به گزارش صفحه عربی بولتن، علاوه بر اينكه اصل اين مطلب MNSB خواندني است، خواندن اظهارات كلينتون در لابلاي اين گزارش نيز در نوع خود جالب است؛ اظهاراتي كه نشان ميدهد اولا امريكا در ماجراي سوريه به ديوار سفت خورده و ثانيا دولتمردان و دولتزنان! امريكايي ناچار به اذعان به اين واقعيت هستند كه بدون نقش قائل شدن براي ايران، به هيچوجه معادله سوريه جواب نخواهد داشت.
خبرگزاری MNSB مينويسد:
«رسانه های غربی در هفته گذشته نوشتند که ایران میزبان یک کنفرانس بین المللی با محور درگیری ها در سوریه بوده که مهم تر ازآن چیزی بود که توسط رسانه ها پوشش داده شده است، زیرا درگیری ها در سوریه تنها یک جنگ داخلی نیست، بلکه به جنگی تمام عیار بین قدرت های بزرگ منطقه ای و بین المللی (از جمله ایالات متحده آمریکا) تبديل شده است.
در چنین شرایطی، ایجاد یک روند سیاسی که نه تنها طیف گسترده ای از بازیگران مرتبط داخلی، بلکه تمام عوامل موثر منطقه ای و بین المللی را در برگیرد برای پیشگیری از یک فاجعه استراتژیک و انسانی بسیار حیاتی و مهم است.
با این پس زمینه، هیلاری کلیتون روز سه شنبه با حضور در شبکهي الجزیره، در مورد چشم انداز حل و فصل درگیری های داخلی سوریه از طریق دیپلماسی صحبت کرد.
هیلاری كلينتون كه دولت متبوعش با حمايت از تروريستها، عامل اصلي تداوم ناآرامي در سوريه است، وضعیت کنونی سوریه را با جنگ های داخلی در لبنان و افغانستان و سایر مکان هائی مقایسه کرد که پس از دخالت نظامی خارجی، درگیری های محلی در آن مناطق شدید تر شد و موجب بروز جنگ های طولانی، و پیامدهای "وخیم" برای مردم غیر نظامی، جناح های داخلی و حامیان خارجی آنها شد و سرانجام راه خود را به سمت توافق سیاسی بر پایهي مذاکره و تقسیم قدرت باز کرد.
او استدلال می کند که پیمان طائف در سال 1989که پس از 15 سال خشونت خونین، به جنگ داخلی لبنان پایان داد، هنوز به عنوان مدلی برای این رویکرد به حل مناقشات حرف اول را می زند. (یکی از طراحان اصلی پیمان طائف، یعنی وزیر امور خارجه سابق الجزایر، اخضر براهیمی، اكنون نماینده ویژه دبیر کل سازمان ملل متحد در سوریه است.)
هیلاری در مورد نقش ایران، گفت که، با وجود انتقاد هائی که توسط ایالات متحده و برخی از کشورهای همسایه از جمهوری اسلامی می شود، تهران به خاطر تلاش هایش در راستای پیشبرد دیپلماسی و یافتن راه حل سیاسی در سوریه سزاوار "احترام" است.
منطق زیربنای این تلاش ها توسط وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی، علی اکبر صالحی، در روزنامه واشنگتن پست که پیش از کنفرانس تهران و در اوایل هفتهي جاری منتشر شده به خوبی تشریح شده است.
دکتر صالحی اشاره می کند که "جنگ داخلی در لوانت ( شرقی ترین بخش حوزهي مدیترانه ) چندان هم مربوط به گذشته های دور نیست. اکنون که سوریه لحظه به لحظه به سمت وخیم تر شدن خشونت ها پیش می رود، باید از جنگ داخلی 15ساله در لبنان درس عبرت بگیریم و واقف باشیم که وقتی بند از بند جامعه ای می گسلد، چه فجایع هولناکی رخ می دهد." در این زمینه، او بعضی از ( یا بهتر بگوئیم بسیاری از) جنبه های غیر منطقی موضع غرب را در قبال سوریه مطرح می کند:
"در مورد حضور روز افزون افراط گرایان مسلح در سوریه، یا حرفی زده نمی شود و یا بسیار گذرا بدان ها اشاره می شود. رهبران اروپایی با وجودی که هزاران مایل دورتر، پیشاپیش درگیر افزایش افراط گرایی در افغانستان هستند، باز هم گوئی متوجه این خطر نیستند که به زودی با افغانستانی دیگر و این بار در همسایگی خود روبرو خواهند بود."
