سرویس نقد رسانه پایگاه 598 - 1. یکی از بزرگترین مشکلات جامعه ما این است که «تا مجبور نشویم، با مخالف خود گفتگو نمی کنیم». اگر بدانیم اهمیت گفتگو تا چه اندازه حیاتی است و اگر این مهم محقق نشود، نه تنها هیچ حرکت علمی و فرهنگی و حتی سیاسی و اقتصادی رو به جلو نخواهیم داشت، بلکه دچار انحطاط ها و انحرافات شدید فرهنگی خواهیم شد، نتیجه خواهیم گرفت که اگر فرد یا گروهی به هر طریقی و حتی با هر هزینه ای بتوانند طرفین دعواهای کلان فرهنگی را «وادار به گفتگو» کند، بزرگترین کار فرهنگی را انجام داده است. به این نکته که در یادداشت قبلی 598 طرح گردید، چند نقد وارد شده است. اولاً اینکه چرا می گوییم «به هر قیمتی»؟ آیا باز کردن باب گفتگو باید به قیمت پایین کشیدن یک فیلم و توهین به مخاطب و تحصن و بیانیه دادن باشد؟ علت طرح این انتقاد این است که اولاً این حقیقت که «ما تا مجبور نشویم، با مخالف خود گفتگو نمی کنیم» برای منتقد هنوز روشن نشده است.
تصور این است که یک عده «چماق بدست» وجود دارند که نه حرفی برای گفتن دارند، نه اهل صحبت کردن هستند و نه سینما می فهمند. اما این تصور کاملاً اشتباه است؛ اینها نه چماق بدست هستند و نه نادان؛ بلکه قشری از مردم اند که در بین آنها هم دانشجو وجود دارد، هم طلبه، هم استاد و هم افراد دیگر. اینها حرف دارند و حرفشان را هم زده اند و می زنند و بحث می کنند (نمونه اش بحث ایشان با آقای جیرانی) اما مشکل اینجاست که قدرت رسانه ای ندارند و لذا مسئولینی که فراموش کرده اند باید با کدام طرف باشند و هر طرف که رسانه ها بروند، آنها هم می روند، سعی می کنند آنها را بایکوت کرده و نادیده بگیرند و صرفاً یک گروه اخلال گر کوچک معرفی کنند. لذا مجبور می شوند به قدرتهای فرا رسانه ای متوسل شوند و این کاملاً بجاست و اعتراض طرف مقابل بسیار تعجب آور. آیا منتقدین به این تجمعات، به خود حق نمی دهند که اگر توسط قدرت رسانه ای نتوانستند فرضاً اعتراض خود در باب گرانی ها را به گوش مسئولین برسانند، دست به راهپیمایی و تجمع و تحصن بزنند؟ این انتقاد که چرا این حق فقط باید مخصوص گروه خاصی باشد، بجا و البته قابل بررسی است. قطعاً فرق است میان تجمعاتی که به اسم روشنفکری، به شیشه شکستن و شعار علیه نظام و تعطیلی مغازه ها ختم می شوند و تحصن های آرامی که به تهمت چماق بدستی، حتی یک مسئول را از دفترش بیرون نمی آورند. ولی اصل تجمع و اعتراض و بیانیه به حکومت، امری کاملاً عادی است. اگر مردم نتوانند بر حکومت اثر بگذارند، دیگر چه چیز از جمهوریت باقی می ماند؟ حال چه این مردم یک گروه کوچک باشند و چه قاطبه مردم.
همچنین باید دانست این عادت که «تا مجبور نشویم، با مخالف خود گفتگو نمی کنیم» به هیچ وجه مربوط به گروه یا تفکر خاصی نیست، بلکه معضلی عمومی است. در دوران اصلاحات که حاکمیت همراه با جریان فرهنگی سینما بود، کوچکترین وقعی از طرف سینماگران به منتقدین نهاده نمی شد. آیا مسعود فراستی امروز منتقد شده؟ و یا سالهاست می نویسد و نقد می کند، اما با اخلاق فاسد «بایکوت منتقد» مواجه می شود. همین الآن امسال مهرجویی، کیمیایی و حتی کسی مثل عطاران، به محض اینکه کمی اقبال عمومی پیدا می کنند، صدا و سیمایی را که بزرگی خود را مدیون او هستند را بایکوت می کنند و در جلسه نقد فیلم خود حاضر نمی شوند. پس این تکبر و غرور، معضلی عمومی در میان همه افراد و اقشار جامعه است و هر کس بتواند کاری کند که این مسأله شکسته شود، بزرگترین خدمت فرهنگی را کرده.
