به گزارش 598 به نقل از فارس، مرکز تحقیقات امنیت قومی اسرائیل در پژوهشی به قلم «امیلی لانداو»، مدیر برنامه «کنترل تسلیحات نظامی» این مرکز به بررسی عرصه بین المللی در قبال برنامه هستهای ایران میپردازد و تاکید میکند، با اینکه جامعه بین المللی فشارها و تحریمهای بسیاری را علیه ایران جهت متوقف کردن برنامه هستهایش اعمال میکند، اما باید پذیرفت که برای متوقف کردن برنامه هستهای ایران تاکنون در عرصه بین الملل استراتژی خاصی مشاهده نشده است.
لانداو در این ارتباط مینویسد: اگرچه مهمترین رویداد جهانی طی سال 2011 تغییر و تحولات جاری در جهان عرب یا به اصطلاح بهار عربی بوده، اما باید اذعان کرد که برنامه هستهای ایران و نحوه تعامل جامعه بین المللی با این قضیه همچنان مهمترین موضوعی بود که نگاهها را به خود جلب کرده بود.
در این بین اگرچه تلاشهایی از سال 2009 میلادی تاکنون صورت گرفته تا ایران را از اجرای برنامه هستهایش باز دارد، اما باید گفت که هیچ یک از این تلاشها تاکنون با موفقیت همراه نبوده است.
شاید مهمترین دلیل عدم موفقیت تلاشهای بین المللی در بازداشتن ایران از ادامه برنامه هستهایش از همان ابتدا عدم تمایل «باراک اوباما»، رئیس جمهوری آمریکا در استفاده از گزینه نظامی علیه ایران باشد و همین موضوع موجب شد تا آمریکا تمایلی برای بسیج جامعه بین المللی جهت تحت فشار گذاشتن جدی ایران نداشته باشد.
در تمام طول این سالها تنها شاهد آوردن فشارهایی به شکل تحریمهای اقتصادی و حملات سایبری بر ایران جهت قانع کردن این کشور به توقف برنامه هستهایش بودیم.
عدم توجه ایران به تحریمها و مجازاتهای اقتصادی موجب شد تا جامعه بین المللی در اندیشه مقابله جدیتر با برنامه هستهای ایران باشد و رهاورد این جدیت تشدید مجازاتها و تحریمها علیه این کشور برای بازداشتن آن از ادامه برنامه هستهایش بود.
این درحالی است که در تمام این مدت جامعه بین المللی توافق نظر و اجماعی بر اعمال تحریمها و مجازاتهای اقتصادی و میزان سودمندی آنها نداشت، این موضوع موجب شد تا برخی کشورها و طرفهای مخالف با دستیابی ایران به قدرت هستهای بدون هماهنگی در عرصه بین المللی و به صورتی یک جانبه و یک طرفه دست به اقداماتی جهت بازداشتن ایران از ادامه برنامه هستهایش بزنند که در این ارتباط شاهد انجام حملاتی الکترونیکی به رایانهها و سیستمهای مرکزی مراکز و تاسیسات هستهای ایران مانند ارسال ویروس «استاکس نت» و دست زدن به عملیات ترور دانشمندان هستهای باشیم و این نکتهای است که «مائیر داگان»، رئیس سابق سرویس اطلاعات و جاسوسی اسرائیل موسوم به موساد اواخر سال 2010 و اوایل سال 2011 میلادی به آن اذعان و تاکید که این اقدامات به نظر اسرائیل راهکارهایی مناسب تعویق دستیابی ایران به قدرت هستهای است و موجب میشود تا دستیابی ایران به سلاح هستهای تا پیش از سال 2015 به تعویق بیافتد.
در این ارتباط و اوایل سال 2011 داگان تاکید کرد که عملیاتهای ترور دانشمندان هستهای ایران بهترین وسیله نه برای بازداشتن ایران از برنامه هستهایش بلکه برای تعویق دستیابی آن به قدرت هستهای است.
وی در ادامه ابراز تاسف کرده بود که چرا غرب دیدگاهی چون اسرائیل درباره ایران ندارد، در حالیکه به خوبی میداند، مجازاتها و تحریمهایی که برای آن در نظر گرفته است، به هیچ وجه کارآمد نیست و همین موجب شد تا نه تنها ایران به ادامه کار روی برنامه هستهایش ادامه دهد، بلکه در مذاکرات صورت گرفته بین غرب و ایران درباره این قضیه تهران و نه غرب ابتکار عمل را به دست گیرد.
