به گزارش فارس، با انتشار شایعاتی مبنی بر تلاش آمریکا برای مذاکره مستقیم با ایران بر سر موضوع هستهای، رسانههای مختلف تحلیلهای گوناگونی را در مورد میزان احتمال این مذاکرات و منافعی که این مذاکرات دارد، ارائه کردهاند. روزنامه نیویورکتایمز هم روز دوشنبه با انتشار یادداشتی به قلم «راجر کوهن» ستون نویس با سابقه خود، بر ضرورت برقراری مذاکرات میان آمریکا و ایران تاکید کرده و نوشته است که مردم آمریکا در انتخابات اخیر، به صلح رای دادند.
کوهن در ابتدای این یادداشت آورده است: «میت رامنی» (نامزد جمهوریخواهان در انتخابات ریاستجمهوری) در آخرین مناظره انتخاباتی بیش از 10 بار از واژه «صلح» و «صلحآمیز» استفاده کرد، گویی که روح «جان لنون» یا «ماهاتما گاندی» در او دمیده شده بود. اما مردم آمریکا فریب نخوردند. آنها در انتخاب مجدد باراک اوباما به صلح رای دادند و با به راه انداختن جنگی دیگر در کمی بیش از 10 سال در یک کشور اسلامی دیگر، مخالفت کردند.
آمریکاییها از جنگهای تریلیون دلاری خسته شدهاند. نظرسنجی اخیری که شورای امور خارجی شیکاگو انجام داده، 67درصد آمریکاییها بر این عقیده بودهاند که جنگ عراق ارزش نداشته و 69درصد نیز گفتهاند که آمریکا از زمان پیش از حمله به افغانستان در برابر تروریست امنتر نشده و 71درصد هم اعلام کردهاند که تجربه عراق باید به آمریکا بیاموزد که از این به بعد در استفاده از نیروی نظامی، محتاطتر باشد.
رامنی را جنگطلبانی چون «جان بولتون» نماینده سابق آمریکا در سازمان ملل احاطه کرده بودند، و مدیون میلیاردرهایی چون «شلدون آدلسون» بود و به علاوه فردی مثل «بنیامین نتانیاهو» نخستوزیر اسرائیل او را تحریک میکردند، و به همین جهت روی کار آمدن او خطری واقعی بود و این احتمال وجود داشت که آمریکا را به جنگ با ایران بکشاند. در این صورت، قطعا هرگونه راهکار دیپلماتیک برای حل بحران پرونده هستهای ایران تا مدتها به تعویق میافتاد.
کوهن در ادامه با اشاره به اینکه اسرائیل در برابر برنامه هستهای ایران و ادامه غنیسازی اورانیوم ناشکیباست، نوشته است که اوباما قول داده است که به هر ترتیب از دستیابی ایران به تسلیحات هستهای جلوگیری کند و همین امر موجب شده تا احتمال درگیری نظامی همچنان وجود داشته باشد.
او در ادامه نوشته است: این سوال که تلاش برای برقراری صلح میان اسرائیلیها فلسطینیان اولویت دیپلماتیک اوباما است یا حل مسئله ایران، به نظر بیپاسخ میآید. اما، بله، ایران آن اولویت است. در حال حاضر هیچ گزینه خوبی برای حل مشکل سوریه و اکثر دیگر بخشهای خاورمیانه وجود ندارد و عدم ارتباط آمریکا با ایران هم غیرسازنده است. معمولا نقش سازنده ایران در سال 2001 در کنفرانس بن با موضوع افغانستان نادیده گرفته شده است.
جنگ با ایران تبعات مخربی هم خواهد بود، هم برای خاورمیانه در حال انتقال، هم برای منافع آمریکا در افغانستان تا مصر، و همینطور برای اقتصاد جهان. زمان برای دفع کردن احتمال این درگیری، محدود است. اما در مقابل، هرچند که مسئله اسرائیل و فلسطین یک مسئله مداوم است، اما این پتانسیل را ندارد که بتواند جرقهای برای بروز یک درگیری باشد، همچنین هیچ المان دلگرمکنندهای هم در آن نیست، و همینطور به نظر نمیرسد که بنیامین نتانیاهو در صورت انتخاب مجدد در سال آینده، از پرداختن به موضوع ایران برای منحرف کردن اذهان از موضوع اصلی و نپرداختن به تعامل جدی با فلسطینیان، دست بردارد. طرفینی که اختلافاتی جدی با هم دارند و نسبت به برطرف کردن این اختلافات نیز بیمیل هستند.
