هفته نامه پنجره در گزارشی به ضرورت نگاهی منصفانه و همه جانبه به فاجعه مزار شریف پرداخت و نوشت :
هزینهای که به ما تحمیل شد
شهادت
اعضای کنسولگری جمهوری اسلامی ایران در مزارشریف بهدست جریان افراط،
واقعا جای تأسف دارد و هیچگاه کسی نخواهد توانست حادثه تلخی را که آنجا
اتفاق افتاد فراموش کند.
همانقدر که جریان افراط در جنایتهایی که
مرتکب شد مسئول است، کشورهایی که این جریان را به رسمیت شناختند و
دستاندرکار تقویت این جریان بودند نیز مسئولند. افغانستان یک دولت قانونی
[دولت مجاهدین] داشت که سازمان ملل هم آن را به رسمیت میشناخت اما
عربستان، پاکستان و امارات تنها کشورهایی بودند که بهجای این دولت
قانونی، جریان افراط را به رسمیت شناختند. البته آنها هزینههای سنگینی
را بهخاطر حمایت از این جریان پرداختند. وضعیت سیاسی- امنیتی پاکستان
امروز را ببینید.
از یک طرف تحقیر این کشور بابت نقض مکرر حریم
هوایی آن، در حالیکه هیچ اقدامی انجام نمیدهد یا نمیتواند انجام بدهد، و
از طرف دیگر عملیاتهایی که جریان افراط در این سالها در جایجای
پاکستان داشته است، و نیز وجود مسائل دیگر نشاندهنده امنیت متزلزل پاکستان
است. بههرحال اینها هزینههای تصمیمات غلط این کشورهاست که بخشی از
این هزینهها به ما نیز تحمیل شد و بخش وسیعتری هم به مردم افغانستان.
قطعا
در مورد هر اتفاقی میتوان گفت که میشد مدیریت بهتری داشته باشیم. اما
وقتی روند تحولات افغانستان را در آن دهه مورد توجه قرار میدهیم، میبینیم
که اگر ماجراهای آن دوره به شکل دیگری مدیریت میشد، معلوم نبود چه
هزینههایی به ملت ایران تحمیل میگردید. در نتیجه دو نگاه مطرح است. نگاه
اول اینکه این واقعه را مجزا از همه تحولات افغانستان کالبدشکافی کرده و
ببینیم تصمیم مسئولان وقت مبنی بر ماندن اعضای کنسولگری در مزارشریف درست
بوده یا نه.
در این صورت باید سراغ افرادی برویم که در آن زمان
بهطور مشخص در صف یا در ستاد، مدیریت این کار را برعهده داشتند. مثلا اگر
یک هواپیما سقوط میکند، نمیآیند مسائل سیاسی را بررسی کنند؛ بلکه میروند
بررسی میکنند که کجای آن نقص فنی و کجای آن نقص انسانی بوده است.
نمیتوان فرش قرمز پهن کرد اما...
بههرحال
در این ماجرا چندین نفر جانشان را از دست دادند و نمیشود برای این تصمیم
اشتباه اولیه در مزارشریف، فرش قرمز پهن کرد. بهنظرم در شرایط سخت شخص
مسئول حتما باید پای کار بایستد. در واقع مسئول ارشد باید کسی باشد که پس
از همه از یک بحران بیرون بیاید؛ حالا یا زنده بیاید یا جنازهاش را
بیاورند. اگر من بودم، اینطور تصمیم میگرفتم. در چنین شرایطی بخشهای
تصمیمساز باید پیش از هرکسی پای کار بایستند. یعنی اگر قرار است جایی
تخلیه شود، علیالقاعده تصمیمسازان باید آخرین کسانی باشند که آنجا را
ترک میکنند؛ مانند ناخدای کشتی. علیالقاعده یقه ناخدایی را که در شرایط
بحرانی پیش از مسافرانش پیاده شود، میگیرند.
راه نجات از بحران تصمیم واحد است
اینکه
آن زمان چهکسی و چطور تصمیم گرفته است، پیش از اینکه در رسانهها
مطرح شود، باید در یک مرجع دارای صلاحیت که به همه اسناد دسترسی دارد مورد
بررسی قرار گیرد. بالأخره تجربه گذشته، چراغ راه آینده است. آن چیزی که
آنجا بهتر میتوانست مدیریت شود، باید بررسی شود تا در آینده چنین
تصمیماتی گرفته نشود.
مهمترین نتیجه این بررسی، تجمیع امکانات و
ایجاد یک فرماندهی واحد است. راه نجات از بحران، یک تصمیم واحد است؛ چه از
سوی دستگاه سیاست خارجی و چه از سوی بقیه دستگاههایی که در چنین جاهایی
حضور دارند. البته من اطلاع ندارم که این کار انجام شده است یا نه. اما به
هر حال لزوما بررسی ابعاد این موضوع در رسانهها نه ممکن است نه شاید به
مصلحت باشد. در واقع مهم این است که آیا ما میخواهیم این بخش را برجسته
کرده و ماجرا را بهعنوان یک نقطهضعف مطرح کنیم یا اینکه بخش دیگری را
بهعنوان نقطه قوت برجسته کرده و بگوییم نظام از این فاجعه درس گرفته و از
فاجعه بزرگتری جلوگیری کرد.
