کد خبر: ۸۴۱۱۵
زمان انتشار: ۰۰:۴۱     ۱۷ مهر ۱۳۹۱
پيامبر(ص) در طولاني ترين بخش عمر خويش يعني از 25 تا 50 سالگي فقط با همسر اول خود حضرت خديجه(س) زندگي كرد و تا ايشان زنده بود، همسر ديگري اختيار نكرد. درباره ازدواج هاي بعدي پيامبر(ص) سه انگيزه عمده مطرح مي شود. يكي از مواردي كه در فيلم موهن برائت يا معصوميت مسلمانان، به ساحت رسول اعظم(ص) دستمايه قرار گرفته، تعداد ازدواج هاي پيامبر(ص) است تا اينگونه القا شود كه معاذالله آن حضرت(ص) مردي هوس باز بوده است. در سكانس هايي از اين فيلم موهن، پيامبر(ص) را- نعوذ بالله- فردي جاه طلب نشان مي دهد كه به يارانش دستور كشتن مردان قبايل غيرمسلمان مي دهد تا به اين ترتيب زنان آنها را به غنيمت گيرد! در ادامه، سكانس هايي پخش مي شود كه زبان از توصيف آنها شرم دارد. اين شبهه موضوع جديدي نيست و همواره از سوي معاندان در طول تاريخ اسلام مطرح مي شود. نويسنده در اين مطلب بر آن است تا گوشه اي از حقايق ازدواج آن حضرت(ص) را براساس آموزه ها و گزارش هاي قرآني و روايي و تاريخي مستند و معتبر بيان كند.
فلسفه ازدواج انسان ها
خداوند، انسان ها بلكه همه موجودات را جفت آفريده است (نجم، آيه 45؛ قيامت، آيه 39 و آيات بسيار ديگر) بنابراين، نياز به همسر يك امر تكويني و طبيعي است. انسان ها براساس همان فطرت خداداد، گرايش به جفت و همسر دارند؛ چرا كه بخش مهم و اساسي از نيازهاي انساني را همسر پاسخ مي دهد كه از آن جمله نيازهاي عاطفي و روحي انسان هاست. عشق و محبت همسران به يكديگر، كمك مي كند تا انسان ها به آرامش قلبي و روحي برسند و اينگونه به يك نياز اساسي خود پاسخ مناسب و شايسته بدهند.(روم، آيه 21)
پس مي توان مهمترين فلسفه ازدواج انسان ها را غير از طبيعت و اقتضاي تكويني و طبيعي، رسيدن به آرامش و سكونت دانست. غير از اين، مي توان در بيان فلسفه ها و اهداف ازدواج به مسايلي چون پاسخ به نيازهاي جنسي، همكاري در كسب امنيت و آسايش و رفاه و تامين نيازهاي مادي زندگي اشاره كرد.
افزون بر اينها، يكي از مهمترين فلسفه هاي ازدواج علاقه طبيعي انسان به بقا از طريق نسل است. انسان دوست دارد كه در دنيا باقي و برقرار باشد و از آنجايي كه خود نمي تواند زندگي جاودانه داشته باشد، مي كوشد تا به طريقي اين احساس جاودانه خواهي خود را پاسخ گويد و بقاي خود را به شكلي ادامه دهد. تناسل و بقا از طريق فرزنددار شدن، از جمله اين راه هاي بقايي است كه انسان به شكل اختياري و عقلاني و عقلايي و بلكه همه موجودات به شكل غريزي در پيش گرفته اند. خداوند در آيه 11 سوره شوري بقا و تكثير نسل بشر را يكي از اهداف و فلسفه هاي ازدواج برشمرده است.
