کد خبر: ۹۸۳۹۱
زمان انتشار: ۱۱:۴۹     ۱۹ آذر ۱۳۹۱
اسدالله عسگراولادی رئیس اتاق بازرگانی ایران و چین عنوان کرده که سنگ قبر از چین نمی‌آید؛ سنگ تراش‌خورده از چین می‌آید.
به گزارش 598 به نقل از هفته نامه نگاه، تا 20 سال پیش، اقتصاددان‌ها روزهای سخت و دشواری را برای آینده اقتصاد چین پیش‌بینی می‌کردند. بر اساس این پیش‌بینی‌ها، حتی سیر کردن شکم بیش از یک میلیارد نفر جمعیت این کشور، راحت به‌نظر نمی‌رسید.

با این حال چین نه تنها در قرن 21 دچار این دشواری نشد، بلکه به مرور آن‌چنان توسعه یافت که به دومین اقتصاد جهان تبدیل شد. اسدالله عسگراولادی رئیس اتاق بازرگانی مشترک ایران و چین از سال‌ها پیش با مقام‌های اقتصادی این کشور مراوده دارد. به سراغ او رفتیم تا تجربه اقتصادی چین را مرور کنیم.

چین دیروز چه‌طور به چین امروز تبدیل شد؟ آیا اقتصاد این کشور، با تصادف و تقدیر به چنین جایگاهی می‌رسید؟
چین در 25 سال اخیر، تغییر ساختار اقتصادی داده است. مهم‌ترین نقطه در این تغییر، برنامه‌ریزی است. نظام حاکم بر چین، برای اقتصاد این کشور، منهای مسایل سیاسی و اجتماعی، برنامه اقتصادی درازمدت تدوین کرده و طبق همین برنامه عمل می‌کند. دولت چین با مردم این کشور با صداقت کامل گفت‌و‌گو می‌کند. صداقتی که در گفتار اقتصادی مسؤولان چینی وجود دارد، در برخی کشورهای دیگر جهان از جمله ایران کم‌تر به چشم می‌خورد. اولین قدم چینی‌ها برای توسعه، همین صداقت است.

دومین گام آن‌ها، حرکت از یک اقتصاد سوسیالیستی و تمرکزگرا به یک اقتصاد نیمه‌آزاد و نیمه کنترل شده است. اقتصاد چین نه کاملاً آزاد است و نه به‌طور کامل متمرکز دولتی. نظام اقتصادی حاکم بر چین، به مردم این کشور و دولت، اجازه یکسان برای فعالیت اقتصادی داده‌است. در چین به همان اندازه که واردات و صادرات برای بخش خصوصی آزاد است، برای دولت هم آزاد است؛ امتیازی برای دولت و شرک‌های دولتی تعریف نکرده‌اند. اقتصاد چین، مثل اقتصاد ایران نیست که بین واحدهای دولتی و «خصولتی» و واحدهای خصوصی، تبعیض وجود داشته باشد.

در کشور ایران 3 نوع بنگاه اقتصادی وجود دارد. در اقتصاد ایران، فقط بنگاه‌های دولتی یا بنگاه‌هایی که بیش از 60 درصد سهم آن در اختیار دولت است، از امتیاز ویژه برخوردار نیستند. بنگاه‌هایی با عنوان «خصولتی» وجود دارند که به ظاهر از دولت جدا شده‌اند ولی هم‌چنان از امتیاز‌های خاص برخوردارند. شرکت‌های تابع بیمه‌های اجتماعی در این گروه جای می‌گیرند.

این شرکت‌ها به ظاهر خصوصی هستند ولی چون رؤسای بیمه‌های اجتماعی را مقام‌های دولتی انتخاب می‌کنند، نفوذ دولت در این شرکت‌ها، حاکم است. در ایران، شرکت‌های گروه سوم یعنی خصوصی‌ها، جایگاه‌های کمی دارند و در تبعیض‌ها، جایگاه والاتر به شرکت‌های دولتی و خصولتی اختصاص دارد.