نگاه دوم، بررسی ماجرا با توجه به
روندهای کلی تحولات مرتبط با افغانستان در آن دوره است؛ نگاهی که در این
سالها کمتر مورد توجه قرار گرفت. امروز دغدغه ملت ایران و خانوادههای
شهدای مزارشریف این است که به چه علت اعضای کنسولگری ما در آنجا به شهادت
رسیدند؛ دغدغهای که بجا هم هست. اما سؤال اینجاست که اگر تعداد شهدا بیش
از این بود و ما درگیر یک فاجعه وسیع و طولانی میشدیم، چهکسی پاسخگو بود؟
همهچیز برای جنگی تمامعیار آماده بود
تصور
جریان افراط و حامیان آن و اتاق فکری که آن را هدایت میکرد، این بود که
ما را با توجه به مجموعه وقایع و خباثتهایی که علیه اعضای کنسولگری ما
تحقق پیدا کرد، وارد یک جنگ کنند. درواقع آنها به این جنگ نیاز داشتند.
این راه نجات جریان افراط و حامیانش بود که یک قطاری راه بیاندازند و انرژی
آن قطار را از سرمایههای همسایگان افغانستان و ملت ایران تأمین کنند.
چون
طالبان توان اداره این جنگ را نداشت و باید یک عنصر دیگری وارد این جنگ
میشد تا فرش قرمزی شود برای بقیه؛ و این عنصر ایران بود. برای اولینبار
در طول تاریخ روابط ایران و افغانستان، ما 200 هزار نیروی نظامی را به مرز
بردیم و همهچیز برای یک جنگ تمامعیار فراهم بود. اما ایران از فاجعه
مزارشریف درس گرفت؛ این تله را تشخیص داد و در نهایت وارد این جنگ نشد. این
درس منافع فراوانی را برای جمهوری اسلامی ایران به همراه داشت.
اگر
درس درستی از این فاجعه گرفته نمیشد و ما راهی را میرفتیم که برایمان
ترسیم کرده بودند، تردید نکنید که به دام جنگ دیگری میافتادیم. ما یک جنگ
هشتساله تحمیلی را با هزینههای سنگین تجربه کردیم و البته به لطف خدا و
همت ملت و تصمیمات درست، روسفید بیرون آمدیم. اما در این ماجرا، جنس
متفاوتی از جنگ وجود داشت؛ جنگی که اگر ما وارد آن میشدیم، خدا میداند که
الآن بهجای این 9 شهید باید درباره چه تعداد شهید حرف میزدیم. بخش پُر
لیوان، همین نکته است و ما باید یک دستمریزاد بگوییم به بخشهای
تصمیمساز بابت این تصمیم درست و عبور از آن تله خونبار.
فاجعه مزار و آغاز اضمحلال جریان افراط
بهنظر
من فاجعه مزارشریف، نقطه آغاز اضمحلال جریان افراط بود. این جریان که بعد
از اوج پیشروی در افغانستان تصور میکرد کار را تمام کرده است، در کمتر از
پنج سال هزینههای سنگینی پرداخت. دستاندرکاران آن فاجعه یا به زندان
افتادند یا به زیر خاک رفتند. کشورهایی مانند پاکستان نیز که در همسایگی
ما دچار یک ارزیابی غلط شده بودند، هزینههای سنگینی پرداختند. جریان
افراط و حامیانش مقررات بینالمللی را بهطور کامل زیر پا گذاشته و البته
در نهایت شکست خوردند؛ هرچند هیچکس حاضر نیست مسئولیت شکست را بپذیرد و
معمولا پیروزیها و ظفرمندیهاست که مدعیان فراوانی دارد.
اما
همین جریان، برای ایران یک نقطه قوت داشت. نقطه قوت و نجات ایران، درس
گرفتن از این ماجرا و تصمیم درستِ بعد از آن بود. در حقیقت اگر ما وارد
درگیری نظامی شده بودیم، جریان افراط را نجات داده بودیم و امروز جغرافیای
سیاسی منطقه به شکل دیگری بود. اگر نوع رفتار جریان افراط در مزارشریف
بهگونه دیگری بود، مشخص نبود که عکسالعمل ما چه بود و این عکسالعمل
میتوانست چه نتایج خونباری برای هر دو ملت داشته باشد.
در مجموع
بهنظر من یک نقطه ضعف در مدیریت و عدم تجمیع امکانات در آن زمان ایجاد شد و
فاجعهای صورت گرفت که باعث تأسف است و ملت ایران هیچگاه آن را فراموش
نمیکند. با این حال بخشهای تصمیمساز نظام توانستند از این فاجعه درس
بگیرند و بهدرستی عمل کنند. اما در طول این سالها بهویژه در سالگرد این
فاجعه، معمولا اکثر رسانهها به بخش ضعیف این ماجرا پرداخته و کمتر به
نقطه قوت این ماجرا توجه میکنند.