بولتن
نيوز: امروزه نقش رسانهها بر کسی پوشیده نیست. انواع شبکههای
تلویزیونی و ماهوارهای، سایتهای اینترنتی و وسایل ارتباط جمعی بر مناسبات بین
مردم حاکم شدهاند و هر روز، بر نفوذ و میزان تأثیرگذاری آنها افزوده میشود. این
نقش، به سمتی میرود که نه تنها در آینده، بلکه همین امروز هم چنین رسانههایی حکم
سند و مرجع پیدا کردهاند و برای کشف حقایق اجتماعی، به آنها رجوع میشود.
به
عبارت دیگر، اگر فرزندان و نوادگان ما در دهها سال بعد تصمیم بگیرند که اطلاعاتی
در خصوص واقعیت زندگی پدران خود کسب کنند، علاوه بر رجوع به کتب تاریخی موجود، به
آثار رسانهای و فیلمهای مستند و داستانی مربوط به این سالها مراجعه کرده و به
آنها به چشم سند تاریخی نگاه میکنند. در این بین، فیلمهای سینمایی نقش ویژهای
داشته و در کشوری که از معدود تولیدکنندگان بزرگ آثار سینمایی در جهان است، این
اهمیت و نقش، بیشتر از سایر کشورهاست.
حال
یک سوال مهم در اینجا مطرح میشود و آن اینکه، رسانههای ما خصوصاً فیلمهای
سینمایی تولید شده در این سالها، چه تصویری از واقعیتهای موجود میسازند و آنها
را به عنوان سند تاریخی ثبت میکنند؟ یعنی سینمایی ایران در دههی 90، اصلاً
تمایلی به نمایش واقعیتهای اجتماعی از خود نشان میدهند؟ و اگر بله، اینکار را
چگونه انجام میدهند؟ مثلاً فتنهی 88 به عنوان مهمترین حادثهی سیاسی-اجتماعی این
سالها، چگونه در فیلمهای سینمایی ما تبدیل به یک سند تاریخی میشود؟
در
بررسی فیلمهای سینمایی ساخته شده در اینباره باید گفت که یک دسته از آنها، محصول
جریان اجتماعی کوچک اما صاحب رسانهی وابسته به فتنهگران است. محصولاتی که معلوم
است چه محتوایی دارند و از قضا، بعضی از ایشان، خوب ساخته شدهاند. اما نیروهای
حزباللهی در کجای ثبت سینمایی تاریخ فتنه قرار دارند و کیفیت تولیدات آنها چگونه
است؟ پاسخ این سوال را باید در فیلمهایی چون اخراجیها3، پایاننامه و قلادههای
طلا جستجو کرد.
در
اینجا قصد بررسی ریزبینانه و گام به گام این آثار را نداریم. تنها میخواهیم به یک
مشکل بزرگ و خطرناک در آثار تولید شده توسط نیروهای ارزشی اشاره کنیم و آن، سادهانگاری در روایت واقعیتهای مربوط به
فتنهی 88 است. اگر نگاهی به دو فیلم شاخص قلادههای طلا و پایاننامه – که آخری به
تازگی وارد شبکهی ویدیویی شده است – بیاندازیم، متوجه این سادهسازی و عادی بودن
روایتهای داستانی آنها میشویم.
با
وجود بیش از یک سال فاصله بین ساخت این دو اثر و تحقیقات پیش از تولید متفاوت
آنها، وجه تشابه فیلمهای قلادههای طلا و پایاننامه در نوع داستانشان است.
داستانی پلیسی که هر دوی آنها را در ژانر اکشن جا میدهد. یک روایت تک خطی که در
هر دوی آنها، یک گروه خرابکار توانسته جمعیت ایران را فریب دهد و هم به حزباللهی
صدمه وارد کند و هم به نیروهای فتنهگر.
بعد
از کش و قوسهای پلیسی فراوان، نهایتاً با ورود نیروهای اطلاعاتی – هرچند در هر
دوی این آثار، به وزارت اطلاعات نقدهایی وارد میشود – قائله پایان مییابد و همه
متوجه میشوند که اغتشاشات بوجود آمده، کار خرابکاران خارجی بوده که از سادگی بعضی
رجال سیاسی و مردم وابسته به آنها سوءاستفاده کردهاند تا آنها را به جان هم
انداخته و منافع خودشان را از آب گل آلود موجود بیرون بکشند.
اما
آیا واقعیت فتنهی 88 این است؟ آیا آیندگان باید تاریخ فتنهی 88 را در فیلمهای
پلیسی جستجو کنند؟ آیا ژانر پلیسی حاکم بر این فیلمها توان تحلیل اتفاقات
سیاسی-اجتماعی آن دوران را دارد؟ آیا ماجرای فتنهی 88 این بود که یک عده معدود از
خرابکاران خارجی توانستند یکی از باهوشترین ملتهای دنیا را فریب دهند و مملکت را
بهم بریزند؟ پس آنهایی که به جنبش سبز اعتقاد داشتند چه میشود؟ چرخش مواضع گروههای
مختلف اجتماعی با این سادهانگاریها چگونه تحلیل میشود؟
در
حالی که فتنهی 88 دارای پیچیدگیهای فراوانی بوده که صریحاً در کلام رهبر انقلاب
به آن اشاره شده است:«یکی دیگر از چالشها که البته این، چالش پیچیدهتری
بود چالشهای فتنهانگیزی بود که در فتنهای مثل هجدهم تیر سال 78 و فتنهی سال
88، با فاصلهی ده سال اینها در تهران راه انداختند. امیدوار بودند که بتوانند با
این فتنه، نظام را شکست بدهند. ضربه وارد کنند، اما بلعکس شد.» بیانات رهبر انقلاب
در اجتماع بزرگ مردم کرمانشاه. 20/7/1390
به
نظر میرسد نیروهای حزباللهی باید مقولهی ساخت فیلم در خصوص واقعیتهای فتنهی
88 را جدی گرفته و مانند آثار قبلی، دچار سادهانگاری نشده و پیچیدگیهای سیاسی،
امنیتی، اجتماعی، فرهنگی، روانشناسانه و بینالمللی آنرا تا حد امکان لحاظ کنند.
فتنهی 88 یک پیچ تاریخی چند ضلعیست که سادهانگاری آن، موجب عدم تحلیل آن خواهد
شد.