همین تجمع و حرکت انصار حزب الله بود که سبب شد در برنامه هفت باب گفتگو باز شود و همین حرکت اخیرشان بود که باعث شد انجمن صنفی تهیه کنندگان که در نوبت قبل طرف مقابل خود را آدم حساب نمی کرد، اینبار حاضر شود روبروی وزارت ارشاد با مخالفین خود به گفتگو بنشیند. اما برخی دوستان رسانه ای اعتراض می کنند که این کار می توانست با هزینه کمتری برای حزب الله رقم بخورد. اگر اینگونه است، چرا این دوستان رسانه ای تاکنون موفق به انجام آن نشدند؟ سالهاست این دوستان رسانه دارند و نتوانستند یک دهم اثری که انصار بر سینما گذاشت را بگذارند و احدی از طرف مقابل را حاضر به گفتگو کنند. دوستان فراموش کرده اند که تا پیش از این، سینماگران به هیچ وجه حاضر نبودند با امثال ما سر یک میز برای گفتگو بنشینند و وزارت ارشاد که امروز فیلمنامه می خواند و مجوز به موضوع خیانت نمی دهد، قبل از امسال برای حزب الله تره هم خرد نمی کرد! دوستان با کدام هزینه کمتر، چه اثری بر سینما گذاشتند؟
عاشقان سینما که امروز به انصار می تازند، اگر می دانستند این «باز کردن باب گفتگو» چه اثری بر پیشرفت خود سینما خواهد گذاشت، نه تنها آن را ملامت نمی کردند که حمایت هم می نمودند. آیا باب نقد و بحثی که هفت برای فراستی باز کرد، سینما را به جلو نبرد؟ بله، اگر می شد تمام باب ها بدون این هزینه ها باز گردند، خیلی عالی بود، ولی به عینه می بینیم برخی عادات و اخلاقیات بد ما جز با فشار و هزینه شکسته نمی شوند. قطعاً راهکار بلند مدت این است که عده ای بنشینند بیندیشند که چرا این معضل در جامعه ما وجود دارد. اما هیچگاه نباید به بهانه راهکار بلند مدت، از راهکارهای کوتاه مدت و آنی چشم پوشی کرد.
2. در تمام این قضایا بیشترین تقصیر بر گردن وزارت ارشاد و بعد هم صدا و سیماست. آقای شمقدری و دوستانشان گویا فراموش کرده اند قبل از آنکه سینماگر باشند، «حزب اللهی» اند و به جای آنکه با بدنه ای که خودشان از دل آن بیرون آمدند با آغوشی باز برخورد کنند، آنها را دشمن خود پنداشته و فرض را بر مقاومت در برابر ایشان و حذف کردنشان می گیرند. آیا آقای شمقدری نمی دانند که ایستادن جلوی حزب الله، سبب نابودی خود فرد می گردد؟ و از آن تأسف آورتر آنکه برخورد ایشان با طرفداران سینمای لیبرال، دقیقاً بر خلاف این است و اعتراضات آنان به ممیزی را با آغوشی باز و با لبخند می پذیرند و اعمال می کنند. ایشان می خواهند اقتدار خود را در مواجهه با حزب الله نشان دهند، اما به چه کسی؟ به آنانی که خود می دانند تا وقتی به آنها باج دهی به تو لبخند می زنند و اگر کمی با ایشان مخالفت کنی، بدترین فحش ها را نسیبت می کنند؟
وزیر ارشاد قطعاً باید پاسخگو باشد، اما نه برای مجوز دادن به یک
فیلم، بلکه برای آنکه توانایی ایجاد گفتگو بعنوان مهمترین فعالیت فرهنگی بین گروه
های مختلف را ندارد. بواقع آیا کار سختی است که به مدت یک هفته در یکی از ده ها
سالن خالی وزارت ارشاد که تنها به درد همایش های رزومه پر کن و نان آور می خورند،
جلسات چند ساعته تشکیل شود و خود آقای شمقدری در آنها حضور یابند و از تمام
منتقدین خود، چه نخبگان و چه حتی بدنه عمومی برای بحث دعوت بعمل آورند؟ و بعد از
آن اگر گروهی حاضر به گفتگو نشد و خواست تجمعی بکند، با اتمام حجت، بعنوان اخلال
گر حتی توسط نیروی انتظامی دستگیر هم بشود. حال می خواهد نیم متر هم ریش داشته
باشد! آیا واقعاً این کار سختی است؟ اگر وزیر ارشاد و یا رئیس سازمان سینمایی
توانایی «گفتگو» بعنوان اولین و ساده ترین کار فرهنگی با منتقدین خود، آن هم
منتقدین حزب اللهی خود را ندارند، قطعاً می بایست در اختیار گرفتن این مسند تجدید نظر کنند.
