سکولاریسم ایرانی را می توان بر مبنای تعریفی که «عبدالکریم سروش» از آن ارائه می کند، دارای دو منش «اهل مدارا» و «ستیزه گر» دانست. سروش بر این باور است که «سکولاریسم اهل مدارا در جایی پدید آمد که دین ضعیف شده بود و خطری از ناحیه آن متوجه قدرت اهل دنیا نبود. اما همین که دین قوی شد، سکولاریسم مدارای خود را از دست داد و ستیزهگر شد». (1)
می توان این ایده سروش را به روی آوردن سکولارهای ایرانی به پروژه انقلاب رنگی برای براندازی نظام دینی نیز تعمیم داد. به این صورت که دو ایده «حاکمیت دوگانه» و «خروج از حاکمیت» در دوران اصلاحات، با پیش فرض ضعیف بودن دین در جامعه ارائه شدند و لذا بیشتر اهل مدارا با حکومت و قائل به براندازی نرم بودند؛ اما عدم موفقیت در این طریق و رسیدن به این درک که دین در جامعه ایران قوی است، باعث می شود آنان مدارا را کنار گذاشته و رو به ستیز آورند: ایده «انقلاب رنگی» مولود این ستیزه گری علیه نظام دینی است.
تعریف
«انقلاب رنگی» شیوه ای از تغییر حکومت بدون خشونت و کشتار است که از طریق اعتراض های مدنی و یا تحصن های گسترده انجام می شود. (2)
عبارت «انقلاب رنگی» هر چند مفهوم انقلاب را در دل خود به همراه دارد، اما فاقد ویژگی های یک انقلاب است. چه، انقلاب به گونه ای از کنش سیاسی جمعی و توده ای گفته می شود که در قالب منازعه ای خشونتآمیز، برای قبضه قدرت دولتی در درون واحد سیاسی مستقلی شکل می گیرد. (3) علاوه بر این، بازیگران انقلاب یعنی انقلابیون، گروه هایی «خارج از حکومت» هستند و از این روست که انقلاب ممکن است به تغییر ساختار و نظام سیاسی نیز منجر شود. اما آنچه امروز به عنوان «انقلاب های رنگی» در جهان شهرت یافته، اولا نوعی از براندازی حکومت مستقر است که «بدون خشونت» انجام می شود؛ و ثانیا، یک واقعه درون ساختاری است که نیروی انقلابی فقط در پی حذف دولت مستقر است، نه ساختار سیاسی.
برخی صاحب نظران چهار ویژگی را برای تشریح انقلاب های رنگی برشمرده اند که عبارتند از مسالمت جویی، جنبش گرایی، بهره گیری از امکانات نوین ارتباطی و نهایتا استفاده از سرمایه گذاری خارجی. (4)
انقلاب رنگی برای تحقق خود، نیازمند یک فرصت انتخاباتی است. بدین صورت که جریان رنگی ابتدا با یک کاندیدا وارد سیستم شده و در انتخابات شرکت می کند. اما پس از شکست، برای به چالش کشیدن نتیجه انتخابات و در نهایت سرنگون ساختن دولت مستقر، از طریق امکانات نوین ارتباطی و با بهره گیری از سرمایه گذاری خارجی، جنبش های اجتماعی حامی خود را به خیابان ها کشانده و با فشار موج اجتماعی ایجاد شده، در فرآیندی مسالمت آمیز و بدون خشونت، قدرت مستقر را سرنگون می کند.
انقلابهای رنگی را می توان به نوعی غلبه بر «اکثریت خاموش» با استفاده از «اقلیت فعال» نیز دانست. به نحوی که جریان رنگی، از طریق ایجاد جنبش های فعال و پویای اجتماعی، در هنگامه پس از انتخابات، قادر به ایجاد موج اجتماعی میشود و چون طرف مقابل، به دلیل فقدان جنبشهای اجتماعی سازمان یافته، توان بسیج توده ای ندارد، در میانه کارزار تنها مانده مجبور به ترک عرصه قدرت می شود.