پيامبران همانند ديگر افراد بشر
ويژگي همه پيامبران(ع) بشربودن آنان است. در همه قرآن بارها اين كلام و سخن از پيامبران نقل شده كه ما همانند ديگر افراد بشر هستيم. (ابراهيم، آيه 11؛ كهف، آيه 110؛ مومنون، آيات 24 و33 و 34 و آيات ديگر) پيامبري نيامد مگر اين كلام را تكرار كرد تا به اين وسيله بسياري از شبهات پاسخ داده شود كه يكي از مهمترين آنها غيرقابل تاسي بودن است. اگر پيامبران(ع) همانند بشر نباشند و نيازمند اموري چون غذا، زن و فرزند و مانند آن نباشند و يا خالي از قواي سه گانه عاقله، شهوت و غضب باشند، در آن صورت نمي توانند سرمشق انسان ها باشند كه داراي شهوت و غضب هستند. حضور طبيعي اين امور در پيامبران(ع) و مقاومت و مبارزه ايشان با سركشي شهوت و غضب است كه قابليت اسوه و سرمشق قرار گرفتن براي رسيدن به كمالات انساني در دنيا را براي آنان اثبات مي كند.
خداوند در آياتي از جمله در آيه 7 سوره فرقان اين پرسش را ازسوي مردمان و كافران مطرح مي كند كه: و گفتند: «اين چه پيامبري است كه غذا مي خورد و در بازارها راه مي رود؟ چرا فرشته اي به سوي او نازل نشده تا همراه وي هشداردهنده باشد؟
آنگاه در آيه 20 همين سوره فرقان در پاسخ آنان مي فرمايد: و پيش از تو پيامبران خود را نفرستاديم جز اينكه آنان نيز غذا مي خوردند و در بازارهاي راه مي رفتند و برخي از شما را براي برخي ديگر وسيله آزمايش قرار داديم. آيا شكيبايي مي كنيد؟ و پروردگار تو همواره بيناست.
البته ميان پيامبران(ع) و ديگر انسانها يك تفاوت جزيي و اساسي است كه همان وحي و دريافت آن است؛ به اين معنا كه يك نوع ارتباط مستقيم ميان خدا و پيامبران برقرار شده است كه ايشان را از ديگران متمايز مي سازد. (فصلت، آيه 6) اين ارتباط ميان خدا و پيامبران براي دريافت وحي در اشكال گوناگون (شوري، آيه 51) مهمترين و اصلي ترين وجه تمايز آنان با ديگر افراد بشر است. البته همين مساله موجب مي شود تا آنان از مقام بشر بودن عادي و محدود به دنيا و ماده بيرون آماده و با عوالم بالاتر انس پيدا كنند و انسان هاي ديگري شوند و سخنان و رفتارها و كردارهاي ديگري داشته باشند؛ ولي هر انساني مي تواند با بهره گيري از سبك زندگي آنان و اسوه قرار دادن پيامبران(ع) به همين مراتب بلند انساني از جمله عصمت از گناه دست يابد و متاله و رباني شود.(احزاب، آيه 21؛ آل عمران، آيه 79؛ و آيات ديگر)
پس پيامبران(ع) همانند ديگر افراد نوع بشر داراي همان نيازهاي مادي و روحي از جمله نياز به جفت و همسر و فرزند هستند. همه پيامبران(ع) داراي همسر و فرزند بودند و حتي گاه به سبب فقدان فرزند به درگاه خداوند راز و نياز داشته و دستان خويش را در مقام نيايش به سوي خداوند به سوي آسمان دراز كرده و خواهان عنايت الهي براي داشتن فرزندي مي شدند.(انبياء، آيه 89 و آيات ديگر)
فلسفه تعدد زوجات
يكي از قوانين اسلامي كه در ميان اقوام ديگر مطرح بوده و هست، تعدد زوجات است كه علل گوناگوني داشته و دارد. (نساء، آيات 3 و 139) از جمله مي توان به عوامل و عللي چون رسيدن دختران به بلوغ جنسي پيش از پسران، مقاومت دختران در برابر بيماري ها بيش از پسران و افزايش تعداد دختران از پسران، كشته شدن پسران و مردن در جنگ ها و افزايش تعداد دختران و همچنين زنان بيوه و بي سرپرست و مانند آن اشاره كرد.