3. همانطورکه پیش از این بارها ذکر شده، ریشه تمام اختلافات منتقدین ارزشی با سینماگران، به مسأله قدیمی و فوق العاده مهم «قبح ریزی» باز می گردد. نویسنده در اینکه آقای جیرانی و اکثر آنانی که فیلم هایشان مورد اعتراض واقع شده، دلسوز جامعه بوده و این آثار را برای حل آن مشکلی که در فیلم مطرح می شود تولید می کنند، شکی ندارد. اما تمام مسأله اینجاست که «آیا با نشان دادن پیاپی یک گناه، ولو با آهنگ دلهره آور و نشان دادن عاقبت به شر شدن آن، می توان نقدش کرد؟» ما نمی گوییم هیچ بدی و گناهی در فیلم نشان داده نشود و یا بد نشان داده شود، بلکه باید نشست و روی این مسأله فکر و بحث و گفتگو کرد. واضح است که هدف آقای جیرانی از نمایش مشروب خواری، این است که بگوید این کار سبب نابودی زندگی ها می شود، اما سوال اینجاست که اصل نشان دادن شرب خمر به کرات، سبب عادی شدن آن و ریختن قبحش نمی شود؟
الآن به هیچ وجه قصد ورود به این بحث و قضاوت در باب آن را نداریم، فقط متذکر می شویم که ریشه تمام اختلافات به اینجا باز می گردد؛ اگر سینماگران اینکه «باید گناه را نشان داد تا نقدش کرد» را بدیهی می دانند، بسیار خب، بنشینند و در مناظره ای این مسأله بدیهی را به منتقدین خود بفهمانند. این موضوع و سوالی است که برنامه هفت و اتاق فکرهای نداشته ی سازمان سینمایی و رسانه های اسماً فرهنگی باید جلسات بحث و گفتگوی تخصصی روی آن به راه بیندازند. البته این بحث، بحثی تخصصی و «دینی – روانشناختی» است که قطعاً می بایست با حضور متخصصان و بصورت علمی (و نه ژورنالیستی) بحث شود و شاید بهرتین گزینه برای آن، شخصی چون «حجت الاسلام پناهیان» باشد که هم تحصیلات روانشناسی داشته و هم در زمینه سینما فعالیت دارد.
4. حرکت انصار قطعاً آثار و برکات فراوانی دارد، اما شائبه هایی نیز در باب آن مطرح است که در صورت عدم پاسخگویی، ضربات سنگینی به این جریان وارد خواهد نمود. اگر مسأله این جریان واقعاً اخلاق در سینماست، چرا هیچ بیانیه و تجمعی در برابر «یک خانواده محترم» که به مراتب کثیف تر از همه فیلمهای ایرانی پس از انقلاب است صورت نمی گیرد؟ آیا پخش سریال تاثریا که در آن چادر، آلت قتاله می گردد، بیانیه و تجمع ندارد؟ آیا تمسخر ماجرای ازدواج مرجع عالیقدر تشیع، مقدس اردبیلی و حتی عدم یک عذرخواهی از طرف صدا و سیما، اعتراض ندارد؟ ممنوع التصویری اکثریت نخبگان جبهه فکری انقلاب چطور؟ آیا عدم جابجایی حتی یک مدیر در صدا و سیما پس از فاجعه «یک خانواده محترم» تحصن ندارد؟ و از آنطرف، قرارداد حوزه هنری برای ساخت چند فیلم با سازنده همین اثر، یعنی «محمد آفریده» چطور هیچ عکس العملی را از طرف این جریان به همراه ندارد؟ اینها ابهاماتی است که تا جایی می توانست با بهانه «غفلت» توجیه گردد. اما آن عدم حساسیت ها و به یکباره این حساسیت های بالا، قطعاً مسئولین این جریان را با سوالاتی جدی مواجه می کند.