مطالعه موردی انقلاب نارنجی اوکراین
همانطوریکه پیشتر اشاره کردیم، این نوع انقلاب ها در چهار کشور یوگسلاوی، گرجستان، اوکراین و قرقیزستان به اجرا درآمد و مجریان توانستند در این کشورها، دولت هایی طرفدار غرب روی کار بیاورند. در اینجا برای تبیین عملی فرآیند انقلاب رنگی، انقلاب نارنجی اوکراین را به صورت موردی بررسی می کنیم.
کشور اوکراین از اقمار اتحاد جماهیر شوروی سابق محسوب می شد که پس از آغاز فروپاشی این اتحاد، توانست در سال 1990م حق حاکمیت ملی خود را به دست آورده و یک سال بعد نیز به صورت کامل اعلام استقلال کند.
نخستین رئیس جمهور اوکراین، «لئونید کرافچوک» بود که به مدت چهار سال این سمت را در اختیار داشت و پس از آن، «لئونید کوچما» برای دو دوره پنج ساله از 1994م تا 2004م رئیس جمهور این کشور بود.
با پایان یافتن دوران ریاست جمهوری «کوچما» در سال 2004م رقابت برای تصدی صندلی ریاست جمهوری میان گروههای سیاسی اوکراین آغاز شد؛ اما او که به دلیل محدودیت های قانونی اجازه شرکت مجدد در انتخابات را نداشت، از کاندیداتوری «ویکتور یانوکوویچ» یعنی نخستوزیر هم فکر و هم سوی خود حمایت کرد. در جناح مقابل نیز کاندیدای اصلی اپوزیسیون مخالف دولت و مورد حمایت غرب یعنی «ویکتور یوشچنکو» که ریاست بانک مرکزی اوکراین را در سوابق کاری خود داشت، وارد عرصه شد.
برای ایالات متحده آمریکا، ادامه حکومت دولت طرفدار روسیه در کشوری با موقعیت حساس ژئوپلتیک چون اوکراین، غیر قابل تحمل بود. لذا واشنگتن تصمیم گرفت با تمام توان دست به حمایت از یوشچنکو بزند و اگر احیانا او در انتخابات شکست خورد، از طریق انقلاب رنگی یانوکوویچ را سرنگون و زمینه قدرت یافتن یوشچنگو را فراهم نماید.
قبل از برگزاری انتخابات اوکراین، برخی مقامات ارشد آمریکایی شخصا وارد کیف (پایتخت اوکراین) شده و به تدارک مبارزات انتخاباتی و تظاهرات عمومی کمک کردند که از جمله آنها می توان به جرج بوش پدر، هنری کیسینجر، مادلین آلبرایت، دونالد رامسفلد ، سناتور جان مک کین و ریچارد هالبروک اشاره کرد. (5)
پس از برگزاری انتخابات در 31 اکتبر 2004م مشخص شد هیچ یک از کاندیداها حائز حد نصاب لازم از آراء برای پیروزی نشده اند و لذا دو کاندیدای پیشتاز یعنی یانوکوویچ و یوشچنکو باید در دور دوم با یکدیگر به رقابت بپردازند.
21 نوامبر 2004م هنوز رأی گیری دور دوم انتخابات به پایان نرسیده بود که رسانههای حامی یوشچنکو اعلام کردند که او با با 49 درصد آراء در مقابل 45 درصد آرای یانوکوویچ، به پیروزی رسیده است؛ با این وجود، یک روز بعد ستاد مرکزی انتخابات یانوکوویچ را به عنوان نامزد پیروز معرفی کرد. اما این نتیجه از سوی یوشچنکو و طرفدارانش مورد قبول قرار نگرفت و آنان دولت یانوکوویچ را به تقلب در انتخابات متهم نمودند. اینجا بود که انقلاب نارنجی اوکراین رسما آغاز شد.
با اعلام نتیجه انتخابات، اعضای جنبش «پارا» وابسته به یوشچنکو که از مدت ها قبل با حمایت مالی و تبلیغاتی آمریکا سازماندهی شده بودند، با حضور در خیابان های کیف، اقدام به تحصن و تظاهرات کردند. متحصنین که تی شرت، بازوبند، کمربند و پیشانی بند نارنجی بر تن داشتند و با خود پرچم های نارنجی حمل می کردند خواستار اعلام پیروزی یوشچنکو از سوی کمیسیون انتخابات شدند. اما کمیسیون انتخابات پیروزی یانوکوویچ را رسماً اعلام نمود و با اصرار این کمیسیون پارلمان اوکراین نیز نتیجه انتخابات را به تصویب رسانید.
