به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، حجتالاسلام والمسلمین محمدحسن وکیلی از استادان علوم فقه، اصول و فلسفه در حوزه علمیه مشهد است.
وی فعالیتهای مختلفی در زمینه دفاع از فلسفه داشته است و کتابی در نقد مکتب تفکیک نوشته است که باعث شد به دیدار خصوصی با مقام معظم رهبری نائل شود. در دو بخش ابتدایی این گفتوگو، موضوعایتی نظیر «اهداف و فعالیتهای در زمینه فلسفه و عرفان»، «دلیل انتقادها از جریان تفکیک»، «جریان جدید برخی از سایتها و مجلات مخالف حکمت و عرفان»، «محتوای کتاب صراط مستقیم در نقد اندیشههای استاد سید جعفر سیدان و مشکلات چاپ آن در مشهد»، «تحریفها، تقطیعها و مطالب خلاف واقع جریان مخالف فلسفه و عرفان» و «عَلَم کردن برخی از فقها در برابر حکما و عرفا برای رد فلسفه و عرفان» بررسی شد
بخش سوم و پایانی این گفتوگو تقدیم مخاطبان گرامی میشود.
* در برخی مجلات و پایگاههای اینترنتی مطالبی درباره خانواده شما بیان شد که احتمالاً جزو پیامدهای نقد مکتب تفکیک توسط جنابعالی است. آیا صلاح میدانید درباره صحّت و سقم آن توضیحی بدهید؟
برخی از گروههایی که به بیتقوایی و جعل مطالب خلاف واقع مشهورند و کارهای خلاف شرع زیاد میکنند، مطالبی نوشتهاند که مخلوطی از راست و دروغ است و بیشتر غرضشان مبارزه با عرفان و حکمت است. چون توان مقابله علمی ندارند مجبور میشوند به چنین برخوردهای خلاف شرعی دست بزنند. وقتی با بزرگان و اساتید برجستهای مانند علامه حسنزاده آملی و آیتالله سبحانی آن گونه میکنند که لابدّ دیدهاید، دیگر این برخوردها نسبت به بنده حقیر طبیعی است.
* مطالبی را از کتابی با نام «قدرت و دیگر هیچ» نقل کردهاند. بعضی میگفتند کلاً این مطالب نسبت به شما دروغ است. چون نویسنده این کتاب خانم باقرزاده است و در اول کتاب گفته که کتاب را هدیه میدهم به فرزند دوازده سالهام «یاور» که در سال سوم مدرسه راهنمایی تیزهوشان تحصیل میکند، ولی نام شما محمدحسن است نه یاور. جریان از چه قرار است؟
ـ نویسنده آن کتاب والده بنده هستند و بنده حدود سه سالی زود مدرسه رفتم. و سال تألیف کتاب آخر سال تحصیلی بنده در سوم راهنمایی بود که بیست سال گذشته است و من در آن موقع دوازده ساله بودم که همان سال نیز طلبه شدم.
بنده خودم علاقه شدیدی به طلبه شدن داشتم ولی اطرافیان به دلایل و مصالحی با طلبهشدنم خیلی مخالف بودند. خصوصاً که پدر و مادرم هیچکدام نزد من نبودند و بنده نزد دائیام زندگی میکردم که از ارادتمندان مرحوم علامه طهرانی بودند و نهایتاً برای طلبه شدن خدمت حضرت علامه رسیدیم. و ایشان فرمودند طلبه شوم و برای درس و بحثها و اساتید نیز راهنمایی کردند و با شاگردانشان درسها را شروع کردم. یکی دو سال که گذشت مرحوم علامه چون روی اسم خیلی حسّاس بودند و میفرمودند که مؤمن باید اسمش نیز ایمانی باشد، فرمودند که اسمم را عوض کنم و خودشان هم اسم پیشنهاد فرمودند.
