ندای انقلاب - وحید ماندگاری/جریان چپ، نواندیشان و
دگراندیشان؛ سه ضلع مثلث رفرمیستی در ایران، تجمیع تلاش هایشان در 20 سال
گذشته را به شکل سیستماتیک در یک قالب شکل دادند.
«مرکز تحقیقات
استراتژیک »، بی گمان مرکزی بود که در سه مقطع، محل ظهور و بروز دیدگاه
هایی شد که دو مقطع آن در مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری و دیگری
همین اواخر در مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشحیص مصلحت نظام دنبال می
شود.
همه این تلاشها در ابتدا گرچه در پوسته خود «نه» به یک فرد به
عنوان مظهر یک سیاست بود اما در مغز و بطن خود، «نه» به ساختار موجود بود
و تلاش برای تغییر بنیادین آن.
اما روایت این سه مرکز
مرکز تحقیقات استراتژیک
ریاست جمهوری، زمانی در هیأت پاتوق چپ های جوان درآمد که امضای هاشمی
رفسنجانی پای حکم موسوی خوئینی ها جان گرفت و وی به عنوان پدر معنوی چپ
های جوان، راهی ساختمانی در خیابان خارک شد.
چپ های جوانی که بنا به
سیاست و تدبیرهای رئیس جمهور وقت برای یک اتاق فکر بنا بود در حاشیه بوده
و تنها روزگار سپری کنند، خیلی زود به تکاپو افتادند و درحالی که در انبان
و پیشینه سیاسی خود، تسخیر سفارت امریکا به عنوان مظهر امپریالیسم را ثبت
کرده بودند، سریع جابجایی در نظام ارزشی اندیشه خود را رقم زدند، با
لیبرالهایی که زمانی آنان را ستون پنجم می خواندند به بحثهای معرفت شناختی
و فلسفی پرداختند و با اساتید دانشگاهی خود همچون بشیریه به پروژه های
مشترک رسیدند. علوم ترجمه ای سخت جان گرفت، دیدگاه های پست
استوراکتورالیسم، پست مارکسیسم، فمینیسم و انواع مکاتب غربی تحت عنوان علم
ترویج شد.
اندیشه های لیبرالی هابرماس و وبر در اذهانشان رسوخ کرد و
آن سوپرانقلابی های دهه 60 نه تدریجا که شاید با اندکی اغماض دفعتاً در آن
سوی رادیکالیسم یعنی لیبرالیسم به صف ایستادند. این جوانان بی تردید هرچه
بیشتر خواندند، بیشتر فاصله خود با مواضع اصولی نظام و سپهر گفتمانی حضرت
امام را رقم می زدند. روزگاری شد که حتی حلقه های بیرونی نیز برای خود
قرین و همنشین ساختند.
«کیان» و «سلام » شکل گرفتند و دوستان مسئول
آنان در مناصب مختلف ازجمله اعضای سابق جنبش دانشجویی، افرادی از نیروهای
وزارت ارشاد، وزارت اطلاعات و افراد ملی ـ مذهبی به حلقه های آنان پیوسته
و فربگی آنان رو به زایش افکار جدیدی گذاشت. عبدالکریم سروش از سویی و
حسین بشیریه از جانب دیگر خطی را ترسیم کردند که از قبض و بسط شریعت شروع
و تا توسعه سیاسی ادامه یافت. مفاهیم وارداتی از سوی سروش، با اشعاری از
مولوی و غزالی رنگ و لعاب می یافت و از سوی بشیریه لیبرالیسم به عنوان
مکتبی گریز ناپذیر توصیه می شد. این فرآیند گرچه خروجی هایش بعدها به
عنوان پیشنهادات به رئیس جمهور وقت با بایکوت مواجه شد و به استعفاهایی در
این مرکز انجامید اما در پروسه انتخابات دوم خرداد وقتی ظهور یافت منجر به
تشکیل اصلاح طلبان شد و دولتی در طول هشت سال حاکمیت خود، با بروز عینی و
عملی انواع دگردیسی های فکری چپ های جوانی که خود اینک در قامت یک مدیر و
یک مسئول درآمده بودند، مواجه شد.
