مسأله ی سبک زندگی در همه جای زندگی، مانند اتوبوس، خیابان، خانه و ... به ما ربط دارد. مطرح شدن مسائلی مانند ارز و سکه به همه ربط ندارد اما سبک زندگی به همه مربوط است. نکته ی اول این است که وقتی این بحث ها پیش می آید چیزی که فوری تداعی می شود بحث سبک زندگی نو و کهنه، غربی و شرقی و دینی و غیر دینی است. لازم است صورت مسأله شفاف و روشن شود و چون دامنه بسیار وسیع است سوء تفاهم ها زیاد است.
به گزارش سرویس سبک زندگی بی باک، سبک های زندگی از لحاظ محتوایی نو و کهنه ندارد اما از نظر ظاهر چرا. یکی مراد از سبک اصل زندگی است و یکی آداب ظاهری و ابزار آلات زندگی. یکی فکر می کند سبک زندگی دینی همان آداب گذشتگان است و وقتی بعضی از این افراد از بازگشت به زندگی دینی صحبت می کنند بازگشت به گذشته را مطرح می کنند. بعضی هم فکر می کنند هرچه سبک زندگی کمتر صنعتی و مدرن باشد دینی تر است، یعنی زندگی روستایی و گذشته ها دینی تر بوده است. و هرچه جلو می رویم با ابزارآلات مدرن، زندگی غیر دینی تر می شود. مطلق بینی در این قضیه اشتباه است.
بعضی سطحی نگر هستند و محور آن ها سود محوری و منفعت طلبی است و مفاهیم و اصول زندگی را طی زمان تغییر می دهند مثلا می گویند صله ی رحم از آن گذشته هاست و با زندگی کنونی تطابق ندارد. همانطور که قبلا حمل و نقل با اسب بوده و الآن با ماشین است، حرام و حلال در زندگی امروز وجود ندارد. این نوع نگاه مخصوص عوام نیست، بلکه فیلسوفان و بزرگان هم آن را مطرح کرده اند.
به طور خلاصه دو نگاه وجود دارد. یکی اینکه هرچه زندگی انفرادی تر باشد و به دوران غارنشینی برگردیم، زندگی دینی تر است که این نوع زندگی نگاه بیچاره وار است که در آن نهادهای اجتماعی و تمدن سازی و سیاست اسلامی معنی ندارد و پیشرفت های صنعتی در آن مقبول نیست و باید از آن اجتناب شود و یا اگر هم از آن استفاده می شود در حد اضطرار باشد.
در مقابل هم این نظر است که می گوید ما به شما کاری نداریم، شما هم به ما کاری نداشته باشید. خفه شوید و در گوشه ای بروید و به زندگی خود بپردازید. معنویات را وارد زندگی اجتماعی نکنید. شما حق دخالت در اجتماع را ندارید و حق ندارید در مورد زندگی دیگران بحثی کنید و به گناهکاران «دگرباش» بگویید و از حلال و حرام حرف نزنید. خلاصه ی حرفشان این است که ارزش ها و ضد ارزش ها بی پایه اند و هیچ معنی ندارند.
ما می توانیم با زندگی دینی و قبول تمدن ها و پیشرفت ها پیش برویم اگر چه سخت است. ما نباید از صفر شروع کنیم، پیامبران هم از صفر شروع نکردند، حضرت نوح، ابراهیم، لوط و ... هیچ کدام از صفر شروع نکردند.
گناهان و معصیت های امروزی سابقه ی تاریخی دارند و اختراع در آن زیاد نیست. این نظر که هرچه به عقب برگردیم زندگی دینی تر است پس درست نیست. در گذشته هم شرک، قتل نفس، دروغ و ... بوده. این ها مسائل مدرن نیست. الفاظ بشر جدید و قدیم اگر اشاره به ظواهر داشت این موضوع درست است اما اگر منظور اصل و جهت زندگی است این نادرست است. هر دو دیدگاه به معنی این است که انبیا تاریخ مصرفشان گذشته است، چون در زمان قدیم آمده اند. اما ما می دانیم بعد از پیامبر اسلام، پیامبری نخواهد امد. معتقدیم اسلام بخش ثلبت دارد و متغیر. تغییر گاهی از نگاه منفعت طلبی است که موجب تجدید نظر می شود ولی یک وقت تغییر در ظاهر است اما با همان محتوا و معنای قبلی. وقتی مخاطب تغییر می کند روش انتقال سخن تغییر می کند. برخورد با امروزی ها با قاجاری ها متفاوت است.