* اگر کتاب واقعاً از والده شماست، مطالبی که راجع به خانواده شما گفتهاند چه میزان صحیح است؟
ـ فکر نمیکنم پاسخ این سؤال اهمیّتی داشته باشد. چون اوّلاً عقلاً و شرعاً درستی و غلطی رفتار و عقاید هیچکس در گروی خانواده وی نیست و کسانی که افراد را با خانوادههایشان محک میزنند از تربیت اسلامی و قرآنی دورند.
ثانیاً اگر به جهات عملی بنده نظر داشته باشند بنده خیلی دستم خالیتر از این حرفهاست ولی بنده در بحثها و نوشتهها فقط با استدلال پیش رفتهام نه اینکه از شخص خود مایهای گذاشته باشم. هر کس هم که با عرفان و حکمت مخالف است اگر میتواند پاسخ علمی بدهد این گوی و این میدان! این گونه برخوردها نشانه ضعف علمی و نبود تقوای افراد است.
ولی گذشته از این حرفها مسائلی که گفتهاند نیز مخلوطی از راست و دروغ است.
* لطفا بیشتر توضیح دهید؟
ـ به عنوان مثال نوشتهاند که پدر بزرگ بنده از حامیان سازمان مجاهدین خلق بودهاند و تا سال 59 حمایت کردهاند! در حالیکه ایشان از اشخاص مشهور به تدیّن و قداست در مشهد بودهاند. تا قبل از تغییر مواضع ایدئولوژیک سازمان از همکاری فرزندانشان با سازمان ابا نداشتند ولی بعد از تغییر مواضع و به وجود آمدن مواضع مارکسیستی ایشان بسیار ناراحت بودند و تا آخر هم از تغییرات فکری فرزندانشان رنجیده خاطر بودند و از برخی روحانیون نیز خواسته بودند که با ایشان بحث کنند و عقایدشان را اصلاح کنند.
ایشان از بهترین خادمان حرم و متدینین معروف مشهد بودند و در تأسیس بسیاری از اماکن خیریّه و مدارس نقش مهمی داشتهاند و بعضاً به تنهائی بانی آن بودهاند. مثل بیمارستان و حسینیه امام هادی، مکتب عصمتیّه، مکتب نرجس، صندوق قرض الحسنه طلاب، محبان الرضا و ... وصی ایشان همان دایی بنده بودند که هیچگاه با سازمان همکاری نکردند و از ارادتمندان مرحوم علامه طهرانی بودند و بنده در منزل ایشان و پدر بزرگم زندگی میکردم.
ایشان هم به تقوی و تدیّن مشهورند. ناظر وصیّتشان هم جناب حاجآقای سیّدان و یکی از دامادهای مرحوم آیتالله مروارید بودند و روابطی بسیار قوی با عالمان دینی داشتند. با بیت مرحوم آیتالله مروارید، مرحوم مصباح و دیگران که خاطراتشان را باید از آنها پرسید. به هر حال خوبی ایشان میان موافق و مخالف مشهور بوده و اتفاقاً میان مخالفین عرفان نیز جایگاه خیلی مقبولی داشتند، گرچه با همه خوب بودند و میگفتند اختلافات علما به ما مربوط نیست. همه موافق و مخالف را با هم دعوت میکردند و پذیرائی مینمودند.
ولی خانواده ایشان، مادر و داییهای بنده - به جز یکی - که اوایل با گرایشهای دینی جذب سازمان مجاهدین شده بودند پس از مدتی و در پی وقایع سال 1355 در سازمان همراه سازمان از نظر فکری تغییر کردند. البته هیچ کدام گرایشهای مذهبی را کلاً از دست ندادند ولی اسلامشان اسلام سازمانی شد. بنده هم هیچکدام از این افراد را ندیدهام؛ یکی دو ساله بودهام که داییهایم یا از ایران رفتهاند یا از دنیا رفتهاند.
