فارس، بهروز کمالوندی، معاون اداری و مالی دستگاه دیپلماسی در بیان
ماجرای ورود خود به وزارت خارجه گفته است: بعد از سربازی یک سال در آموزش و
پرورش تدریس کردم. پس از آن به دلیل اینکه با تجارت آشنا بودم و در دوران
دانشجویی با شرکتهای تجاری کار میکردم، مدتی مسئول پیگیری سفارشات خارجی
در مرکز تهیه و توزیع فلزات وابسته به وزارت بازرگانی آن زمان بودم. در
همان زمان در آزمون استخدام وزارت خارجه شرکت کردم، ولی علیرغم قبولی مایل
نبودم به این وزارتخانه بیایم، چون حس میکردم که در پیگیری سفارشات مفید
هستم. بارها با من تماس گرفتند که به وزارت خارجه بروم، ولی اکراه داشتم.
تا اینکه به دلیل نیاز وزارت خارجه بالاخره تصمیم گرفتم وارد وزارت خارجه
بشوم و اواخر سال 1361 وارد این وزارتخانه شدم. چند روز بعد از ورودم به
عنوان کارشناس سیاسی و نفر دوم سفارت ایران عازم فری تاون پایتخت سیرالئون
شدم.
ماموریت سختی بود. آن زمان تازه ازدواج کرده
بودم و دخترم یک سال داشت. در آن زمان آب، برق و بهداشت در سیرالئون نبود.
سفارت ما در سیرالئون تازه تاسیس بود و در مقابل چند کشور غربی که همه
گونه امکانات را در آنجا در اختیار داشتند، ما از کمترین امکانات برخودار
بودیم.
فرزندم مالاریا گرفت، دزدان چند بار به ما
حمله کردند. مجبور بودیم همیشه مسلح باشیم. همسرم مجبور بود چند ساعت یک
بار وسط حیاط بیاید و چند تیر هوایی شلیک کند تا دزدان بدانند که او مسلح
است و بترسند که به خانه حمله کنند. پسر اولم هم به دلیل حمله دزدان به
همسرم، زودتر از موعد متولد شد و سه روز بعد از تولدش همسرم مالاریا گرفت و
دیگر نمیتوانست به او شیر بدهد. منت بر سر کسی نمیگذارم، ولی اوضاع
بسیار سختی داشتیم.
دو سال و نیم در سیرالئون
بودم و بعد از آن حکم ماموریتی برای من صادر شد که به انگلیس بروم.
گذرنامههای ما به سفارت انگلیس در فری تاون ارسال شد که این قضیه با اخراج
دیپلماتهای دو طرف (ایران و انگلیس) همزمان شد و نهایتاً به من ویزا
ندادند و پس از آن، حکم مأموریت سوئد برای من صادر شد.
کار
در وزارت خارجه در حالی که شیرینی خاص خود را داشته و تجربیات زیادی برای
انسان به همراه دارد، یک نوع خانه به دوشی مدرن است، مدام در حال جابهجا
شدن هستیم؛ البته همانطوری که گفتم حسنها و عیبهای خاص خود را داراست.