با اعلام نتیجه انتخابات از سوی پارلمان، تظاهر کنندگان مانع ورود یانکویچ به دفتر نخست وزیری شدند و کشور در شرایط جنگ داخلی و تجزیه به دو بخش شرقی (طرفداران یانوکوویچ ) و بخش غربی (طرفداران یوشچنکو) قرار گرفت. با فوق العاده شدن وضعیت کشور، پارلمان در رأی خود تجدیدنظر و اعلام کرد که در انتخابات تقلب صورت گرفته است؛ مجلس همچنین از کوچما درخواست کرد تا کمیسیون انتخابات را منحل کند. با جانبداری وزیر دفاع وقت از یوشچنکو، شرایط به سود غربگرایان و افراد مورد حمایت آمریکا تغییر کرد. در نتیجه دادگاه عالی اوکراین سرانجام در ۷ دسامبر نتیجه انتخابات را باطل و تاریخ ۲۶ دسامبر را برای برگزاری انتخابات مجدد اعلام نمود. انتخابات مجدد در تاریخ ۲۶ دسامبر و با حضور 12 هزار ناظر بین المللی برگزار و یوشچنکو با کمک تبلیغاتی رسانه های آمریکایی و اروپایی ۵۲ درصد آراء را کسب کرد و پیروز شد.
هم در جریان ناآرامی های اوکراین و هم پس از به ثمر رسیدن انقلاب نارنجی در این کشور، اسناد بسیاری از دخالت کشورهای غربی به ویژه آمریکا به نفع یوشچنکو منتشر شد. از جمله حضور آمریکا در کیف به قدری پررنگ بود که روزنامه انگلیسی«گاردین» در همان ایام طی مقالهای با عنوان«پشت پرده انقلاب نارنجی اوکراین» به قلم«میشل خوسودوفسکی» در مورد حمایتهای غرب از یوشچنکو نوشت: «ویکتور یوشچنکو نامزد اپوزیسیون در انتخابات ریاستجمهورى اوکراین قویاً از حمایت واشنگتن برخوردار است. او نه فقط از طرف صندوق بینالمللى پول و جامعه مالى بینالمللى حمایت میشود، بلکه از تأیید «بنیاد ملى براى دموکراسى»، «موسسه خانه آزادى» و «انستیتوى جامعه باز» متعلق به «جورج سوروس» نیز برخوردار است».
پس از پیروزی انقلاب نارنجی، سناتور «مککین» آمریکایی اعلام کرد: «تمامی این حرکت انقلابی مدیون اینترنت بود و این فعالان سیاسی بودند که با استفاده از اینترنت، با مخالفان خود در تماس بوده و آنها را سازماندهی میکردند.»
روزنامه «نیویورکتایمز» نیز از کمک 65 میلیارد دلاری آمریکا برای پیروزی انقلاب نارنجی اوکراین و روی کار آوردن یوشچنکو پرده برداشت. (6)
پانوشت ها:
---------------------
1. عبدالکریم سروش، «نگاه ویژه: سکولاریسم ستیزه گر»، مجله بازتاب اندیشه، شماره 91 (آبانماه 1386)؛ صص7 تا 13.
2. شعیب بهمن، انقلاب های رنگی و انقلاب اسلامی ایران، چاپ پنجم (تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1389)، ص 24.
3. حسین بشیریه، گذر به دموکراسی: مباحث نظری (تهران: نگاه معاصر، 1382)، ص 193.
4. فرزاد پورسعید، «امکان و امتناع انقلاب رنگی در جامعه ایرانی»، فصلنامه مطالعات راهبردی، سال یازدهم، شماره اول (بهار 1387)، صص 134-99.
5. حسن عسگری، «نقش بازیگران خارجی در انقلاب های رنگی: مورد انقلاب رز گرجستان»، آسیای مرکزی و قفقاز، شماره 51 (پائیز 1384)، ص 90. 6. http://www.irdc.ir/fa/content/9875/default.aspx.