کد خبر: ۹۹۵۳۵
زمان انتشار: ۲۱:۲۰     ۲۲ آذر ۱۳۹۱
به گزارش 598 به نقل از فارس، «کسانی به خواستگاری من خواهند آمد و من از آنان استقبال خواهم کرد.» این آخرین کلماتی بود که شهیده عندلیب طقاطقه پیش از ترک خانه به قصد عملیات استشهادی به مادرش گفت.

12/4/2002 م عندلیب در حالی که به سوی هدفش می‌شتافت خانه را ترک کرد. دنیای پیرامون او شعله‌ور بود و کبوتر آن بی‌آشیان به پرواز درآمده بودند و جوی خون در خیابان‌ها جاری بود. خانه‌های مردم بر سرشان خراب می‌شد و ارتش اشغالگر در راستای طرح دیوار حایل شهرها، روستاها و اردوگاه‌های کرانه باختری را یکی پس از دیگری به ویرانه‌هایی مبدل می‌ساخت.. تانک‌ها، بلدوزرها و هواپیماهای رژیم صهیونیستی بی‌رعایت هیچ قانون بشری با اخلاقی اردوگاه جنین را تخریب می‌کردند؛ بی آن که هیچ اعتراض و یا حتی توجهی به این مسئله از سوی کشورهای منطقه یا جوامع بین‌المللی صورت گیرد.

دیدن جنایات و کشتار اشغالگران که هر نقطه از خاک فلسطین را به خون فرزندانش آغشته کرده در اراده پولادین وی خللی ایجاد نکرد و ترس و تردید در دل وی جایی نداشت. خدا به وی قلبی عطا کرده بود که به عشق ملت و وطنش می‌تپید و عزمی راسخ که نشانی از لرزش در آن دیده نمی‌شد عندلیب مانند برخی دختران تحصیلکرده که لحن صحبت کردنشان متفاوت است و فلسفه بلغور می‌کنند نبود. از دخترانی نبود که به اقتضای سن و سال خود (در آغاز جوانی) در جستجوی آخرین مدها و زیورآلات و لباس‌ها باشد و تنها به مشکلات شخصی و دغدغه‌های فردی‌اش بپردازد. او لحظه‌ای از فکر ملت و میهن خود و مشکلات آنان و جنایات اشغالگران غافل نمی‌شد.

عندلیب به حق در سادگی الگو و بی‌مانند بود. او دریایی خروشان از غم و اندوه مصیبت‌های ملتش و با مشکلات آنها همراه بود. او از کسانی که ادعای فرهنگ و فرهیختگی دارند و آزادی را در کنار گذاشتن اخلاق و دین می‌دانند، با فرهنگ‌تر و آزاده‌تر بود.

عندلیب به سن ازدواج رسیده بود و افکار و آمالی زیبا داشت. با این حال عندلیب 20 ساله، با از خودگذشتگی آرزوهایش را کنار گذاشت تا وارد دوره‌‌ای جدید شود و از زندگی جدیدی با دغدغه‌ها و سختی‌هایی متفاوت استقبال کند که در آن خواسته‌ها و احساساتش به بهترین شکل شکوفا شوند.

عندلیب طقاطقه، این دختر فلسطینی، در روستای بیت فجار در بخش بیت‌لحم به دنیا آمد، بزرگ شد. دوره ابتدایی و اوایل دوره راهنمایی را در آنجا گذراند؛ اما به دلیل تنگدستی و سختی شرایط اقتصادی و معیشتی خانواده مجبور به ترک تحصیل در سال دوم راهنمایی شد. وی مشغول به کار شد تا با خانواده‌اش برای رفع نیازهای مالی کمک کند. او هشت خواهر و برادر داشت که بزرگترین برادرش از بیماری مزمن ستون فقرات و یکی از خواهرانش از بیماری قلبی رنج می‌بردند. عندلیب از دو سال قبل از شهادتش در یکی از کارگاه‌های نساجی بیت‌لحم مشغول به کار شد و تا زمان شهادتش در این کارگاه کار می‌کرد.

