اولین کار سینماییام «شهر قصه» بود که سال ۱۳۵۲
ساخته شد. داستان ورود یک فیل به شهر قصه بود و حیوانات مختلف در آن حضور
داشتند و نقش من هم نقش خر بود.
اولین بار چطور وارد دنیای بازیگری شدید؟
اتفاقی
بود ! ورودم به دنیای بازیگری کاملا اتفاقی بود. سال ۴۷ با یکی از دوستانم
که در یک تئاتر حضور داشت به تماشای آن نمایش در یک مرکز پیشاهنگی در
خیابان پامنار رفتم. پیشنهاد شد نقش کوچکی را بازی کنم و من هم قبول کردم.
در همان تئاتر یکی از بازیگران اصلی دعوایش شد و رفت و به من گفتند نقش او
را بازی کنم و این نخستین تجربه من در تئاتر بود.
قبل از آن چه کار میکردید؟
در
شرکت مرسدس بنز کار میکردم و آن زمان زبان آلمانی میخواندم. ۱۲ نفر از
جوانان فنی شرکت برای اعزام به آلمان و یک دوره آموزشی انتخاب شده بودند و
من هم بین آنها بودم. همان زمان بود که پیشنهاد تئاتر پیش آمد و من هم کارم
را رها کردم. به همین سادگی از کارم بیرون آمدم و وارد تئاتر شدم.
از این تغییر جهت پشیمان نیستید؟
این
روزها چرا. از وقتی شرایط سینما تغییر کرده است و فضای آن را نمیپسندم،
حسرت میخورم که اصلا چرا وارد آن شدم تا حالا تصمیم به کنار گذاشتن آن
بگیرم.
اولین تجربهای که جلو دوربین قرار گرفتید در چه کاری بود؟
اولین
بار که جلوی دوربین قرار گرفتم، فیلم «پایان تاریکی» به کارگردانی حسن
شیروانی بود که سال ۱۳۴۹ ساخته شد. البته در آن فیلم فقط دو پلان حضور
داشتم و خیلی تجربه سینمایی محسوب نمیشد. این تجربه یک سال بعد از نخستین
کار تئاترم اتفاق افتاد. سر ضبط همان فیلم بین پلانها بود که با اکبر
مشکینی که از بازیگران اصلی آن کار بود، همصحبت شدم و سؤالهایی درباره
بازیگری با او مطرح کردم. نظر اکبر مشکینی این بود که بهتر است بروم و در
کار تئاتر قویتر شوم. من هم از آن زمان تا سال ۵۲ همه وقتم را برای تئاتر
گذاشتم.
اولین تئاتر جدی که کار کردید و حضور پررنگ داشتید کدام کار بود؟
سال ۵۰ تئاتر آ سد کاظم را در سنگلج و تالار نمایش بازی کردیم که نخستین کار تئاتر مهم و جدی من بود.
اولین تجربه جدی کار سینمایی را در چه کاری داشتید؟
اولین
کار سینماییام «شهر قصه» بود که سال ۱۳۵۲ ساخته شد. داستان ورود یک فیل
به شهر قصه بود و حیوانات مختلف در آن حضور داشتند و نقش من هم نقش خر بود.
اگر بازیگری را کنار بگذارید، نخستین کاری که سراغش خواهید رفت چیست؟
زراعت.
درست است که دیر است ولی کار دیگری را انتخاب میکنم؛ یعنی انتخاب
کردهام. بله، میخواهم زراعت کنم. در اسفراین چندهکتار زمین گرفتهام و
دنبال مجوز چاه و این چیزها هستم. در شرایط فعلی علاقهای به کار بازیگری
ندارم. البته در کنار کار زراعت به نوشتن هم خواهم پرداخت.
چرا زراعت؟ باز هم اتفاق بود؟
بله،
این هم یک اتفاق بود. یکی از دوستانم زمینهای خوبی در اسفراین داشت و
ناگهان تصمیم گرفتم در آن زمینها مشغول زراعت شوم. واقعیتش این است که هیچ
تجربهای در این زمینه ندارم ولی مشغول مطالعهام و سعی میکنم یاد بگیرم.
امیدوارم در کار کاشت صیفیجات موفق باشم. بالاخره مردم همه نوع خوراکی
میخواهند؛ هم خوراک فرهنگی و هم سبزیجات و گوجه و خیار. من هم سعی میکنم
خوراک بدهم. چه فرقی میکند چه کاری باشد. اتفاقا حالا فکر میکنم اولویت
با دومی است.
اولین بار در چه سنی دخترتان به بازیگری علاقه نشان داد؟ واکنش شما چه بود؟
از
بچگی دوست داشت بازیگر شود ولی من منعش میکردم. از چند سال پیش او را
آزاد گذاشتم تا خودش تصمیم بگیرد. دلم نمیخواهد در هر فیلمی بازی کند یا
در تئاترهای الکی که برای خنده ساخته میشود. دخترم زمانی چند فیلم کوتاه
ساخت یا بازی کرد ولی من چندان جدی و حرفهای نگاه نکردم. خودش هم آن زمان
نگاهش حرفهای نبود ولی حالا حرفهای به تئاتر نگاه میکند.
دوست ندارید دخترتان بازیگر شود؟
مدتی
شایع شد دخترم را از کار بازیگری منع میکنم. صحنه تئاتر و سینما برای من
مقدس است. کسانی هم که در این حوزه فعالیت میکنند، برایم قداست دارند.
فضای امروز این هنر، فضای خوبی نیست ولی آدمها بد نیستند. در هر کاری
اجازه نمیدهم دخترم وارد شود ولی اگر فیلم خوب یا تئاتر خوبی باشد، دوست
دارم کار کند.