*کیهان
روزنامه کیهان در سرمقاله خود با عنوان « کدام نیرو پهپاد را به سمت دیمونا حرکت داد » به قلم « سعدالله زارعی » آورده است.
طی هفته گذشته دو اتفاق مهم در ارتباط با رژیم صهیونیستی افتاد ولی کمتر مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت یکی از این دو اتفاق برگزاری جشن بزرگ در مصر بمناسبت سالگرد جنگ رمضان و اتفاق دیگر ماجرای نفوذ پهپاد به منطقه جنوبی فلسطین بود. این دو اتفاق نزدیک به هم یک موضوع مشترک را تداعی کرد: محیط و مفهوم امنیتی اسرائیل در حال یک دگرگونی اساسی است.
برگزاری مراسم جشن با حضور دهها هزار ارتشی و مردم مصر بمناسبت سالگرد آخرین جنگ مصر و سوریه با رژیم صهیونیستی از این جهت دارای اهمیت ویژه است که در این جنگ 16 روزه مصری ها و سوری ها با کشتن نزدیک به 000/10 نظامی اسرائیلی صحرای سینا و منطقه تابا را از اشغال نظامی آزاد کردند و از همه مهمتر «خط بارلو» که به چندین مانع مجهز شده بود، توسط گروهی از نیروهای اخوان المسلمین به فرماندهی سرهنگ بارلو شکسته شد و هزاران رزمنده به همراه تجهیزات نظامی، صحرای سینا که بیش از دو برابر مساحت کل فلسطین است (یعنی شامل سرزمین های 1948 که اسرائیل خوانده می شوند و سرزمین های 1967 که فلسطین اشغالی خوانده می شوند) را در عملیاتی برق آسا به تصرف درآوردند. در این عملیات دهها هواپیما و بالگرد و صدها تانک اسرائیلی منهدم شدند. البته یک هفته بعد نظامیان مصری بر اثر فشار مشترک آمریکا، انگلیس، فرانسه و شوروی با چشمان اشکبار صحرای سینا را ترک کردند و بار دیگر رژیم صهیونیستی در صحرای سینا مستقر گردید و از این رو خاطره خوش پیروزی رنگ شکست به خود گرفت.
بعدها براساس پیمان کمپ دیوید، رژیم مصر جنگ 1967- جنگ رمضان که جنگ یوم کیپور هم خوانده می شود- را فراموش کرد و در روابط با تل آویو دورانی را شروع کرد که نظامیان رژیم صهیونیستی از آن به دوران «صلح سرد» (COLD PEACE )یاد می کنند. از آن روز به بعد «جنگ رمضان» برای کسانی اهمیت داشت که صلح با رژیم جنایتکار را قبول نداشتند و با استناد به آن می گفتند امکان غلبه بر اسرائیل وجود دارد و نیازی به صلح نیست. محمد مرسی و اخوان المسلمین تاکنون در این طرف قصه بودند و برای بسیاری این سؤال وجود داشت که اولین رئیس جمهور اخوانی مصر در سالگرد جنگ 73 چکار می کند آیا به عنوان یک دولت و در چارچوب توافقنامه ها از کنار موضوع می گذرد یا به عنوان عضو برجسته اخوان، خاطره جنگ رمضان را احیا می کند. محمد مرسی راه دوم را انتخاب کرد و از این رو در اولین سالگرد این جنگ پس از شکل گیری دولت جدید، مراسم بسیار باشکوه و معناداری، برگزار شد البته در عین حال محمد مرسی در سخنرانی نسبتا طولانی خود در این مراسم اشاره کمتری به رژیم صهیونیستی کرد و از خیانت سادات در تن دادن به فشار جبهه هوادار رژیم صهیونیستی هم حرفی نزد و پیش از آن با نثار گل به قبر انور سادات از او به عنوان رئیس جمهور و فرمانده مصر در جنگ 6 اکتبر 1967 تجلیل کرد. تجلیل مرسی از نظامیان و مردمی که در جنگ رمضان شرکت کرده بودند و یادآور این نکته که مصر در مواجهه با دشمن با تمام قوا از خود دفاع می کند و اشاره به این که مصر در کنار فلسطینی ها قرار دارد، دارای معنایی بسیار فراتر از تجلیل مرسی از سادات می باشد چرا که امروزه سؤال مهم در سطوح منطقه ای و بین المللی این است که تحولات، مصر را به کدام سو می برد و در این میان رژیم تل آویو چه سرنوشتی پیدا می کند. از این منظر، مراسم روز شنبه 15 مهر- 6 اکتبر- برای آمریکا و صهیونیست ها پیام خوبی به همراه نداشت. حوادث هفته های اخیر صحرای سینا هم دلیل جداگانه ای است که طبعا بر میزان نگرانی آنان می افزاید.