شخصیت واقعی این شهید را یکی از خواهرانش که با وی رابطه نزدیکتری داشت، چنین توصیف می‌کند: «عندلیب شخصیتی قوی داشت و همه او را قبول داشتند. وی با نزدیکان و همسایه‌ها رابطه گسترده و خوبی داشت.» او می‌افزاید: «معتقدم بیشترین چیزیکه در شخصیت خواهرم تاثیر گذاشت، شهادت کودک شیرخواره «ایمان حجو» بود. من نشانه‌های تاثر شدید را در او می‌دیدم به طوری که وی شروع به دنبال کردن بخش‌های مختلف خبری در مورد کشتارهای اردوگاه جنین نمود و در حالی که جهان و به ویژه جهان غرب به خوشگذرانی مشغول بودند؛ عندلیب مصمم شد علی‌رغم سستی و غفلت اعراب به یاری فلسطینی‌ها برخیزد و آنگونه که در وصیت‌نامه‌اش آمده است... از جنایات رژیم صهیونیستی انتقام گیرد.»

شهیده عندلیب طقاطقه

به این ترتیب عجیب نبود که عندلیب به سوی هدف معینش حرکت کرد تا با خون پاک خویش، خاک مقدس فلسطین را سیراب کند و با خون خویش حماسه، شجاعت، فداکاری، عزت و مجد را رقم بزند و خونش نشانه‌باشد از آزادی و پیروزی.

روز جمعه 12 آوریل روز متفاوت بود و قدس غربی مکانی بود که می‌بایست صهیونیست‌ها را در آن به خاک مذلت بنشاند تا دیوارهای سرکش آنان فرو ریزد و بر همگان روشن شود که تمام تدابیر اقدامات امنیتی صهیونیست‌ها در برابر عملیات استشهادی فلسطینی‌ها بی‌فایده و شکست خورده است.

در قدس غربی اتفاق مهم رویداد که از آن پس به افکار همه سایه افکند. در این روز، عندلیب پیکر پاکش را در میان گروهی از صهیونیست‌ها در بازار «محنی یهودا» منفجر ساخت و چهار کشته و یکصد و چهار زخمی به جای گذاشت تا وظیفه‌اش را در برابر خداوند انجام داده باشد و بر تمامی افراد بی‌تفاوت و راحت‌طلب که خواری و ذلت را بر خود خریده‌اند و در نعمت‌ها و لذات دنیایی غوطه‌ور شده‌اند، اتمام حجت کند و این چنین بود که به فیض شهادت نائل گردید.

«عبیر» خواهر عندلیب درباره روزهای پیش از شهادت خواهرش می‌گوید: «کودکی به دنیا آوردم که در بیمارستان و در بخش کودکان ناقص بستری شد. ناگهان عندلیب اصرار کرد که باید این کودک را با خود به منزل ببریم. ما به او گفتیم کودک روز شنبه (یعنی دو روز بعد و بعد از عملیات عندلیب) مرخص می‌شود. او پاسخ داد چهارشنبه دیر است. ما نمی‌دانستیم او از چه سخن می‌گوید و روز جمعه عملیات استشهادی انجام خواهد داد. عندلیب و مادرم با وجود موانع و محاصره رفتند و کودک را آوردند در راه عندلیب به مادرم گفته بود: برویم عبیر را اذیت کنیم، چطور است به او بگوییم ارتش اسرائیل کودک را با ضربه گلوله کشت. هنگامی که به شهر رسیدند، عندلیب تلاش کرد تا سربه سر من بگذارد اما همه اینها برایم خاطراتی فراموش شدنی شده است.

عبیر می‌افزاید: «این ماجرا روز پنجشنبه بود یعنی یک روز قبل از شهادتش، عندلیب اصرار داشت کودک را از الحنین تا شهرمان خودش بغل کند» او می‌‌گوید عندلیب قبل از شهادتش به او گفته: «چرا اسم فرزندت را تغییر نمی‌دهی و عندلیب نمی‌گذاری؟ به او پاسخ دادم:‌نام ایمان زیباتر است، عندلیب به من گفت:‌ اما نام عندلیب زیباتر است.»

