سرویس نقد رسانه پایگاه 598 - چنانچه از مذهبی هایی که به دولت اصلاحات رأی دادند سؤال می شد که مگر مماشات اینان با غیر مذهبی ها و طرفداری ضد انقلاب و ضد دین از اینها را نمی بینید، پاسخ داده می شد که سران اصلاحات بدنبال جذب آنهایی اند که از انقلاب و اسلام بی جهت زده شده اند. تئوری «جذب آنوری ها» همواره جذاب بوده و بسیاری از اصولگرایان نهایتاً به آن رسیده اند که با کمال تعجب، می توان علی مطهری و احمدی نژاد و مشائی را در آن مشترک دانست. مطهری با طرح بحث «نقد ولایت فقیه» و احمدی نژاد با کلیدواژه «به مردم کاری نداشته باشید» و مشائی نیز با جلسات و حمایت از هنرمندان و بیان سخنان عجیب و شاز آن را پیگیری نموده.
به بررسی این تز کمی جلوتر خواهیم پرداخت. مطلبی که اکنون قصد توجه به آن را داریم، پیگیری این تز توسط نخبگان جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی است که شاید بتوان آخرین موارد آنها را جلسه 6 ساعته دکتر حسن عباسی با مسعود کیمیایی، حمایت نادر طالب زاده و جمال شورجه از پروژه لاله، مواضع روشنفکرمآبانه مسعود ده نمکی و نیز فضای باز و حمایت کامل جواد شمقدری از فیلمسازان روشنفکر دانست. چنین موضع گیری هایی البته باعث اعتراض و دلسردی نیروهای حزب الله شده و بعضاً به «باج دهی» تعبیر می شود که قصد بررسی آن را نداریم.
آیا می شود روشنفکران را جذب کرد؟ و یا باید آنها را از خود راند و با افشاگری در مورد مواضع گذشته ایشان، سعی در گوشه نشین کردنشان نمود؟ تئوری جذبی که تاکنون از سوی تمام افراد نامبرده پیاده شده است را می توان رقیق شده همان تئوری اصلاحات دانست. در این روش، سعی می شود با دلجویی از طرف مقابل، تحویل گرفتن او، برطرف ساختن موانع کار و ایجاد فضای گسترده برای فعالیتش و برخوردهای صمیمی، او را به نظام و انقلاب و تفکر خود جذب نمود. شاید بتوان شاه کلید و تئوری اصلی اداره صدا و سیمای آقای ضرغامی را همین روش دانست. اما آیا این روش کارآمد است؟
پاسخ سوال فوق منفی است. پیش فرض عامل تئوری فوق این است که جریان روشنفکری، صرفاً از سر بی مهری ها و برخوردهای تند و نابجا موضع تهاجمی و انتقادی نسبت به حکومت و ایدئولوژی حاکم گرفته است و در واقع بیش از آنکه مشکل «فکری و اعتقادی» باشد، احساسی و عاطفی است. حال آنکه این پیش فرض از اساس اشتباه است؛ به عقیده نگارنده جریان روشنفکری، شامل متفکران، هنرمندان، اصحاب رسانه و حتی مردم عادی، نه تنها جاهلانه و از سر احساسات به تفکر خود نگرائیدند، بلکه اتفاقاً با درکی کامل از ذات عالم غربی، آن را پذیرفته اند.
قطعاً این دیدگاه با آوردن بی سوادی ها و کج فهمی های فراوان این جریان از واقعیات عالم غرب مورد نقد شدید قرار می گیرد؛ اما نکته اصلی در اینجاست که «برای پذیرش غرب، نیاز به شناخت تفصیلی از آن نیست». غرب ذاتی دارد مرکب از دو سه جزء که شاید بتوان آنها را به یک جزء تقلیل داد و آن «اومانیسم» یا «انسان خدایی» است که برای درک و پذیرش آن، نیاز به اطلاعات چندانی نیست. تمام طیف های جریان روشنفکری و غربگرا در یک چیز مشترکند و آن اینکه «نمی خواهند بنده باشند». اینان اگر خدایی دارند، خدایی مطابق میل و پسند خودشان است نه خدایی که «بنده و عبد و برده او» باشند و این اومانیسم، نه از طریق کتاب و اطلاعات، که از طریق هنر و رسانه و تکنولوژی روزمره و همین علوم مدرسی و دانشگاهی منتقل می شود.
«جذب حداکثری» قطعاً چیز خوب و لازمی است، اما نه با ساده انگاری؛ نباید تصور کرد اگر با غربزدگان مهربان بود و پیش چشم آنها به نیروهای خودی حمله کرد، آنها جذب نگرش و ایدئولوژی ما می شوند و این دقیقاً اشکالی است که بر «قلاده های طلا» و «اخراجی ها3» وارد است. در این فیلم، تقابل دو تفکر و دو گروه از جامعه که به مباحث بنیادین قبلی باز می گردد و نهایتاً در حمایت از دو کاندیدا بروز می یابد، به اشتباهات مردمی که در اثر نقصان اطلاعات رخ داده تقلیل می یابد.
بر این مبنا به نظر می رسد آنچه اخیراً «باج دادن به فیلمسازان جریان روشنفکری» نامیده می شود، اثر مطلوبی نخواهد گذاشت. این جریان سادهلوح نیست که متوجه نشود ما مشغول «شکلات دادن به او» هستیم و اگر اکنون از ما حمایت می کند و بخاطر روحیه آزاداندیشانه تحسینمان می کند، تجربه تاریخی به کرات نشان داده به محض اولین برخورد انتقادی، تمام مهربانی های گذشته را نادیده گرفته و یکباره بر ما می تازد.
حال چه باید کرد؟ آیا چاره کار، راندن و طرد این قشر می باشد؟ جامع ترین پاسخ به این سوال در بیانات نورانی رهبر انقلاب نهفته است:
«ما اگر احساس مى كنيم كه به وسيله ى يك كارگردان يك معرفت عميق صحيحى در يك فيلم منعكس نمى شود، بايد ببينيم اين معرفت عميق، چگونه مى توانست به دل اين كارگردان القاء شود تا او بتواند معرفت درونى خودش را منعكس كند... آيا در زمينه ى انعكاس آن معارف ارزشىِ اسلامى - كه من معتقدم در سينماى ما نشان زيادى از آنها وجود ندارد - به آن سازنده ى فيلم، به آن كارگردان و حتّى به آن بازيگر، كارى انجام گرفته و منعكس نشده است؟! من به خودم نگاه مى كنم، به حوزه ى علميه مان نگاه مى كنم و به دستگاههاى مديريت فرهنگى مان نگاه مى كنم، مى بينم نه، ما در اين زمينه كم كارى داشته ايم.» (بیانات معظم له در ديدار جمعى از كارگردانان سينما و تلويزيون- 23/ 3/ 85)