پیامبر می گوید فرزندان را برای نسل خود آن ها تربیت کنید. هیچ نسلی کپی نسل قبل نیست و کسانی در مورد شکاف نسل ها می گویند البته بعضی شکاف ها مثبت است. بعضا افرادی که از خانواده های مذهبی هستند پس از ازدواج رابطه به دعوا ختم میشود چون هرکدام طبق آداب ورسوم خانواده خود رفتار می کنند وطبق آداب اسلامی رفتار نمی کنند ومذهبی هایی را میبینیم که رفتاری غیر مذهبی از خود نشان می دهند.
نتیجه هر دو دیدگاه سکولاریسم است ما شیعیان ومسلمانان بسیاری از مفاهیم اسلامی را نمیدانیم مثل اصول خرید وفروش ،زندگی زناشویی و... و رفتاری غیرمذهبی داریم.
یک بحث عقل ابزاری است دین هدف وابزار را گفته است وعمل با ماست بعضی فکر میکنند زندگی دینی یعنی فرشتگان و.. باید کارهایمان را انجام دهند.
تفکری دیگر اینکه بعضی فکر میکنند علوم تجربی غیر دینی است اما اسلام عقل،وحی وتجربه را باهم می داند بشرطی که اینها واقعی باشندوفقط شعارندهند و بی برهان حرف نزنند .
آیا میشود سبک زندگی را بدون تعریف اصل زندگی تعریف کرد؟ خیر باید هدف مشخص باشد ،هدف از زندگی چیست؟ وبعد میتوانیم آن سبک زندگی را باتوجه به هدف آن ارزیابی کنیم ولی بعضی فکر میکنند این حرف ها ساده و پیش پا افتاده است.
بطور مبنایی دو تعریف از زندگی است:1) تعریف زیست شناختی آن ، همان رشد ونمو مادی بدن اینکه گویند جسم زنده است ویا مرده ،هرکس که روی دوپا یا چهار پا راه رود را زنده می گویند واین را دلیل زنده بودن افراد میگیرند و به عبارتی زندگی یعنی حرکت عضلات وتنفس و...ومهم نیست که گیاه باشدویا...
2)تعریف انبیا این است که این بدن بستری است برای زنده بودن وقران گوید مردگان و زندگان برابر نیستند. چرا می گوید زندگان و مردگان یکسان نیستند؟ این را که همه میدانند ،تعبیر قرآن تعبیر دقیقی است این زندگی به معنای ظاهر آن نیست با این تعبیر بسیاری از جوامع مرده هستند این جوامع بشری مرده های متحرک هستند ،یک خانواده در یک خانه دفن هستند فقط صبحانه می خورند و... دراینجا قرآن می خواهد گوید بسیاری از افراد مرده وبسیاری از جوامع مرده هستند در سوره نمل خطاب به پیامبر می گوید تو نمیتوانی به مردگان بشنوانی و حرف حق را اگرچه منطقی باشد نمی شنوند واینها دچار مرگ انسانی شده اند مثلا ده بار قول میدهند و رو در رویتان خلاف آن عمل می کنند و دروغ می گویند و... خداوند دراین آیه می گوید هرکس جلوی تو بود، نمی فهمد. در بعضی افراد تاثیر دارد ودر بعضی تاثیر ندارد مثلا حدیث معروف متقین حضرت امیر که به همام در مورد ویژگی های متقین گفته است اینجا چون قلب همام آن حرف ها را درک میکرد آنچنان تاثیری می گذارد که بعد از آن می میرد. همام پیش خود گفت نمی شود که این سخنان درست باشد و زندگی ما هم درست باشد.
خداوند میگوید فقط مسلم ها سخنان پیامبر را میشنوند اگر کافر هم باشد ولی تسلیم باشد حرف تورا می شنود.
اگر زندگی ما هم به این صورت عادی باشد از زندگی حیوانی وارد زندگی انسانی نمی شویم. اینها با اعمال صالح درست می شود. وقتی به دنیا می آییم حیوان بالفعل هستیم وانسان بالقوه. موشها هم مثل ما انسانها هستند زندگی کاملا مادی دارند قرآن می گوید بسیاری از مردم با چشم بسته به دنیا می آیند وبا چشم بسته هم می میرند.
