«مدنی بالطبع» بودن انسان از آن مفاهیمی است که مورد بحث بسیاری از متفکرین بوده است. از جمله خواجه نصیر الدین طوسی که تفکر اجتماعی خود را بر همین مفهوم بنا می کند. اجمالا همه پذیرفته اند که انسان در کنار دیگر انسان ها ابعاد حقیقی وجود خویش را کشف می کند. به عبارت دیگر اگر اجتماع انسانی وجود نداشت، بخش هایی از ابعاد فطری و وجودی انسان مجال رشد و ظهور نمی یافت. اما این آغاز ماجراست. آیا صرف «با دیگران بودن» یا «در جمع بودن» منظور است؟
مساله این است که دوران مدرن با اصالت دادن به «فرد» (اندیویدوآلیسم) انسان را اصالتاً از دیگران جدا می کند و از اجتماعی بودن او معنایی دیگر تولید می کند. در واقع انسان در جامعه مدرن، «در جمع» هست ولی «با جمع» نیست. اجتماع مدرن حاصل جمع جبری اتم های منفک و منعزل از هم است نه واجد یک روح واحد در هم تنیده؛ فارابی مبنای رشدیافتگی مدینه فاضله را «الفت» می داند. الفت همان در هم تنیدگی اجتماعی است که احساسات متقابل و عمیق را موجب می شود. (برخی، مفهوم همبستگی–solidarity- دورکیم را متناظر با این مفهوم می دانند.) در جامعه اسلامی بیش و پیش از آنکه عدالت اصالت داشته باشد، الفت و محبت و روابط عمیق میان فردی اصالت دارد.(برخی فلاسفه مانند آیت الله مصباح یزدی از اساس معتقدند در جامعه ی اسلامی، عدالت اصالت ندارد و وجه مطلوب و آرمانی جامعه اسلامی با الفت و محبت شکل می گیرد هرچند که در عمل ناچارید شؤون اجتماعی را بنابر عدالت ساماندهی کنید؛ یا آنگونه که شهید مطهری استدلال می کند بنابر عدل نه جود)
سینما، پارک، کارناوال ها، دنسینگ ها و… همه فضاهایی هستند تا ترس و اضطراب ناشی از تنهایی انسان مدرن را جبران کنند. تنهایی و اضطرابی که ناشی از همان اتمیزه شدن جامعه مدرن است. انسان «در جمع» قرار می گیرد تا برای لحظاتی احساس رها شدگی و پرتاب شدگی را از خود دور کند ولی به محض جدا شدن از محیط شلوغ، دوباره با هجوم اضطراب ها تنها می ماند. تلویزیون، اینترنت، موبایل و انواع دیگر رسانه های ارتباط جمعی ابزارهای ایجاد خلسه ای هستند که به این انسان تنها مجال اندیشیدن و در نتیجه مضطرب شدن را ندهند.
سرّ علاقه بشر مدرن به متروپل ها و «جهان شهر»های شلوغ و پر زرق و برق جدید هم همین است. در عین اینکه بسیاری بخوبی می دانند که در صورت فاصله گرفتن از کانون «جهان شهر»ها و رفتن به شهرها و مناطق دیگر سطح مطلوبتری از زندگی را خواهند داشت، ولی یک ترس و واهمه مرموز آنها را به طواف کانون های شلوغ و قلب تپنده پایتخت وادار می کند. غالباً دلیل قانع کننده ای برای حضور متکاثف و درهم و برهم انسان ها در پایتخت ها و جهان شهرها وجود ندارد ولی آنها ترجیح می دهند تا در کوچه ها و خیابان های تنگ و شلوغ و در آپارتمانهای بهم چسبیده و بلند روزگار را سپری کنند تا آنرا ترک کنند و به زادگاه خود یا جای دیگری بروند.
سبک زندگی اسلامی در مقابل این وضعیت روانی و روابط شکننده و سطحی، برقراری ارتباط عمیق و پایدار را توصیه می کند. تاکیداتی که در روایات بر دیدار مومنان و برقراری جلسات میان دوستان، صله ی ارحام و حقوق همسایه شده در کمتر حوزه دیگری می توان سراغ گرفت. با مرور این روایات می توان اذعان کرد که اسلام، خواهان برقراری مداوم روابط میان فردی و علقه های اجتماعی همراه با تعهدات طرفینی است. «با جمع» بودن یعنی نوعی حضور آگاهانه و معنادار و همراه مسئولیت های متقابل؛ در سبک زندگی اسلامی، در هیچ شرایطی انسان تنها رها نمی شود. تنهایی، مذموم و منکر است؛ چه از نوع تجرد، یا سفر بدون همراه، یا بی اعتنایی به اجتماع مومنین، یا ترک خویشان و ارتباط با آنها و… .