اگر قرار است سهمیه ارز در نظر گرفته شود، اول به دولتی‌ها و خصولتی‌ها می‌رسد و اگر ته کیسه چیزی ماند، بین خصوصی‌ها تقسیم می‌شود. در چین، این تبعیض‌ها وجود ندارد و با یک نگاه به بنگاه‌های اقتصادی نگاه می‌شود؛ همه در یک شرایط یکسان به فعالیت می‌پردازند.

سومین مسأله این است که پایه اقتصاد چین، بر صادرات محصولات تولیدی استوار است. برای این کار، تولید برای صادرات را تقویت کرده‌اند. هر بنگاه اقتصادی تولیدی که بالای 50 درصد محصولات خود را صادر کند، «صاحب امتیاز» است؛ یعنی امتیازهایی ماند زمین ارزان می‌گیرد؛ ظرف 48 ساعت خدمات آب و برق و تلفن را دریافت می‌کند. چنین بنگاهی می‌تواند تا 70 یا 80 درصد تنخواه مورد نیازش را وام بگیرد.

بهره این وام‌ها، حداقل است. برای تشریفات دریافت وام، حداکثر 3 ماه معطل می‌شوند ولی بازپرداخت آن 15 تا 20 ساله است. چنین شرایطی برای تولیدکنندگان ایران، به افسانه شباهت دارد. دولت چین با این حرکت توانسته است بنگاه‌های «تولید برای صادرات» را تقویت کند. نتیجه آن که، از 25 سال پیش که حجم صادرات‌ چین 500 میلیارد دلار بود، به 1790 میلیارد دلار رسیده است. مجموع معامله‌های خارجی این کشور نیز از مرز 3500 میلیارد دلار عبور کرده است.

چین طی 10 سال اخیر از ردیف 15 اقتصاد جهانی، هر سال یک یا دو پله بالا رفته است؛ دو سال پیش ژاپن را عقب زد، سال گذشته آلمان را پشت سرگذاشت و امسال به دومین اقتصاد جهان تبدیل شد. با توجه به حجم صادرات و واردات و تولید ناخالص ملی و رشد سالیانه آن، به زودی به اقتصاد برتر جهان تبدیل می‌شود. رشد سالیانه این کشور از 5 درصد در 15 سال گذشته به 5/9 درصد در 2 سال قبل رسید. پارسال و امسال که اقتصاد جهانی و به تبع آن، بازارهای چین دچار رکود شده‌اند، رشد اقتصادی این کشور روی مرز 7 درصد ایستاد.

نرخ بهره بانکی برای واحدهای تولیدی چین، حداکثر 7 درصد است و بدون تبعیض به همه بنگاه‌ها پرداخت می‌شود. وثیقه دریافتی بانک‌ها از کارخانه‌های تولیدی نیز، خود کارخانه است. به کارخانه‌دار نمی‌گویند برو سند بیار یا سند بساز تا مجبور شود برای تولید، یک زمین در کوه‌ها بخرد و کارشناس پیدا کند تا قیمت آن را بالا بزند. بانک‌های چین، حتی قراردادهای صادراتی را هم به عنوان سند دین قبول می‌کنند.

این 3 نکته مهم‌ترین رموز پیشرفت اقتصاد چین است البته اگر بخواهیم تمام نکاتی که آن‌ها را به موفقیت رساند را بگوییم، چند جلد کتاب می‌شود.

نیروی کار چین 8 ساعت کار جدی می‌کند ولی کارگرهای ایران که مظلوم‌ترین قشر کشور هستند و زندگی‌شان با سختی می‌گذرد، قربانی کم‌کاری برخی کارگران و اوضاع اقتصادی کشور هستند. در چین رابطه بین کارگرو کارفرما مشخص است. هیچ کدام برای هم کم نمی‌گذارند و به همدیگر دروغ نمی‌گویند. در ایران، وقتی کارمند می‌خواهد برود اتومبیل معامله کند، به کارفرما می‌گوید همسرش مریض است!

