به گزارش 598 به نقل از سایت گل- نفت آبادان برای آبادانی ها لقمه نانی است که سر سفره می برند. نفت برای مردمان دیار «شط» و گرما نان شب است . برشی است از زندگی و قطعه ای است از پازل امیدواری هایشان به همه فرداها. نفت برای آبادانی ها بوی غرور می دهد. بوی استپ های توپ خفته کن و دریبل های کشویی و حنجره های دخیل بسته به زرد برزیلی. نفت برای آبادانی ها پدر است، فرزند است و همه روزگارشان به این تیم گره خورده.
نفت که می برد «بریم» و «بوارده» و «احمد آباد» و «تانکی ابوالحسن» و «ذوالفقاری» و همه محله های آبادان طلایی پوش می شوند. تو گویی شراره های خورشید به خواستگاری دختر زمین آمده است.باخت که باشد عزاست. همه جا تیره است. کدر است. زمخت است، مثل نگاه کردن از پشت عینک «ریبن» تقلبی!
آبادانی ها با نفت بالا و پایین بسیاری دیده اند. این بار که به لیگ برتر رسیدند به خود وعده ماندگاری ابدی داده بودند. می خواستند در این عزم ازلی ، آنها باشند و رویاهای بی غروبی که چراغ امیدواری هایشان را با« نفت» ،خوب و بی دود بسوزاند که اگر «چنین» نسوزد و «چنان» بسوزد، دودش به چشم همه می رود. از آن ماهیگیر پیری که هنوز با خاطرات «برزگری» روزها را رج می زند و تور از دریا می کشد تا پیرزنی که گوشه بازار تخم مرغ می فروشد. صنعت نفت پسوند فامیل همه آبادانی هاست و پیشوند آرزوهایی که در طالع همه شان آمده. یک فال قهوه تکثیر شده ، چیزی شبیه مردمان سرزمین قهوه.
نفت آنها اما حالا خوب نمی سوزد. نفت شان روزهای شیرینی را تجربه نمی کند. نفت شان آنی نیست که می خواستند. شاه کلید همه معماها و معادلات چند مجهولی این تیم را باید همین جا دید. همین جایی که «کاستا» گاه خداحافظی ، تک گویی درد آوری را مطرح کرد.«نفت را من نبستم.من مدافع میخواستم ولی وقتی از پرتغال به ایران برگشتم دیدم که مسئولان دروازهبان خریدهاند» این یعنی آنکه بیمار قلبی را به اتاق عمل برده و جراحی پلاستیک کرده اند. یعنی بینی اش را فرم داده اند. یعنی به جای پیوند قلب برایش یک جفت سمعک خریده اند!و نفت حالا بوی « نفت» نمی دهد. طعم گازوییل سرگیجه آوری همه را عاصی کرده. همه را!
نیم فصل که رسید توقع می رفت این زخم ها ترمیم شود. مرهم می خواستند و نبود. ونیست!انتظار به جایی بود اما در این بازار کساد نقل و انتقالات شب یلدا، کدام تیم ، سجل شاه مهره اش را مهر آزادی می کوبد تا راهی دیگر تیم ها- از جمله نفت- شود؟ خارجی ها هم که همه هنداونه دربسته اند. بدون شرط چاقو! آمدنشان یعنی چاقو بر گلوی «اسماعیل» آبادانی ها نهادن. یعنی به قربانگاه بردن نفت! کاسمیرو و صالحی و دیگر عوامل نفت این روزها چرتکه می اندازد، بالا و پایین می کنند، جدول ضرب حل می کنند، تفال به دیوان حافظ می زنند بدان امید که «این دل شوریده حالش به شود» اما نه؛ انگار این پیشانی نوشت از نوع «حک شده» است!یک حکاکی زجر آور.
این روزها کمتر بازیکنی در این آشفته بازار فوتبال ما راه آبادان را در پیش می گیرد. زیر 28ساله ها می گویند اگر برویم باید قرارداد2 و نیم ساله ببندیم و اگر تیم افتاد فصل بعد،، هم با نفت قرار داد داریم و هم سهمیه لیگ برتری هستیم!رتبه تیم در جدول آنها را مضطرب می کند.مذاکرات با همه بازیکنانی که می شد با بودنشان به «نفت» امیدوار شد روند خوبی را در پیش نگرفته است. «لک چیرا» مالزی را ترجیح داد، «زنید پور و نصاری» هوس پیکان سواری به سرشان افتاد،« محسن حمیدی» برگه آزادی از بندرعباس نگرفت،«تامینی» بازگشت به انزلی را ترجیح داد،«کعبی» سودای ماندن در پایتخت دارد،، مرغ یک پای « عماد رضا» فقط در آشیان استقلال می نشیند، «میداوودی» تهران می ماند ولو دور از استقلال، و اینگونه است که زنبیل خرید هنوز در دست آبادانی ها خالی ماده و هر چه بیشتر می گردند کمتر می یابند. «حسرت» احتمالا مشق شب همه روزهای اخیر آنها باشد. ابتدای فصل و آن گاه که می شد «صید» خوبی به تورانداخت آنها «صیادی» نکردند، حالا اما زمان تیم بستن نیست. فرجه ای است برای «رفو» کردن اشتباهات. اشتباهات اما اینجا آنقدر زیاد است که با« رفو» ترمیم نمی شود. فقط خدا رو کولت، صنعت نفت ،که در این اوضاع و احوال از بنده های خدا کمتر کاری برمی آید.