بُعد معرفتی: تكلیف، همیشه در محدودهی توان است
رابطهی بین حوزه و نظام اسلامی را میتوان در دو بُعد بررسی كرد. یكی بعد معرفتی است. این نكته كه «دیانت ما عین سیاست ماست»، به این معنی نیست كه اسلام بُعد سیاسی هم دارد و نسبت به مسائل سیاسی بیتفاوت نیست. نه، اصلاً اسلام به طور كل عین سیاست است. به تعبیری كه مرحوم علامهی طباطبایی با بیان دیگری میفرمایند، «الإسلامُ اجتماعیٌ فی كل شئون». مشابه این نكته را در سخنان رهبر انقلاب نیز داریم كه باید به مباحث فقهی -از طهارت تا دیات- نگاه حكومتی بشود.
بنابراین نخستین قدم آن است كه حوزه به این باور برسد كه سیاست عین دیانت و دیانت عین سیاست است و تمام مسائل اسلام و آموزههای اسلامی را باید از جنبهی حكومت دینی نگریست. این مرحلهی اول در بُعد معرفتی است.
اگر حوزه بخواهد نگاه درستی به مسائل دینی داشته باشد، باید به این باور برسد كه اجرای كامل و بهینه و دقیق تعالیم دینی وابسته به این است كه نظام دینی حاكم باشد. یعنی ما نمیتوانیم شكل ایدهآل اجرای دین را در نظر بگیریم و بگوییم دستورها و آموزههای اسلام به طول كامل و جامع اجرا میشود، اما نظام حكومتی در آن نیست. این ناشدنی است. لازمهی اجرای دین در جامعه، حكومت دینی است. بنابراین برپایی نظام دینی جزء رسالت حوزه است تا اولاً شرایط را برای تشكیل نظام دینی فراهم كند و ثانیاً در جهت باروری و حفظ و صیانت آن بكوشد.
پیامبران و ائمهی طاهرین علیهمالسلام در هر جایی كه میتوانستند و شرایط فراهم بود، اقدام به تشكیل حكومت دینی میكردند. بارها وقتی از ائمهی میپرسیدند كه چرا قیام نمیكنید؟ میفرمودند: شرایط فراهم نیست؛ یاران مخلصی كه به كمك آنها بتوانیم اینچنین نظامی را حاكم كنیم، نیست. نمیفرمودند كه وظیفهی ما نیست. از امام صادق علیهالسلام این سؤال را كردهاند و حضرت همین پاسخ را فرموده است. اگر لزومی نداشت كه حكومت دینی تشكیل شود، میفرمودند ما كه وظیفهای نداریم.
بنابراین از این بُعد هم حوزه باید به این نتیجه و به این معرفت برسد كه اجرای دین به شكل بهینه و گستردهی آن به تشكیل حكومت دینی و حفظ و بقای آن وابسته است.
نكتهی دیگر آن است كه آنچه میتواند دین را به نحو مطلوب محقق كند، این نیست كه حاكمی مسلمان در جامعهی اسلامی وجود داشته باشد، بلكه حاكمیت اسلامی لازم است. یعنی ممكن است كسانی گمان كنند همین كافی است كه یك فرد مسلمان حكومت را به دست بگیرد و این اسلامی است! نه، این اسلامی نمیشود كه صرفاً یك مسلمان حكومت را به دست بگیرد. اگر اسلام حاكم شد، طبعاً حاكم آن هم تنها یك مسلمان نیست، بلكه مسلمان ویژگیهای خاصی دارد؛ همان چیزی كه ما در شرایط رهبری لازم میدانیم. سلسلهمراتب آن هم همینطور است و باید طبق موازین باشد و قوانین آن هم باید طبق موازین باشد. برخی علمای گذشته به بعضی از حاكمان إذن میدادند و میگفتند كه شما حكومت كنید. لذا تلقی بعضیها این است كه اسلام همین را میخواهد و لازم نیست ولیّفقیه حكومت را به دست بگیرد. در حالی كه این تلقی صحیح نیست.
آن رفتار و شرایط به گونهای بوده كه یا علما آن توان را در خود نمیدیدند، یا اینكه شرایط اجتماعی را فراهم نمیدیدند كه خودشان زمام امور را به دست بگیرند. در همین جریان انقلاب اسلامی هم برخی بزرگان و مراجع میگفتند تنها امام است كه میتواند اینچنین انقلابی ایجاد كند و اینچنین حكومتی را شكل دهد و اداره كند. تكلیف همیشه در محدودهی توان است. بنابراین در شرایطی كه وجود داشته، تشخیص آنها این بوده است و چون شرایط فراهم نبوده، تكلیف هم به دوش آنها نبوده است.