علل و مقتضياتي كه محققان براي حكم جواز تعدد زوجات ذكر كرده اند، در واقع حكمتهاي آن به شمار مي رود. برخي از اين حكمت ها جنبه فردي دارد، مانند نازا بودن يا بيماري يائسه شدن زن و برخي ديگر جنبه اجتماعي دارد از جمله نياز جامعه يا مرد به كثرت نفوس، عامل اقتصادي و فزوني زنان آماده ازدواج بر مردان (رجوع كنيد به: نظام حقوق زن در اسلام، مطهري، ص 314-306، نظره الي المرأه و الرجل في الاسلام، باليساني ص 47-64 وسائل الاسلام في المحافظه علي الحياه الزوجيه صلاح عبدالغني محمد ج 3 ص114-211، بيت الطاعه و تعدد الزوجات و الطلاق في الاسلام، علي عبدالواحد
وافي، ص 82-42)
به نظر برخي نويسندگان در حالات عادي آمار زنان در بسياري از جوامع بيش از مردان است. سبب اين امر كاهش تعداد مردان بر اثر وقوع جنگ، مقاومت بيشتر زنان در برابر بيماريها و بيشتر بودن مواليد دختر نسبت به پسر در برخي جوامع ذكر شده است. (المرأه في الفكر الاسلامي، باجوري ج 1 ص 149-841 نظره الي المرأه والرجل في الاسلام، باليساني ص 54-24) به نوشته شهيد مطهري در كتاب نظام حقوق زن در اسلام ص 523-423، فزوني زنان آماده ازدواج بر مردان، اين حق را براي زن ايجاد مي كند يا به تعبير ديگر اين تكليف را براي مرد و اجتماع پديد مي آورد كه با پذيرش و اعمال تعدد زوجات نياز مذكور برآورده شود. منع از تعدد زوجات در چنين شرايطي موجب رواج فحشا و جرائم و بروز بيماري هاي روحي و جسمي و عوارض ديگر مي شود.
تعدد زوجات، نوعي چند همسري است كه در اسلام با شرايطي پذيرفته شده است. تك همسري طبيعي ترين شكل زندگي زناشويي است. برخي اشكال ديگر ازدواج از جمله چندشوهري و ازدواج اشتراكي جز در ميان برخي اقوام بدوي مانند اقوام ساكن تبت بروز نداشته (رجوع كنيد به تاريخ تمدن ويل دورانت ج1 ص 94-05) و عملا از ميان رفته اما چند زني يا تعدد زوجات ظهور بيشتري داشته و تا حدودي دوام يافته است (رجوع كنيد: تعدد الزوجات في الاسلام، ابراهيم محمدحسن جمل، ص11-22). تعدد زوجات در نظام حقوقي اسلام با قيود و شرايطي پذيرفته شده است. با اين همه دانشمندان مسلمان درباره چگونگي پذيرش تعدد زوجات در اسلام و حدود آن آراي مختلفي ابراز داشته اند. همچنين اسلام شناسان غيرمسلمان از اين امر انتقادهايي كرده اند كه واكنش محققان اسلامي را در پي داشته است.
رسم تعدد زوجات در اعصار پيش از اسلام، هم در ميان ملتها و هم در اديان مختلف وجود داشته است مثلا درعراق قديم قانون حمورايي، ازدواج دوم را براي زوج در صورت بيماري زوجه روا مي دانست. آشوريان نيز با تعدد زوجات آشنا بوده اند. در ديگر تمدنهاي بزرگ از جمله در ايران و مصر و چين و هند هم تعدد زوجات رواج داشته (رجوع كنيد به: المرأه في الفكرالاسلامي باجوري ج1 ص341-441) - بيت الطاعه و تعدد الزوجات و الطلاق في الاسلام، علي عبدالواحد وافي ص 55- فلسفه نظام الاسره في الاسلام، احمد كبيسي ص 08 و 18) و در ميان عرب پيش از اسلام نيز چند زني رايج بوده است (رجوع كنيد حقوق المرأه بين الاسلام و الديانات الاخري، محمود عبدالحميد محمد ص 741 -941) براين اساس همچنانكه برخي مستشرقان گفته اند ( تمدن اسلام و غرب گوستاو لوبون ص694 تاريخ تمدن، ج1ص05)
اين تصور در اروپاي قرون وسطا كه تعدد زوجات از نوآوريهاي اسلام و پيامبر اكرم است نادرست است.
