سرویس فرهنگی پایگاه 598/ علي محمد مؤدب اهل تربت، فارغ التحصیل دانشگاه امام صادق (ع) و نویسنده، شاعر و منتقد ادبی است. شعر دفاع مقدس و انقلاب اسلامی از جمله حیطه های تخصصی وی می باشد. او عضو هیات تحریریه ماهنامه راه است و در ایام فتنه جزء پرکارترین شاعران متعهد و انقلابی بوده است. گفتگو با مودب همراه با انتقادات بی پردهی او به عملکرد شاعران پیشکسوت و مدیران فرهنگی در ایام فتنه همراه بود. در ادامه نتیجه این گفتگو را در موضوعاتی چون نقش جریان شعر انقلاب در فتنه 88 و مرز بین تعهد تا شعار را در شعر بخوانید:
جناب آقای مودب؛ اساسا تعریف شما از شعر متعهد چیست؟تعریفی
که من از شعر دارم جدا از تعهد نیست. به اعتقاد من شعر نمی تواند شعر باشد
و متعهد نباشد. این تعهد، تعهد به زیبایی و کمال است چون شعر اساسا کنشی
ست زبانی در مقابل هرگونه فراز و فرود یا نقصان در زیبایی. در اینگونه
لحظات است که شعر شکل می گیرد. و همین نکته به سادگی نشان دهنده این است که
شعر، متعهد است به زیبایی در حوزه معنا و کمال وغیره و چون نگاه شعر به
زیبایی ست لاجرم در اصل خود متعهد است.
به نظر شما مرز بین شعر متعهد و شعار چیست؟چیزی
که بتواند مشخصه های هنری را حفظ کند جزء شعر است حتی شعری که کاملا صریح
یک حرف با مضامین اجتماعی و سیاسی - که متهم به شعارند - را بیان کند. اگر
صراحت سیاسی – اجتماعی همراه با استحکام مبانی زیبایی شناسی باشد این هرگز
شعار نیست. و تعبیر شعار مخصوص زمانی ست که ما در کلیشه ها و ناتوانی های
فنی گیر می کنیم. اینجاست که مفهومی که قبلا نوآوری بوده به علت اینکه حال
کهنه شده و کلیشه ای محسوب می شود شاعر را به دام شعار می اندازد. والا
صراحت سیاسی اجتماعی باعث ایجاد شعار نمی شود. برخی از برترین شاهکارهای
جهان در زبانهای مختلف غالبا صریح الهجه هستند. مسئله در میزان توانایی فنی
ست.همه شعرها که نباید ایهام داشته باشند و پهلوهای معنایی متعدد داشته
باشند. نوعی از شعر هست که بعد هنریش در سخنوری تجلی می کند یا در شگفتی
تصویر و یا حرف تازه داشتن و ...، مثلا (ای روح خدا مبارکت باد/ سی سال
جوان شد انقلابت) با اینکه صریح است شعر هم هست.
شعر جوان انقلاب تا چه حد در حوزه خود موفق بوده است؟ نقش این جریان در فتنه را چطور ارزیابی می کنید؟شعر
ما همواره از وفادارترین هنرها به انقلاب بوده است به خصوص اینکه هنر کم
هزینه ای است. در وقایع انقلاب اسلامی شعر جزء هنرهایی بوده که به بازنمایی
انقلاب اسلامی و آرزوها و آرمان ها و اهداف آن پرداخته است.
در
فتنه هم از همه بدنه شعر انقلاب، شاید جدی ترین بخشی که وارد عرصه شد بخش
جوان آن بود. به جز چند نفر از پیشکسوتان که جدی وارد شدند شاید اغلب
پیشکسوتان بنا به محافظه کاری ها و ویژگی های سنی وارد میدان نشدند یا ممکن
است که گرفتار نقصان خلاقیت بودند. عمده اشعاری که گفته شد را جوانها
گفتند. افرادی مثل آقای امیری هم به نوعی جزء نسلهای متاخر شعر انقلاب
هستند و معدود بودند کسانی از نسل اول و دوم شعر انقلاب که کار کردند حالا
به هر دلیل.
به نظر من شاخه ای که محکم ایستاد شاخه جوان شعر
انقلاب بود و از مبانی و آرمان های نظام دفاع کرد و کم نیاورد. دلیل آن هم
این است که جوانها تجربه نسل اول و دوم انقلاب را در دسترس دارند و با
مطالعه و دانش و تحصیلات دانشگاهی و با نگاه به حرکت جهانی مستضعفان جدی
انتخاب خود را کرده اند بر همین اساس در آشوب عجیب جنگ رسانه ای دوران فتنه
خود را نباختند و کار خود را به درستی انجام دادند هر حال روزهای دشواری
بود و شعر جوان انقلاب به لطف خدا وفادار به ارمانهای انقلاب ماند، در عین
حال که همین جریان در شعر از نقد جدی دست برنداشته و اتفاقا جریان اصلی شعر
اعتراض را در این سالها همین جوانها زنده نگه داشته اند، خود این نشان از
میزان فرهیختگی و تفکر این جریان دارد که با وجود نقد داشتن به جمهوری در
بزنگاه ها مدافع جدی انقلاب اسلامی است.
شما در ایام فتنه اشعار زیادی سرودید. برای شخص شما چه دغدغه ای باعث سرودن این اشعار شد؟در
آن دوران که جو رسانه ای به شدت جو حیرت و کاملا منفعل کننده بود، نگاه من
به تاریخ انقلاب بود و می دانستم که از این دست اتفاق ها بسیار افتاده ست.
درسی که از تاریخ گرفته بودم باعث شد که رسالت خود بدانم که در این زمینه
وارد شوم. بعد هم مدام خاطرات روزهای کودکیم و خاطرات حضور برادرانم و
خاطرات تشییع جنازه ها پیش چشمم بود و مدام به دوستان می گفتم نعمت انقلاب
نعمت بزرگی است و آرزوی تاریخ شلاق خورده شیعه و خدا نکند که با غفلت ما
این نعمت از دستمان برود. به نظرم امروز هم جوانترهایند که باید باز از
انقلاب بگویند و از فتنه هایی که گذشت و فتنه هایی که در راهند، ریشه همه
فتنه ها طلب دنیاست که پیوند با نهج البلاغه می تواند دستگیره محکمی برای
روزهای خوف و خطر باشد.
در پایان اگر احساس می کنید حرف خاصی مانده است بفرمایید؟شاید
مهمترین حرف درباره فتنه و انعکاس ادبی و هنری، لزوم نقد جدی عملکرد
مدیریت فرهنگی باشد، حوزه هنری و وزارت ارشاد و ... باید ببینند چه کرده
اند، متاسفانه احزاب و آدمهای سیاسی در همین کشور و با بودجه های بیت المال
برای خودشان عقبه فرهنگی هنری درست می کنند و مراکز و رسانه ها را در
اختیار می گیرند. و اتفاقا همین هزینه کردنها بعدا در ایجاد فتنه های بعدی
هم موثر است. اما وفاداران به انقلاب اسلامی که البته چنانکه عرض شد به
جمهوری نقد هم دارند، به خاطر همین نقد داشتنها پایگاه و پاتوق ندارند و
نمی توانند فعالیت تولیدی و تربیتی داشته باشند. این ماجرا چشم اسفندیار
فرهنگ و هنر انقلاب است، که باید برای آن فکری بشود.
اگر این جریان
قوت بگیرد، اتفاقا جریانهای سیاسی کار در حوزه هنر رنگ خواهند باخت چون
هنرمندان طبیعتشان این است که با آدمهای سیاسی کار فاصله بگیرند و اگر
فضاهایی باشد که آنها برای اصل اسلام و انقلاب، برای ایجاد روحیه امید و
نشاط، و برای ایجاد جهان آرمانی انقلاب اسلامی در قالب خیال و تصویر کار
کنند و اجازه داشته باشند نقد هم بکنند، جریانهایی که رسما مواجب بگیر
آدمهای سیاسی هستند، تضعیف خواهند شد و مجموعه ادبیات و هنر وفادار به
انقلاب تقویت خواهد شد.خنده دار است که شاعری با سابقه استاد قزوه که همیشه
هم به انقلاب وفادار بوده، در تهران دفتر و تشکیلات ندارد، آنهم شاعری مثل
ایشان که همیشه سرشار از انرژی برای فعالیت و تولید و تربیت است و تیم هم
دارد، تیمی که بدون هزینه سایتی مثل فارسی زبانان را می گردانند و در مقابل
آدمهای سیاسی کار که همنشین خانه و گرمابه و گلستان این جناح و آن جناح
اند، هرچه بخواهند دارند از دفتر و دستک تا نشر و ...برای ایام نقاهت فتنه
هم پروژه های کلان می گیرند.
بهترین رسانه ها و حتی رسانه ملی در
خدمتشان است و اتفاقا هر جا دهان باز می کنند همان رسانه ملی را هم می
زنند. این هم نتیجه انفعال مدیریت فرهنگی است. من معتقد به حذف این جماعت
نیستم ولی باید تادیب شوند، این تادیب هم در اصلاح ساختارها ممکن خواهد شد.
اینهمه ترانه سرا در این مملکت هست همه تیتراژها را باید یکی دو نفر
بنویسند. ببینید مثلا سالها قبل چه ترانه های نابی برای طاهرزاده در
کرمانشاه ساخته شده است. آیا هرچه ترانه هست باید یکی دو نفر بنویسند. حذف
رانتها و مدیریت آدمهای اهل ادبیات و هنر در این حوزه باعث می شود که اینها
جلوی یکی دو نفر کم نیاورند و بدانند که در هزار گوشه این سرزمین آدم هست
که می تواند ضریب بگیرد و کار کند.
به نظرم مدیریت فرهنگی باید
شلاق بخورد تا بجنبد، شلاق مطالبه و نقد، تمام سال این جماعت خوشحالند و
مشغول خاله بازی در حوزه فرهنگ و در برخی مناسبتها یاد مانور دادن برای بقا
می افتند. جریان ادبیات و هنر انقلاب هزار و یک کار نکرده دارد. هزاران
موضوع بر زمین مانده هست از حوادث و شخصیتهای اسلام و انقلاب که برایشان
تولید نشده، اگر این جماعت مدیر بجای رصد تهدیدات در حوزه فرهنگ به سراغ
عمل ایجابی بیایند تمام توان موجود ادبیات و هنر انقلاب هم که به کار گرفته
شود کم است. و عملا وقتی جماعت اهل هر درگیر تولید شوند زمینه برای ورود
به حاشیه ها فراهم نمی شود. الان همه جا رسم این شده که یک آدمی می آید یک
سال حقوق می گیرد و حال می کند تا وقتی که بودجه فلان جشنواره رسید چار تا
جلسه صوری بگیرد و آن بودجه را خرج کند و یاعلی تا سال بعد!
ما به اندازه هر ثانیه تاریخ تشیع و انقلاب دست کم دهها موضوع برای تولید داریم .