چنی برای سرمایه‌گذاری در تولید خیلی احترام قائل است. در این کشور به مسکن کارگران خیلی اهمیت می‌دهند. کسی کنار خیابان و روی مقوا نمی‌خوابد. در ایران، روابط کارگرو و کارفرما به ظاهر اسلامی است ولی در واقع اسلامی نیست. این‌جا دولت پول بیمه از کارخانه‌دار و کارگر می‌گیرد ولی چون حق پزشک و داروخانه را نمی‌دهد،‌کارگر نمی‌تواند به راحتی از خدمات،‌پزشکی ارزان استفاده کند. همین مسایل ساده و کم اهمیت باعث می‌شود که تولید در ایران دچار مشکل شود. چینی‌ها پشت چراغ قرمز، با نظم توقف می‌کنند ولی راننده ایرانی، این که اتومبیل کناری خود را به درون جوی آب هل بدهد، ‌افتخار و زرنگی می‌داند. با این خلاف‌کاری‌ها،‌ نمی‌توان یک کشور را توسعه داد.

مقررات و قوانین اقتصادی چین چه شرایطی دارد؟
مقررات صادراتی آن‌ها بسیار سهل است. فقط یک استاندارد صادراتی دارند که باید در مورد کالاهای صنعتی رعایت شود. البته یک استاندارد درجه 2 هم دارند. اگر به یک صادرکننده چینی، کالای متوسط را سفارش بدهید و ویژگی‌های آن را بگویید، چنین کالایی را عرضه می‌کنند ولی استاندارد‌های اصلی چین، بالاست. به‌ترین کیفیت را به بازارهای آمریکا و اروپا می‌فرستند؛ کیفیت متوسط را به کشورهای عربی و آسیایی صادر می‌کنند. کیفیت پایین‌تر را هم به خاورمیانه و آفریقا صادر می‌کنند.

به عنوان نمونه کفش یک دلاری را به ایران می‌فروشند. البته تاجران ایرانی چنین کفشی را می‌خرند و چینی‌ها اصراری ندارند که این کیفیت را به ما بفروشند. کفش چینی هم هست که با قیمت 1000 دلار در فروشگاه‌های میلان ایتالیا به فروش می‌رسد. در واقع کیفیت کالای چینی، به‌نظر خریدار ربط دارد.

چه‌طور شد که بازارهای مصرفی ایران، تسلیم کالاهای چینی شد؟
پس از پیروزی انقلاب و شروع جنگ تحمیلی صدام علیه ایران، کم کم در تنگنای غرب قرار گرفتیم. غربی‌ها به جای کمک به ما، به صدام کمک می‌کردند و ایران را در مضیقه قرار می‌دادند. 8 سال جنگ را به سختی طی کردیم. در همان ایام، با شرکت‌های تجاری اروپایی هم در تماس بودیم ولی آن‌ها بداخلاقی می‌کردند و اخم تحویل ما می‌داند. در مقابل این رفتارها که حتی پس از جنگ هم ادامه یافت، چینی‌ها به ما لبخند زدند و طبیعی بود که این لبخند را به آن بداخلاقی ترجیح بدهیم. چنین شرایطی باعث شد که به سمت گسترش مبادله‌های تجاری با چین حرکت کنیم. اروپایی‌ها کالاهای ساده‌ای مثل فولاد و غله را هم به ما نمی‌دادند. ولی چینی‌ها به‌راحتی با ایران معامله می‌کردند.

در جامعه این تصور هست که ایران از چین عروسک و تسبیح و سررسید وارد می‌کند، در حالی که شما از واردات فولاد و غله صحبت می‌کنید. سهم کدام یک در سبد تجاری ایران و چین بیش‌تر است؟
مجموع واردات تسبیح و عروسک و کفش و پیراهن قلابی و یک بار مصرف از چین، به 100 میلیون دلار در سال نمی‌رسد در حالی که هر سال 40 میلیارد دلار مبادله با این کشور داریم. این حرف‌ها، تبلیغ همان غربی‌هایی است که از آن‌ها جدا شده‌ایم. وقتی دکان آن‌ها بسته شده است و به سمت چین رفته‌ایم، طبیعی است که تبلیغات منفی کنند.