تفکیک نتوانست از پس شبهات بر آید
* چرا با وجود ارتباط پدربزرگتان با عالمان دینی، خانواده ایشان منحرف شدند؟
ـ دو علّت داشت: یکی؛ سنگین بودن شبهات مارکسیستی که خیلی از حوزویان را نیز به اشکال انداخت. دوّم اینکه؛ عالمانی که پدر بزرگ بنده با ایشان مأنوس بودند عموماً تفکیکی بودند و قادر به پاسخ دادن به شبهات نبودند و برخی افراد تحصیلکرده به خاطر معرفی غلط ایشان از اسلام، زده شدند و اعتقادشان این شد که دست روحانیت خالی است و حرفی برای گفتن ندارد.
محور اصلی در منزل پدر بزرگ بنده، دایی دوم بنده بودند که نبوغ خاصی داشتند. البته دو تن دیگر از داییهایم نیز نبوغ داشتند و رتبه ممتاز کنکور سراسری دوره طاغوت بودند. دایی دوم بنده در حوزه در نزد عالمان تفکیکی درس میخوانده و همزمان در دو رشته دانشگاهی تحصیل میکرده و در هر دو هم ممتاز شده بود. و بسیار مذهبی بوده و در فامیل به تدیّن شهرت داشته است. برخی از دستنوشتههایش که باقی مانده تقریرات درسهای یکی از عالمان تفکیکی است که ظاهرا مرحوم آقا شیخ مجتبی باشد و مثل همه درسهای تفکیکیان از بحث روایات عقل شروع شده. مواردی را به استاد اشکال گرفته و گفته با استاد بحث کردم بالأخره قانع شد که اشتباه میکند ولی باز چند صفحه بعد نوشته متأسفانه استاد همان حرف اشتباه سابق را دوباره تکرار کرده و از این قبیل.
نگاه ایشان به اسلام نگاه مکتب تفکیک بوده و معلوم است یک انسان خوش استعداد هیچگاه با این نگاه نمیتواند دینداری عقلانی داشته باشد. البته مکتب تفکیک برای افراد متوسط گاهی بد نیست. ولی شبهات افراد خوشاستعداد کاملاً متفاوت است. حقیر بارها خداوند را شکر کردهام که در طلبگی در مسیر جریان فکری علامه طباطبائی و علامه طهرانی و امثالهم افتادم و اگر غیر از این بود امکان نداشت از نظر فکری در مقابل شبهات امروزی دوام بیاورم. به هر حال تحوّل فکری ایشان تأثیر بدی بر خانواده پدربزرگ بنده گذاشت. اگر ایشان در دامان امثال علامه طباطبائی میافتادند شخصی بسیار مفیدی برای اسلام و حق میشدند.
* مطالبی که درباره مادرتان نوشتهاند راست است؟ مادر شما هم در همین جریان تغییر فکر دادهاند؟
خودشان در کتابشان جریان را نوشتهاند. تحت تأثیر همین برادرشان گرایش مذهبیشان ضعیف شد و با سازمان تغییر مواضع دادند و در حقیقت یکی از عللش قصور یا تقصیر کسانی است که اسلام را بد معرّفی کردند. ولی مطالبی که امروز در پایگاههای اینترنتی درباره ایشان و پدرم نوشتهاند خلاف واقع است.
پدر بنده ـ برخلاف نوشته غیر صادقانه این افراد ـ نه فقط الآن عضو سازمان نیست بلکه هیچگاه نبوده است و کلاً به خاطر روحیاتشان از کار سیاسی همیشه اجتناب داشته است.
ایشان اوایل انقلاب در جریان دستگیری مادرم از ترس متهم شدن به همکاری با سازمان به شکل غیرقانونی از کشور خارج شدهاند و بنده چیزی از ایشان به یاد ندارم ولی هیچ فعالیت سیاسی در سازمان نکرده است گرچه از نظر عقیدتی با ما خیلی فاصله دارند و تا چند سال سر جریان ورود بنده به حوزه ناراحت بودند.
در دوران مدرسه تیزهوشان چون نمرات ریاضیم خیلی ممتاز بود، پدرم امید داشتند برای ادامه تحصیل به اروپا بروم ولی خداوند منت نهاد و نشست سر سفره قرآن کریم و ائمه علیهم السلام قسمت بنده شد.
و امّا مادرم با اغراضی خدایی در دام این جریان افتادهاند و ورود ایشان به سازمان و باقی ماندن پس از تغییر مواضع سازمان روی تبلیغات شوم آن دوره بوده که عدّه زیادی از افراد با اخلاص را فریفته بوده چه از جوانان و چه حتی از فضلای حوزه که هم در اوائل فعالیت سازمان از آن طرفداری میکردند و حتی گاه از سهم امام به اینها میدادند و هم پس از تغییر مواضع بعضی دیر متوجّه شدند و باز تأیید میکردند. وقتی اهل فضل و دانش مثل آقای منتظری یا آقای طالقانی در این جریانات به خطا میروند از نوجوانان و جوانان توقّعی نیست.
به هر حال ایشان به قصد قربت رفتهاند و در کتابشان هم نوشتهاند که اینقدر به مسائل دینی پایبند بودهاند که در آن دوره حتی از جان خود میگذرند که نمازشان از دست نرود و بعداً هم که اشتباهاتشان را فهمیدند همان کتاب را برای نجات دیگران نوشتند و الآن نامشان در لیست سیاه سازمان مجاهدین است و جزو افرادی هستند که باید کشته شوند.
و این مطالبی که در پایگاهها و مجلات نوشتهشده که ایشان چند نفر را کشتهاند و در درگیری دستگیر شدهاند، درست نیست.
ایشان زمانی که در منزل شخصی خود بودهاند و توسط پاسداران محاصره میشوند، به علت وجود بنده که کودک بودهام، برای نجات جانشان و بنا به توصیه مردان و زنان مسلح داخل منزل به دروغ میگویند که کسی در این منزل نیست و افراد داخل منزل در حمام مخفی میشوند و وقتی که ایشان دستگیر شده و با آرامش به اوین منتقل میشوند میان پاسداران با این افراد درگیری در منزل صورت میگیرد که منجر به کشته شدن افراد داخل منزل و نفراتی از پاسداران میشود.
البته این اتفاقات در صورتی بوده که منزل از چندین روز قبل تحت نظر و محاصره بوده و پاسداران هم به ایشان میگویند که ما یقین داریم که در این منزل افرادی حضور دارند و گفتن و نگفتن والده در اصل مسئله تأثیری نداشته است. پس از انتقال ایشان به بازداشتگاه هم، ایشان گزارش وجود این افراد را میدهند و اعلام میکنند که اینها در حمام مخفی هستند. ولی کسی گزارش را مطالعه نکرده و در نتیجه منجر به این میشود که درگیری صورت بگیرد.
در این دوران مسئله ولایت فقیه و حکومت اسلامی برای مادرم حل نشده بود و بعد از آشنایی با مرحوم علامه طهرانی و ارتباط با دائی بنده؛ ارتباط با آن برادرشان که از ارادتمندان علامه بودند و من پیش ایشان بزرگ شدم، و تحوّلات روحی، حق را فهمیدند و در آن زمان واقعاً تشخیص نمیدادند که حق با کیست. به هر حال در یکی از مجلات و برخی پایگاههای اینترنتی نام این کار و حرکت ایشان را به دروغ و تهمت، قتل نامیده و نوشتهاند ایشان در یک درگیری و به قتل رساندن چند نفر از پاسداران دستگیر شدند. اینها افتراست و تجاهر به معصیت کبیره که درباره یک انسان مؤمن به راحتی نسبت آدمکشی بدهد آن هم کسی که از آن ممشای غلط کاملاً برگشته و ...
* یعنی تمام این مطالب را همین پایگاههای اینترنتی از خود ساختهاند؟
ـ این مورد و برخی موارد دیگر از ساختههای همین گروههاست که به خاطر دشمنی با عرفان و اولیای خدا مجبور شدهاند برای تخریب این بنده، به مادر بنده نسبتهای ناروا دهند به جرم اینکه بنده در دفاع از عرفان چند کار کوچک کردهام.