اما راه جدیدی برای روبرو شدن با ایران وجود دارد؟ آیا هیچ فضای سیاسی برای این کار وجود دارد؟ در طول دوره اول اوباما، روشهای جمهوریخواهان در بسیاری از جبههها همچنان ادامه یافته بود. لفاظیها برای دشمنسازی از ایران همواره ادامه داشته و دموکراتها هم در این زمینه خیلی عقبتر از جمهوریخواهان نیستند.
کوهن در ادامه مینویسد که در حال حاضر بیش از هر زمان دیگر نیاز به دیپلماسی است و آن را به هنری گمشده تشبیه میکند. او سپس به صحبتهای «ویلیام لوئرز» سفیر سابق آمریکا در ونزوئلا و مدیر پروژه ایران و همچنین «استفان هینتز» رئیس بنیاد برادران راکفلر اشاره میکند که گفتهاند از به کار بردن عبارت «راهکار دیپلماتیک» برای ایران خودداری میکنند و به جای آن از عبارت «راهکار سیاسی» استفاده میکنند.
نویسنده نیویورکتایمز در این مورد میگوید: اما همانطور که آنها هم میدانند، دیپلماسی با ایران لازم است. دیپلماسی به معنی پذیرش این است که اگر میخواهید چیزی به دست آورید، باید چیزی بدهید. سوال کلیدی این است که «چه چیزی را میخواهم از حریفم بگیرم و چه چیزی را در قبال آن میدهم؟».
فشار به تنهایی، آن هم در قالب تحریمها، نمیتواند برنامه هستهای ایران را متوقف کند. گاهی اوقات، آنطور که نیکسون در موضوع چین و در برابر معترضان خشمگین به رابطه با چین (دقیقا معترضانی چون آیپک (کمیته عمومی روابط آمریکا و اسرائیل) به رابطه با ایران) انجام داد، راهکار این است که از خود بپرسیم «ما چه میخواهیم، آنها چه میخواهند، جفت ما چه میخواهیم»، و سپس منافع مشترک شناسایی شود.
این امر نیازمند جرات بیشتری از سوی اوباما است و همچنین درک بالاتر جمهوری اسلامی که تحت تحریم اقتصادی قرار دارد. اوباما حالا در دوره دوم ریاستجمهوری قرار دارد. او حالا آزاد است. او باید از طریق یک نماینده ویژه، خط ارتباط مستقیمی با تهران ایجاد کند. درگیری آمریکاییها و ایرانیها که چند دهه است به طول انجامیده، از بحران اتمی تفکیکپذیر نیست.
ما از ایران چه میخواهیم؟ صدور اجازه بازدید از تمام تاسیسات هستهای، خلاص شدن از شر اورانیوم 20درصد غنی شده، پایان دادن به تهدیدات علیه اسرائیل، پایان دادن به موارد نقض حقوق بشر، تغییر سیاستها در قبال حماس و حزبالله و در پیش گرفتن روشی سازنده در قبال سوریه. اما ما چه چیز به آنها ارائه میدهیم؟ برداشتن برخی از تحریمها، پایان دادن به مجموعهای از اقدامات مخفیانه، کنار گذاشتن بحث تغییر نظام، روی میز آوردن گزینه غنیسازی محدود اورانیوم (تا سقف 5درصد)، و در نظر گرفتن نقش منطقهای ایران.
یک دیپلمات خلاق میتواند موارد فوق را رفع و رجوع کند و با رد و بدلهای فاز به فاز برای دو طرف اعتمادسازی کند. اما، پیش از هر چیز، اوباما باید از تفکرات معمول در قبال ایران فراتر رود، بزرگ فکر کند، جسورانه عمل کند، به افراد متنفر از ایران بیتوجه باشد و از این باور که فشار آوردن به تنهایی میتواند پاسخ باشد، دست بردارد.