به گزارش 598 به نقل از فارس، سردار شهید «جمشید سلیمانی» در اوایل دهه 40 در روستای جلگه پلدختر در یک خانواده مذهبی و کشاورز دیده به جهان گشود؛ تحصیلات ابتدایی را در زادگاه خود و دوره راهنمایی و متوسطه را در شهرستان خرمآباد به پایان رساند.
وی در ادامه با شورای محلی روستا در کارهای خیر همکاری فعال داشت، شعر میسرود، تقوی پیشه میکرد، جمشید و برادرش حمید در هنگامه پیروزی انقلاب اسلامی در راهپیماییهای خیابانی شرکت داشت؛
وی در سال 1356 به همراه 9 نفر دیگر از استان لرستان در رشته همافری نیروی دریائی قبول و جهت گذراندن دوره آموزشی به بندر انزلی رفت، طی مدت آموزش از دانشجویان ممتاز آن دانشکده بود.
جمشید به دلیل عشق و علاقه به حضرت امام خمینی(ره) و تعهدی که به اسلام و حرکتهای انقلابی از خود نشان میداد، بارها با اساتید بیگانه دانشکده درگیر شد سپس او را از دانشکده اخراج کردند.
او سپس به خدمت سربازی رفت و در پادگان ارتش خرم آباد مشغول به خدمت شد، در این پادگان نیز شروع به پخش اعلامیه و نوارهای سخنرانی حضرت امام(ره) کرد.
با صدور دستور امام خمینی(ره) مبنی بر فرار نظامیان از پادگانها، جمشید نیز از پادگان گریخت و به صف انقلابیون پیوست.
با شروع جنگ تحمیلی این دو برادر در عملیاتهای متعددی در مناطقی از جمله بستان، هویزه، دب حردان، جفیر، شلمچه، کوشک، خرمشهر، شرهانی، میمک، طلائیه، پاسگاهزید، دارخوین، سومار، شرق بصره، دهلاویه و نوسود حماسهها آفریدند.
جمشید یکی از نیروهای بسیار قوی و فرمانده اطلاعات عملیات تیپ 57 حضرت ابوالفضل(ع) بود، در یکی از عملیاتها پای وی مجروح شد و سرانجام در 5 مهر ماه 1365 در منطقه نوسود بر اثر انفجار و اصابت ترکش در 21 سالگی به شهادت رسید.
برادرش حمید نیز که از فرماندهان عملیاتی لشکر 57 حضرت ابوالفضل(ع) لرستان بود، 3 ماه بعد در 24 دی ماه 65 در منطقه عملیاتی کربلای 5 به برادر شهیدش پیوست.
به گفته دوستان، شهید «جمشید سلیمانی» در میدان رزم پیشتاز گروه اطلاعات عملیات بود، کمتر حرف میزد و همیشه لبخند بر لب داشت؛ خاطرهای را از شب قبل از شهادت این شهید را به گفته یکی از همرزمانش در منطقه غرب کشور میخوانیم:
شهید جمشید سلیمانی، فرمانده اطلاعات عملیات لشکر 57 ابوالفضل(ع) لرستان
* راز شب قبل از شهادت فرمانده
در منطقه نوسود پاوه، به همراه جمشید برای کارهای شناسایی به یکی از محورهای عملیاتی رفته بودیم، پس از اتمام کار شناسایی به عقب برگشتیم، دیر وقت بود و هوا به شدت سرد. وقتی به سنگر رسیدیم، دیدیم که تعدادی از بچهها در سنگر کنار هم خوابیدهاند، به نحوی که جایی برای ما نبود.
جمشید چند تن از بچهها را جابهجا کرد تا جایی برای خوابیدن یک نفر مهیا کند، سپس از من خواست که در آنجا بخوابم، من هم که به شدت خسته بودم و از سرما به خود میلرزیدم، بدون اینکه فکر کنم جمشید کجا میخوابد، در همان جا خوابیدم.
وقتی برای نماز صبح از خواب بیدار شدم، ناگهان به یاد جمشید افتادم، نگران شدم، میدانستم که در اطراف ما سنگر دیگری وجود ندارد، وقتی از سنگر بیرون آمدم دیدم که جمشید بیرون سنگر خوابیده و از سرما به خود میلرزد.
بالای سرش رفتم و او را بیدار کردم، من را به خداوند قسم داد که «تا من زندهام، این موضوع را بازگو نکن» شب بعد مجدداً به اتفاق جمشید به شناسایی رفتیم که روی مین رفت و اجر اخلاص و پاکی خود را گرفت و به یاران شهید خود پیوست.
در بخشی از وصایای شهید «جمشید سلیمانی» آمده است:
* فقط به کاندیدای حزبالله رأی دهید
در هر جا و مکان و هر زمانی از انقلاب دفاع کنید، به خاطر پست و مقام حق را زیر پا نگذارید و حق را ملاک قرار دهید، زیرا که تنها حق ماندنی است و لاغیر.
در رأیگیریها چه ریاست جمهوری، چه مجلس خبرگان رهبری و چه مجلس شورای اسلامی تنها و تنها به کاندیدای حزبالله رأی دهید زیرا که پیام شهدا تنها و تنها جنگ جنگ تا پیروزی نیست بلکه این کلمه معانی مختلفی دارد و ما باید در همه جوانب با اجانب و مزدوران داخلی و خارجی بجنگیم تا حاکمیت از آن الله شود.
کفران نعمت نکنید که چون قوم موسی سرگردان خواهید شد که میدانم ملت شهیدپرورمان آن قدر آقا و بزرگوار و مؤمن هستند که ما کوچکتر از آنیم که این گونه گستاخی کرده باشیم.
قوه جاذبه و دافعه داشته باشید، تکبر و خودپسندی و خودمحوری را کنار بگذارید؛ اخلاص در عمل و عرفانی زیستن را پیشه کنید و ژست و تکبر و لباسهای ناموزون و تنگ را که شیوه غربیهاست، کنار بگذارید برای زندگی مادی آه نکشید بلکه تمام هم و غمتان برای اسلام و امام مستضعفین باشد، صبر و تقوا پیشه کنید.