بررسی جشنواره فجر سال 89 نشان از آن دارد که متاسفانه جایزه بهترین ها در
بعضی قسمت ها به صورت نا حق پخش شده و یکی از فیلم هایی که به نظر از سر
دلداری و دلجویی کارگردان آن جایزه گرفته است ؛ فیلم "جرم" به کارگردانی و
نویسندگی " مسعود کیمیایی " است .
نوستالژی مسعود کیمیایی در بیش از بیست فیلمی که از پیش و پس از انقلاب
ساخته است، نشان از فضای به اصطلاح روشنفکری چپ نمای وی دارد که در قالب
تمایل به ساختن فیلم های سیاه و سفید بروز پیدا می کند .
اما حضور کیمیایی و فیلم جرم در جشنواره بیست و نهم که به عقیده خیلی از
هواداران وی چون فریدون جیرانی آن را به فال نیک باید گرفت به نظر بیشتری
می بایست باید آن را به دور باطل عقاید این فیلم ساز و کارگردان نزدیک
دانست .
فیلم " جرم" در حالی سیمرغ بهترین فیلم را به خود اختصاص داد که همچون
دیگر آثار کیمیایی مثل قیصر و گوزن ها و حکم و .... تا محاکمه در خیابان
یک اصل اساسی و غیر قابل رفع و رجوع به نام "تیزی " دارد .
از حمایت های مسعود کیمیایی از جعفر پناهی کارگردان و نویسنده ضد انقلاب
پیش از آغاز جشنواره هم می شود تشخیص داد که وی از "جرم" خود می خواهد
بهره برداری سیاسی کند و فیلم خود را درجهت انتفاع جریان شکست خورده در
انتخابات 88 به کار برد .
جالب آن که این تیزی ها و چاقوها که اکثرا برای تجاوز به نوامیس کشیده می
شود در دست اشخاصی قرار می گیرد که همیشه کمیتشان بیش از حد معمول لنگ می
زند.
قهرمان فیلم سیاه و سفید " جرم " رضا است؛ که وی را از زندان می شناسیم
آدمی که در همان یک ربع بیست دقیقه اول می بینیم که هم چاقوکش است و هم
جلاد و نوکر شخصی به نام قاسم و هم آقای قهرمان شیره کش و تزریقی است .
گرچه به نظر اکثر اهالی سینما مسعود کیمیایی به دنبال سمبل سازی از فرزندش
پولاد کیمیایی در سینمای ایران است اما رضا که نقشش را همین پولاد کیمیایی
بازی می کند با تمام ادعای ناموس دوستی اش در ملاقات با همسرش نشان می دهد
که هیچ علاقه ای به خانواده ندارد و ناموس و ناموس پرستی تنها وسیله ای
برای قهرمان کیمیایی در جهت ارضای شهوت و چاقو کشی است .
در صحنه ای از فیلم " جرم " رفعت خان – داریوش ارجمند – با رضا قهرمان
اصلی در حال معاشرت است و وی فضای بیرون را تشنج نشان می دهد و بگیر و بند
سیاسی و صحنه ای از نماز خواندن یک فرد داخل زندان و... همه و همه داد می
زند که بهانه سال 56 و 57 برای مسعود کیمیایی خوب است تا وی با بسط آن به
وقایع سال 88 آنطور که محبوب شکست خوردگان 88 است فیلم سازی کند .
در صحنه ملاقات خواهر رضا – نیکی کریمی – با وی در زندان بیننده می بیند
که خواهر بعد از چاق سلامتی و .... سریع با ژست غمبار به رضا می فهماند که
مادرشان را کشته اند و آنهم بی گناه. بی گناه کشی در دوران ظاغوت به عنوان
عرف دستگاه مستبد ستم شاهی باب بوده است اما این بسط که زدن و کشتن 88
تنها راه رسیدن آقای شال قرمز به هدفش یعنی بازخوانی اغتشاشات در راستای
شایعات مورد قبول سران فتنه سال گذشته است .البته بماند که چطور 3 ماه از
فوت مادر رضا گذشته و هیچ خبری نداده اند و با خواهر وی قصد دارد به این
زودی بر خلاف عرف سابق ازدواج کند و برای ازدواج رضا رخصت می گیرد ولی خبر
مرگ مادرشان را از وی دریغ کرده است.
قهرمان اصلی فیلم آنقدر بزرگ نمایش داده می شود که گردن کلفت های خارج از
زندان برای استخدام و آزادی وی هر کاری می کنند که بارها در فیلم نئشگی
اش اش نمایش داده شده است با کمال افتخار و سربلندی ان ها را رد می کند.
مسعود کیمایی کارگردان زیرکی است که با نماد سازی هایش سعی در تظابق زمانی
دارد و وی خفقان و بد بختی 56 و 57 را با جنجال های 88 تظابق می دهد.
قهرمان فیلم بعد از آزادی به دنبال دختری می رود که معلوم نیست در طویله
چه کار می کند و تنها از یکی دو جمله مشخص می شود که بساط فروش اسلحه
دارد. دختر در حالی خود را بوکانی – کرد – معرفی می کند که حتی ته لهجه
کردی هم ندارد و مانند بلبل تهرانی صحبت می کند و جالب آن که کیمیایی که
پیرو مکاتبی چون فرویدسیم تنها به خاطر مجوز از روابط نزدیک تر از عرف
جلوی دوربین رضا و آباجان – دختر کرد – می گذرد .
رضا قصدش از حضور در محل کسب آباجان گرفتن اسلحه است ولی مشخص نیست هدفش
کیست .1- ناصر رفیقش که از نامردی وی می نالد. 2- قاسم که به نظر قهرمان
فیلم در به دام افتادن وی در زندان مقصر است .3- شخص نامعلوم !!!
رضا مانندفیلم قیصر کیمیایی که قیصر بعد از آزادی از زندان راهی خیاطی و
بازار و حمام می شود این سکانس های ملکه شده در ذهن کیمیایی را مجداد طی
می کند تا در خیاطی تیکه های سیاسی کیمایی را حواله انقلاب کند و شایعات
88 مجددا در فیلم تکرار شود.
خیاط از پسرش می گوید که کشته شده و حتی قبرش را نشان نمی دهند به نظر شما
این سخن با شایعاتی غیر از بازنده آرای باطله هم خوانی دارد؟
رضا به محل سکونت همسر و فرزندش می رود جایی که تنها یادآور سکانس های
شیره کش خانه های فیلم گوزنهای کیمیایی است. زنی که آنقدر تریاک و سیگار
کشیده که تمام دندان هایش قهوه ای شده و این همسر قهرمان و نمونه فیلم است.
اما مواجهه رضا و قاسم خان را می توان اوج ذکاوت مسعود کیمیایی در نثار
کردن فحش های غیر مستقیم به جبهه و جنگ دانست.جایی که قاسم خان که نمودار
یک خرده بورژوای بازاری نوکیسه است حرف از حضور در جنگ می زند. در قبال 5
بار استفاده از جنگ 1 بار کلمه ظفار را به کار می برد .تنها پیش زمینه
فکری که به مخاطب حاضر در سالن القاء می شود آنکه انگار قاسم خان در 8 سال
دفاع مقدس بوده است و الان مسئول تمام کثافت کاری های تهران و ایران چه
سیاسی چه اقتصادی است و این در حالی که مخاطب اندک شناختی از جنگ ظفار
ندارد.
درقسمتی می بینیم که مردمی در حال فرار از نیروهای امنیتی هستند بر روی
روزنامه پای می گذارند و مانع روزنامه خوانی قهرمان شیره کش قصه "رضا" می
شوند. این سکانس به دلیل آن که روزنامه نشان داده شده قدیمی است و حوادث
سال 57 را نشان می دهد تنها قسمت است که می توان تظابق زمانی با دوران
انقلاب را به وضوح در آن دید و این خود نشان از ان دارد مردمی که در سال
57 علیه رژیم طاغوت مبارزه کردند مخالف روزنامه و روزنامه خوانی و در واقع
بسط اندیشه بوده اند.
نکته جالب آن که قهرمان تازه از زندان درآمده فیلم جرم در حالی که بارها
در زندان شنیده که بیرون شلوغ است در مقابل تجمع و فرار و گریز مردم می
پرسد "چه خبر است؟" و این هم از خصوصیات خود را به کوچه علی چپ زنی جناب
کیمیایی در فیلم های سابق و کنونی اش برای ایجاد دیالوگ است.
کیمیایی در فیلم جرم علاقه گدشته خود به نشان دادن فضای حمام را نشان می
دهد البته استاد فیلم سازی این بار از سرمایه سالاری استفاده می کند چون
حمام داخل زندان به بزن بزن کشیده می شود و نتیجه ای جزء مرگ ندارد و حمام
پایین شهر تنها مأمنی برای استعمال و مصرف مواد مخدر است و تنها حمامی که
رضا و فرزندش به راحتی در حال شست و شوی و در واقع زدودن زنگار دنیا هستند
که متعلق به هتل است که رضا با پول حاصل از کشتن یک شخص بدست آورده و برای
رفاه خانواده اش کرایه کرده است و اینجاست که کیمیایی ارزش پول در قالب هر
وسیله را نشان می دهد.
رضایی که یک تفنگ کمری همراه دارد به دنبال دوستش ناصر می رود که به همراه
وی به دنبال شکار جدیدی برود که قاسم خان برایشان مشخص کرده است.
ناصر که در جنازه کش زندگی می کند و ادعای مردانگی دارد هم به درد خماری و
نئشگی مبتلا است و در این راه حتی حاضر نیست پیرمردی را که در حال مرگ است
با نعش کش به بیمارستان برساند. جالب آن که حتی رضا قهرمان فیلم هم به ضجه
و ناله مردم بی اعتناست و اینجاست که تشویش عقاید مارکسیتی و توده گرایی و
سرمایه داری و فرد گرایی ذهنی کیمایی مشخص می شود .
متاسفانه در این قسمت از فیلم لفظی ناشایست و ناسزایی در قالب ترجیع بند
از سوی ناصر -حامد بهداد– به کار می رود که نویسنده این مطلب تنها به این
اشاره می کند که عمده حاضرین در سال با شنیدن این قالب مستهجن بی نهایت
متاسفانه شدند .
قابل ذکر است در فیلم انواع سوتی ها دیده می شود از جمله حضور پژو 206 و
کولر گازی و...ه به نظر نویسنده این مطلب بر خلاف سایرین که این امر را
گاف می دانند بیشتر آن را به همت و هدف کیمیایی جهت تداعی دوران نونی
نزدیک می داند.