یک نکته کلیدی و بسیار مهم درباره مصر این است که نخبگان سیاسی در تحولات، نقش ثانویه داشته و توده های مردم بازیگران اصلی این میدان هستند. بر این اساس بیش از آن که محمد مرسی و اخوانی ها تنظیم کننده معادلات آینده باشند توده های مردم ایفای نقش می کنند. اگر تحلیل گران درباره آینده و مواضع بعدی مرسی و اخوان تردیدهایی دارند ولی درباره این که تحولات به سطوح اجتماعی راه یافته و هیئت حاکمه مصر را به سمت جلو می راند، تردید ندارند و این موضوعی است که روز به روز برجسته تر می شود. اگر به شور و حرارت مردم در مراسم بزرگ 6 اکتبر نگاه می انداختیم می توانستیم فشار ویژه آنان بر حکمرانان را به وضوح مشاهده نمائیم. «جان اسپوزیتو» در صفحه 7 کتاب خود «اسلام سیاسی» که در سال 1373 منتشر گردید، می نویسد: «اسلام نیرومندترین بنیان قدرت اجتماعی در خاورمیانه و آفریقای شمالی است و حکومت ها-ی وابسته به غرب- در برابر آن بر خود می لرزند. زیرا اعراب در همه جا برای نجات از فلاکت و بدبختی های مختلف خود به آن متوسل می شوند این قدرت نه ساخته دولت های مصر و عراق بلکه قدرت مساجد ساده و بی آلایش است» مصر، ترکیه، عربستان و هر نقطه دیگر از جهان عرب دارای هر نوع از حکمرانی که باشند و حکمرانان آنان از طریق شیوه های دمکراتیک سر کار آمده یا با استفاده از قوه قهریه بر مردم خود تحمیل شده باشند، تاثیر محدودی در تحولات دارند و در نهایت ناچارند به راهی بروند که ملت ها پیش پای آنان قرار داده و یا بر آنها تحمیل می کنند. حضور پررنگ محمد مرسی در مراسم روز ششم اکتبر چه یک ابتکار عمل اخوانی باشد و چه برخاسته از نیازی که اخوان برای همراهی با مردم دارد، یک خبر مهم به حساب می آید. در متن این خبر این نکته که «مصر به عقب بازنمی گردد»، خودنمایی می کند و این خبر وحشتناکی برای غرب به حساب می آید.
خبر دوم مربوط به نفوذ یک پهپاد- هواپیمای بدون سرنشین جاسوسی- در منطقه حساس و نظامی جنوب فلسطین و در نزدیکی با تأسیسات اتمی دیمونا است. این خبر دارای ابهامات و در نتیجه موجب گمانه زنی های ضد و نقیضی شده است. پیش از این و با فاصله کمی از دست یافتن ایران به پهپاد آمریکایی RQ170، یک هواپیمای جاسوسی رژیم صهیونیستی-از نوع هواپیمایی که چند روز پیش در آسمان «بئرالسبع» منهدم شد در بخش های شمالی فلسطین و در مجاورت پایگاه هوایی اسرائیل در صفد منفجر گردید. در آن زمان تنها یکی از رسانه های رژیم صهیونیستی این خبر را منتشر کرد و از قول یک مقام نظامی لشکر جلیل شمالی نوشت اسرائیل از دست یافتن حزب الله لبنان به یک تکنولوژی فوق مدرن که قادر است هواپیمایی را در 30 کیلومتری مرزهای خود ساقط کند، به شدت نگران است» کما اینکه در همان ایام یک هواپیمای جاسوسی دیگر آمریکا در کنیا ساقط شد و بر حجم سؤالات پیرامون نیروهای احیاناً نامرئی که قادر به نفوذ در سیستم امنیتی، فنی و اطلاعاتی هستند، افزود.