(سپس استاد رحیم پور با خواندن متنی از توماس هابز به تشریح عقاید آنها پرداخت) این افکار واندیشه ها الان هم وجود دارد وبه شکل های مختلف است ولی همه ی اندیشه ها اصل آن را قبول کرده اند، او می گوید: چیزهایی واقعی هستند که وجود خارجی داشته باشند اینکه می گوییم سخاوت خوب است اشتباه است چون وجود خارجی ندارد مثل این صندلی و... اصل اندیشه آنها براساس سود ومنفعت ها است اگر سود ومنفعت داشت که خوب است درست مثل رفتار آن موش ها، چیزهایی که مارا جذب می کنند خوب است تفاوت بخل وحرص و... مانند تفاوت علایق در مورد غذاها و رنگ ها است و اختلاف در معنای این مفاهیم اخلاقی در حد عقیده است واین بدلیل تفاوت جسم ها است. نمی شود انسان گرسنه باشد وغذا نخورد، نمیشود انسان حب دنیا داشته باشد وخود را به مردن دهد این کارها انفاق وایثار و... حماقت است کارهایی که به سوی خیر دیگران است معنی ندارد مگر اینکه بیش از سودی که به طرف می رسد به ما برسد.انسان ها به طور کلی با هم برابر هستند از نظر قدرت ویا تقابل ،وقتی دو نفر یک چیز را می خواهند وهیچ کدام منصرف نمی شود آن دو دشمن هم می شوند و راه حل را در آن می دانند که قبل از دشمنی یک طرف پیش دستی کند مثل حمله آمریکا به عراق.از اين سبک تفکر، سبک زندگی در غرب بیرون می آید. آنها می گویند چکار کنیم که از کارهایمان بیشتر لذت ببریم، البته در اسلام هم لذت حلال وجود دارد. اما می گویند باید در هر چیزی ببینیم چگونه لذت بیشتری دارد، وقتی با بچه آوردن لذت می بریم پس خوب است؛ وقتی همان بچه آورن زحمت دارد پس خوب نیست. پس در تمام زمینه ها سوال این است که چقدر لذت می بریم.
اما دیدگاه انبیا و ائمه چیز دیگری است. این دیدگاه می گوید ما عابریم و زندگی گذراست و باید به دنیا به مثابه مسافرخانه برخورد کنیم و برای همه برنامه ریزی داشته باشیم و هدف جای دیگری است. از این مسافرخانه هم باید لذت برد ولی تا حدودی که به کمالمان لطمه نزند. در منطق انبیا، دنیا نه شکنجه گاه است نه اسطبل؛ نباید خوارجی برخورد کرد و زندگی را برخود سخت کرد. به آن تفکر مادی زندگی اسطبلی شیک می گویند و به در مقابل به زندگی صوفیانه شکنجه گاه.
یک جریان فقط به ماوراءالطبیعه نگاه دارد و به زندگی دنیا توجه ندارد. این گرایشها انسانیت را در تعارض با خدا می دانند، اما اسلام می گوید انسان و خدا در تقابل نیستند و نمی شود خدا را عبادت کرد بدون انسان و بالعکس. پیامبر می گوید این نمازها و روزه ها که با بی توجهی به دیگر انسانهاست بالا نمی رود، نمی شود با ضایع کردن حقوق دیگر افراد به خدا نزدیک شد.
نگاه دیگر بی توجهی به آخرت است و می گویند دنیا نقد است و آخرت کشک و بازی است. نگاه دیگر تضاد درون و بیرون است مثل عرفان هندی (درون)، عرفان غربی (بیرون) اما در عرفان اسلامی هر دو (درون و بیرون) وجود دارد. نگاه دیگر تضاد فرد و جامعه است که به اسم جامعه به حقوق فرد بی توجهی می شود؛ و یا بی توجهی به حقوق اجتماعی برای حق فرد. نگاه دیگر تضاد کرامت انسانی در مقابل خداست. نگاه های دیگر تضاد وحی و عقل، تضاد مطلق بودن و نسبیت، تضاد نوگرایی و محافظه گرایی است به این گونه که هر کهنه ای را سنت و هر نو را بدعت می گویند.
در اصول اخلاق، زمان تأثیری ندارد، احترام گذاشتن همیشه ثابت است، نماز همیشه ثابت است و نمی شود گفت چون الان زمان تغییر کرده بیاییم نماز را بیشتر بخوانیم یا دو رکعت را چهار رکعت بخوانیم. چرا کمدی 500 سال قبل را که می خوانیم، می خندیم پس یک چیزهایی همیشه ثابت است، حرص، بخل و ... یک زمانی بد بوده اما الان باید فرق کند.
اما راهکار خواندن احادیث عملی اهل بیت است. برای مثال مشخصات زندگی اسلامی شیعی این طور است.
1. اساس زندگی اسلامی زندگی متعادل است همان امت وسط یعنی نه افراط و نه تفریط نسبت به همه چیز از جمله تکنولوژی
2. نوع ارتباط مردم با هم و هم زیستی آنان، طوری است که همه با هم عضو یک خانواده اند. در بازار اسلامی کم فروشی نکنند، دروغ نگویند، و چانه نزنند. همه باهم در دوره های سختی برادر و خواهر باشند. باید مساوات داشت.