بُعد عاطفی؛ تنها ایجاد «ارتباط فكری» كافی نیست
دومین بُعد از رابطهی بین حوزه و نظام اسلامی، بُعد عاطفی آن است؛ اینكه حوزه در برابر تشكیل حكومت اسلامی بر مبنای ولایت فقیه احساس مسئولیت میكند و نگران نظام اسلامی است؛ چه به لحاظ تشكیل و چه به لحاظ حفظ و نگهبانی و چه به لحاظ تقویت و دفاع از آن. به این معنی، تنها ایجاد «ارتباط فكری» كافی و مطلوب نیست.
مطلوب این است كه حوزه یك نظام مستقل داشته باشد و از استقلال در دو بُعد برخوردار باشد: یكی اینكه حوزه به لحاظ سازمانی، نهادی از نهادهای حكومت نباشد. بُعد دیگر استقلال حوزه از حكومت هم به لحاظ مالی است. یعنی معیشت حوزویان نباید وابسته به حكومت باشد.
اگر با نگاه الهی به نظام نگاه كنیم، این یك امر مقدس میشود، پس روحانیت و حوزه هم باید نوعی عشق و علاقهی ویژه به این نظام داشته باشد. چگونه انسان نسبت به فرزند خودش عشق و علاقه دارد؟ رهبر انقلاب فرمودند: این نظام مولود حوزه است و حضرت امام كه یك مرجع بودند، این حركت را شروع كردند و به نتیجه رساندند. اگر چنین حساسیتی باشد، حوزه به منزلهی یك دیدهبان به نظام اسلامی نگاه میكند و در این صورت، شكل مطلوب رابطه و تعامل را ایجاد میكند، اما اگر آن معرفت و عشق و تعلق خاطر وجود نداشته باشد، آن رابطهی مطلوب در مقام عمل شكل نمیگیرد.
اگر مبنای فكری و انگیزش عاطفی باشد، آن وقت حوزه در برابر نظام و در تعامل با نظام، پشتیبان نظام است و پاسخگوی نیازهایی است كه از عهدهاش برمیآید. به دلیل اینكه نظام اسلامی برگرفته از اسلام و مبتنی بر اسلام است، پس طبعاً باید تمام امورش بر طبق موازین دینی و اسلامی باشد. متولی بیان و نظریهپردازی دینی در حوزه هم روحانیت است. پس حوزه باید به لحاظ مسائل فكری پشتیبان نظام باشد. به تعبیر دیگر، حوزه باید عقبهی تئوریك نظام باشد. همچنین باید در برابر هجمههایی كه علیه نظام شكل میگیرد، مدافع نظام باشد؛ چه هجوم به مبانی یا ساختار یا كارآمدی نظام و چه در ابعاد دیگر. همچنان كه روحانیت، هم در صحنههای انقلاب و هم پس از پیروزی انقلاب كه ضد انقلاب فعال بود، حضور داشتند و همچنین در جنگ تحمیلی.
علاوه بر این، حوزه باید در مقام عمل، كادرسازی كند برای انقلاب و نظام. بیشك نظام نیازمند به نیروهایی است كه به لحاظ فكری و تعهد، تربیت شده باشند. اگر ما در نظام قوهی قضائیه داریم و قاضی میخواهیم، وظیفهی حوزه است كه برای آن تربیت نیرو كند. اگر در مقابله با تهاجم فرهنگی نیاز به نیروی فعال در عرصهی جنگ نرم داریم، باید حوزه در این بُعد تخصصی فعال شود.
همچنین تبیین مبانی نظام و ارزشها و مشروعیت و كارآمدی آن از وظایف روحانیت است، چون فرض بر این است كه این نظام متولی اجرای دین است و هرقدر كه این نظام تقویت شود و مردم پشتیبان آن باشند، دین بهتر اجرا میشود.
نكتهی بعد اینكه اگر نظام به روحانی یا مجتهد در فلان جایگاه نیاز داشت، در حوزه باید این آمادگی وجود داشته باشد. یعنی فقط كافی نیست كه روحانیت كناری بنشیند و معتقد به نظام و دلسوز هم باشد و نگران نظام هم باشد، بلكه در صورت نیاز خودش هم به میدان بیاید. همچنان كه شخصیتهایی مثل مرحوم شهید قدوسی كه مسئول مدرسهی حقانی بود و نیرو تربیت میكرد، آمد و دادستانی را بر عهده گرفت. یا حضرت آیتالله صافی گلپایگانی با اینكه همان موقع شخصیت بالای علمی داشتند، آمدند و دبیر شورای نگهبان شدند. این وظیفهی حوزه است كه هرجا نظام احساس نیاز كرد، حضور پیدا كند.
نكتهی دیگر، اعلام مواضع نسبت به مسائل حساسی است كه برای نظام پیش میآید. یعنی خود اعلام موضع روحانیت نوعی تقویت نظام و نوعی مبارزه با دشمنان است. اینكه یك شخصیت بزرگی یك بیانیه یا اطلاعیهای بدهد، یك حركت اطلاعرسانی نسبت به نظام كند، در دفاع از تهاجم به نظام قابل توجه است.
استقلال حوزه و نسبت آن با نظام
در دیگر كشورها و مذاهب دینی، نوع ارتباط نهادهای دینی با نظامها به شكلهای مختلف وجود دارد. مثلاً در محیطهای اهل سنت، نهاد روحانیت كاملاً وابسته به دستگاه حكومتی است و حكومت است كه مناصب آنها را تعیین میكند. برخی جاها هم قائل به بیتفاوتی با نظام هستند. در دنیای مسیحیت حداقل ظاهراً و بهصورت نظری اینگونه نشان میدهند، اما هیچكدام از این الگوها مطلوب نظام اسلامی و نیز مناسب و سازگار با شأن و مقام حوزه و رسالت آن نیست.
دومین بُعد از رابطهی بین حوزه و نظام اسلامی، بُعد عاطفی آن است؛ اینكه حوزه در برابر تشكیل حكومت اسلامی بر مبنای ولایت فقیه احساس مسئولیت میكند و نگران نظام اسلامی است؛ چه به لحاظ تشكیل و چه به لحاظ حفظ و نگهبانی و چه به لحاظ تقویت و دفاع از آن. به این معنی، تنها ایجاد «ارتباط فكری» كافی و مطلوب نیست.
مطلوب این است كه حوزه یك نظام مستقل داشته باشد و از استقلال در دو بُعد برخوردار باشد: یكی اینكه حوزه به لحاظ سازمانی، نهادی از نهادهای حكومت نباشد. البته نه به این معنی كه در اهداف با حكومت همسو و همفكر نباشد، ولی یك نهاد از نهادهای حكومت نیست. حوزه باید مستقل باشد و با استقلال خود بهترین پشتیبان نظام باشد. بُعد دیگر استقلال حوزه از حكومت هم به لحاظ مالی است. یعنی معیشت حوزویان نباید وابسته به حكومت باشد. اگر این وابستگی باشد، این مخاطره هم هست كه یك جایی به دلیل همین وابستگی از رسالت خود كوتاه بیاید. از گذشته، طلاب شهریهی خود را از طریق ویژهای دریافت میكردند، همین شیوهی سنتی، شیوهی مطلوب تأمین معیشت طلاب است.
وابستهبودن معیشت روحانیت به دستگاه دولتی مطلوب نیست، اما رابطهی همسویی یا پشتیبانی هیچ منعی ندارد. حتی استفاده از امكاناتی كه نظام در اختیار دارد، به شرطی كه این استفاده منتهی به وابستگی مالی نشود، اشكالی ندارد. مثلاً چه اشكالی دارد كه دولت اسلامی مدارس علمیه بسازد؟ دولت اسلامی باید بخشی از بودجهی خود را در كارهای فرهنگی مصرف كند و چه چیزی بهتر از ترویج دین؟ البته كرامت و تقدس حوزه باید محفوظ بماند. اگر این باشد، آن وقت حوزه كاملاً استقلال خود را دارد و هیچگاه از رسالتهای خود كوتاه نخواهد آمد و در عین حال بر اساس آموزههای دینی خود را مكلف میداند كه همراه و پشتیبان نظام باشد و اساساً كار نظام را كار خود بداند و كار خود را كار نظام بداند.
از آن سو نیز حفظ حرمت و قداست حوزه اهمیت مییابد. به هر حال وقتی ما گفتیم نظام مقدس است، قطعاً حوزه هم قداست خود را دارد. نظام اسلامی باید یك نگاه محترمانه و باقداست به حوزه داشته باشد. این موجب میشود آن احساس تعلق حوزه به نظام، متقابلاً به نظام هم منتقل شود و نظام هم چنین احساس تعلقی به حوزه داشته باشد. آن وقت است كه نظام هم مشكلات حوزه را مشكلات خود میبیند و درصدد رفع آن برمیآید و در راستای كارآمدی نظام از آن بهرهبرداری بیشتری میكند.