درباره خبر نفوذ یک هواپیمای جاسوسی به منطقه حساس امنیتی جنوب فلسطین فعلاً نمی توان اظهارنظر قطعی کرد. اسرائیلی ها یکبار می گویند این هواپیما توسط ایران و از طریق دریای مدیترانه و آسمان غزه وارد منطقه جنوبی فلسطین شده و تا 38 کیلومتر به داخل این منطقه نفوذ کرده و در حالی که به سمت پایگاه هسته ای دیمونا در حرکت بوده، ساقط شده است و بار دیگر می گویند این هواپیما از جنوب لبنان حرکت خود را آغاز کرده و به فاصله 38 کیلومتری از مرزهای غربی فلسطین ساقط شده است. بعضی خبرها هم نشان می دهد که هواپیما از صحرای سینا به حرکت درآمده و بعد از طی مسافتی نزدیک به 80 کیلومتر شناسایی و ساقط شده است. بعضی هم روی احتمال نقش داشتن خود رژیم صهیونیستی برای تأمین اهداف خاص تأکید کرده اند. در یک ارزیابی پیش هنگام می توان گفت احتمال اینکه اسرائیلی ها خود هواپیمای خود را ساقط کرده باشند چندان منطقی نیست چرا که پرستیژ نظامی-امنیتی، همواره برای این رژیم از اهمیت زیادی برخوردار بوده است. بنابراین می توانیم بگوئیم کار هر کس هست کار خود اسرائیل نیست. تجربه هم نشان داده که وقتی اسرائیلی ها به یک «نام» اشاره می کنند، می خواهند «عامل اصلی» را از چشم ها دور نگه داشته و روند پرونده را مدیریت نمایند. اسرائیلی ها می گویند احتمالاً کار حزب الله است. با طرح این مسئله تا حد زیادی از نگرانی شهروندان غاصب کاسته می شود چرا که در این صورت دشمنی به این کار دست زده که قبلاً هم دشمن بوده و طرف جنگ هم واقع شده است، بنابراین موضوع در ردیف یک موضوع عادی قرار می گیرد. بدترین خبر برای اسرائیلی ها این است که این پرواز از صحرای سینا انجام شده باشد و از قضا قرائن هم این احتمال را تقویت می کند. چرا که از یک سو همه می دانند که آمریکایی ها در فاصله 1357 تا 1389 چنین هواپیماهایی را به رژیم سابق مصر داده اند. از سوی دیگر همه می دانند که حزب الله ماجرا جو نیست و بخصوص از دست زدن به اقدامی که به ضرر متحد خود-دولت سوریه- است، اجتناب می کند. اگر بتوان ثابت کرد که این اقدام از سوی حزب الله انجام شده، طبعا این امکان فراهم می شود که دیگران هم در آسمان سوریه ظاهر شده و آن را پدیده ای متقابل معرفی نمایند.
با این وصف و با تکیه بر اینکه ورود هواپیمای جاسوسی بر فراز بخش جنوبی فلسطین در سالگرد جنگ ششم اکتبر مصر با رژیم صهیونیستی اتفاق افتاده و محمد مرسی به همراه ارتش آشکارا به برجسته سازی دستاورد مصر در این جنگ و آمادگی آنان برای حضور پرقدرت در جنگی مشابه مبادرت ورزیدند، می تواند بخشی از سیاست «قدرت نمایی» در مقابل اسرائیل به حساب آید. اما اعلام اینکه نظامیان و دولت مصر در یک تصمیم مشترک به چند کیلومتری دیمونا نزدیک شده اند به هیچ وجه به نفع رژیم صهیونیستی نیست چرا که با طرح این مسئله بر نگرانی شهروندان غاصب به شدت افزوده می شود و ارتش اسرائیل را وادار به واکنش در مقابل نیرویی می کنند که به درستی آن را نمی شناسد و در فاصله دو دهه اخیر بارها از این «نیروی مرموز» شکست خورده است. ارتش اسرائیل قادر نیست اطلاعات واقعی را درباره این هواپیما منتشر کند چرا که لازمه آن تن دادن به جنگ با مصر است این در حالی است که صحنه واقعی تحولات مصر را نه مرسی و اخوان و... می گردانند بلکه همان نیروی مرموزی که مبارک را ساقط کرد، صحنه مقابله با اسرائیل را هم مدیریت می کند. پس بهتر این است که دولتمردان و نظامیان این رژیم سکوت کنند که کرده اند.
* رسالت
روزنامه رسالت در سرمقاله خود با عنوان « رکن چهارم قدرت » به قلم « محمد کاظم انبارلویی » آورده است.
اساس و استحکام قدرت وحاکمیت در جهان امروز بر چهار پایه اساسی استوار است . 1- سازماندهی 2- اطلاعات 3- ارتباطات 4- محاسبات
آنانکه امروز در جهان حکم میرانند به میزان بهرهمندی از نوع این پایهها، حدی از استقرار را دارند.
آنچه امروز نظم جهان سرمایهداری را برهم زده است ضعف در "محاسبات" و برهم خوردن معادلات مربوط آنهم در حوزه اقتصاد است. محاسباتی که محصول فرآوری اطلاعات است. امروز بزرگترین قدرتهای اقتصادی جهان بین 80 تا 90 درصد تولید ناخالص ملی بدهی بالا آوردهاند.
آنها راه برون رفت از این بحران را نمیدانند. هیچ برنامهریزی در مقام تصمیمگیر در حوزه اقتصاد نمیتواند یک راهحل محاسباتی دقیق برای حل مشکلات اقتصادی ارائه دهد. مشکل آنها در نوع حسابداری، حسابرسی، حسابدهی و حسابکشی از دادهها است که به صورت عملکردهای مالی بنگاههای اقتصادی نمایش داده میشود.
نتیجه هرنوع حسابدهی ناصحیح و یا حسابکشی نامتعارف در قالب اتفاقاتی که برای بنگاههای عظیم اقتصادی و غولهای دانشگاهی مشورت دهنده به آنها از جمله سقوط و ورشکستگی شرکت انرون و سایر بنگاههای پولی و مالی در اقتصاد غرب صورت پذیرفت، نتیجه همین بیتوجهی به محاسبات و ارائه اطلاعات غلط و تصمیمگیریهای ناصحیح بر روی محاسبات فرآوری نشده و ضعف ناشی از عملکرد دستگاههای نظارتی
( حسابرسان مستقل و بازرسان قانونی) بوده است.