ويل دورانت در جلد اول تاريخ تمدن صفحه 16 مي گويد: علماي ديني در قرون وسطي چنين تصور مي كردند كه تعدد زوجات از ابتكارات پيغمبر اسلام است، در صورتي كه چنين نيست و چنانكه ديديم در اجتماعات ابتدائي جريان چند همسري بيشتر مطابق آن بوده است. عللي كه سبب پيدايش عادت تعدد زوجات در اجتماعات ابتدائي گشته، فراوان است. به واسطه اشتغال مردان به جنگ و شكار، زندگي مرد بيشتر در معرض خطر بود و به همين جهت مردان بيشتر از زنان تلف مي شدند و فزوني عده زنان بر مردان سبب مي شد كه يا تعدد زوجات رواج پيدا كند و يا عده اي از زنان در بي شوهري به سر برند، ولي در ميان آن ملل كه مرگ و مير فراوان بود هيچ شايستگي نداشت كه عده اي زن مجرد بمانند و توليد مثل نكنند.
تعدد زوجات در اديان آسماني پيشين نيز امري معهود و مقبول بوده است. در دين يهود تعدد زوجات تا حد توانايي زوج مباح شمرده مي شده، هرچند نصوص تلمود براي عامه مردم تنها چهار همسر را جايز دانسته است. (حقوق المرآه بين الاسلام والديالات الاخري، محمود عبدالحميد محمد. ص 051-151) در انجيل هاي كنوني نيز درباره منع تعدد زوجات نصي ديده نمي شود و حتي تعبير برخي نامه هاي پولس به جواز آن اشعار دارد (رجوع كنيد به :المرأه في الفكر الاسلامي، باجوري ج 1 ص 241-441، الاسره المسلمه و الاسره المعاصره ، عبدالغني عبود ص 144-514؛ حقوق المرأه بين الاسلام و الديانات الاخري، ص 151-751) در جهان مسيحيت نيز تعدد زوجات دست كم تا قرن هفدهم رسما وجود داشت و پادشاهان بسياري در اروپا همسران متعدد داشتند. بعدها نظام جديد كليسا تعدد زوجات را ممنوع كرد. براي اين تحريم انگيزه هاي مختلفي بيان شده كه هيچيك جنبه ديني ندارد. تعدد زوجات در سيره برخي انبياي پيشين از جمله حضرت ابراهيم و حضرت موسي و حضرت داود و حضرت سليمان عليهم السلام هم گزارش شده است. ؛رجوع كنيد: نظره الي المرآه والرجل في الاسلام، باليساني ص 04؛ المرأه في الفكر الاسلامي، باجوري ج 1 ص 241)
خديجه(س)، تنها همسر پيامبر(ص) تا پنجاه سالگي
مهمترين نكته در ازدواج پيامبر(ص) اين است كه آن حضرت(ص) در طولاني ترين بخش عمر خويش يعني از 52 تا 05 سالگي فقط با همسر اول خود حضرت خديجه(ص) زندگي كرد و تا ايشان زنده بود، همسر ديگري اختيار نكرد. با توجه به اين كه رحلت آن حضرت(ص) در سن 36 سالگي بوده است؛ مي توان دريافت كه ايشان در طول اقامت 31 سال در مدينه به دليل اجراي برخي از احكام و زدودن افكار جاهلي تن به برخي از ازدواج ها داده و در برخي ديگر مصالح جامعه اسلامي را در نظر داشته است.