در حقیقت می توان گفت، جریان چپ در
دوره اول حضور خود در مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری با تمام وجود
به لیبرالیسم شانه زد و در دوران حاکمیت خود از طرح فتح سنگر به سنگر
گرفته تا نظریه فشار از پایین، چانه زنی در بالا، حاکمیت را مورد تعرض های
بی شماری قرار داد. به گونه ای که در تدقیق برخی تلاشهای فکری خطوطی همچون
تلاش برای تکثر گرایی افسارگسیخته، یگانه انگاری ریشه مشروعیت و مقبولیت،
نگرش لیبرالیستی به پدیده مشروعیت، گرایش لیبرالیستی در تبیین ماهیت حکومت
دینی، نفی ایدئولوژی درعرصه قانون گذاری و ... را همگام با کارکردهای
سیاسی برای رسیدن به دمکراسی منهای روحانیت که در تأملات راهبردی حزب
مشارکت با وضوح بیشتری نمود یافت، می توان شاهد بود.
مرکز تحقیقات استراتژیک در دوران دوم خرداد
مرکز
تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری اما در دوران حاکمیت اصلاح طلبان فضایی
دیگر داشت. گرچه در آن ایام، محمد خاتمی ترجیح داد سعید حجاریان را به
عنوان مشاور امنیتی خود برگزیند اما ریاست مرکز را به چهره ای سپرد که
گفته می شد خاتمی علاقه خاصی به وی دارد. محمدرضا تاجیک، رئیس این مرکز که
همواره در سایه سعید حجاریان و خسرو تهرانی در نخست وزیری به فعالیت مشغول
بود، دارای دکترای «تحلیل گفتمان در سیاست» از دانشگاه اسکس انگلستان است.
وی که معاونت آموزشی یکی از نهادهای امنیتی را نیز برعهده داشت، متاثر
از جریان پست مدرن و اندیشه های میشل فوکو بود به نحوی که برخی از دوستانش
از باب تاثیر پذیری، وی را «محمد فوکو» خطاب می کردند.
تاجیک در دوره
ریاست خود اما با تکیه بر همین اندیشه پست مدرن و غور در اندیشه های چپ
نو، مرکز را مکانی برای تهیه برنامه و مانیفستی قرار داد که عملیاتی شدن
آن 4 سال پس از پایان حاکمیت دوم خرداد کلید خورد. وی در دوره دوم ریاست
جمهوری خاتمی به یاری همکاران و دوستانش تحفه ای را تدارک می دید که مقصدش
شاید برای یک همسایه بود در همان حوالی؛ خانه آقای نخست وزیر. بررسی آسیب
ها و شکافهای اجتماعی مجموعه پژوهش ها و تحقیقاتی را شکل می داد که متنوع
بود و متعدد.
کتب و رساله های مراکز علمی خارجی جهت تطبیق و بومی
سازی سفارش داده می شد و در کمتر از 48 ساعت راهی مرکزگردیده تا در
کتابخانه ای کوچکتر، در خلوتگاه تئوریسین ها، کنج حیاط، جای بگیرد.
کتابها
و رساله ها خطوط شان مشخص بود و برجسته. ازکتابهای پست مدرن گرفته تا
جنبشهای کلاسیک و جدید؛ حتی نظریه هایی مربوط به آشوب ومدیریت بحران.