بازرسان قانونی در شرکتهای بزرگ ، کارتلها و تراستهای مالی و اقتصادی نگاهبان و خط نگهدار این محاسبات بودند اما از روزی که معلوم شد بنگاههای زیان ده خود را سود ده برای ورود به بورسها معرفی کردهاند و بنگاههای سود ده خود را زیانده برای فرار از مالیات معرفی کردهاند، اعتماد به بازرسان قانونی بهعنوان رکنی از ارکان اصلی شرکتها از بین رفت و مسئولیت مدنی آنها در قبال حاکمیت به فراموشی سپرده شد.
امروز اقتصاد جهان به سیاهچالهایی افتاده است که هیچ کس قادر به نجات آن نیست. اینکه آمریکاییها میلیاردها دلار اسکناس بدون پشتوانه چاپ میکنند، معلوم نیست بر سر اقتصاد کشور خود و اقتصاد جهان چه میخواهند بیاورند.
دولتها برای رسیدن به حساب و کتاب درست در حوزه اقتصاد مقررات سختی برای پولشویی و حتی برای جابهجایی پول وضع کردهاند.
امروز در کمتر کشوری دیده میشود که برای جابهجایی پول اگر منشاء آن معلوم نباشد شهروندان مجاز به انجام کاری باشند.
اتفاقاتی که طی یک ماه گذشته در بازار ارز و طلا در کشورمان رخ داد از منظر حساب و کتاب دولت وملت خیلی مهم و تعیین کننده است.
این اتفاقات باعث شد یک اغتشاش در قیمتها رخ دهد بهگونهای که در یک خیابان یک کالا در سه مغازه سه قیمت متفاوت داشته باشد.
این اغتشاش تا سرحد بلاتکلیفی مالی تولید کنندگان و مصرف کنندگان پیش رفت و همه را از غفلت مسئولان اقتصادی گلهمند کرد.
بودجه سال 91 با دلار 10500 ریال و بشکه نفت 85 دلاری بسته شده است. اکنون تکلیف دولت به مثابه خزانه و در آمد عمومی و دولت به معنای بنگاههای بزرگ اقتصادی که معمولاً ارزهای نجومی در اختیار دارند، معلوم نیست.
معلوم نیست ما به التفاوت نرخ تسعیر ارز مثلا در فروش نفت خام از آن کیست؟ سه مدعی عمده در اینجا وجود دارد 1- بانک مرکزی 2- دولت به معنای منابع در اختیار رئیس جمهور و وزرا 3- دولت به مثابه درآمد عمومی همین قصه بلاتکلیفی در منابع ارزی وسیعی که در اختیار شرکت ملی نفت از بابت 5/14 درصد ارزش نفت خام طبیعی ، عواید حاصل از صدور محصولات پتروشیمی در شرکتهای پتروشیمی و نیز منابع در اختیار صندوق توسعه ملی وجود دارد. وفق تبصره ذیل بند الف ماده یک قانون هدفمندی یارانهها قیمت فروش نفت خام و میعانات گازی به پالایشگاههای داخلی 95 درصد قیمت تحویل روی کشتی در خلیج فارس تعیین و قیمت خرید فرآوردهها متناسب با قیمت مذکور تعیین میشود. سئوال این است که اکنون با این اتفاقات جدید در نرخ ارز پرداختها و دریافتها در این حوزه چگونه صورت میگیرد و نرخ تسعیر ارز در این مبادله چقدر است؟ میتوان دهها مثال زد که محاسبات مربوط به نظم و نسق مالی ومحاسباتی در بودجه 91 به هم خورده است. اگر نرخ ارز تثبیت نشود همه محاسبات بههم میخورد . آنها که این بلبشوی مالی محاسباتی را پدید آوردند قطعا خیانت کردند. به همین دلیل مجازات اخلال در نظام اقتصادی کشور در قوانین عادی کشور اعدام است. اخلال در نظام اقتصادی کشور یکی از راههای نرم برای سرنگونی نظام است پس مجازات آن نباید کمتر از جرایم مربوط به فعالیتهای سخت علیه نظام باشد. مجلس و دولت از یک سو وقوه قضائیه از سوی دیگر باید دست به دست هم دهند و در ساماندهی رکن چهارم قدرت یعنی " محاسبات"، زمان را از دست ندهند. نهادهای نظارتی چون دیوان محاسبات، سازمان حسابرسی و بازرسی کل کشور که به عنوان دیدهبانان نظام در عرصه
"محاسبات" هستند اگر به وظایف خود عمل نکنند زمانی میرسد که محاسبات همه چیز بههم میخورد ویک وقت چشم باز میکنند و میببینند هیچ چیز در جای خود نیست.
*دنیای اقتصاد
روزنامه دنیای اقتصاد در سرمقاله خود با عنوان « سیاستهای اقتصادی و حافظه تاریخی مردم » به قلم « مرتضی کاظمی » آورده است.