اولين زني كه پيغمبر اكرم گرفت، حضرت خديجه(س) بود. ازدواج پيغمبر با خديجه در سال 51 قبل از بعثت بوده و پيغمبر در سن 25 سالگي خديجه را كه 04 سال داشت به ازدواج خود در آورد. خديجه زن بيوه اي بود كه قبلا دو شوهر كرده بود. شوهر اول او مردي بود به نام «عتيق بن عابد مخزومي» و از او فرزندي به نام جاريه داشت و شوهر دومش «ابوهاله بن منذر اسدي» بود كه از او هم فرزندي به نام هند داشت. آن حضرت(ص) بيش از 02 سال و بدون اينكه زن ديگري بگيرد، با او زندگي كرده و دو ثلث از عمر بعد از ازدواج خود را فقط با او به سر برد. بعثت پيغمبر در دوران بعد از ازدواج با حضرت خديجه(س) بود، آن حضرت(ص) پس از بعثت، سيزده سال در مكه به سر برد. پس ايشان مهمترين زمان زندگي خود را با تك همسري گذراند و همسري جز حضرت خديجه(س) بر نگزيد.
فلسفه ازدواج هاي پيامبر(ص)؛ مصالح ديني، سياسي- اجتماعي و اخلاقي
با نگاهي به ازدواج هاي پيامبر(ص) مي توان دريافت كه اين ازدواج نه از سر هوسراني يا تسلط قواي جنسي بوده است نه تحت تأثير قوانين حاكم بر جامعه جاهلي و حمايت و حفاظت از آن سنت ها؛ بلكه همه اين ازدواج ها تابع مصالح ديني و اجتماعي بوده است كه در آيات و روايات و نيز منابع تاريخي بيان شده است.
پيغمبر بعد از خديجه با زناني ازدواج كرد كه اكثر قريب به اتفاق آنها بيوه بودند و در ميان زن هاي آن حضرت جوان و پير هر دو ديده مي شد و اين آزادي در ازدواج هم بيش از ده سال دوام نداشت و پس از آن، ازدواج تازه بر آن حضرت حرام شد. (تحريم بوسيله اين آيه شد: «لايحل النساء من بعد و لاان تبدل بهن من ازواج ولو اعجبك حسنهن الا ماملكت يمينك و كان الله علي كل شيء رقيبا» سوره احزاب، آيه25).
با اين ترتيب، پيداست كه داستان تعدد زوجات پيغمبر را نمي توان حمل بر زن دوستي و شيفتگي آن حضرت نسبت به جنس زن نمود، چه آنكه برنامه ازدواج آن حضرت در آغاز زندگي كه تنها به خديجه اكتفا فرمود و همچنين در پايان زندگي كه اصولاً ازدواج بر او حرام شد، منافات با بهتان زن دوستي آن حضرت دارد. علاوه بر اينكه ما مي بينيم معمولاً كساني كه عشق فراواني به زن داشته و تمايل زيادي نسبت به آن ابراز مي دارند، عاشق جمال و زينت نيز بوده و شيفته ناز و كرشمه مي باشند. علاقه اين قبيل مردان بيشتر به زن جوان و زيبا چهره اي است كه در بهار زندگي باشد. در صورتي كه هيچ يك از اين خصوصيات در قيافه روحي پيغمبر اسلام نمودار نيست.
او در ازدواج هاي خود به هيچيك از اين امور مقيد نبود و لذا در تاريخ مي بينيم كه بعد از ازدواج با دوشيزه، با بيوه هم ازدواج كرده است.
عايشه تنها دوشيزه در همسران پيامبر(ص)
تنها زن باكره اي كه پيغمبر گرفت عايشه بود و پيغمبر او را در مكه بعد از مرگ خديجه عقد كرد و زفاف او بعد از هجرت در مدينه واقع شد. همه همسراني كه ايشان بعد از رحلت حضرت خديجه(س) اختيار كرده جز عايشه، بيوه بوده اند. اين زنان عبارتند از: 1- سوده 2- زينب بنت خزيمه 3- حفصه 4- ام السلمه 5- زينب بنت جحش 6- جويريه 7- ام حبيبه 8- صفيه 9- ميمونه. طبق شهادت تاريخ ازدواج آن حضرت با ام سلمه كه پيره زني بيش نبود و همچنين با زينب دختر «جحش» (به فتح جيم و سكون حا و شين) كه 05سال داشت، بعد از ازدواج با عايشه بوده است.
تاريخ نگاران و مسلمانان با اجماع بر اين نكته تأكيد دارند كه انگيزه هاي ازدواج حضرت(ص)، نه از سر شهوت راني و خوشگذراني، بلكه اساساً بر طبق دستور الهي و بر پايه مصالح و مقتضيات اسلام در آن مقطع زماني صورت گرفته بود. پاره اي از ازدواج هاي حضرت صرفاً براي افزايش نفوذ اجتماعي و سياسي بوده و مي خواست از راه وصلت، دامنه نفوذ خانوادگي خود را در قبايل و عشيره هاي عربي گسترش داده و از آن به نفع تبليغ اسلام استفاده كند؛ چرا كه پيوندهاي قبيله اي اصل حاكم در آن روزگار بوده است؛ همچنين بعضي از ازدواج هاي آن حضرت(ص) فقط براي اين بود كه دلي را به دست آورده و دلجويي از طرف نموده باشد و مي خواست تا شخص در پرتو ازدواج، از بعضي خطرات احتمالي محفوظ بماند. در برخي ازدواج ها قصدش اين بود كه صرفاً زني را از بدبختي و فلاكت فقر نجات داده و معاش او را تأمين كند و مي خواست با اين ازدواج عملا پيروان خود را تربيت نموده و نگهداري از فقرا و بيچارگان را در بين آنها عملا برقرار سازد. در تعدادي ازدواجها، نظر اين بود كه حكمي از احكام الهي را اجرا كند و به اين ترتيب افكار غلط دوره جاهليت را درهم بكوبد.
مسلمانان و انديشمندان اسلامي در بيان فلسفه و انگيزه هاي ازدواج هاي پيامبر(ص)، ازدواج هاي آن حضرت(ص) را در سه دسته تقسيم بندي كرده اند:
1- انگيزه هاي ديني: چنانكه اشاره شد، بعضي از ازدواج هاي پيامبر(ص) به امر الهي و به منظور اثبات يك حكم ديني يا برداشتن سنت جاهلي بود كه خود حضرت پيش قدم مي شدند؛ اينجا مي توان به ازدواج با زينب بنت جحش اشاره كرد. در اسلام «پسر خوانده» حكم پسر واقعي را ندارد و زن پسرخوانده بر مرد محرم نيست؛ درحالي كه در جاهليت احكام پسر واقعي را بر پسر خوانده سرايت مي دادند، از آن جمله زن پسرخوانده محرم بود. اسلام اين حكم را باطل كرد. پيامبر(ص) به دستور خدا با زينب بنت جحش همسر مطلقه زيدبن حارثه، يعني همسر پسرخوانده خود، ازدواج كرد تا حكم جاهلي را در عمل باطل كند و مردم پذيراي نقض حكم جاهلي باشند. خداوند در اين باره مي فرمايد: و آنگاه كه به كسي كه خدا بر او نعمت ارزاني داشته بود و تو نيز به او نعمت داده بودي، مي گفتي: «همسرت را پيش خود نگاه دار و از خدا پروا بدار» و آنچه را كه خدا آشكاركننده آن بود، در دل خود نهان مي كردي و از مردم مي ترسيدي، با آنكه خدا سزاوارتر بود كه از او بترسي. پس چون زيد از آن زن كام برگرفت و او را ترك گفت وي را به نكاح تو درآورديم تا در آينده در مورد ازدواج مؤمنان با زنان پسرخواندگانشان- چون آنان را طلاق گفتند- گناهي نباشد، و فرمان خدا صورت اجرا پذيرد. (احزاب، آيه73). نكته مهم و اساسي ديگر در مسأله اين است كه اگر اين ازدواج صورت نمي گرفت، ممكن بود زيدبن حارثه، يا پسرش اسامه بن زيد، بعد از رحلت پيامبر به عنوان پسر و وارث پيامبر مطرح مي شد و مسير امامت و وراثت خاندان پيامبر(ص) دگرگون مي شد.