رهبران آمریکا هم - تا جائی که ما متوجه شده ایم- به نظر نمی رسد که در مورد این چشم انداز نسبت به همتایان اروپایی خود نگرانی بیشتری حس کرده باشند. در واقع، حمایت ایالات متحده از مخالفان سوریه، و همراه با ترکیه، عربستان سعودی، و قطر، روز به روز احتمال تحقق این فاجعه را بالاتر می برد. طی دههي 1990، ایران مرتبا به کشورهای دیگر، از جمله ایالات متحده، در مورد ظهور طالبان سعودی و خطرات ناشی از جابجایی القاعده از افغانستان زیر سایهي مهمان نوازی طالبان هشدار می داد.
اگر واشنگتن و دیگر پایتخت های غربی هشدارهای ایران را جدی می گرفتند، شاید می توانستند از حملات 11 سپتامبر جلوگیری کنند. اما هر چه بیشتر می گفتیم آنها کمتر می شنیدند و گوئی گوش شنوائی برای شنیدن هشدارهای تهران نبود. حال و با توجه به مجموعهي وقایعی که پس از آن رخ داده، دولت های غربی باید در مورد آنچه که در سوریه در حال وقوع است، به خصوص در شرایط حساس کنونی هشدارهای ایران را بیش از اینها جدی بگیرند
صالحی با بیان اینکه " تغییر سیاسی ناگهانی و بدون برنامه برای انتقال مدیریت شدهي قدرت، تنها به وضعیت مخاطره آمیزی منجر خواهد شد که می تواند یکی از حساس ترین مناطق جهان را دچار بی ثباتی کند،" هشدار می دهد که " قدرت های جهان و کشورهای منطقه باید از کارگیری سوریه به عنوان میدان رقابت برای تعیین درجهي نفوذ و برتری طلبی هایشان دست بردارند. تنها راه برون رفت از بن بست برای سوریه این است که به سوری ها فرصت بدهیم تا خودشان راه حل مناسب را پیدا کنند."
صالحی معتقد است به سوری ها فرصت بدهیم تا خودشان راه حل مناسب را پیدا کنند. برای نیل به این هدف، سه چیز لازم است: اول، " اطمینان از آتش بس فوری برای توقف خونریزی ها"؛ دوم، "اعزام کمک های انسان دوستانه به مردم سوریه"، و سوم، آماده سازی زمینه برای گفت و گو و حل این بحران".
در این حالت، وی اظهارنظر کوفی عنان را تائید می کند مبنی بر اینکه "وقتی دستور کار سیاسی، جامع و مانع نباشد شکست می خورد." او عملا "تمایل ایران به تسهیل مذاکرات بین دولت سوریه و مخالفان" و همچنین "حمایت ایران از اصلاحات سیاسی در سوریه " را ابراز می کند به نحوی که مردم سوریه بتوانند سرنوشت خود را به دست خود تعیین کنند. این حمایتها شامل تضمین برگزاری انتخابات ریاست جمهوری به صورت کاملا آزاد، منصفانه و تحت نظارت بین المللی نیز خواهد بود. "
بیانیه پایانی شرکت کنندگان در کنفرانس بحران سوریه، که توسط ایران برگزار شد خود بیانگر تجزیه و تحلیل صالحی و رویکرد عملی او در قبال این بحران است. این بیانیه تأکید می کند:
"ضرورت پیگیری راه حل های سیاسی مبتنی بر گفتگوی ملی به عنوان تنها راه برای حل بحران سوریه و با هدف پایان دادن کامل به خشونت ها و ترغیب دو طرف به زمینه سازی برای گفتگوی ملی."
به همین منظور، این بیانیه از " طرفین درگیر خواست تا به مناسبت فرا رسیدن عید فطر، (عصر روز 18 ماه اوت) به مدت سه ماه، درگیری ها و خشونت ها را متوقف کنند". علاوه بر این، بر" ضرورت رعایت اصول و قوانین بین المللی در مورد عدم مداخله در امور داخلی دیگر کشورها و احترام به حاکمیت ملی و تمامیت ارضی آنها " تاکید کرد.