بسیاری اوقات مردم فراموش میکنند در گذشته، حتی گذشته نزدیک، چه اتفاقهایی افتاده و رسانهها ناگزیرند برای کاهش خطاها به یادآوری تجربیات گذشته بپردازند. در این یادداشت به منظور یادآوری به حافظه عمومی مردم و جلوگیری از تکرار خطاها چند مورد از تجربیات اقتصادی مرور میشود.
یک - شرایط اقتصادی به تقویت این سوال کمک کرده است که آیا طرح موسوم به هدفمندی یارانهها نیمهکاره خواهد ماند؟ در سالهای گذشته پرسروصداترین طرح اقتصادی، هدفمندی یارانهها بوده است. این تصور که این اقدام، ایدهای جدید برای حل مشکلی جدید بوده، صحیح نیست. باید اذعان کرد که این اقدام ایدهای دنبالهدار به منظور حل یک مشکل قدیمی بوده است. برای مشکل حذف یارانهها راهحلهایی در گذشته ارائه شده بود و دولتهای هفتم و هشتم از طریق افزایش تدریجی قیمت حاملهای انرژی در حال حذف تدریجی یارانهها بودند. این طرح در حال اجرا با تصویب طرح تثبیت قیمتها متوقف شد. یکی از خاطراتی که لازم است به حافظه عمومی مردم یادآوری شود تجربه طرح تثبیت قیمتها در سالهای پایانی دولت هشتم و به دلیل تصویب مجلس هفتم است. افزایش تدریجی قیمتها به منظور حذف تدریجی یارانهها مقداری از مسیر خود را طی کرده بود و در صورت ادامه یافتن، سه چهار سال بعد احتمالا مشکل یارانهها را تا حدود زیادی حل میکرد. سیاست حذف تدریجی یارانهها به منظور جلوگیری از افزایش تورم در نیمهراه و توسط مجلس هفتم و پس از آن با همراهی دولت نهم متوقف شد؛ اما مدتی بعد هجوم تورم مهارگسیخته اذهان را به ارائه طرحی جدید به منظور جراحی مجدد اقتصاد رهنمون کرد. راهحل جدید موسوم به طرح هدفمندی یارانهها مورد بیمهری کارشناسان اقتصادی قرار نگرفت، بلکه این بار کارشناسان اقتصادی تلاش کردند با همراهی سیاستگذاران دائما تحلیلها و توصیههای خود را ارائه کنند.
شوکهای ناشی از تورم و نوسانات ارزی در سال 1391 مشکلاتی به وجود آورد که نهایتا و متاسفانه این بیم وجود دارد که شاید طرح هدفمندی یارانهها نیز نیمهکاره رها شود. باید به حافظه عمومی مردم یادآوری کرد، اگر راضی به یک عمل جراحی ساده نشوند باید این آمادگی را داشته باشند که در آینده با عمل جراحی سنگینتر مواجه شوند؛ همچنین از چنین تجربهای درس بگیرند که هر چه عمل جراحی سنگینتر باشد ریسک سالم بیرون آمدن از اتاق عمل نیز بیشتر است.
دو- دیگر نکتهای که باید به حافظه عمومی مردم یادآوری شود، پیشنهادهایی است که در این سالها کارشناسان اقتصادی درباره سیاستهای ارزی ارائه کردهاند. در سالهای گذشته بحثهای زیادی درباره سیاستهای ارزی در میان کارشناسان رد و بدل شده است. غالب کارشناسان از عدم افزایش نرخ ارز متناسب با سطح تورم موجود در جامعه نگران بودند و این نگرانی وجود داشت که با توجه به عدم تحقق رشد اقتصادی مورد انتظار و همچنین عدم تحقق پیشنیازهای رشد اقتصادی، سیاست جلوگیری از تضعیف ارزش پول ملی چندان با واقعیات اقتصادی تطابق نداشته و چه بسا روزی منجر به دردسرهای بزرگ شود. نهایتا و به دلایلی مختلف، شوک ارزی اتفاق افتاد. چه دلیل اشاره شده بر این شوک موثر باشد و چه نباشد در هر حال باید به حافظه عمومی ملت یادآوری کرد که کارشناسان اقتصادی هیچ گاه از پیگیری توصیههای علمی در ارتباط با سیاست ارزی غافل نبودهاند.