عبیر در آن زمان نمی‌دانست که عندلیب با او و خانواده‌اش خداحافظی می‌کند. او حال نام اسم دخترش را تغییر داده و عندلیب گذاشته تا مادر عندلیب باشد و اکنون پس از بازداشت همسرش (بعد از گذشت مدت کوتاهی از شهادت عندلیب) و محکومیت او به پنج سال حبس به اتهام مقاومت در برابر اشغالگران، نقش پدر و مادر را به تنهایی ایفا می‌کند.

شهیده عندلیب طقاطقه

خانواده عندلیب از این که دختر استشهادی‌شان برای خواهرش هدیه‌ای گذاشته شگفت‌زده شدند. آنان فهمیدند که عندلیب هدیه‌ای برای کودک نورسیده در کمدش گذاشته که عبارت بود از یک دست لباس کوچک و آیه الکرسی و یک شلوار برای خواهرش عبیر به همراه کارت تبریکی که در آن برای آن کودک آرزوی زندگی در وطنی آزاد نموده بود.

عبیر مانند دیگران به گونه‌ای سخن می‌گوید که گویا عندلیب حضور دارد یا برای کاری رفته و به زودی برمی‌گردد. وی می‌گوید: «چند روز قبل از شهادتش عندلیب از من خواست که شیرینی محلی برایش درست کنم. من نیز همان کار را کردم. برخی از مواد خام این شیرینی هنوز مانده که من آن را به عنوان خاطره تا به حال نگه داشته‌ام.»

دیگر دوستان و نزدیکان عندلیب مانند عبیر وسایل شخصی عزیز سفر کرده‌شان - عندلیب - را که یادآور عطر آن شهید است مانند عینک، پیراهن، عکس، انگشتر و ... نزد خود نگه داشته‌اند.. احمد برادر عندلیب به شرح آخرین لحظات زندگی خواهرش می‌پردازد: «عندلیب ساعت 6:30 صبح روز جمعه 12/4/2022 م از خواب بیدار شد و نماز صبح را خواند و تمامی افراد خانواده پس از بیدار ماندن شبی طولانی از شب‌های آوریل که شارون جنایتکار گسترده‌ترین عملیات را علیه ملت فلسطین انجام داده بود و در رسانه‌ها به «دیوار بازدارنده» (السور الواقی) مشهور شد در خواب بودند.

روستای ما نیز مانند دیگر روستاها و شهرها محاصره شده بود. در این شرایط عندلیب بیدار شد و چای درست کرد و به من که هنوز در رختخواب بودم داد.» احمد آن لحظه‌های خاطره‌انگیز را به گونه‌ای تعریف می‌کند که گویا همه چیز عادی است. وی می‌گوید: «عندلیب برای من چای آورد و به حیاط خانه رفت تا خود نیز یک فنجان چای بخورد و سپس برای مادرش چای درست کند و به وی خبر دهد که امروز عده‌ای برای خواستگاری او به منزلشان خواهند آمد و از مادر بخواهد از آنان به گرمی استقبال کند. او به مادرش که در مورد آنان سئوال می‌کند، اطمینان می‌دهد که آنها را می شناسد و هنگامی که آنها بیایند او خوشحال خواهد شد، چون آنها آرزوی وی را برآورده خواهند کرد. دقایقی بعد عندلیب نگاه خداحافظی به اهل خود می‌کند و به آنها می‌گوید که قصد دارد به باغ منزل برود تا کمی آرام شود.»

