به گزارش بولتن، فیلمنامه "آرگو" كه سومین تجربه کارگردانی بن افلک است برگرفته از کتاب "استاد تغییر چهره" نوشته "آنتونیو مندز" و بر اساس مقاله "جاشوآ بیرمن" با عنوان "چگونه سازمان جاسوسی آمریکا از یک حقه علمی– تخیلی برای نجات آمریکایی ها از تهران استفاده کرد" (نشریه ویرد ۲۰۰۷) ساخته شده است.
فیلم داستان واقعی یک مامور زبردست "سیا" به نام "تونی مندز" است که پس از وقایع تسخیر کنسولگری آمریکا و گروگان گیری ۵۲ تن از کارمندان آن درسال ۱۹۷۹ در تهران، ۶ دیپلمات آمریکایی که درخانه سفیر کانادا پنهان شده بودند را به عنوان دست اندرکاران تهیه یک فیلم سینمایی علمی – تخیلی به نام "آرگو" از ایران خارج می کند.
فیلم "آرگو"با مقدمه ای از صحنه های انیمیشن و عکس های تاریخی از دوران ملی شدن نفت و کودتای ۲۸ مرداد که با کمک انگليس و امريكا به سقوط دولت ملی محمد مصدق و بازگشت محمدرضا پهلوی به مسند قدرت منجر شد آغاز می شود.
استفاده از فیلم های آرشیوی و خبری در رابطه با شاه سابق ایران، امام خمینی، جیمی کارتر، رئیس جمهور وقت آمریکا و گزارش های خبری گزارشگرانی چون تد کاپل، والتر کرانکایت و مایک والاس به"آرگو" رنگ و بوی سياسي بيشتري بخشيده است.
در پایان، این فیلم با نمایش عکس های واقعی از هجوم نیروهای انقلابی به سفارت آمریکا، شرایط گروگان ها در روزهای پس از تسخیر سفارت و مناظر دیگری از روزهای آغازین انقلاب اسلامی در خیابان های تهران در کنار صحنه هایی از فیلم، تماشاگر به دقتی که کارگردان در شبیه سازی این صحنه ها با وقایع حقیقی به کار برده پی می برد.
تونی مندز شخصیت اصلی فیلم "آرگو" برای عملی شدن نقشه یک فرار موفق، ابتدا به لس آنجلس و به سراغ همکار قدیمی خود "جان چمبرز" (با بازی جان گودمن) می رود که در واقع چهره پردازی است که برای گریم بازیگران فیلم "سیاره میمون ها" جایزه اسکار دریافت کرده است.
این دو سپس به یکی از تهیه کنندگان معروف هالیوود به نام "لستر سیگال" (با بازی آلن آرکین) رجوع می کنند تا به کمک او در صحنه هایی که از لحظه های خنده دار فیلم به شمار می رود، پروژه قلابی ساخت فیلم " آرگو" را واقعی جلوه بدهند. هرچند وقایع فرار غیرمتعارف ۶ دیپلمات آمریکایی از تهران و خطرات و ریسک هایی که انجام این کار به همراه دارد، جنبه های دراماتیک، هیجان آور وحتی ترسناکی به فیلم می بخشد.
بر اساس گزارش بي بي سي، تونی مندز افسری که نامش درفهرست ۵۰ مامور برجسته "سیا" قرار دارد و در نوشتن فیلمنامه "آرگو" همکاری نزدیکی با تیم نویسندگان داشته است، این فیلم را "یک تجربه شخصی با اهمیت و فراموش نشدنی" خوانده است و در مورد ارتباط فیلم با شرایط فعلی ایران به خبرنگار رویترز گفته است:" ایران هنوز هم یک معضل و مشکل پیچیده و خطرناکی است که در مکانی میان تندروی های اسلامی و جنبش های دموکراسی خواهی در منطقه سرگردان است. گروگان گیری هم امروز بیش از همیشه رواج دارد و تا زمانی که غرب به نفت احتیاج دارد، ایران می تواند هم برای همسایه ها و هم برای جهان خطرناک باشد."
بن افلک در مصاحبه ای که اخیرا با روزنامه لس آنجلس تایمز داشت می گوید: "جذابیت فیلم آرگو در این است که تماشاگر با یک داستان جاسوسی هیجان انگیز و سرگرم کننده روبروست و هرچند وقایع فیلم به بیش از سه دهه پیش بر می گردد اما موضوعی است که همه ما هنوز هم با آن ارتباط برقرار می کنیم. چرا که مسائل و روابط ایران با غرب از سی سال پیش تا کنون کوچکترین تغییری نکرده است و هنوز همه چیز به همان روال همیشگی ادامه دارد."
اين فیلم با بودجه ۴۴ میلیون دلاری ساخته شد. فيلمي که به نوشته روزنامه لس آنجلس تایمز: "یکی از جسورترین قمارهای سرمایه گذاری سینمایی به شمار می رود و از نوع فیلم هایی است که استودیوهای فیلمسازی هالیوود بیش از ۱۰ سال پیش ساختن آن را متوقف کردند."
فارغ از مباحث محتوايي و تكنيكي اين فيلم كه در آينده به آن خواهيم پرداخت، سؤال مهمي كه به ذهن مي آيد اين است كه چرا سينماي ايران و سينماگران ايراني تا به حال عرضه ساخت فيلمي با مضاميني اين چنيني را ندارند؟
كودتاي 28 مرداد، ملي شدن صنعت نفت، تسخير سفارت امريكا،
عمليات طبس، كودتاي نوژه، عمليات هاي تروريستي سازمان منافقين و.... ، ماجراي
پرونده هستهاي ايران، فتنه 88 و صدها موضوع از اين دست، سوژه هايي هستند كه از
درون آن مي توان بهترين فيلمنامه ها و رمان ها را نوشت. با اين حال مي بينيم كه در
طول اين سي سال (جز چند مورد خاص)، هيچگونه اقبالي به اين موضوعات نشده است.
حال بايد سينماگران ما پاسخ دهند كه چرا عرضه چنين كاري را ندارند؟ آيا اين سوژه ها سوژه هاي جذابي نيستند؟ آيا سوژه هاي بزك شدهي عشق مثلثي و طنزهاي سخيف اروتيك و... مي توانند مردمان بيشتري را به سينما بكشانند يا چنين سوژه هاي جذابي؟
از سويي ديگر، مسئولين سينمايي كشور نيز بايد پاسخ كم كاري هاي خود را بدهند. در جايي كه براي فيلم هايي چون "لاله" كه نه از اولويت فرهنگي برخوردار است و نه سياسي، هزينه اي 5 ميلياردي در نظر مي گيرند، چرا جاي چنين فيلم هايي كه به يقين مي تواند درصدد اهداف جمهوري اسلامي و تقويت آن كمك كند، در سينماي ايران خالي است؟
به راستي آيا مشكل از بي عرضگي سينماي ايران است؟ يا بايد به اين بي عرضگي، موضوعات ديگري را هم اضافه كرد؟