تخمین
ها که زده می شد فرمول میگ رفت و مقصدی سیاسی می یافت. منتهایش نیز می شد
تحقیقی تحت عنوان«در آستانه دوران پساسیاسی و در انتظار دومین جنبش
اجتماعی فراگیر». شاه بیت این تحفه گرچه تخمین هایی بود از دهه چهارم اما
تدبیرهایش در مقالات دیگری پیشنهاد شد. از قرار معلوم بنا بود این تحفه
روبانش در سال 84 گشوده شود اما اقتضائات زمانه و مصلحت های وارده، بروزش
را به سال 88 موکول ساخت. اما آن تخمین ها و تدبیرها چه بود؟
جانمایه های فکری در مرکز
مرکز تحقیقات استراتژیک
ریاست جمهوری در دوم خرداد محل ظهور و بروز اندیشه هایی بود که معتقد بود،
دوم خرداد حرکت و تلاشی است از جنس انقلاب و نوعی مقاومت در برابر قرائت
خاصی از جامعه و مناسبات آن که در توهم جامعه دینی می سوزد و قصد اصلاح آن
را دارد. نگاهی به مجموعه مقالات و پروژهه ایی که دراین مرکز به تدوین و
نشر رسید بیانگرچنین نگاه هایی بود:
ـ مناسبات دمکراتیک و مردم سالار
یک فرآورده و تجربه تمام بشری هستند و لزوما نباید در چارچوب نظام معنایی
و گفتمانی ما معروف و یا محصور شوند.
ـ نقش دین در گردونه چنین
مناسباتی، یک نقش اخلاقی و هنجاری و یا یک نقش توجیهی، توضیحی،
تفسیری(جاری کردن اصل اباحه) و گاه تحدیدی(آنجا که مناسبات دمکراتیک
مرزهای ارزشی ـ هنجاری دینی را درمی نوردد) است.
ـ حکومت یک امر عرفی است و نه قدسی و حکومت دینی به معنای تسری دین بر همه عرصه ها و احکام نیست.
ـ ناکارآمدی نظام دینی مستقر در ایران امروز را می توان در چند سطح مورد بحث قرار داد.
ـ نظام دینی مستقر، در عرصه پراتیک اجتماعی و تدبیر منزل لنگ می زند.
ـ
دوگانگی حاکمیت در سطح نظام سیاسی امروز جامعه ما، به صورت ناسازگاری بین
نهادهای انتخابی(دمکراتیک) و نهادهای انتصابی(تئوکراتیک) ظاهر گردیده و
اطاعت داوطلبانه از امر حکومت را کاهش داده و آن را با نافرمانی اجتماعی–
سیاسی مواجه کرده است
ـ بسیاری از بحران ها و تلاطمات در جامعه امروز
ما، ریشه در راس هرم جامعه دارند و ... و بیگ مان وجود این نگاه در
بردارنده این نکته اساسی است که توجه، اصلاح گری و تلاش برای تغییرات چه
حوزه هایی را هدف و مد نظر خود قرار داده و برای تغییر در راس هرم چه
مقاومت هایی را توصیه می کرده است. برای دریافت دقیق تر این نگاهها می
توان به سیر تحقیقاتی اشاره داشت که معتقد بود، سپهر سیاسی – اجتماعی کشور
با شکافهای متعددی روبروست که بخشی از آنها ریشه در عدم مدیریت برخی از
مدیرانی داشت که خود مسئولیت داشتند اما عدم تلاش آنها برای رفع آسیبها
چندان از سوی آنان جدی گرفته نمیشد.
برای گروه هایی که تلاش برای
حاکم کردن مردم سالاری را بدون قید دینی دنبال می کردند، نگاه به این آسیب
ها و بهره گیری از آنها امری مطلوب و خوشایند به نظر میرسید و دقیقا به
همین علت بود که اینان با علم به این آسیب ها تلاش سیاسی خود برای بهره
گیری از این موارد را در حکم تحلیل و نه تلاش جلوه دادند و به تئوریزه
کردن خواست خود در قالب آنچه که تحلیل می خواندند، مبادرت کردند.