همین کالاهای مصرفی، از ترکیه هم وارد می‌شود، ولی رسانه‌ها دست غربی‌هاست و اجازه نمی‌دهند علیه اجناس ترکیه تبلیغ شود. همین کالاها از تایوان هم می‌آید که همسایه چین است ولی تایوان طرف‌دار غرب است. از بنگلادش هم‌چنین اجناسی می‌آید ولی همه تبلیغ‌ها علیه چین است. همین جا نماز و تسبیح، از مراکش، الجزایر، لیبی و مصر هم وارد ایران می‌شود. تولید جانماز از مصر به چین رفته است. مصر که زمانی صادرکننده بزرگ جانماز بود، جای خودش را به چینی‌هایی داده که خودشان نماز نمی‌خوانند. الان همین تسبیح‌هایی که از کربلا یا مکه می‌آید، تولید چین است. تبلیغ می‌کردند که ایرانی‌ها حتی پس از مرگ هم زیر سنگ‌قبر چینی می‌خوابند.

سنگ قبر از چین نمی‌آید؛ سنگ تراش‌خورده از چین می‌آید. سنگ خام ایران در ابعاد چند متری به چین می‌رود که اسم آن مترکوب است. وسیله تراش این سنگ در ایران وجود ندارد. چینی‌ها همین سنگ را می‌تراشند و آن‌ها را به سنگ باریک 5 میلیمتری و براق تبدیل می‌کنند و به کشورهایی مانند ایران صادر می‌کنند. البته این سنگ اگر مرغوب باشد، بهترین سنگ برای روی قبر است، چون بادوام است. اما چینی‌ها که نوشته روی این سنگ را نمی‌نویسند. همین سنگ‌تراش‌های ایرانی نزدیک بهشت زهرا یا جاهای دیگر هستند که نوشته‌هایی مانند «جنت مکان» و «خلد آشیان» را روی سنگ می‌نویسند.

سیاست‌مداران چین دراین موفقیت چه نقشی دارند؟ بارها سفرای چین را در مراکز مختلف تجاری ایران دیده‌ام که مانند بازاریاب برای محصولات چینی مشتری پیدا می‌کنند.

در همه دفاتر سیاسی چین در کشورهای مختلف جهان،‌ 2مقام اقتصادی وجود دارد. فقط وابسته بازرگانی به اقتصاد توجه ندارد؛ سفیر هم کمک اوست. سفرای چین به هیچ کشوری اعزام نمی‌شوند مگر این که زیان کشور مقصد را به خوبی بدانند. در حالی‌که ایران سفرایی را می‌فرستندکه زبان آن‌جا را نمی‌فهمند. سفیر ایران در چین نمی‌تواند یک روزنامه آن کشور را بخواند ولی سفیر چین در ایران، به خوبی فارسی صحبت می‌کند. سفیر ایران در کره، حتی الفبای زیان آن کشور را هم بلد نیست در حالی‌که سفیر کره در ایران، حتی لهجه یزدی و اصفهانی و رشتی و قزوینی را هم بلد است.

مقام‌های دیپلماتیک چین‌ها برای مطاله بازار کشورهای مقصد، به همه اطلاعات موجود در این کشورها حمله می‌کنند. البته توجه داشته باشید که سفیر چین دلال اقتصاد نیست؛ وقتی صحبت از سیاست باشد، یک سیاست‌مدار برجسته است ولی تا بحث به اقتصاد برسد، می‌بینیم که یک اقتصاددان برجسته است. سفیر چین آمده است که در این کشور کالا بفروشد برای همین هر 15 تا 20 روز به یک استان می‌رود. به‌همراه وابسته بازرگانی، با استان‌دار و مسؤولان محلی ایران صحبت می‌کند تا کالا بفروشد.

چینی‌ها در هر کشوری یک شهر چینی درست کرده‌اند. در ایران هم این شهر را در منطقه اروند تأسیس کرده‌اند. خودشان می‌خواستند این کار را در بندر انزلی انجام دهند ولی دولت ایران اجازه نداد و به سراغ اروند رفتند. با ایجاد چنین شهرهایی، نیازهای بازار کشورها را شناسایی می‌کنند و بلافاصله به فروشندگان خودشان خبر می‌دهند . فروشندگان کالاهای صنعتی در چین هم که عضو اتاق صنعت این کشور هستند، هر روز به این اطلاعات توجه می‌کنند تا فرصت‌های جدید صادراتی را کشف کنند. به‌عنوان مثال کارشناسان سفارت چین در ایران لیست ارقام وارداتی به ایران را از گمرک ما می‌گیرند و به این کشور می‌فرستند تا بازرگان‌های چینی از آن استفاده کنند.