عندلیب به جایی رفت که آن را آرزو می‌کرد و سرنوشت او بود. او به گفته برادرش احمد، صبح از منزل خارج می‌شود. احمد در این باره چنین می‌گوید: «نبودش را احساس کردم. ظهر شد... عصر شد اما او به خانه برنگشت. ما گمان کردیم که او به دیدار یکی از خواهرانش در روستا یا منزل یکی از همسایگان و یا نزدیکان رفته. با این که روز تمام شد و او بازنگشته بود ترس به دل راه ندادیم، حتی هنگامی که خبر حمله استشهادی در قدس غربی را شنیدیم به ذهن هیچ یک از اعضای خانه نرسید که عندلیبی که استثنائا به سیاست توجهی نشان نمی‌داد ممکن است که قهرمان این عملیات استشهادی باشد، حمله‌ای که سیلی محکمی به روی شارون که شهرها و روستاها و اردوگاه‌هایمان را محاصره می‌کند و مرتکب کشتار ملت ما می‌شود، زد. مغرب سپری شد، نزدیک نیمه‌های شب شد، در این هنگام مطمئن شدیم که او به علتی غیر عادی ناپدید شده است و تاخیر کرده. نیمه شب بود که نیروهای اشغالگر منزل ما را مورد حمله قرار دادند و چند تن از اهل خانه را بازداشت کردند. آنان به ما عکس عندلیب را که با موهای شانه شده به روی زمین افتاده بود نشان دادند. مطمئن شدیم که خواهر آرام ما عندلیب که صبح با شیردلی از منزل خارج شد، و در نبود او نگران شدیم، همان کسی است که انتقام سیل خون‌های بر زمین ریخته ملت ما را از دشمن گرفته است.»

علی‌رغم به عهده گرفتن مسئولیت عملیات توسط گردان‌های شهدای الاقصی، خانواده عندلیب اصرار دارند که وی هیچ وابستگی سیاسی نداشته است. برادرش - محمد - تاکید می‌کند که خواهرش سابقه نداشت از سیاست یا سازمان‌های مقاومت فلسطین صحبت کند؛ اما وی از اشغال و جنایت اشغالگران بیزار بود. وی به این نکته اشاره می‌کند که خواهرش اکثر ساعت‌های شب پیش از شهادت را با خانواده‌اش گذرانده و با آنان با لبخندی که بر لب داشته مشغول به گفت‌وگو بوده است؛ بدون آن که هیچ نشانه‌ای از وی سر بزند که خانواده‌اش احساس کنند که به زودی آنان را ترک خواهد کرد و یا روز بعد برای عملیات استشهادی از خانه خارج خواهد شد.

واقعا جالب است تمامی جهانیان بدانند که روز یکشنبه 14/4/2002 (یعنی دو روز بعد از شهادتش) روز تولید عندلیب بوده، و این روزی است که امروزه دختران و زنان اصرار دارند با جشن و پایکوبی سپری کنند و هر ساله به هنگام نزدیک شدن آن روز پول‌های زیادی خرج می‌کنند و وسایل لازم را تدارک می‌بینند. اما عندلیب مانند دیگران منتظر جشن تولد خود ننشت؛ چرا که وی تصمیم داشت در جای دیگر و به شکل دیگر این جشن را برگزار کند. او آتش شوق انتقام‌گیری از صهیونیست‌ها را که در او شعله‌ور شده بود، در خیابان‌های قدس غربی خاموش کرد. او به جای این که شمع 20 سالگی خود را در منزل محقر پدرش خاموش کند برای جهان یک میلیون شمع روشن کرد و مادر عندلیب در این فداکاری و ایثار با دخترش همراه بود. او در تمام روز جمعه 12/4/2002 منتظر آمدن خواستگاران دخترش بود. اما این انتظار بی‌فایده بود زیرا خواستگار شهادت عندلیب را با خود برده بود. آن روز دیگرانی به این خانه آمدند که خواستگار و یا حاملان پیام‌های دوستی و صلح، نبودند، بلکه ده‌ها سرباز صهیونیست آکنده از بغض کینه و نفرت بودند و بعد از نیمه شب به منزل عندلیب هجوم آوردند و آن را تخریب کردند.

عندلیب بود و بی‌پیرایگی، اخلاق، جوانی، فداکاری و عمق وابستگی به وطن، پیوند او با این معانی اصیل و مفاهیم جاودانی او را جاودان ؟ساخته است. در حالی که چه بسا بسیاری از دختران و زنان این عصر که آنها نا آشنا و غریب هستند.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها