با نزديك شدن به ايام انتخابات طرفداران طيف كارگزاران و اصلاحطلبان، دست به دست هم داده تا زمينه را براي ورود شخصي كه خود آن را يك سياستمدار ميانهرو مينامند آماده كنند.
به گزارش بولتن، ايده روي كار آمدن يك ميانهرو كه اگر چه نزديك به طيف اصولگرا نيست اما با اصلاحطلبان راديكالي چون طيف مشاركتيها و مجمع روحانيون نيز فاصله دارد، چند وقتي است كه با محوريت آقاي هاشمي و نزديكان وي كليد خورده است.
در همين زمينه، صادق زيباكلام كه همواره مجيزگوي آقاي هاشمي بوده است در مطلبي با عنوان « اصلاح طلبان و واقع گرايي در انتخابات آتي» كه در روزنامه آرمان منتشر شد مطالبي را عنوان كرد.
زيباكلام در ابتداي اين مطلب نوشت:
"ايده حمايت اصلاح طلبان از يك نامزد اصولگراي معتدل با سكوت و مخالفت شماري از اصلاح طلبان از يك سو و از سوي ديگر با مخالفت شديد اصولگرايان تندرو مواجه شد. درك مخالفت شديد اصولگرايان افراطي خيلي پيچيده نيست. آنان نيك مي دانند كه اگر كسري از اصلاح طلبان حاضر شوند به يك نامزد اصولگراي معتدل راي دهند، شانس چنين نامزدي در برابر نامزد مورد حمايت جريانات تندروي اصولگرا به ميزان قابل توجهي افزايش خواهد يافت و اي بسا مجموعه اصلاح طلبان و اصولگرايان ميانه رو نمي توانند نامزد مورد تاييد اصولگرايان راديكال را شكست دهند. بنابراين مخالفت آنان با اين تز خيلي به دور از انتظار نبود."
وي سپس در مورد دلايل مخالفت اصلاحطلبان نيز با اين ايده مينويسد:
"آنان نگران از دست دادن يا كمرنگ شدن طرفداران شان هستند. در صورتي كه خيلي جدي از يك نامزد معتدل اصولگرا پشتيباني كنند نگران خدشه دار شدن چهره، محبوبيت و جايگاه شان در ميان طرفداران اصلاحات هستند. دليل ديگرشان براي عدم استقبال از اين تز آن است كه معتقدند اگر آنان نتوانند روي يك نامزد ائتلاف كنند و اگر شخصي به نام خاتمي وارد ميدان شود اصلاح طلبان مي توانند به راحتي اصولگرايان را شكست بدهند و قوه مجريه را سال آينده در دست بگيرند
بنابراين چرا بايد اين شانس را از دست بدهند؟ چرا بايد اين فرصت را از دست بدهند؟ اگر هم نامزد اصلاح طلبان رد صلاحيت شود باز هم آنان به نوع ديگري موفق شده اند. بنابراين هيچ دليل منطقي نمي بينند كه چرا بايد همه اينها را بگذارند كنار و از يك ايده عجيب و غريب، نسنجيده و غيرمنطقي به نام حمايت از يك نامزد ميانه رو اصولگرا حمايت كنند؟"
زيباكلام سپس با طرح اين سؤال كه هدف ما از فعاليت و حضور سياسي مان به عنوان يك جريان اصلاح طلب چيست؟، ادامه مي دهد:
"آيا ما اصلاح طلبان صرفا هدف برايمان كسب قدرت است؟ به دست آوردن قوه مجريه است؟ پيروزي در انتخابات است؟ يا اينكه هدف اصلاح طلبان رشد و توسعه دموكراسي، تحقق جامعه مدني، آزادي زندانيان سياسي، آزادي مطبوعات، آزادي بيان، انتخابات آزاد، حاكميت قانون، بازگردانيدن دانشجويان محروم از تحصيل بعد از حوادث 22 خرداد 88، و اين دست اهداف است؟"
وي سپس به مانند هميشه با وارونهنمايي از وضع موجود و به تصوير كشيدن فضايي بسته از وضعيت كشور، معتقد است كه در اين شرايط يك كانديداي اصلاحطلب نمي تواند، به اهداف خود دست يابد. او معتقد است:
"آيا غير از اين است كه از فرداي تشكيل دولت اصلاح طلب در شهريور سال 92، صف گسترده يي از مخالفان در برابر خاتمي يا هر رييس جمهور اصلاح طلب ديگر به پا خواهند خاست؟
آيا غير از اين است كه مجلس، شوراي نگهبان، صدا و سيما، مطبوعات دولتي، جامعه مدرسين، روحانيت مبارز، موتلفه و... از همان فرداي رياست جمهوري رييس جمهور اصلاح طلب در برابر وي بسيج خواهند شد؟
آيا غير از اين است كه اصولگرايان تمامي اختلافات خود را كنار خواهند گذاشت و يك بار ديگر همچون 22 خرداد 88 در برابر اصلاح طلبان متحد و يكپارچه خواهند شد؟ اگر همه اينها واقعيات تلخي است كه از فرداي رياست جمهوري يك رييس جمهور اصلاح طلب تحقق پيدا خواهد كرد، در آن صورت چگونه آن رييس جمهور اصلاح طلب قرار است اهداف دموكراسي خواهي را پيش ببرد؟"
با اين مفروضات غير واقعي است كه وي سرانجام در انتهاي مطلب خود اينگونه نتيجه مي گيرد كه:
"به قدرت رسيدن يك رييس جمهور اصولگراي معتدل و ميانه رو البته كه ايده آل نيست، اما احتمال اينكه او بتواند دست كم مقدار اندكي از خواسته هاي اصلاح طلبان را تحقق بخشد به مراتب بيشتر از يك رييس جمهور اصلاح طلب است.
