598 به نقل از رجانیوز؛ فيلمهايي
كه اين روزها در سينماهاي كشور اكران ميشوند، در كشاكش ماجراهاي
دنبالهدار فيلم ضد ايراني «يك خانوادهي محترم» و نيز اعتراضات به اكران
فيلم خيانتزدهي «من مادر هستم» به كارگرداني «فريدون جيراني»، خيلي فرصت
نقد و بررسي در رسانهها را نيافتهاند؛ به ويژه آنكه در يك ماههي اخير،
تعداد فيلمهايي كه اكران شدهاند، بسيار بالا بوده و هر كدام هم در
سالنهاي محدودي به روي پرده رفتهاند. «آينههاي روبرو» -نخستين تجربهي
كارگرداني «نگار آذربايجاني»- از جملهي همين فيلمهاي كمتر ديده شده است.
«آينههاي روبرو» يكي از نخستين
فيلمهاي سينماي ايران است كه از منظري كاملاً انساني به موضوع زندگي و
مشكلات شخصيتهاي «ترنسكشوال» يا «دوجنسيتي» در ايران ميپردازد. آن هم در
شرايطي كه در بسياري از فيلمهاي ايراني، از كاراكترهاي دوجنسه فقط براي
خنداندن مخاطب و ايجاد موقعيتهاي كميك در حاشيهي فيلم استفاده ميشود كه
ردپاي چنين موردي را به راحتي ميتوان در فيلمهايي چون «آتشبس» (تهمينه
ميلاني)، «قاعدهي بازي» (احمدرضا معتمدي) و از همه بيشتر در «اسب حيوان
نجيبي است» (عبدالرضا كاهاني) جستجو كرد.
البته معدود فيلمهايي هم در اين سالها
بودهاند كه نه از حيث كمدي كه در رويكردي جدي، از چنين شخصيتهايي در طول
داستان استفاده كردهاند. فيلم «طوقي» (1349- «علي حاتمي») يكي از نخستين
فيلمهاي ايراني است كه در آن –هر چند خيلي كوتاه- از منظري غيركمدي به يك
شخصيت دوجنسيتي پرداخته شد. بعدها و با فاصلهي زيادي در «جايي ديگر» (1381
– «مهدي كرمپور») بار ديگر در قالب كاراكتر «اورنگ» با بازي «ماني
كسرائيان»، مشكلات و تفكرات يك شخصيت ترنسسكشوال روي پرده مورد بررسي قرار
گرفت.
اما «آينههاي روبرو» در بين تمام
فيلمهايي كه به آنها پرداخته شد، از بسياري جهات استثناست. نخست آنكه اين
فيلم، تنها تجربهي سينماي ايران است كه در آن دغدغهها و مشكلات اين گروه
از شهروندان به موضوع اصلي – و نه يكي از چند موضوع حاشيهاي فيلم- تبديل
شده است. دوم آنكه نوع برخورد فيلم با اين شخصيتها به شدت محترمانه و
انساني است و به هيچ وجه از آنها در جهت ايجاد خنده و توليد موقعيتهاي
مبتذل كميك استفاده نشده است.
اما سومين و مهمترين ويژگي «آينههاي
روبرو»، اين است كه فيلم با آنكه به يك موضوع حساس و مورد علاقهي
اپوزوسيون حقوق بشرزده در اين سالها ميپردازد، اما هيچگاه به اين قشر
باج نميدهد و براي كسب جوايز رنگين جشنوارهها، حاضر نميشود چه در فرم و
چه در محتوا به حقيقت خيانت كند.
«آينههاي ربرو» ميتوانست درست مثل
بسياري از آثار سينماي روشنفكري، در يك فضاي تيره و تار از حيث نورپردازي و
مملو از اتفاقات و تصاوير چرك و با محوريت شخصيتهاي پوچگرا و بياعتقاد
به همه چيز ساخته شود. چرا كه تجربهي اين چند سال اخير نشان داده است كه
موضوع «ترنسكشوالها» براي بسياري از رسانهها غربي و روشنفكران داخلي
مرعوب اين رسانهها، حكم برگ برندهاي براي اثبات ادعاهاي حقوق بشري آنها
عليه جمهوري اسلامي را دارد. اما نخستين ساختهي «نگار آذربايجاني» كاملاً
آگاهانه از چنين فضاهاي پوچ و روشنكفرانهاي ميگريزد و در اين راه موفق هم
ميشود.
فيلم پيكان تيز انتقاداتش را به سوي
فرهنگ غلطي نشانه ميگيرد كه هنوز نتوانسته است پديدهي ترنسكشواليسم را به
عنوان يك اختلال جنسيتي بپذيرد كه نماد چنين تفكري در فيلم، پدر «آدينه»
-دختر دو جنسيتي فيلم- است. او دوست دارد كه دخترش را در لباس عروس ببيند و
هيچ توجهي به تفاوت دخترش با دختران ديگر ندارد و در اين ميان، زندگي
«آدينه» است كه در اثر خودخواهي پدرش در آستانهي نابودي قرار ميگيرد و
موجب فرار او از خانه ميشود.
«آينههاي روبرو» موفق ميشود در اثناي
چنين داستاني و به خصوص با ايجاد تضاد بين پرسوناژ «رعنا» -زن كاملاً مذهبي
و سنتي فيلم- با «آدينه»، به جهان ذهني يك شخصي دوجنسيتي نزديك شود و
مخاطب را به همذاتپنداري با او وادارد. چنانكه ترس«رعنا» از تأثيرپذيري
دختر كوچكش از موقعيت ويژهي «آدينه» و نيز شرايط سنتي محل زندگي «رعنا»،
كاملاً موقعيت مناسبي را فراهم ميآورد تا ما با چالشهاي زندگي يك كاراكتر
ترنس آشنا شويم.
جالب آنكه در اين ميان، موقعيتهاي خيلي
مناسبي وجود دارد تا فيلم به تبع نحلههاي روشنفكري و جشنوارهپسند، تصوير
زشت و چرك هميشگي خودش را از جامعه را ارائه كند، اما «آينههاي روبرو»
ضمن پرهيز از خودسانسوري، از چنين آفتي هم در امان ميماند و اين مسئلهاي
است كه در سينماي اجتماعي چند سال اخير، كمتر حاصل شده است. به طور مثال
سكانسهاي مسافركشي رعنا و مواجههي او با اقشار مختلف، ميتوانست خيلي
تيرهتر از آنچه باشد كه اكنون بر پرده ميبينيم. اما فيلمساز كه سعي كرده
عنصر اميد را در فيلمش تزريق كند، در كنار نشان دادن مشكلات جامعه و نه
ارائهي يك تصوير سرخوشانه از آن، روي داستان فيلمش تمركز كرده است و براي
پسند اين و آن، از خط اصلي داستان خود خارج نشده و به ورطهي پراكنده گويي
روشنفكرانه نيافتاده است.
اين يكنواختي در روايت داستان، يكي از
مهمترين برگ برندههاي «آينههاي روبرو» است. فيلم تلاش نميكند كه آينهي
تمامنمايي از همهي مشكلات جامعه باشد و براي نشان دادن آنها شعار دهد؛
بلكه بر موضوع اصلي خود متمركز ميشود و از سوژههايي چون «زنان
بيسرپرست»، «مشكلات يك زن شاغل»، «نگاههاي سنتي غلط» و ... به اندازه
بهره ميگيرد؛ بيآنكه از خط اصلي خود خارج شود و پرگويي كند.
در كنار پرداخت سالم فيلم، توجه
سازندگان به عنصر مذهب هم قابل توجه و در خور تحسين است. تا جايي كه
ميتوان «رعنا» را يكي از باورپذيرترين پرسوناژهاي مذهبي سينماي ايران در
چند سال اخير دانست. شك و ترديد او در چگونگي برخورد با «آدينه»، با توجه
به صبغهي سنتي، اجتماعي و مذهبياش، از او كاراكتري باورپذير، چند بعدي و
دوستداشتني خلق كردهاست. البته نبايد از ياد برد كه بازي خوب «غزل شاكري»
-كه در كودكي در فيلم به يادماندني «گلنار» نقش نخست را ايفا كرده بود- به
باورپذير بودن شخصيت «رعنا» كمك زيادي كرده است.
البته در كنار همهي اين محاسن، فيلم
مانند تمام فيلمهاي اول يك كارگردان، دچار اشكالاتي هم هست كه از ان جمله
ميتوان به توسل بيش از حد فيلمساز به كلوزاپ براي انتقال احساسات
شخصيتها و نيز بازي بسيار ضعيف «نيما شاهرخشاهي» و «همايون ارشادي» اشاره
نمود. ضمن اينكه سكانس طولاني رويارويي «رعنا» با پدر «آدينه» گل درشت،
شعاري و تصنعي از كار درآمده است.
به هر حال«آينههاي روبرو» در عين
پرداختن به يك معضل اجتماعي، فيلم منصفي است و به درستي از عدهي پرداخت يك
موضوع حساس برميآيد. موضوع حساسي كه كشورمان به واسطهي فتواي تاريخي
حضرت امام خميني (ره) در سال 1365 با آن به صورت كاملاً علمي برخورد كرده
است و خوشبختانه فيلمساز نيز از اشاره به آن در فيلمش ابايي ندارد. در اين
ميان، نبايد از نقش «فرشته طائرپور» -تهيهكنندهي خوش فكر سينماي كودك
ايران- در توليد اين فيلم هم گذشت. تهيهكنندهاي كه پيش از اين هم در
فيلمهايي چون «وقتي همه خواب بودند»، موفق به خلق يك اثر ديني نسبتاً قابل
قبول شده بود. حالا با چنين توصيفاتي بايد منتظر ماند و ديد كه «نگار
آذربايجاني» ميتواند در اثر دومش، مولفههاي موفقيتش در «آينههاي روبرو»
را تكرار كند يا خير؟