سه- تاثیر سرمایه اجتماعی بر اقتصاد یکی دیگر از نکاتی است که اقتصاددانان دائما تذکر دادهاند. یادآوری این نکته به حافظه عمومی مردم نیز ضروری است. اعتماد عمومی و مشارکت اجتماعی در افزایش بهرهوری عوامل اقتصادی موثر است؛ بنابراین اگر این تصور وجود دارد که در دنیای مدرن پدیدههایی (همچون آزادی دسترسی به اینترنت پرسرعت و به صورت خاص به ایمیل شخصی) دارای معایبی است، به این نکته نیز باید بیندیشند که خدشهدار شدن سرمایه اجتماعی میتواند ضررهایی بزرگتر از آن معایب را برایشان رقم زند. اقتصاددانان علاوه بر تاکید بر توصیههای صرفا اقتصادی از این تذکر غافل نشدهاند که بیتوجهی به تاثیر عوامل غیراقتصادی از جمله سرمایه اجتماعی نتایج نامطلوبی بر اصلاحات اقتصادی خواهد داشت. مطلب را با ذکر این نکته پایان دهم؛ امروز نیز مثل گذشته کارشناسان اقتصادی مورد سوال قرار میگیرند و به شوخی یا جدی، به نحوی این سوالات مطرح میشود که گویی در این سالها کارشناسان اقتصادی از ارائه راهکارهای علمی دریغ ورزیدهاند. باید خاطر نشان کرد که خوشبختانه در سالهای گذشته اگر چه بسیاری از کارشناسان اقتصادی از میدانهای اجرایی کنار گذاشته شدهاند، ولی از وظیفه خود غافل نشده و دائما توصیههای خود را ارائه کردهاند. این نکته نیز باید به حافظه عمومی مردم یادآوری شود.
* مردمسالاری
روزنامه مردم سالاری در سرمقاله خود با عنوان « چیزی شبیه نه در غربت دلم شاد و نه رویی در وطن دارم » به قلم « محمدحسین روانبخش » آورده است.
کنفرانس خبری هفته قبل محمود احمدینژاد، آنقدر سوژه داشت که میتوان بر پایه هر بخش از سخنان مطرح شده در آن، بخشی از اتفاقات عجیب و حرفها، وعدهها و ادعاهای دولت را بازخوانی کرد و به این ترتیب یک دور کامل به مرور تاریخ سیاسی هفت سال اخیر پرداخت. از میان همه آن سوژهها، آنچه مد نظر این یادداشت است توجیهی است که احمدینژاد درباره طرح موضوع «مذاکره با آمریکا» در آن کنفرانس خبری بیان داشت. وی با تاکید بر این که هیچ وقت پیشنهاد مذاکره ندادهام تصریح کرد: «سوال خبرنگار این بود آیا شما با آمریکا گفتوگو میکنید؟ من چه باید پاسخ میدادم؟ آیا کسی میتواند در عرصه بینالمللی بگوید من اهل گفتوگو نیستم؟ کدام آدم عاقلی چنین جوابی میدهد؟ عرصه بینالملل یعنی گفتوگو. اصل بر گفتوگو و رابطه است، مگر این که استثنایی اتفاق بیفتد مثل رژیم صهیونیستی که ما آن را به رسمیت نمیشناسیم و با آن رابطه نداریم.»
اگر چه میتوان موارد متعددی که احمدینژاد در نیویورک، درباره مذاکره سخن گفته، فهرست کرد و درباره این سخن احمدینژاد قضاوت کرد، اما این نوشته در پی آن نیست و فرض را بر این میگیریم که واقعا احمدینژاد آن قدر به «عرف دیپلماتیک» پایبند است که چنین کند و بر اساس آن بخشی از صحبتهای احمدینژاد را در 7 سال گذشته مرور میکنیم :
- احمدینژاد اسفند 85 نیز در واکنش به صدور دومین قطعنامه علیه ایران گفته بود: «ایران ترمز و دنده عقب قطار هسته ای خود را دور انداخته است».
- احمدینژاد در آذر 1387 در تشریح غضبش به بدخواهان ملت ایران گفت: اگر بدخواهان به حقوق ملت ایران تجاوز کنند، این ملت با چاقوی زنجان دست و پای آنها را قطع میکند.
- احمدینژاد در همان تاریخ که برای افتتاح چند طرح به استان خوزستان سفر کرده بود، گفت: وقتی کشورهای غربی شاهد رشد و پیشرفت ایران بودند هر روز یک قطعنامه تهیه کردند و در شورای امنیت علیه ما صادر کردند. من امروز به آنها میگویم آنقدر قطعنامه بدهید تا قطعنامهدان شما پاره شود.
- احمدینژاد در 28 تیرماه 1389 به گردهمایی قدرتهای اقتصادی و تحریم علیه ایران اشاره کرد و گفت: آنقدر تحریم کنید که زیرپایتان علف سبز شود.
- احمدینژاد 11 مرداد 1389 در همایش بزرگ ایرانیان خارج از کشور با اشاره به موضوع قطعنامههایی که علیه جمهوری اسلامی ایران صادر میشود خطاب به غربیها گفت: تا حالا چند قطعنامه دادهاید؟ 4 تا. آنقدر قطعنامه بدهید که بشود 4 هزار تا. وی در همین همایش، خطاب به اوباما و سردمداران غرب گفت: «آب را بریزید همان جایی که میسوزد»!