بطور مثال همین حضور معنادار است که در ارتباطات با همسایگان، «محله» را می سازد. ساکنان یک محله، فراتر از حضور در یک مختصات جغرافیایی، در یک مختصات فرهنگی و معنایی هم با هم مرتبط می شوند، نسبت به یکدیگر احساس مسؤولیت متقابل دارند، در رخدادها و حوادث، تلخ و شیرین، مشارکت می کنند و از حال همدیگر خبر می گیرند. هرچند که بشر مدرن با استهزای این احساس مسئولیت متقابل، آنرا کاریکاتور می کند و در قالب «فضولی» و به عنوان برهم زننده حریم خصوصی معرفی می کند.
با این وجود نباید کراهت «تنهایی» را با شرافت «خلوت» خلط کرد. در سبک زندگی اسلامی اتفاقاً همگان توصیه می شوند تا ساعاتی از شبانه روز را خلوت کنند. خلوت انسان مومن دیگر انباشته از اضطراب و احساس رها شدگی نیست. خلوت برای مومنین زمانی است برای حل کردن مساله های بنیادین حیات از طریق ارتباط با مبدأ حیات. دقیقاً تفاوت از اینجا ناشی می شود که هستی شناسی سکولار و ملحدانه مدرن از آنجاکه پرسش های بنیادین حیات(مانند منشاء حیات، زندگی پس از مرگ و…) را بی پاسخ می گذارد، طبعاً انسان را توصیه می کند که به آنها نیاندیشد؛ ولی چه می توان کرد که اینها پرسش های بنیادی وجودند و در تنهایی بلافاصله سر از خاک برمیدارند و به جان مان می افتند؛ پس طبعاً راه دیگر، فراموشی و خلسه است که از رهگذر هیجانِ «در جمع» بودن قابل دسترسی است، در سینماها، هایپراستارها، استادیوم ها و… .
اما «خلوت»، عالم دیگری است. در سبک زندگی اسلامی، زیبایی های اخلاقی از رجوع به فطرت و ارتباط با حقیقت حیات سرچشمه می گیرد. خلق حسن در شلوغی اجتماع، میوه تذکار در عالم خلوت انسان هاست. عالمی که با واقعی ترین مفاهیم حیات مانند مرگ ، همنشین است. درحالیکه سبک زندگی مدرن سرشاز از کراهت از یاد مرگ است، رفتن به گورستان ها را مشمئز کننده می داند و آنها را از بطن شهر به بیرون و حاشیه می راند، سبک زندگی اسلامی در همسایگی مرگ می نشیند، به عیادت محتضر تشویق می کند، رفتن به قبرستان ها و یاد اموات را ضروری می داند، به شرکت در اموری مانند غسل میت، تشییع جنازه و تدفین توصیه می کند و قبرستان ها را در قلب شهر اسلامی جا میدهد. آنچه امروز جای تامل و حتی نگرانی دارد، موانست افراطی متدینین به ابزارهایی است که هم خلوت را و هم جلوت را متفاوت می کند. از طرفی حضور اجتماعی و «در جمع» بودن را می کاهد و از طرفی به «خلوت» لطمه می زند.
بطور مثال تلفن همراه وسیله ای است برای ارتباط با دیگران در هر جا و هر زمان؛ آنروی سکه این سهولت در ارتباط، سهولت «در دسترس بودن» است. با تلفن همراه هم هیجان و گرمی روابط میان فردی حضوری کاهش می یابد و هم امکان «خلوت». جالب است که برخی شرکت های نامدار تولید کننده تلفن همراه، نصب نرم افزار پیغامگیر بر روی تلفن ها را روا نمی دانند. به نظر آنها تلفن همراه وسیله ای برای «همیشه در دسترس بودن» است. این همیشه در دسترس بودن برای رفع نگرانی های احتمالی تنهایی، گمشدگی و رها شدگی است. به تدریج اگر روزی از سر فراموشی تلفن همراهتان را با خود برندارید تا پایان روز احساس امنیت خاطرتان مخدوش می شود، یا حتی اگر مجبور باشید آنرا در وضعیت سکوت قرار دهید، هر چند دقیقه یکبار وارسی اش می کنید تا ارتباطی از شما فوت نشود… . کم کم عادت می کنید که بدون آن زندگی نکنید درحالیکه تا چندی پیش نه آنرا می شناختید و نه به وجودش احساس نیاز می کردید.
به همین ترتیب جزءجزء مدرنیته به جزءجزء سبک زندگی تان معنایی جدید و شکلی تازه می دهد. این همان ارتباط ارگانیکی است که فلاسفه میان تمدن و فرهنگ متناظر با آن برقرار می کنند.
برای جامعه ای که دغدغه سبک زندگی متناظر با مولفه های فرهنگی اش را دارد، شیوه ارتباط و استفاده از اجزاء تمدن دیگر، مساله ای اساسی است. با اندیشیدن در ذات و عارضه های اجزاء سبک زندگی غیر اسلامی، به تدریج شیوه مواجهه با آن را می آموزیم. همانطور که در اطرافمان هستند کسانیکه در متن و بطن همین عالم، خصلت و خوی فرهنگی خود را بر اجزاء تمدن وارداتی تحمیل کرده اند. وقتی دم از سبک زندگی اسلامی ایرانی می زنیم، آغاز مسیر یعنی آگاهی عمومی نسبت به این خو و خصلت ها.