داگان پس از آن به اظهارات یکی از تحلیلگران دولت اوباما درباره ایران اشاره میکند که گفته بود، آمریکا فشارهای خود بر ایران را از طریق اعمال مجازاتها و تحریمهای شدید و سخت افزایش داده است و این راهکار در کنار ترور دانشمندان هستهای ایرانی موجب شده تا این کشور با مشکلاتی در اجرای برنامه هستهایش مواجه شود. واشنگتن امیدوار است که با یک راهکار دیپلماتیک مانع دستیابی ایران به قدرت هستهای شود یا در این زمینه شاهد تغییر و تحولاتی در سیاستهای داخلی آن در قبال برنامه هستهایش باشیم.
داگان تاکید میکند که مشکل اساسی در برخورد با برنامه هستهای ایران در اینجا نهفته است که ما نمیدانیم، غرب و آمریکا در قبال ایران و برنامه هستهایش چه قصد و هدفی را دارد، اگر آمریکا و گروه 1+5 مصمم به حل بحران هستهای ایران از طریق گفتوگو و مذاکره است، با در این زمینه تاثیرگذارتر عمل کند و زمام گفتوگوها و مذاکرات را به دست بگیرد و تنها به امید یافتن راهحل غرب و آمریکا را به آن نمیرساند.
آنچه در این بین بیش از پیش اسرائیل را از روند مذاکرات هستهای ایران و غرب خشمگین کرده است، عدم تلاش غرب برای بهبود وضعیت خود در روند مذاکرات بود و در اینباره غرب میبایست چارچوبی برای گفتوگوها دست مییافت.
به بیان دیگر اسرائیل بر این باور است که غرب میبایست و مشخص کردن چارچوب گفتوگو که در زمان و مکان و شرایط برگزاری آن نمود پیدا میکند، قدرت خود را بر ایران تحمیل کرده و راه دستیابی به موفقیتهای دیگر را هموار میکرد.
در حالیکه روند مذاکرات نشان میدهد که این ایران و نه غرب بود که موفق شد، چارچوب مذاکرات را مشخص کند و در عمل مشاهده شد که ایران جدول زمانبندی انجام دور اول مذاکرات پس از تعویقهای مکرر را ارائه داد، همانگونه که سعی کرد، ابتکار عمل در روند مذاکرات و تعیین جدول اعمال گفتوگوها را هم در دست داشته باشد و در عمل دیدیم که بنا به خواست ایران دومین نشست گروه 1+5 در استانبول ترکیه انجام شد تا پس از آن ایران پیش شرطهای خود را برای ادامه مذاکرات ارائه دهد که از جمله این پیش شرطها پرداختن غرب به قدرت هستهای اسرائیل بود.
اگرچه این خواست ایران توسط طرف غربی رد شد، اما صرف استفاده ایران از زبان پیش شرط موجب شد تا این امر به طرف مقابل و جامعه بین المللی القا شود که این ایران است که ابتکار عمل را در دست دارد.
پس از آن شاهد انتخاب «کاترین اشتون»، کمیساریای عالی اتحادیه اروپا در راس تیم مذاکرهکننده غرب بودیم که اقدامی درست به نظر نمیآمد، چون اشتون تجربه شرکت در چنین مذاکراتی را ندارد، همانگونه که در دور اول مذاکرات نیز حضور نداشت تا از روند دقیق مذاکرات مطلع باشد، در حالیکه همه در عرصه بین المللی میدانند که ایران مذاکرهکنندهای بسیار متبحر و توانمند است که به خوبی میداند که چگونه از زمان برای پیشبرد اهدافش استفاده کند.
به همین دلیل به نظر میرسد، جامعه بین المللی باید مذاکرهکنندهای شایستهتر و توانمندتر برای رویارویی با ایران بیابد، همانگونه که عدم حضور آمریکا در مذاکرات به زیان گروه 1+5 است.
*آیا ایران توان متوقف کردن مذاکرات را دارد؟
در اینجا دو سوال مطرح میشود، اینکه آیا ایران هنوز فرصت و توانایی دارد، روند مذاکرات را تغییر دهد و آیا مذاکرات همچنان گزینهای سودمند برای حل پرونده هستهای ایران است؟
اگرچه از بعد تئوریک گفته میشود که مذاکرات سودمند است، اما در عمل سخت است که بتوان گفت، این راهکاری سودمند است یا خیر. تاکنون ثابت شده که مذاکرات نتوانسته است، ایران را از برنامه هستهایش باز دارد و با تمام مشکلات اقتصادی که این کشور در عرصه تحریمها و مجازاتها با آن مواجه است، باز به برنامه خود ادامه میدهد، به خصوص آنکه تغییر و تحولات جاری در عرصه خاورمیانه نیز به سود ایران بوده و این تداعی میکند، ایران مصممتر از گذشته به برنامههای خود ادامه خواهد داد و بیش از گذشته خود را به عنوان یک قدرت منطقهای مطرح خواهد کرد.