طبيعي است كه فرض ما به آن است كه اولا «اصلاح طلبان در جريان مبارزات انتخاباتي از او در برابر نامزد اصولگرايان تندرو حمايت كنند و بعد از انتخاب وي به قدرت، روي خواسته هاي دموكراسي خواهي شان اصرار ورزيده و وي را براي تحقق خواسته هايشان زير فشار قرار دهند.
راه تحقق دموكراسي راهي دشوار و طولاني است. به قدرت رسيدن يك رييس جمهور اصلاح طلب صدالبته كه در ابتدا امر بسيار مطلوب تر از داشتن رييس جمهوري اصولگرا به نظر مي رسد، اما پرسش دشوار در برابر اصلاح طلبان آن است كه در شرايط فعلي ايران و با توجه به موازنه قدرت كه تماما به نفع اصولگرايان است و جناح تندرو آن از اقتدار بهتري هم برخوردار است، راه رسيدن به دموكراسي چگونه بايد پيموده شود."
جالب آنكه چنين ديدگاهي مطلوب سياستمداران غربي نيز قرار گرفته و آنها نيز سعي دارند كه شخصيتي معتدل و ميانهرو (بخوانيد اهل تسامح و تساهل با غرب) در ايران بر سر كار آيد. براي مثال اندیشکده «بنیاد شورای امنیت آمریکا» در مطلبي مدعی شد که غرب از ریاستجمهوری مجدد آقای هاشمي رفسنجانی به عنوان شخصیتی با رویکرد میانهرو نسبت به غرب استقبال میکند.
در اين مطلب چنين آمده است:
"تاکنون نام آقای رفسنجانی در میان کاندیدهای احتمالی جایگزین آقای احمدینژاد که باید مقام خود را واگذار کند ذکر نشده است. آقای رفسنجانی مانند همیشه نیات خود را پوشیده نگاه میدارد. او آشکارا درباره تمایل به بازگشت به مقام ریاستجمهوری 16 سال پس از ترک این مقام یا حامی قدرتمند شدن برای یک کاندید خاص سخنی نگفته است. اما این باعث نشده که نامش در ترکیب احتمالی ذکر نشود، به خصوص پس از نقش برجسته وی طی نشست سران جنبش غیرمتعهدها در ماه آگوست."
نويسنده در ادامه اين مطلب مي نويسد:
"حکومت احتمالاً از حضور هر کاندید طرفدار اصلاحات جلوگیری خواهد کرد و بیشتر به دنبال شخصیتهای میانهرو خواهد بود تا آنهایی که نامشان به عنوان افرادی با موفقیت بالا ذکر میشود از جمله محمد باقر قالیباف و محسن رضایی، فرمانده اسبق سپاه.
این امر میتواند فضایی برای حضور رفسنجانی به عنوان یکی از معدود رهبران تشکیلات که توانایی برقراری تماس با اپوزیسیون ایران را دارد ایجاد کند، او در عین حال میتواند غرب را نیز آرام کند. چرا که در زمان ریاستجمهوری خود در سالهای 97-1989 توانست به عنوان رهبری عملگرا در غرب برای ایران کسب اعتبار کند.
حکومتی با رهبری آقای رفسنجانی یا با حمایت وی احتمالاً مطلوب واشنگتن و متحدین غربیاش خواهد بود. هرچند او دهها سال بخشی از نظام حکومت بوده است، اما عمدتاً به عنوان شخصیتی شناخته شده که در مقابل غرب نسبت به دیگر سران مسن نظام لحن انعطافپذیرتری دارد."
اين انديشكده در ادامه گزارش خود در اينباره، ادعاهايي را در مورد روابط خاص خاندان آقاي هاشمي بيان كرده و نوشته است:
"خانواده وی پیوندهای بینالمللی گستردهای از طریق مطالعات دانشگاهی در انگلیس و شبکه تجاری وسیع خود دارند. این شبکه تجاری شامل شرکتهای عمرانی و کارخانه مونتاژ خودرو، املاک و مستغلات و یک خط هوایی خصوصی میشود. در سال 2003 نام وی در نشریه «فوربس» به عنوان یکی از «روحانیون میلیونر» ایران ذکر شد."