واقعا اگر احمدینژاد آن چنان به عرف دیپلماسی پایبند است و عقیده دارد که « آیا کسی میتواند در عرصه بینالمللی بگوید من اهل گفتوگو نیستم؟ کدام آدم عاقلی چنین جوابی میدهد؟»، منطقا این سخنان را هم در طی این سالها نباید بیان میکرد! البته ممکن است کسی بگوید موضوع مذاکره با آمریکا را احمدینژاد در گفتوگو با یک خبرنگار خارجی گفته بود، در حالی که سخنان دیگر در جمع ایرانیها بیان شده بود و به همین دلیل آن ملاحظات در اینها لحاظ نشده بود، اما این عذر بدتر از گناه است! واقعا آیا مخاطب واقعی مقامیچون رئیسجمهور فقط کسانی هستند که به صورت فیزیکی روبروی او قرار گرفتهاند؟! در واقع تفاوتی میان گفتگوی احمدینژاد با یک خبرنگار خارجی و سخن گفتنش در یک سفر استانی نیست و هر دو در عصر ارتباطات مخابره و منتشر میشود. اتفاقا احمدینژاد هم این را میداند و برای همین هم بسیاری از اوقات در سفرهای استانی و در جمع مردم شهرستانهای مختلف، غربیها را مورد خطاب قرار میدهد و سخنانی از همان دست که در بالا اشاره شد، میگوید !
جمع این گفتههای سابق و جدید احمدینژاد باعث میشود که آنچه وی درباره علت طرح موضوع مذاکره با آمریکا گفته است، چندان چنگی به دل نمیزند و دغدغهها را منتفی نمیکند، دقیقا به همین دلیل هم بود که حرفهای مکرر احمدینژاد در سفر آخرش به نیویورک درباره مذاکره، از آن طرف هم منجر به هیچ عکسالعملی نشد! احتمالا شاعر هم روزگاری به این وضعیت دچار شده بوده که گفته است : نه در غربت دلم شاد و نه رویی در وطن دارم !
*حمایت
روزنامه حمایت در سرمقاله خود با عنوان « مهمانی که عزیز نیست » آورده است.
آنجلا مرکل صدر اعظم آلمان دیروز وارد یونان شد. این سفر در شرایطی صورت گرفته که دو نکته اساسی قابل توجه است. نخست آنکه محور این سفر را رایزنی های اقتصادی و چگونگی اجرای طرح ریاضت اقتصادی تشکیل می داد. دوم آنکه مردم یونان با برپایی تظاهرات ضد آلمانی به استقبال مرکل رفتند بگونهای که هنگام سفر وی به یونان این کشور در فضایی امنیتی قرار گرفته بود. بررسی روابط آلمان و یونان در ماههای اخیر نشانگر دورانی پر فراز و نشیب است که هر کدام از آنها اهدافی خاص را پی گیری میکنند . اولا یونان که این روزها دورانی بحرانی را در حوزه اقتصادی و سیاسی سپری میکنند تلاش دارد تا افزایش روابط برای بهره منی از ظرفیتهای آلمان و اتحادیه اروپا برای خروج از بحران اقتصادی برخوردار شود. آلمان به عنوان موتور اقتصادی اروپا با تمام امور اتحادیه اروپا را در دست گرفته و یونان نیز برای تحقق خواستهای اقتصادی نیازمند جلب رضایت این کشور است. البته نگاه مردم یونان متفاوت از دولتمردانشان است بگونهای که مردم تاکید دارند که عملکردهای آلمان دخالت در امور داخلی این کشور است . مرکل در اصل به دنبال سیاستهای جاه طلبانه است چنانکه آلمان به بهانه آنکه سر رسید قروض یونان فرا رسیده خواستار فروش جزایر یونان شده است. یونانیها تاکید دارند که آلمان تلاش دارد تا از یونان به عنوان ابزاری آزمایشگاهی برای بررسی طرحهای ریاضت اقتصادی استفاده میکند. در صورت نتیجه بخش بودن طرحهای یونان آن را در آلمان اجرایی کند. این امر همچنین جایگاهی برای المان در اتحادیه اروپا و عرصه جهانی ایجاد میکند که برای تحقق اهدافی جهانی برلین دارای اهمیت بسیاری است . ثانیا آلمان نیز در قبال یونان اهدافی را پیگیری میکند. برلین ، یونان را مولفهای میداند برای سرپوش نهادن بر چالشهای داخلی آلمان که با انحراف افکار عمومی به بحران این کشور صورت میگیرد. مرکل در حوزه اقتصادی و سیاسی با چالشهای گستردهای مواجه است در آستانه حذف از قدرت قرار دارد. حداقل حزب سوسیال دموکرات رقیب مرکل در انتخابات بعدی میتواند سرنگون شدن ائتلاف حاکم را محقق سازد. مرکل اکنون به یونان به عنوان ابزاری برای پیروزی در انتخابات آینده مینگرد لذا به هر نحوه شده تلاش دارد تا این پرونده را به نفع خود به پایان رساند. به هر تقدیر روند سفر مرکل به یونان نشان میدهد که به رغم تدابیر و طرحهای گسترده وی برای بهره گیری از این کشور در جهت تامین منافع خود ، وی به مهمانی ناخوانده و منفور برای مردم یونان مبدل شده بگونهای که بسیاری این سفر را ناموفق برای وی دانستهاند که پس لرزه های آن میتواند به جایگاه درونی و منطقهای وی آسیب وارد کند و بیش از پیش وی را گرفتار بحران سازد.