برخلاف بیانیه های مختلفی که درگردهمائی های"دوستان تحت سلطه غرب " سوریه قرائت می شود، بیانیه تهران نیز خواستار توقف خصومت ها اما "از طریق پایان دادن به هر نوع کمک نظامی به گروه های مسلح" است و در عین حال "نسبت به تاثیرات خطرناک حمایت از گروه های مسلح بر صلح و امنیت منطقه هشدار می دهد. " این بیانیه، ضمنا بر اهمیت "تشکیل یک گروه تماس از میان کشورهای شرکت کننده و با هدف پایان دادن به خشونت و آغاز گفتگوی فراگیر بین دولت سوریه و مخالفان" تاکید دارد.
این موارد همگی درست و معقول به نظر می رسند. چه کسی می تواند با یک چنین ایده ها و پیشنهادهای منطقی و مفیدی مخالفت کند؟ خب، دولت اوباما با آنها مخالف است. دولت امریکا با سماجت و پافشاری در مقابل تشکیل هرنوع گروه تماسی در سوریه که می تواند شامل جمهوری اسلامی هم باشد، مقاومت می کند و همانطور که اشاره شد، حمایت های مادی خود را از یکی از طرفین درگیر در جنگ داخلی سوریه تشدید می کند. البته، واشنگتن همچنان مدعی حمایت از روند سیاسی برای حل و فصل مناقشات است، اما تنها روند سیاسی که نتیجهي دلخواه واشنگتن – یعنی برکناری رئیس جمهور بشار اسد- را از همان ابتدا تضمین کند. و اینگونه موضع گیری ها از جانب قدرتی بزرگ که خود را متعهد به دیپلماسی می داندبه هیچ وجه پذیرفته نیست.
جمهوری اسلامی در واقع، می تواند، در استقرار یک روند سیاسی واقعی و رسیدن به توافق سیاسی در سوریه نقشی شاید نه چندان حیاتی بلکه سازنده ایفا کند. همانطور که دکتر صالحی می نویسد، "ایران برای سوریه مشکل تلقی نمی شود، بلکه بخشی از این راه حل بنیادین است. همانطور که جهان طی دههي گذشته شاهد بوده، ما در عراق و افغانستان، دو کشور مسلمان دیگری که دچار آشوب شده نیز به عنوان یک نیروی تثبیت کننده عمل کرده ایم."
هیلاری در گفتگو با شبکهي الجزیره نیز اینگونه بازگو می کند که "وی شخصا در مذاکرات آمریکا با ایران بر سر موضوع افغانستان حضور داشته است" مذاکراتی که "در نزدیک کردن تهران به مشکل افغانستان آن هم به شیوه ای سازنده و به نحوی که به ما اجازه حرکت رو به جلو و پیشرفت واقعی را (حداقل در ابتدا) بدهد نقشی حساس و مهم داشته است."
ایالات متحده، با وجود این واقعیت های تاریخی و معاصر، حتی در زمان دولت اوباما، همچنان بر بی اعتبار کردن ایران و نقش تثبیت کنندهي این کشور "در عراق و افغانستان ادامه داده است و اخیرا نیز انتقاد از نقش ایران در بحران سوریه را نیز به این موارد افزوده است. اما حقیقت تلخ این است که هرچه باشد این سیاست های امریکا بوده که عراق و افغانستان را (به قول دکتر صالحی) " به آشوب کشیده" نه ایران !
تهاجم امریکا به این دو کشور و اشغال طولانی مدت آنها از جمله سیاست هائی است که ترکیبی از بی کفایتی استراتژیک همراه با ظلم به مردم این کشورها را تائید می کند. اکثریت قریب به اتفاق عراقی ها و اکثریت افغان ها، نقش ایران در کشورهای خود را بسیار مثبت تر از نقش ایالات متحده ارزیابی می کنند.
اگرچه دولت جورج دبلیو بوش، پس از 11 سپتامبر ضرورت کار با ایران در مورد افغانستان را پذیرفت، اما دیک چنی معاون رئیس جمهور، دونالد رامسفلد وزیر دفاع، و دیگر تندروها، توانستند این تصمیم را تضعیف کرده و هرگونه اقدام در جهت همکاری با تهران برای ایجاد ثبات پس از جنگ در عراق را خنثی کنند. پیامدهای این اقدامات، درصحنهي عملیات افغانستان و عراق عمیقا به سیاست آمریکا لطمه وارد کرد. البته، ایالات متحده سرانجام مجبور شد تا با واقعیت تاثیر پرنقوذ ایران در هر دو کشور مواجه شود، اما متاسفانه زمانی این واقعیت را درک کرد که امکان تعدیل و هدایت این نفوذ را به مسیری که بتواند درجهت منافع امریکا بکار رود، به شدت از بین برده بود.