ولی برخی موارد را اینها بیتقصیرند. چون کتاب را والده بنده به یکی از برادران سپاه که ایشان فردی متقی و بسیار منصف بود برای چاپ دادند، ولی ایشان قبل از نشر و رسیدن به دست انتشارات اطلاعات کتاب را به ویراستاری سپرده بودند که وی از نزد خود مطالبی افزوده بود و برخی تعابیر را عوض کرده بود که بعد از چاپ اول والده اعتراض کردند و برخی که به شکل آشکار خلاف واقع بوده در چاپ دوم و بعضاً در چاپ سوم و چهارم و پنجم، اصلاح شد ولی بقیه باقی ماند.
مثلاً در متن کتاب آمده که پدر بزرگ بنده چون هیچ همکاری با سازمان نداشته اموالش مصادره نشده است. ولی در اضافهای که آن آقا در خاتمه کتاب تحت عنوان بیوگرافی خانواده از زبان مادرم آورده است نوشته ایشان حامی این جریان بوده و اموالشان را از دست دادهاند. شاید این افراد این مورد را از آخر کتاب گرفتهاند و متن اصلی کتاب را ندیدهاند، والله العالم.
به هر حال برخی مواردش قابل حمل بر صحّت است و برخی دیگر متأسفانه از دروغهای صریح خود ایشان است که سابقه زیادی دارد. خداوند انشاءالله همهمان را اصلاح فرماید.
دیدار با مقام معظم رهبری بعد از نوشتن کتاب صراط مستقیم
* شما به دلیل نوشتن کتاب «صراط مستقیم» به دیدار خصوصی با مقام معظّم رهبری توفیق پیدا کردهاید. لطفا کمی در اینباره توضیح دهید.
ـ بله، مقام معظم رهبری قبل از انتشار کتاب در جریان چاپ آن قرار گرفته بودند. در همان مدّت که بنده دنبال گرفتن مجوّز بودم و مشهد مجوّز نمیدادند، برخی از مخالفان فلسفه در مشهد مستقیماً با مقام معظّم رهبری تماس گرفته بودند و تقاضا کرده بودند جلوی نشر کتاب را گرفته شود که ظاهراً ایشان فرموده بودند اگر خواستید بعد از چاپ میتوانید کتاب را نقد کنید.
چون ایشان اصولاً در عرصه اندیشههای تخصّصی ـ خصوصاً اندیشههای درون دینی ـ معتقد به کرسیهای آزاد اندیشیاند و سفارش هم بسیار کردهاند. و اینطور که بعداً مسؤول ممیزی ارشاد گفتند از بیت رهبری درباره جریان این کتاب قبل از چاپ با ایشان هم تماس گرفته بودند.
بعد از چاپ، حقیر یک نسخه خدمت مقام معظّم رهبری تقدیم کردم و آقا هم که خانواده ما را از قدیم کاملاً میشناختند و نسبت فامیلی نیز با خاندان پدربزرگم داشتهاند، ملاحظه فرموده بودند.
بعداً قسمت شد بنده در همین مسئله خدمتشان هم مشرّف شوم، ولی یک مسئله خصوصی بود که بنده هم بنا بر اختفاء آن داشتم، البته از طریق دیگری خبر پخش شد. به هر حال خداوند توفیق داد و یک جلسه خصوصی خدمتشان رسیدم.
* از آن جلسه چه نکاتی به خاطر دارید که تازه باشد و برای حسن ختام این مصاحبه برای ما بگویید؟
ـ چند مسئله بود. یکی تواضع و بزرگواری و سعه صدر مقام معظّم رهبری که طلبهای مثل بنده را به شکل خصوصی پذیرفتند و راهنمائی و نصیحت و تشویق به ادامه کار نمودند.
حال تواضع و خلق کریمانه ایشان ـ که دورادور نیز شنیده بودم ـ برای بنده شیرین و عبرتآموز بود. غیر از احوالپرسی از برخی بستگان و سلام رساندن و مسائلی از این دست، فرمودند: کل کتاب را مطالعه نمودم و کار خوبی بود و دو نصیحت میخواهم به شما بکنم. عرض کردم امر بفرمائید. فرمودند بنده امر نمیکنم. نصیحتی که میدانم به افراد میگویم. خودشان اگر خواستند انجام میدهند.
همچنین عنایت ایشان به آزاداندیشی و توجّه به فضای نقد سالم در زمینه مسائل اعتقادی برای بنده عجیب بود که نه فقط پیگیر جریان کتاب بودهاند، خودشان نیز عنایت فرموده مطالعه کردهاند و اجازه تشرّف بنده را نیز به محضرشان دادهاند و نسبت به ادامه کار راهنمائی کرده و تشویق نمودند.
رهبر انقلاب فرمودند: راه حق، راه عرفان و طریقه توحید است، طریقه مرحوم قاضی است
مسئله دیگر که خیلی شیرین بود اینکه فرمودند: راه حق راه اهل عرفان و طریقه توحید است، طریقه مرحوم قاضی؛ ولی مرحوم آقا میرزا مهدی اصفهانی نیز گرچه اهل این طریق نبودهاند ولی اهل تهجّد و ولاء بودهاند و لذا احترامشان لازم است و شما هر چه بیشتر مراعات امثال ایشان را بنمائید، هم دیگران ناراحت نمیشوند و هم برای خود شما برکت دارد.
* گفتید حضرت آقا دو نصیحت فرمودند. نصحیت دیگر چه بود؟
ـ بله این فرمایش ایشان که راه حق، راه اهل توحید است از مجموع فرمایشاتی که در جاهای مختلف فرمودهاند، معلوم بود. ولی با این صراحت نشنیده بودم. آقا سفارش زیاد به فلسفه ملاصدرا و عرفان همیشه داشتهاند خصوصاً در چند سال اخیر.
در یکی از دیدارهایشان با شاعران نیز به این مضمون میفرمایند که مرحوم آقای مطهری درباره مثنوی از من پرسیدند، گفتم همان چیزی که خودش گفته است: «اصول اصول اصول الدین» و آقای مطهری هم تأیید کردند.
به طریقه مرحوم قاضی هم خیلی ترغیب میکنند و به شاگردان سلسله مرحوم قاضی خیلی عنایت دارند. اگر پیام تسلیتشان درباره مرحوم حضرت علامه طهرانی و مرحوم حضرت آیتالله بهجت با پیامهای دیگر مقایسه شود، این قضیه معلوم میشود.
دو سه حکایت زیبا هم از مرحوم حضرت آیتالله قاضی با مرحوم آقا سید مرتضی کشمیری نقل فرمودند که آقا سید مرتضی گوئی استاد مرحوم قاضی در برخی جهات آداب و سنن بودهاند ولی مسأله توحید برایشان منکشف نشده بوده است و با عرفان مخالف بودند ولی مرحوم قاضی احترام فوق العاده به ایشان میگذاشتند.
مطلب دیگری که فرمودند سفارشهای اخلاقی و تأکید بر ضرورت همراهی عمل و علم در تحصیل علوم شرعی بود و فرمودند هرچه هوش و استعداد بیشتر باشد ضرورت مراقبه و توسّل و تهجّد بیشتر میشود. انسان تیزهوش به مانند ماشینی میماند که سرعت سیر وی بسیار زیاد است. اگر با دقت کامل و احتیاط حرکت کند از همه زودتر و بهتر به مقصد میرسد ولی یک غفلت کوچک در یک پیچ سبب میشود که از جاده خارج شده و از ادامه مسیر کلاً محروم شود. خلاصه اینکه بسیار به مراقبه و تقوی توصیه فرمودند.
* از اینکه وقتتان را در اختیار ما قرار دادید ممنونیم.
ـ بنده هم از شما و مجموعه خبرگزاری فارس ممنونم.