آسیب ها چه بودند؟
در بررسی هایی که در مرکز تحقیقات استراتژیک صورت
گرفت، با اشاره به آسیب های اجتماعی ـ فرهنگی تحلیل هایی مطرح شد که در
حقیقت برنامه ای بود برای یک تلاش و یک تغییر. این آسیبها در ابتدا عبارت
بودند از:
ـ فرآیند ناموزون و نارسای«درونی شدن ارزشها»
ـ جابجایی ارزشهای مسلط
ـ اختلال در فرآیند انتقال ارزشها و هنجارها
ـ اشاعه و انتشار ارزشها و هنجارهای جدید
ـ کاهش مقبولیت و مشروعیت گروههای مرجع ارزشی (هنجارآوران) و نخبگان
ـ گسترشِ شبهاتِ دینی و بروز و ظهورِ گرایشهای جدیدِ دینی
ـ چند ارزشی شدن (تکثر ارزشی) فضای عمومی جامعه
ـ ناکارآمدی/ بدکارآمدی ﻧﻬادهای فرهنگ/ارزش ساز
ـ تغییرِ سریعِ محیط فرهنگی
ـ تغییرِ سریع سنی و جنسی جامعه
ـ تغییرِ سریع الگوی مصرف
ـ شکافِ فرهنگ رسمی و غیررسمی
ـ فرهنگِ عمومی و خرده فرهنگ ها
ـ شکافِ صنعتِ فرهنگی سنتی و تقاضاهای فرهنگی مدرن
ـ تغییرات جمعیتی
ـ حضورِ فزاینده زنان در نقشهای اجتماعی و عرصه عمومی
ـ رشدِ طبقه متوسط
ـ رشدِ تعداد گروههای اجتماعی و سیاسی و ...
این
آسیب ها که بی شک بخشی از آنها از اقتضائات موجود بوده، مورد توجه دست
اندرکاران این مرکز قرار گرفت لیکن رهیافت های آن برای رفع و ترمیم مشخص
نگردید که چرا در دستور کارقرار نگرفت و یا حداقل توجه جدی به آن نگردید.
این
آسیب ها گرچه در لیست نگاههای کارشناسان جای گرفت اما از دیگر سو با توجه
به آن تحلیلها و درنگاه حداکثری تر به عنوان یک تلاش به این شکل در این
مرکز به عنوان تخمین های آینده مطرح گردید.
شاید بتوان«شکاف های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی معرفتی» و... جامعه را درقالب های زیر به تصویر کشید:
1- شکاف میان سنت و مدرنیته
2- شکاف میان «روحانیت» و «روحانیت»
3- شکاف میان «دین» و «دین»
4- شکاف میان حاکمیت و مردم
5- شکاف میان دین و سپهر عمومی
6- شکاف میان خرده فرهنگها و فرهنگ مسلط
7- شکاف میان جامعه تودهای و جامعه مدنی
8- شکاف میان گفتمان انقلابی و گفتمان اصلاح
9- شکاف میان بازیگران (الیت) رسمی و حکومتی(حاکمیت دوگانه)
10- شکاف میان رهبری و طیف چپ
11- شکاف میان نظام اجتماعی و نظام سیاسی
و
دقیقاً مبتنی بر همین رهیافت ها بود که در این مرکز تز«انقلاب در انقلاب»
تئوریزه و تأکید شد:«ضربه های وارده بر پیکر نظام، از خود نظام تحلیل می
شود، نظامی که باید تجسم عینی ارزشها و اخلاق باشد، هویت و هیبتی ضد ارزشی
می یابد، نظامی که می باید تجلی قانون و قانون گرایی باشد، به نمونه بارز
قانون شکنی و قانون گریزی تبدیل می شود، نخبگان مسلط که می باید
نقش«پوزیسیون» را ایفا نمایند، مقبولیت ومشروعیت خود را از رهگذرمشرب
اپوزیسیونیستی خود کسب می کنند، پروژه اصلاحات آن، تولید انقلاب می کند،
توسعه آن به ارتجاع می گراید و تدبیرگران نظام به مثابه قسمتی از«راه حل
ها»ی مشکلات جامعه خود، بلکه در قالب جزئی از «مشکل» به نقش آفرینی مشغول
خواهند شد».