امروز، هم دخالت ایران در امر یافتن یک راه حل سیاسی برای سوریه حائز اهمیت است، اما دولت اوباما هم مانند دولت بوش، چنین راه حلی را بر نمی تابد؛ قطعا نه درصورتی که اینکار به همکاری با تهران ختم شود، زیرا این امر مستلزم آن خواهد بود که امریکا هدف واقعی خود را از دخالت در بحران سوریه فراموش کند:
یعنی خلاص شدن از دولت اسد و به تبع آن شكلگیری مجدد توازن قدرت در خاور میانه آنهم به نحوی که - در نمای خیالی واشنگتن از این قبیل امورمعمول است - بتواند موقعیت منطقه ای جمهوری اسلامی را تضعیف کند و شاید حتی جنبش سبز را نیز دوباره مشتعل کند. (این مطالب ساختهي ذهن ما نیست بلکه حاصل مطالبی است که دست کم از آوریل سال2011 به بعد توسط مقامات دولت اوباما به دیوید سانگر از نیویورک تایمز گفته شده است.)
به گفتهي هیلاری، دولت به دلیل همین جاه طلبی ها با ایران دقیقا رفتاری را نشان داده که "خلاف " برخوردی بود که واشنگتن در خصوص وقایع بعد از 11سپتامبر در مورد تهران اعمال کرده بود. ایالات متحده به جای تعامل سازنده با ایرانیان، "تلاش کرد تا آنها را منزوی کرده و برایشان مشکلاتی ایجاد کند. این ضعفی کشنده در استراتژی ایالات متحده است و به کاهش بیشتر نفوذ ایالات متحده و افزایش نفوذ ایران در منطقه منجر خواهد شد." با ادامهي این روند، عدهي بسیار بیشتری از سوری ها کشته خواهند شد؛ درست مانند کشت و کشتار بیشمار غیر نظامیانی که طی اشغال عراق توسط ایالات متحده شاهد بودیم؛ درحالیکه اگر ایالات متحده با جمهوری اسلامی همراهی و همکاری می کرد، جلوی بسیاری از این خونریزی ها گرفته می شد.
امروز هم شاهدیم که روند به خطرانداختن ثبات منطقه و ایجاد کشوری شبيه افغانستان در قلب لوانت، همچنان ادامه دارد.
به هر حال آنگونه که هیلاری به صورت فشرده مطرح می کند، "برای ایالات متحده سوریه مهره ای در صفحه شطرنج تلقی می شود." ایران اما مهمترین بازیگر منطقه ای است" و می خواهد در برابر اقدامات ایالات متحده مقاومت کند و آن را عقب براند. بنابراین ایالات متحده هم تلاش می کند تا این مقاومت را مهارکند.
در مارس 2011، زمانی که شورش ها در سوریه آغاز شد، دولت اوباما تصور کرد که دریچه و فرصت مناسبی برای مهار نفوذ ایران در منطقه به چنگ آورده است. اما این دریچه واقعی نبود و تلاش دولت برای بهره برداری از آن با "شکست" مواجه شد. به همین دلیل، ایالات متحده در تلاشی مذبوحانه سعی می کند تا روز به روز درگیری های سوریه را نظامی تر کند تا شاید بتواند از این طریق راهی برای مهارو یا تضعیف نفوذ ایران به دست آورد.
كلينتون در پايان مصاحبهاش با الجزيره ادعاي خندهداري را به نفع امريكا و عليه ايران مطرح ميكند كه هر كس كمترين آشنايي با واقعيت امروز سوريه داشته باشد،ميتواند قضاوت كند كه اين ادعا دقيقاً صحيح است اما بر عكس آن؛ يعني اگر جاي امريكا و ايران در الفاظ كلينتون عوض شود! وي ميگويد:
"در عصر اطلاعات موضوع این نیست که کدام طرف اسلحهي بیشتری دارد یا چه کسی زورش بیشتر است؛ مهم این است که چه کسی بهترین داستان را دارد. ایالات متحده قصد ندارد در اینجا با روایتی حاکی از تلاش برای مسلح کردن مخالفان پیروز شود تا داستان را به نفع خود پیش ببرد. این چیزی است که قرار است سوری ها به دست خود و بدون دخالت و کمک خارجی، انجام دهند، اما ایران می خواهد از این کار جلوگیری کند و البته برای بالا بردن نفوذ خود در منطقه توان انجام این کار را هم دارد."»