني من جندك فان
جندك هم الغالبون و اجعلني من حزبك فان حزبك هم المفلحون و اجعلني من
اوليائك فان اوليائك لاخوف عليهم و لا هم يحزنون
اللهم اني اسئلك تجعل
وفاتي قتلا في سبيلك تحت رايت نبيك مع اوليائك و اسئلك ان تقتل بي اعدائك و
اعداء رسولك و اسئلك ان تكرمني بهوان من شئت من خلقك و لا تنهي بكرامه احد
من اوليائك اللهم اجعل لي مع الرسول سبيلا حسبي الله ماشاءالله"
الهي
از عمق جانم و با تمام وجودم شهادت مي دهم به وحدانيت تو و رسالت رسول
محمد(ص) و امامت علي (ع) و اولاد طاهرين او و از تو مي خواهم كه به حق محمد
و علي و فاطمه و حسن و حسين، پنج تن آل عبا كه تمام جهان به خاطر آنها
برپاست مرا از دوستان علي و اولاد علي قرار دهي. به حق علي بن حسين زين
العابدين به من لذت عبادت و به حق باقرالعلوم لذت علم و به حق امام صادق
لذت صداقت و به حق امام كاظم لذت فروبردن غضب و به حق امام رضا لذت رضايت
از الله و به حق محمد بن علي لذت جود و ايثار و سخاوت و به حق علي بن محمد
لذت هدايت و به حق امام حسن عسكري لذت سرباز و رزمنده اسلام بودن و به حق
امام مهدي لذت فرماندهي بر سپاه اسلام را عنايت كن.
حال چند كلامي از
خودم. من براي همسر و فرزندانم شوهر خوبي نبودم. چون خودم را مديون انقلاب و
اسلام مي دانستم ولي همه را دوست داشتم.
به خاطر خدا اگر نتوانستم وقتم
را صرف آنها بكنم به دليل نياز اسلام و ملت مسلمان بود. اميدوارم كه مرا
ببخشيد و برايم دعا كنند. شايد خداوند از گناهان من بگذرد. بعد از من گريه و
زاري نكنند و اگر دل شان مي سوزد به حال محمد و آل محمد بسوزد.
و خواهش
مي كنم اصلا عكس مرا چاپ نكنيد و براي من تبلغ نكنيد و براي محمد و آل
محمد و اسلا م تبليغ كنيد. اگر از من جنازه اي ماند در بهشت زهرا در بين
بسيجي ها دفن كنيد (البته اين وصيت نامه پس از تدفين اين شهيد بزرگوار به
دست آمد. لذا طبق خواسته خانواده ايشان محل دفنش در صحن حياط امام زاده
جعفر در شهرستان پيشوا از توابع ورامين كه زادگاه وي نيز مي باشد، بود.) و
همه چيز مانند آنها باشد. من حاضر نيستم كسي بعد از من در رنج بيفتد. در
هيچ مورد. هر چه بنياد براي يك بسيجي ساده انجام مي دهد بدهد و در بقيه
امور طبق قوانين اسلام.
والسلام، محتاج دعاي همه
شهیدان ستاری و یاسینی نیز در عکس دیده می شوند
ماکت فانتوم اف 5 در ورودی شهر پیشوا زادگاه شهید اردستانی برای یادبود این شهید