سفیران ایران در بقیه کشورها هم باید این کار را اجام دهند که نمی‌کنند. آیا سفیر ایران در قرقیزستان بازار مصرف این کشور را به‌خوبی مطالعه می‌کند تا برای اتاق بازرگانی ایران بفرستد؟ اگر ایرانی‌ها این کار را می‌کردند می‌توانستند مثل چینی‌ها بازار دنیا را بگیرند. الان مبادله آمریکا به چین سالیانه 290 میلیارد دلار است. مبادله چین و آفریقا در سال 2011 به 170 میلیارد دلار رسید. در حالی‌که ایران فقط حدود 1 میلیارد دلار به آفریقا صادرات دارد. نقص نظام اقتصادی ایران، در سیستم حمایت از صادرات و روندهای اجرایی آن است . ای کاش سازمان توسعه تجارت ایران نیز می‌توانست مثل سازمان‌های مشابه چین عمل کند.

جمعیت میلیاردی چین چه نقشی در رسیدن به این جایگاه اقنصادی جهانی داشته است؟ نصیب اقتصادی آن‌ها از این موفقیت چیست؟
الان در چین بی‌کار پیدا نمی‌شود. حتی نیروی ارزان هم کم پیدا می‌شود. نیروهای کاری در چین، گاهی تا 3 شیفت کار می‌کنند. شیفت اول را بالاجبار کار می‌کنند ولی برای شیفت 2 و 3، اضافه کار زیادی می‌گیرند. کارفرما نیاز دارد و کارگر پیدا نمی‌کند برای همین حقوقی ساعتی را تا 50 درصد اضافه می‌کند تا بتواند از همان شیفت اولی‌ها در شیفت دوم و سوم کمک بگیرد.

حدود 30 درصد جامعه کارگری چین حقوق پایین می‌گیرند. البته در همه استان‌ها هم کارگر ارزان وجود ندارد. در استان‌های صنعتی، کارگر گران شده است. در استان‌های کشاورزی دور دست مثل مرز مغولستان در شمال یا مرز قرقیزستان و تاجیکستان در غرب، هم‌چنان نیروی ارزان پیدا می‌شود ولی در شهرهایی مانند شانگهای، گوانجو، پکن و شیان، نیروی ارزان پیدا نمی‌شود. البته حقوق در این شهرها بالاست و رفاه کارگران بالا رفته است. درصد طیف ثروت‌مند چین خیلی بالا رفته است. در خیابان‌های پکن، اتومبیل‌های 300 تا 400 هزار دلاری می‌بینید که در ایران خیلی کم است. رؤسای کارخانه‌ها با صادرات ثروت‌مند شده‌اند؛ در بورس‌های جهانی حضور پیدا کرده‌اند. اکثر کارگران چین، در گذشته با دوچرخه به محل کار می‌رفتند.

 صبح‌ها 100 میلیون دوچرخه سوار در شهرهای چین به خیابان‌ها می‌ییختند. در هر خیابان، یک مسیر ویژه دوچرخه وجود داشت که کارگران کارخانه‌ها و کارمندان دولت در آن رکاب می‌زدند. ولی دوچرخه‌ها کم کم به موتور سیکلت، ماشین‌های کوچک و سپس اتومبیل‌های معمولی تبدیل شد. الان در استان‌‌های بزرگ صنعتی هر 3 تا 4 چینی، یک اتومبیل دارند درحالی که قبل‌ترها،‌ هر 100 چینی یک ماشین داشتند. البته هنوز در بین کشاورزان و کارگران معدن‌کار در استان‌های مرزی، فقر وجود دارد ولی الان اغلب مردم شهرهای بزرگ چین،‌ صاحب مکنت و رفاه شده‌اند.