*آفرینش
روزنامه آفرینش در سرمقاله خود با عنوان « ارتش مشترک ترکیه و آذربایجان، از طرح تا واقعیت » به قلم « فرزاد رمضانی بونش » آورده است.
چندی پیش زاهد اروچ عضو کمیته امنیت و دفاع مجلس ملی آذربایجان در گفتگو با رسانه های جمهوری آذربایجان اعلام کرد:" کمیته ما طی دو ماه گذشته بررسی های گسترده و عمیقی در خصوص ایجاد ارتش مشترک با ترکیه انجام داده و خوشبختانه در حال حاضر مرحله نهایی بررسی حقوقی و اجرایی طرح را به پایان برده و امیدواریم ظرف مدت کوتاهی شاهد مراحل آغازین عملی باشیم." در این حال اگر به طرح این مساله و آینده این امر نگاهی داشته باشیم باید از چند زاویه به این امر نگاه کرد.
نخست اینکه جمهوری آذربایجان در دو دهه گذشته روابطی راهبردی و ویژه با ترکیه داشته است و حتی برخی از مقامات دو کشور روابط بین دو کشور را تحت عنوان یک ملت دو دولت ارزیابی می کنند.در ادامه این رویکرد الهام علی اف و رجب طیب اردوغان در سپتامبر سال 2010 میلادی در استانبول تفاهم نامه تشکیل شورای همکاری استراتژیک بین دو کشور امضا کرده اند در این حال هر چند در سالهای گذشته چالشهایی در روابط بین دو کشور وجود داشته است، اما در نگاهی کلی روابط ترکیه و آذربایجان را می توان روابطی استراتژیک نامید.
در این حال گذشته از نوع همگرایی ها و همکاریهای سیاسی و اقتصادی دو کشور در حوزه های گوناگون عملا دو کشور دارای بسترهای گوناگونی از روابط امنیتی و نظامی بوده اند. در این بین طرح تشکیل ارتش مشترک بین دو کشور هم هر چند در مراحلی آغازین است، اما با توجه به دامنه همکاریهای امنیت و نظامی دو کشور میتواند مورد توجه بیشتر محافل سیاسی و نظامی دو کشور قرار گرفته و به واقعیت پیوندد.
دوم اینکه باید گفت تشکیل ارتش مشترک بین دو کشور ترکیه و جمهوری آذربایجان بی گمان با واکنش هایی داخلی در بین احزاب مخالف و همچنین برخی از مقامات باکو قرار میگیرد . در این بین این طرح با توجه به دامنه حضور و نفوذ چندگانه ترکیه در این جمهوری بیش از آنکه روابطی برابر باشد افزایش حضور نظامی ترکیه در آذربایجان را به دنبال دارد .بنابراین مخالفت هایی داخلی بیشتری با این طرح انجام گیرد و عملا نیز این طرح به سرانجام نرسد. چرا که هر چند به گمان طراحان این طرح مبانی قانونی و حقوقی ایجاد این نهاد نظامی با قانون اساسی کنونی آذربایجان متناقض نیست اما همچنان که در مورد ایجاد پایگاه نظامی خارجی در این کشور واکنش های زیادی و جود دارد مسلما این امر نیز با مخالفتهایی در داخل پارلمان و...روبرو خواهد بود.
سوم اینکه اگر به اهداف تشکیل این ارتش و وظایف این ارتش مشترک نگاهی داشته باشیم آنچنان که اعلام شده است هدف مبارزه با ترور و دفاع از منافع و اهداف مشترک هر دو کشور، مهم ترین آرمان این ارتش خواهد بود.اما باید دانست که مهمترین هدف این طرح به نوعی تقویت موازنه نظامی آذربایجان در مقابل ارمنستان است . در این حال بی شک با توجه به حضور نظامی و پیوند استوار ارمنستان با روسیه باکو نیز در اندیشه بهره گیری بیشتر از ترکیه در هر گونه درگیری نظامی مجدد در قفقاز است.
آنچه مشخص است ترکیه با این طرح مشترک حضور روز افزون امنیتی و نظامی در جمهوری آذربایجان خواهد یافت، اما در مقابل روابط خود را با ارمنستان و حتی روسیه وارد چالشهایی بیشتر خواهدکرد . در این بین اگر به مخالفان منطقه ای و بین المللی این امر هم نگاهی داشته باشیم مسلما ایران ،اتحادیه اروپا و قدرت های اروپایی و امریکا از این امر چندان خشنود نیستند چرا که این ارتش مشترک عملا دامنه نفوذ چندگانه ترکیه در جمهوری آذربایجان را افرایش خواهد داد.