به همین دلیل آنچه هم اکنون مورد درخواست است، تغییر زاویه دید آمریکا به نحوه انجام مذاکره با ایران است و اولین تغییر باید در لحن مذاکرات ایجاد شود و غرب جدیتر در مذاکرات حضور یابد، چون پس از تبدیل شدن ایران به دولتی هستهای دیگر هیچ چیز نمیتواند، این کشور را وادار کند تا پای میز مذاکره با غرب بنشیند، به بیان دیگر تغییر دیدگاه ایران نسبت به مذاکرات نمیتواند، آن را به پای میز مذاکره بکشاند و این چالشی بزرگ برای جامعه بین المللی ایجاد میکند.
غیر از آن عامل مهم دیگری نیز وجود دارد که توجه به آن موجب میشود، مذاکرات روند سودمندتری به خود بگیرد و آن گفتوگو با ایران توسط یک طرف مذاکرهکننده قاطع است، موضوعی که هم اکنون در خصوص گروه 1+5 شاهد آن نیستیم و این به اختلافاتی بازمیگردد که در قضایای مختلف بین این کشورها درباره ایران به چشم میخورد.
در این بین به نظر میرسد، آمریکا بهترین طرف مذاکرهکننده برای ایران است و در آخر اینکه از هم اکنون با چارچوبهای قراردادی معقول و منطقی جهت انعقاد با ایران را مشخص کرد و در نظر داشت که ایران انتظار دارد، از این قرارداد امتیازاتی کسب کند. به همین دلیل این قرارداد نباید مبتنی بر اصل «همه یا هیچ» باشد، بلکه باید بگونهای باشد که رضایت هر دو طرف را جلب کند.
اگرچه روند مذاکرات هم اکنون بگونهای است که نمیتوان به آن چندان خوشبین بود و به نظر نمیرسد آمریکا طرحهای پیشنهادی را بپذیرد یا اقدامی صورت گیرد تا مذاکرات به شکلی دو جانبه بین ایران و آمریکا برگزار شود، در چنین شرایطی ایران تاثیرگذاتر و شایستهتر مینماید و این بر پیچیدگی این قضیه بیش از پیش میافزاید.
*انقلابهای جاری در عرصه منطقه خاورمیانه
انقلابهای عربی که در منطقه خاورمیانه روی دادند و سرنگونی شماری از رژیمهای این منطقه را درپی داشتند، بر کل منطقه و کشورهای موجود در آن تاثیرگذاشتند که ایران از جمله این کشورها بود.
چراکه بررسی روند انقلابهای روی داده در جهان عرب نشان میدهد که این انقلابها تماما به سود ایران بودهاند، برخلاف عربستان سعودی که به نظر میرسد، از این انقلابها چندان راضی نیست، چون متحدان قدرتمندی را در آنها از دست داده است، این موضوع برای برههای از زمان موجب شد تا دو کشور رویاروی یکدیگر قرار گیرند، به عنوان مثال تغییر و تحولات روی داده در مصر تماما به سود ایران است، بگونهای که مشاهده میکنیم، بحث از سرگیری روابط دو جانبه و در مقابل دوری از اسرائیل مطرح است.
اما آنچه به طور کلی درباره این انقلابها میتوان گفت این است که این تغییر و تحولات به طور موقت نگاهها را از ایران به قضایای دیگری متمرکز کرد.
از سوی دیگر تامل در حوادث جاری در منطقه به ما ثابت میکند که ایران در بطن تمام حوادث جاری در منطقه بوده است و درباره آمریکا نسانههای آشکری وجود دارد که ثابت میکند، میزان بهرهمندی ایران از این انقلابها نحوه و میزان واکنش آمریکا به آنها را نیز مشخص کرده است و این موضوع به شکلی ویژه درباره مصر قابل ملاحظه است.
از سوی دیگر قدرت نظامی بین المللی که برای براندازی رژیم قدافی در لیبی استفاده شد، ثابت کرد کشورهایی که از امکانات توسعه و گسترش قدرت هستهای برخوردار هستند و در این ارتباط قراردادهایی با غرب نیز دارند، هیچگاه از حملات آینده غرب در امان نخواهند بود و این موجب میشود تا انگیزهای قدرتمند نیز ایران شکل گیرد تا به ادامه برنامه هستهای خود متوسل شود و از آن صرف نظر نکند.