چینی‌ها همه چیز می‌خورند. مردم چین هر جنبده‌ای را می‌خورند. سوسک می‌خورند. در برخی بازارهای این کشور،‌ سوسک بو داده می‌فروشند. موش را کباب می‌کنند. در چین، سگ خیلی کم پیدا می‌شود چون اگر آن را ببینند، می‌گیرند و می‌خورند. کباب گربه را خیلی دوست دارند. تمام محصولات دریایی در چین فروش می‌رود. انواع ماهی‌ها، قورباغه‌ها و خرچنگ‌ها را می‌خورند. چون سیر کردن 1 میلیارد و 400 میلیون نفر جمعیت، کار سختی است برای همه آن‌ها که نمی‌توانند قرقاول تهیه کنند. تولید قرقاول در چین زیاد شده ولی بیش‌تر آن را صادر می‌کنند یا به رستوران ویژه اروپایی‌ها می‌فروشند؛ مقدار کمی را خودشان می‌خورند. چینی‌ها برای انواع پرنده‌های دریایی تور پهن می‌کنند تا بتوانند آن را شکار کرده و گوشت‌اش را صادر کنند.

نگاه چینی‌ها به ایرانی‌ها چگونه است؟
الان با نگاه خوب به ایرانی‌ها نگاه می‌کنند در حالی که به بعضی از عرب‌ها از جمله فلسطینی‌ها،‌ نگاه خوبی ندارند. به مردم آسیای میانه مثل قرقیزها و ازبک‌ها، ‌نگاه خوبی ندارند. ولی به ترکمن‌ها،‌ مردمان جمهوری آذربایجان و ایران احترام می‌گذارند. ایرانی‌ها در چین، احترام خاصی دارند.

چرا؟ ریشه نژادی دارد؟
نه. برای این که می‌رویم از آن‌ها خرید می‌کنیم. ما را دوست دارند چون با جیب‌های پر از پول به چین می‌رویم. ایرانی‌ها، با ویزای توریستی یا تجاری به چین می‌روند. ایران در اکثر نمایشگاه‌های چین، صاحب مقام می‌شود؛ ‌برای این که تاجران ایرانی، قراردادهای خرید بیش‌تری امضا می‌کنند.

ایرانی‌ها در چین برای کارگری نمی‌روند. در حالی که در برخی کشورهای اروپایی، ‌جوانان ایرانی که هوس اروپا دارند،‌گاهی به کارهای پست مشغول می‌شوند تا پس‌انداز کنند یا خرج تحصیل خود را تأمین کنند. ایرانی‌ها در اروپا به کارهایی مانند کارگری و پیش‌خدمتی در رستوران، ‌جارو کردن خیابان و امثال آن اشتغال پیدا کنند در حالی که در چین، ایرانی‌ها به این کارها نمی‌پردازند؛ یا برای گردش می‌روند یا خرید. ایرانی‌ها در چین، راحت پول خرج می‌کنند. در چین کمتر کسی سوار تاکسی می‌شود ولی ایرانی‌ها از مترو و اتوبوس استفاده نمی‌کنند و تاکسی سوار می‌شوند. تاکسی سوارشدن در چین، مهم است؛ چون در این کشور تا چند سال پیش دوچرخه بوده یا اتوبوس‌هایی که 50 نفر به صورت فشرده در آن سوار می‌شوند.

چند سالی است که برخی شرکت‌های امریکایی یا اروپایی،‌بخشی از خط تولید خود را چین انتقال داده‌اند تا بتوانند از ظرفیت‌های این کشور استفاده کنند. چرا ایران از این قافله عقب مانده است؟
ارزان بودن کارگر، عامل این مسأله است. البته ایرانی‌ها هم در این بازار هستند ولی کم. ایرانی‌های زیادی در چین هستند که صاحب کارخانه یا تجارت‌خانه هستند. در مناطق مختلف چین،‌ ایرانی‌های سرمایه‌گذار را می‌بینیم. ولی ایرانی‌هایی نیستند که از ایران به چین رفته باشند. ایرانی‌هایی هستند که از دیگر نقاط دنیا رفته‌اند و نمی‌خواهند خودشان را ایرانی قلمداد کنند. آن‌هاایرانی هستند و گذرنامه ایرانی دارند ولی به مردم چین می‌گویند از امریکا با اروپا آمده‌اند! تصور می‌کنند با این کار حثیت و اعتبار بیش‌تری پیدا می‌کنند.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها