به گزارش 598 به نقل از خبرگزاری فارس، تصویری که پررنگتر از افتخارآفرینیهای خودش در خاطر مانده، تصویر مردی مصمم و مقتدر است که از کنار تخته با قویترین مرد جهان صحبت میکند... و تصویر مردی با بازوانی قوی که گوشش صدای تشویق «ایران، ایران» را نمیشنود، او حتی رقص پرچمها در سالن را هم نمیبیند، او فقط مردی را میبیند و میشنود که از کنار تخته آرام چیزی میگوید... و چنان قدرت میگیرد که وزنههای فلزی گویی پلاستیکی هستند و او با اقتدار آنها را بالای سر میبرد که انگار نه انگار 263 کیلو وزنه آهنی است که در حرکت دوضرب بر فراز سرش قرار میگیرد.
و اولین نگاه، باز هم نگاه به آن مرد مصمم است که از گوشه تخته، میداند به حسین رضازاده قویترین مرد جهان چه بگوید.
او کوروش باقری است، مردی که خودش و خیلیها معتقدند در المپیک 2000 سیدنی به جای چهارمی، باید روی یکی از سکوها قرار میگرفت، او 12 سال بعد، در لندن هدایت تیم ملی را به عهده داشت و شاگردانش عملکردی فوقالعاده از خود در المپیک بر جای گذاشتند، او میداند چه باید بگوید و شاگردش در حین وزنه زدن به چه حرفی احتیاج دارد که باید بشنود و قدرت بگیرد.
در ادامه پرونده روانشناسی در ورزش، با او همکلام شدیم.
صحبتهای کوروش باقری قهرمان مسابقات جهانی 2001 آنتالیا، نفر چهارم المپیک 2000 سیدنی و سرمربی فعلی تیم ملی وزنهبرداری را در زیر میخوانید:
* میشود در ورزش ایران حرف از روانشناسی ورزشی زد؟ یعنی اصلا روانشناس ورزشی داریم؟
در ورزش حرفهای دنیا روانشناسی ورزشی، تاکید میکنم روانشناسی ورزشی، نه فقط روانشناسی، بسیار هم حائز اهمیت است، در دنیا روانشناسی از روانشناسی ورزشی کاملا مجزاست و به همین میتواند در ورزششان بسیار اثرگذار باشد. اما چیزی که امروز در ایران در موردش صحبت میکنیم به صورت تئوری، صحبتهای قشنگی است. ما روانشناسی ورزشی را به معنای واقعی در ایران ندیدهایم. با شناختی که از نفراتی که تاکنون به این حوزه وارد شدهاند و در این زمینه کار میکنند، دارم، در عینحال که معتقدم خیلی هم زحمتکش هستند و سعی دارند کمک کنند، اما باید بگویم با توجه به واحدهایی که پاس کردهاند و رشتهای که خواندهاند عملا نمیتوانند کمک زیادی به ورزش حرفهای بکنند. من با وجود احترامی که برای آنها قائلم، باید بگویم که ما روانشناس ورزشی در ایران نداریم و در واقع این شغل در کشور ما تعریفشده نیست. نه چنین رشتهای داریم و نه کاری در این زمینه به صورت سیستماتیک صورت گرفته است. باز هم میگویم این نظر من است و شاید برخی به آن خرده بگیرند. من معتقدم خود مربیان اگر کار روانشناسی انجام دهند، اثرگذاریاش بهتر است کسی که تنها به عنوان روانشناس وارد اردوها میشود اگر ورزشی نباشد، جز ایجاد تنش و خراب کردن جو تیم، کار زیادی نمیتواند انجام دهد.
* اینطور که فهمیدم شما هم مانند علیرضا حیدری معتقدید که مربیان خودشان باید روانشناس باشند؟
دقیقا با نظر حیدری موافقم. کاملا همینطور است. من هم میگویم مربی باید خودش روانشناس باشد که این امر هم یکباره اتفاق نمیافتد. این مربی مدتها کنار تیم است که با روحیات ورزشکار آشنا میشود، یعنی این موضوع زمان میبرد، بگذارید مثالی بزنم، همین حالا شاگردی دارم که باید حتما با او به تندی، عصبانیت و پرخاش صحبت کرد که به آنچه مد نظرت است، برسی. در مقابل ورزشکاری هم دارم که اگر به این شکل با او صحبت کرد، روحیهاش را میبازد و کل کاراییاش را از دست میدهد. در ایران با شرایطی که وجود دارد، به نظرم خود مربی بهتر میتواند روی روح و روان بچهها کار کند. در نتیجه در ایران اگر خود مربیان در این زمینه قویتر شوند، موثرتر است.
* خودتان هم گاهی احساس کردهاید که نیاز است با کسی صحبت کنید یا به روانشناس احتیاج دارید؟
نه، روحیه من اینطوری نبوده و نیست. ولی کنارم بودهاند ورزشکارانی که به این امر احتیاج داشتند، ولی وقتی فکر میکنم خودم احتیاجی به روانشناس نداشتم.
* یعنی مقطع بحرانی در زندگی ورزشیتان نداشتهاید؟
مقطع بحرانی که داشتم، ناملایمات هم زیاد دیدهام، اما همین تفاوت روحیات که میگویم، در مورد خودم هم صادق بوده است. روحیه من این شکلی بود و هست که خودم مشکلات را حل میکردم. من از جمله کسانی هستم که ناملایمات برایم یک عامل تحریککننده برای بهتر و قویتر کار کردنم است، تلاش و پشتکارم بیشتر میشود، در حالیکه برخی ورزشکاران هستند که حتما نیاز است با آنها صحبت کرد. در این چند وقت هم با تک تک بچهها، حالا کسانی بیشتر و کسانی هم کمتر و شاید هم گاهی نامحسوستر برایشان مشکلی پیش آمده و با همه آنها مجبور شدم صحبت کنم. حتی در همین المپیک لندن، اسم نبرم بهتر است اما یکی از مدالآوران، در مقطعی، شرایط روحیاش آنقدر بد بود که میگفت میخواهم به خانه بروم و نمیتوانم در اردو بمانم. مجبور شدم با او صحبت کنم تا دیدگاه منفی ذهنش دوباره مثبت شده و دل به تمرین بدهد و تمرکزش بالا برود.
* زمانی که رضازاده روی تخته میرفت، همیشه دوست داشت شما کنارش باشید، مقاطعی هم بود که این اتفاق نیفتاد و رضازاده از این گلایه کرد، انگار که شما نقش روانشناس را برای او ایفا میکردید؟
ممنونم این مثال را زدید، تعجب میکنم چرا به ذهن خودم نرسیده بود که آقای رضازاده را مثال بزنم. مثال خیلی ملموسی است برای خودم، درست میگویید، حالا که فکر میکنم میبینم آن حرف زدن با رضازاده، شاید؛ شاید که نه، قطعا همینطور بود که شما میگویید. شاید من چیز زیادی در این مورد نخوانده بودم و روانشناسی را به صورت دانشگاهی نمیدانستم اما به صورت تجربی میتوانستم به او کمک کنم. این بهترین مثال است. شاید من روانشناس ورزشی او شده بودم، کاملا خاطرم هست که گاهی رضازاده حاضر نبود پشت وزنه برود اما با 2 جمله آنچنان تهییج میشد که خیلی راحت 10 کیلو بیشتر از وزنهای که قبلا در مهارش ناتوان بود را بالای سر میبرد.
* چه میگفتید که او اینقدر با شما احساس راحتی میکردید؟
خب کاملا خاطرم نیست، یک حرف که نبود، هر بار یک چیزی میگفتم که میدانستم برای او محرک است.
* در آن دقایق حساس که وزنهبردار پشت وزنههای سنگین ایستاده، چه حرفی میتوانست رضازاده را اینطور باانگیزه کند که رکوردشکنی کند؟ حرف از معنویات بود یا چیز دیگری؟
هم حرف از مذهب و معنویات بود و هم چیزهای دیگر، همه این ها به شکلی گرهخورده با زندگی شخصی خود رضازاده بود. دوست ندارم خیلی وارد جزئیات شوم. این حرفها چیزهایی بود که بین خودمان بود. در هر مسابقه با توجه به شرایط زندگی حسین، چیزی میگفتم که باید میشنید. مثلا شرایطی را در زندگیاش تجربه میکرد که بازگو کردنش در آن شرایط سخت، برایش روحیهساز بود. این حرفها میتوانست او را تهییج کند و با اعتماد به نفس بالاتری روی تخته برود. وقتی ورزشکاری وزنهای را مهار نمیکند، این معمولا به خاطر عدم توانایی و قدرتش نیست چون این وزنه را بارها در تمرین بالای سر برده، بلکه به خاطر عدم تمرکزش است. اگر ما بتوانیم حس و حال مادرش که الان تلویزیون نگاه میکند یا مکالمه آخرین دیدارشان، یا آخرین حرفی که از او در فرودگاه شنیده را برایش تداعی کنم، این میتواند خیلی تاثیرگذار باشد.
* چون خودتان قهرمان بودید دقیقا میدانستید که چه باید بگویید.
یک چیز دیگر هم بگویم، معنی روانشناس ورزشی این نیست که برای ورزشکار یا مربی سه تا کلاس دو ساعته بگذارند و بعد بگویند در این حوزه غنی شده است، چیزی که مهم است، این است که خود مربی روانشناس باشد، چون هر لحظه باید کنار ورزشکار باشد.
* چون وزنهبرداری یک رشته سنگین و انفرادی است، به نظر میرسد ورزشکارانش بیشتر از رشتههای تیمی نیاز به مشاور و یا همان روانشناس داشته باشند.
در رشتههای انفرادی، چیزی هم که مهمتر به نظر میآید، این است که عملکرد روانشناس ورزشی به صورت لحظهای میتواند از اهمیت ویژهای برخوردار باشد. زمانی هست که بین یک وزنهای که ورزشکار خراب کرده، یک دقیقه بیشتر فرصت نیست و باید روحیهاش را بازسازی کرد. اینجاست که روانشناس بودن خود مربی اهمیت پیدا میکند و اوست که باید در کمتر از یک دقیقه تاثیرگذاریاش را نشان دهد. موضوع منفی در ذهنش را از بین برده و او را از نظر ذهنی آماده کند.
* مشخص است آدم محکمی هستید، اما آیا در دوره قهرمانیتان کسی بود که حرفهایش رویتان تاثیر داشته باشد؟
این بحثش مفصل است، به هر حال من هم یک ورزشکارم، هر چقدر که محکم باشم باز هم بعضی اشخاص، نه همه، میتوانستند روی من تاثیر داشته باشند. نمیخواهم به عقب برگردم، ضررهایی در دوره قهرمانیام از این بابت کردم، که ملموسترینش المپیک سیدنی بود که من مدال نگرفتم. به اعتقاد خودم شاید با چهار تا جمله یا رفتاری که برخی دوستان میتوانستند با من داشته باشند، با توجه به روحیاتم، میشد با حرفشان روی من تاثیر بگذارند. البته همیشه سعی میکنم به گذشته برنگردم. این را هم به خاطر مقوله روانشناسی که در موردش صحبت میکنیم، گفتم که مثالی ملموس زده باشم. روانشناسی هم معنی کاربردی اش، به اعتقاد من همان شکل برخورد مثبت و موثر با ورزشکار است، شاید آن زمان هم میشد با رفتاری بهتر، عملکرد بهتری از کوروش باقری دید.
* این سوال را از خیلیها پرسیدهام، از شما هم میپرسم. وزنهبرداری بوده که فکر کنید اگر روانشناس ورزشی کنار تیم بود، تعداد مدالهایش بیشتر میشد؟ یا کسی که در این رشته حیف شده باشد؟
به نظر من حسین رضازاده اگر درست هدایت میشد، خصوصا از 2، 3 ماه قبل از المپیک پکن، همان المپیکی که مریض بود و قند خونش بالا رفته بود، با وجود بیماریای که داشت، چون یک فرد استثنایی در ورزش ما بود، میشد مدال طلای المپیک 2008 را در گردنش دید. هرچند این را اضافه کم که او خودش الان این موضوع را قبول ندارد اما من اعتقاد دارم که میشد در کارنامه او یک مدال المپیک دیگر هم وجود داشته باشد.
* مورد ناگفته دیگری به نظرتان نمیرسد؟
قبول دارم رضازاده مریض بود، اما آنقدر قدرتمند بود که سومین طلای المپیکش را بگیرد.
* در مورد خودتان چطور؟
بحث ما روانشناسی ورزشی است که من فکر میکنم در این مورد مشکلی نداشتم که حضور روانشناس آنچنان بتواند در کارنامه ورزشیام تاثیرگذار باشد. همان المپیک به نوعی شاید میتوانست متفاوت باشد، اما اینکه تعداد مدالهایم بیشتر میشد، نه. همانطور که گفتم ما نمیتوانیم همه را یک کاسه کنیم یا به یک نگاه همه را ببینیم در حالی که رواشناس همه را به یک چشم میبیند، حداقل در ایران که اینطور است، اما یک مربی نمیتواند اینطور نگاه کند. درواقع نمیتوانیم نسخهای واحد برای همه ورزشکاران بپیچیم، همانطور که قبلتر هم اشاره کردم، ورزشکاری هست که باید نسبت به او بیتوجه باشم تا تلاش کند با بهتر شدن، توجه مرا به خود جلب کند، ورزشکاری هم هست که همین بیتوجهی کار او را تمام خواهد کرد و کاراییاش به صفر میرسد. پس لازم است کسی باشد که روحیات ورزشکار را بشناسد.