2- مصالح اجتماعي و سياسي: قرائن زيادي در دست داريم كه نشان مي دهد ازدواج هاي پيامبر لااقل در بسياري از موارد، جنبه سياسي داشته و مصالح اجتماعي امت اسلام مدنظر گرفته است. در راستاي اين اهداف، پيامبر(ص) با عايشه دختر ابوبكر از قبيله بزرگ «تيم»، حفصه دختر عمر از قبيله بزرگ «عدي»، ام حبيبه دختر ابوسفيان از قبيله نامدار بني اميه، ام سلمه از بني مخزوم، سوده از بني اسد، ميمونه از بني خلال و سفيه از بني اسرائيل پيوند زناشويي برقرار كرد؛ چراكه ازدواج مهمترين پيوند و ميثاق اجتماعي در آن فرهنگ بوده و اين ارتباط خانوادگي و خويشي موجب تقويت پايگاه اسلام در حجاز و نجد شد و تأثير بسياري از خود به جاي گذاشت. در آن محيط كه جنگ، خونريزي و غارتگري رواج داشت، بلكه به تعبير ابن خلدون، جنگ و خونريزي جزو خصلت ثانوي آنان شده بود، بهترين عامل بازدارنده از جنگ ها و عامل وحدت و الفت، پيوند زناشويي بود. با دقت در ازدواج هاي حضرت، به اين نكته پي مي بريم كه همسران حضرت تنها از ميان مهاجران و نه انصار بود، براي اينكه اتحاد و همدلي بين حضرت و انصار وجود داشته و به واسطه اي نياز نبود؛ اما بين حضرت و قبايل مهاجر، كدورت و دشمني هايي اتفاق افتاده بود كه عقد ازدواج، آنها را به عقد دوستي و وحدت تبديل مي كرد، به همين جهت پيامبر(ص) با قبايل بزرگ قريش، به ويژه با قبايلي كه بيش از ديگران با پيامبر(ص) دشمن بودند، مانند بني اميه و بني اسرائيل، ازدواج كرد؛ اما با قبايل انصار كه از سوي آنان هيچ خطري احساس نمي شد و آنان نسبت به پيامبر(ص) دشمني نداشتند، ازدواج نكرد. «گيورگيو» نويسنده مسيحي مي نويسد: «محمد(ص) ام حبيبه را به ازدواج خود درآورد تا بدين ترتيب داماد ابوسفيان شود و از دشمني قريش نسبت به خود بكاهد، در نتيجه پيامبر با خاندان بني اميه و هند زن ابوسفيان و ساير دشمنان خونين خود خويشاوند شد و ام حبيبه عامل بسيار مؤثري براي تبليغ اسلام در خانواده هاي مكه شد».