*اسرائیل تا چه اندازه در حمله نظامی به ایران جدی است؟
در آخر اینکه این سوال مطرح میشود که اسرائیل تا چه اندازه در حمله نظامی به ایران جدی است؟
ساختار شخصیتی «بنیامین نتانیاهو»، نخستوزیر رژیم صهیونیستی و دیدگاهها و مواضعش تاکید میکند که تنها یک گزینه پیش رو وجود دارد و آن حمله به ایران در صورت به بنبست رسیدن تمام راهحلهاست.
اگرچه نتانیاهو در قبال ایران و پرونده هستهایش از چنین دیدگاهی برخوردار است، اما در همان اسرائیل هستند، بسیار کسانی که با وی در این دیدگاهها اختلاف نظر دارند و از جمله این افراد «ایهود باراک»، وزیر جنگ رژیم صهیونیستی است که در پاسخ به سوال یکی از خبرنگاران درباره حمله نظامی به ایران گفت که نه اسرائیل و نه هیچ کشور همجواری در کنار اسرائیل نباید دست به چنین اقدامی بزند.
این اولین باری نیست که باراک به سخنان نتانیاهو در حمله به ایران اعتراض میکند و این نشان میدهد، حتی اگر نتانیاهو تصمیم به چنین اقدامی بگیرد، با مخالفتهای بیشماری در داخل مواجه میشود، افزون بر اینکه استفاده از قدرت نظامی علیه ایران بازتابهای امنیتی و نظامی خطرناک بسیاری بر اسرائیل برجای خواهد گذاشت.
این درحالی است که تهدیدات بیش از حد اسرائیل در خصوص حمله به ایران و عدم عملی کردن این تهدیدات مصداقیت و اعتبار اسرائیل را در بوته آزمایش قرار خواهد داد.
*آیا پس از دستیابی ایران به قدرت هستهای میتوان بر آن غلبه کرد؟
عدم توانمندی غرب در ممانعت ایران از دستیابی به قدرت هستهای این سوال را بین کشورهای غربی و به ویژه آمریکا مطرح کرده است که آیا میتوان پس از دستیابی ایران به قدرت هستهای میتوان بر آن غلبه کرد؟
بیتردید اولین موضوعی که در این خصوص به ذهن خطور میکند، این است که توانمندی و اقتدار و مصداقیت آمریکا نه تنها در ایران که در عرصه بین المللی زیر سوال خواهد رفت، چون ثابت میشود، آمریکا از آن توانمندی برخوردار نیست که ایران را از دستیابی به قدرت هستهای باز دارد و با آن وارد جنگ شود.
نکته دوم افزایش قدرت و توانمندی ایران به خصوص در حوزه بازدارندگی است، به ویژه آنکه طی سالهای اخیر شاهد اظهاراتی توسط مسئولان آمریکایی بودیم که تاکید میکردند، عملا امکان استفاده از زور و قدرت علیه ایران وجود ندارد، چون آنها به شدت از واکنش و پاسخ انتقامجویانه و سخت ایران واهمه دارند و این پیروزی بزرگی برای ایران در عرصه منطقهای و بین المللی به شمار خواهد آمد.
*نتیجهگیری
به طور کلی باید گفت که ایران روز به روز به دستیابی به قدرت هستهای نزدیکتر میشود و برای عدم تحقق این مهم باید اقدامات جدیتری در قبال تهران اتخاذ شود که مهمترین آن اتخاذ استراتژی قدرتمند برای تغییر دیدگاهها و مواضع ایران در قبال برنامه هستهایش است، موضوعی که هم اکنون در عرصه بین المللی شاهد آن نیستیم.
این درحالی است که درعرصه بین المللی و همچنین اسرائیل و آمریکا تکیه جدی بر گزینه نظامی در قبال ایران مشاهده نمیشود و این موضوع ایران را در تحقق هدفهایش در این زمنیه مصممتر از قبل خواهد کرد.
در حالیکه تغییر و تحولات جاری در منطقه ثابت کرد که تمام این تغییر و تحولات به سود ایران بودهاند و این موجب میشود تا بیش از پیش این باور در غرب و آمریکا و اسرائیل شکل بگیرد که امیدی به کاهش یا متوقف کردن فعالیتهای هستهای ایران وجود ندارد.