همانگونه که مشخص است، این تخمین ها زمانی مطرح می شود که
دولت دوم اصلاحات درمیان راه خود بوده و این موارد در سال 82 طرح و انتشار
یافته است. با توجه به موارد ذکر شده دربالا که در تلاش برای تغییر رأس
هرم به آن اشاره شد، دقیقا می توان راز حوادث سال 88 را عریان تر یافت. از
دیگر سو تدوین مطلبی دیگر در این مرکز نشان می دهد، ناجی این جریان درصدد
رفع شکاف های چه گفتمانی بوده است؛گفتمانی که به عنوان ابرگفتمان از سوی
یکی از کاندیداهای اصلاح طلبان ظهور و بروز یافت. این گفتمان در سال 82
اینگونه تعریف شد و نشانه هایش در آن سالها در حال هویدا شدن بود: «فضای
گفتمانی امروز جامعه، هم نشانی از پوپولیسم دارد و هم ردپایی از
پلورالیسم، هم اصلاحی است، هم انقلابی(اصلاح طلبی که مدام به اصول رجوع می
کند)، هم مدرن است و هم سنتی، هم دمکراتیک است و هم اقتدارگرا، هم
اصولگراست و هم پراگماتیست، هم نیم نگاهی به فرهنگ بومی دارد، هم نیم
نگاهی به فرهنگ غیربومی و ...».
جالب توجه اینجاست که در مقاله ای دیگر
در این مرکز هشداری مطرح می شود که شاید آن روزها چندان آشنا نبود اما گذر
ایام فتنه راز آن را بوضوح گشود: «بسیاری از نخبگان فکری و اجرایی ما،
زیستی «برزمانی» و نه«درزمانی» دارند. کماکان، خرامان خرامان طی طریق می
کنند و سر هر کوچه و بازاری توقف کرده و لحظه ها را در طرح و بحث مسائل
حاشیه ای گم می کنند و در انتظار بازگشت «آینده»، «حال» را نیز از دست می
دهند و بسیاری از آنان، در هزار توی انگاره های خود سخت گرفتار آمده و
غافل از آنند که رود زمان شتابان در حال گم شدن در افق است و از موج های
سبزش جز کفی نصیب آنان نخواهد شد.» بر همین اساس مطالب فوق بیانگر توجه به
شرایط اجتماعی ای بوده که در این مرکز، سخت بدان چشم دوخته شده و حتی برای
آن نیز برنامه هایی تدوین گردید.
مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام
دوران
حاکمیت دوم خرداد که پایان یافت و دولت اصولگرای نهم بر صدرنشست، حلقه
مشاورانی که تا دیروز در این مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری به
فعالیت مشغول بودند به مامنی احتیاج داشتند تا دوباره گرد هم آمده و مشق
تئوری و نظریه پردازی کنند.جایی که هم پا در حاکمیت داشته و هم بتوانند با
فراق بال به فعالیت بپردازند.
اما دراین میان آنچه که مسئولان این مرکز
را به گردآوری فعالان مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع واداشت،تلاشی بود برای
ایجاد یک چتر برای نخبگانی که آنان نیز یک سودا داشتند سودای بازگشت به
قدرت با ترسیم افق ها و دورنماهای آینده.این دورنما برای کسانی که هنوز دل
در تئوری های وارداتی داشتند موجب شد تا افرادی همچون سریع القلم که تنه
به تنه لیبرالیسم و تئوری هایشان داشتند دراین مرکز گردهم آیند تا
1- نخبگان متفرق را متمرکز سازند
2- مطالعاتی بر اساس تئوری های غربی برای آسیب های دولت اصولگرا تدوین نمایند
3- سیاه نمایی در حوزه اقتصادی را مد نظر قرار دهند
4- سیاست های هسته ای را به بهانه هزینه آفرینی مورد تاخت و تاز قرار دهند.
5- بلحاظ اجتماعی کشور را دارای گسست های مختلف ارزیابی کنند.
6- از تحریم های ایران سخن به میان آورند
7- از بحران مقبولیت و کارآمدی سخن کنند
و...
بی
گمان این اندیشه ها زمانی در قالب مشاوره گرفتن صورت گرفت که گفته های
خانم گیلاپیدوس مسئول سابق میز شوروی در سازمان سیا پیش از گذشته به اذهان
راه یافت،وقتی که از دلایل وی برای صحبت از ایران از او پرسیدند ضمن تشابه
ایران و شوروی سابق گفت:آنچه که شوروی را به اینجا رساند نفوذ در حلقه
مشاوران و تصمیم سازان بود.