درباره خصوصيات حفصه دختر عمربن خطاب بايد گفت كه وي پيش از پيغمبر همسر خنيس بن حذافه سهمي بود و خنيس از اصحاب بدر بود و در سال سوم هجرت در مدينه وفات يافت و پس از انقضاي عده وفات، حفصه با پيغمبر ازدواج كرد. در ازدواج پيامبر با حفصه دختر عمر آمده است كه چون ابوبكر و عثمان از ازدواج با حفصه خودداري نمودند، عمر شكوه به نزد پيامبر برد و پيامبر با پيشنهاد ازدواج با حفصه عمر را آرام كرد. گويند وي زني زشت صورت بوده و پدرش او را به ابوبكر عرضه كرد و او سكوت اختيار نمود؛ و زماني كه رقيه دختر پيامبر، همسر عثمان از دنيا رفته بود، حفصه را به عثمان عرضه داشت. عثمان گفت: فعلا قصد ازدواج ندارم. عمر اين مطلب را به رسول خدا(ص) گفت. پس پيامبر(ص) حفصه را از عمر خواستگاري كرده و به ازدواج خويش درآورد.
علت ازدواج ايشان با ام حبيبه (رمله) دختر ابوسفيان اين بود كه شوهرش در حبشه نصراني شد، ولي او مسلمان باقي ماند؛ پس رسول خدا(ص) براي حمايت از او به صورت غيابي با ايشان ازدواج كرد و نجاشي حاكم حبشه از طرف پيامبر عقد را جاري ساخت. هدف پيامبر(ص) از اين ازدواج خشنود كردن اين زن مؤمنه و اكرام و احترام او نسبت به پايداري و استقامت و پايبندي به دين اسلام بود، چرا كه او در اوايل بعثت برغم مخالفت هايي كه از جانب پدر داشت مسلمان شده بود و اين عمل مي توانست سبب خشنودي ابوسفيان و علاقه مندي او به اسلام باشد و از شدت دشمني اش بكاهد. (براي اطلاعات بيشتر ر.ك: دايره المعارف تشيع)
در برخي از ازدواج ها، انگيزه پيامبر، رهايي اسرا و آزادسازي آنها بود؛ چنانكه با صفيه دختر حيي بن اخطب يهودي ازدواج كرد كه دختر بزرگ يهوديان بود و او را از اسارت آزاد كرد. (ر.ك: المغازي، ج 2 ص 476 و 576؛ بحارالانوار، ج 12، ص 122) حضرت (ص) با ازدواج با جويره دختر حارث بن ابي ضرار رئيس طايفه بني المصطلق كه به اسارت درآمده بود، موجبات آزادي همه اسراي اين قبيله را فراهم آورد؛ چون مسلمانان وقتي ديدند اين طايفه با پيامبر(ص) خويشاوند شدند، همگي اسراي اين قوم را كه در دست داشتند، آزاد كردند و مردمان بني المصطلق وقتي اين رفتار را ديدند، همگي به اسلام گرويدند. (بحارالانوار، ج 22، ص 691؛ طبقات ابن سعد، ج 8، ص 83؛ و الاصابه، ج 1، ص 652)
3- مصالح اخلاقي: ازدواج گاهي براي حفظ جان برخي از زنان مسلمان صورت مي گرفت. درباره سوده بنت زمعه اين جهت را بيان كردند؛ چون همسر خود را از دست داده بود و اقوام او همه كافر بودند كه درباره او خطر كشته شدن يا اسارت و شكنجه وجود داشت، رسول خدا(ص) با ازدواج، او را نجات داده و در پناه خود قرار داد. (بحارالانوار، ج 22، ص 191) رسول خدا(ص) براي كمك به تأمين زندگي برخي از زنان كه بيوه شده بودند، با آنها ازدواج كرد؛ مانند ازدواج با زينب بنت خزيمه كه در جاهليت به خاطر انفاق به فقرا و مساكين به ام مساكين شهرت داشت، اما بعدها وي خود فقير و تهيدست شده بود، پيامبر با ازدواج با او در پي حفظ آبروي وي برآمد. انگيزه ايشان در ازدواج با ام سلمه اين بود كه او داراي كودكان يتيمي بود كه قادر به اداره آنها نبود. زينب مدت كمي در خانه پيامبر بود و در سال چهارم وفات كرد. (بحارالانوار، ج 02، صص 21 و 581)

کیهان
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها