کد خبر: ۸۳۷۳۱
زمان انتشار: ۱۱:۲۸     ۱۵ مهر ۱۳۹۱
چون طالبان توان اداره این جنگ را نداشت و باید یک عنصر دیگری وارد این جنگ می‎شد تا فرش قرمزی شود برای بقیه؛ و این عنصر ایران بود. برای اولین‎بار در طول تاریخ روابط ایران و افغانستان، ما 200 هزار نیروی نظامی را به مرز بردیم و همه‎چیز برای یک جنگ تمام‎عیار فراهم بود. اما ایران از فاجعه مزارشریف درس گرفت؛ این تله را تشخیص داد و در نهایت وارد این جنگ نشد. این درس منافع فراوانی را برای جمهوری اسلامی ایران به همراه داشت.
هفته نامه پنجره در گزارشی به ضرورت نگاهی منصفانه و همه جانبه به فاجعه مزار شریف پرداخت و نوشت :


هزینه‎ای که به ما تحمیل شد
شهادت اعضای کنسولگری جمهوری اسلامی ایران در مزارشریف به‎دست جریان افراط، واقعا جای تأسف دارد و هیچ‎گاه کسی نخواهد توانست حادثه تلخی را که آن‎جا اتفاق افتاد فراموش کند.
همان‎قدر که جریان افراط در جنایت‎‎هایی که مرتکب شد مسئول است، کشور‎هایی که این جریان را به رسمیت شناختند و دست‎اندرکار تقویت این جریان بودند نیز مسئولند. افغانستان یک دولت قانونی [دولت مجاهدین] داشت که سازمان ملل هم آن را به رسمیت می‎شناخت اما عربستان، پاکستان و امارات تنها کشور‎هایی بودند که به‎جای این دولت قانونی، جریان افراط را به رسمیت شناختند. البته آن‎‎ها هزینه‎‎های سنگینی را به‎خاطر حمایت از این جریان پرداختند. وضعیت سیاسی- ‎امنیتی پاکستان امروز را ببینید.

از یک طرف تحقیر این کشور بابت نقض مکرر حریم هوایی آن، در حالی‎که هیچ اقدامی انجام نمی‎دهد یا نمی‎تواند انجام بدهد، و از طرف دیگر عملیات‎‎هایی که جریان افراط در این سال‎‎ها در جای‎جای پاکستان داشته است، و نیز وجود مسائل دیگر نشان‎دهنده امنیت متزلزل پاکستان است. به‎هرحال این‎‎ها هزینه‎‎های تصمیمات غلط این کشورهاست که بخشی از این هزینه‎‎ها به ما نیز تحمیل شد و بخش وسیع‎تری هم به مردم افغانستان.

قطعا در مورد هر اتفاقی می‎توان گفت که می‎شد مدیریت بهتری داشته باشیم. اما وقتی روند تحولات افغانستان را در آن دهه مورد توجه قرار می‎دهیم، می‎بینیم که اگر ماجرا‎های آن دوره به شکل دیگری مدیریت می‎شد، معلوم نبود چه هزینه‎‎هایی به ملت ایران تحمیل می‎گردید. در نتیجه دو نگاه مطرح است. نگاه اول این‎که این واقعه را مجزا از همه تحولات افغانستان کالبدشکافی کرده و ببینیم تصمیم مسئولان وقت مبنی بر ماندن اعضای کنسولگری در مزارشریف درست بوده یا نه.

 در این صورت باید سراغ افرادی برویم که در آن زمان به‎طور مشخص در صف یا در ستاد، مدیریت این کار را برعهده داشتند. مثلا اگر یک هواپیما سقوط می‎کند، نمی‎آیند مسائل سیاسی را بررسی کنند؛ بلکه می‎روند بررسی می‎کنند که کجای آن نقص فنی و کجای آن نقص انسانی بوده است.

نمی‎توان فرش قرمز پهن کرد اما...
به‎هرحال در این ماجرا چندین نفر جان‎شان را از دست دادند و نمی‎شود برای این تصمیم اشتباه اولیه در مزارشریف، فرش قرمز پهن کرد. به‎نظرم در شرایط سخت شخص مسئول حتما باید پای کار بایستد. در واقع مسئول ارشد باید کسی باشد که پس از همه از یک بحران بیرون بیاید؛ حالا یا زنده بیاید یا جنازه‎اش را بیاورند. اگر من بودم، این‎طور تصمیم می‎گرفتم. در چنین شرایطی بخش‎‎های تصمیم‎ساز باید پیش از هرکسی پای کار بایستند. یعنی اگر قرار است جایی تخلیه شود، علی‎القاعده تصمیم‎سازان باید آخرین کسانی باشند که آن‎جا را ترک می‎کنند؛ مانند ناخدای کشتی. علی‎القاعده یقه ناخدایی را که در شرایط بحرانی پیش از مسافرانش پیاده شود، می‎گیرند.

راه نجات از بحران تصمیم  واحد است
اینکه آن زمان چه‎کسی و چطور تصمیم گرفته است، ‎ پیش از این‎که در رسانه‎‎ها مطرح شود، باید در یک مرجع دارای صلاحیت که به همه اسناد دسترسی دارد مورد بررسی قرار گیرد. بالأخره تجربه گذشته، چراغ راه آینده است. آن چیزی که آن‎جا بهتر می‎توانست مدیریت شود، باید بررسی شود تا در آینده چنین تصمیماتی گرفته نشود.

 مهم‎ترین نتیجه این بررسی، تجمیع امکانات و ایجاد یک فرماندهی واحد است. راه نجات از بحران، یک تصمیم واحد است؛ چه از سوی دستگاه سیاست خارجی و چه از سوی بقیه دستگاه‎‎هایی که در چنین جا‎هایی حضور دارند. البته من اطلاع ندارم که این کار انجام شده است یا نه. اما به هر حال لزوما بررسی ابعاد این موضوع در رسانه‎‎ها نه ممکن است نه شاید به مصلحت باشد. در واقع مهم این است که آیا ما می‎خواهیم این بخش را برجسته کرده و ماجرا را به‎عنوان یک نقطه‎ضعف مطرح کنیم یا این‎که بخش دیگری را به‎عنوان نقطه قوت برجسته کرده و بگوییم نظام از این فاجعه درس گرفته و از فاجعه بزرگ‎تری جلوگیری کرد.

نگاه دوم، بررسی ماجرا با توجه به روند‎های کلی تحولات مرتبط با افغانستان در آن دوره است؛ نگاهی که در این سال‎‎ها کمتر مورد توجه قرار گرفت. امروز دغدغه ملت ایران و خانواده‎‎های شهدای مزارشریف این است که به چه علت اعضای کنسولگری ما در آن‎جا به شهادت رسیدند؛ دغدغه‎ای که بجا هم هست. اما سؤال این‎جاست که اگر تعداد شهدا بیش از این بود و ما درگیر یک فاجعه وسیع و طولانی می‎شدیم، چه‎کسی پاسخگو بود؟

همه‎چیز برای جنگی تمام‎عیار آماده بود
تصور جریان افراط و حامیان آن و اتاق فکری که آن را هدایت می‎کرد، این بود که ما را با توجه به مجموعه وقایع و خباثت‎‎هایی که علیه اعضای کنسولگری ما تحقق پیدا کرد، وارد یک جنگ کنند. درواقع آن‎‎ها به این جنگ نیاز داشتند. این راه نجات جریان افراط و حامیانش بود که یک قطاری راه بیاندازند و انرژی آن قطار را از سرمایه‎‎های همسایگان افغانستان و ملت ایران تأمین کنند.

 چون طالبان توان اداره این جنگ را نداشت و باید یک عنصر دیگری وارد این جنگ می‎شد تا فرش قرمزی شود برای بقیه؛ و این عنصر ایران بود. برای اولین‎بار در طول تاریخ روابط ایران و افغانستان، ما 200 هزار نیروی نظامی را به مرز بردیم و همه‎چیز برای یک جنگ تمام‎عیار فراهم بود. اما ایران از فاجعه مزارشریف درس گرفت؛ این تله را تشخیص داد و در نهایت وارد این جنگ نشد. این درس منافع فراوانی را برای جمهوری اسلامی ایران به همراه داشت.

اگر درس درستی از این فاجعه گرفته نمی‎شد و ما راهی را می‎رفتیم که برای‎مان ترسیم کرده بودند، تردید نکنید که به دام جنگ دیگری می‎افتادیم. ما یک جنگ هشت‎ساله تحمیلی را با هزینه‎‎های سنگین تجربه کردیم و البته به لطف خدا و همت ملت و تصمیمات درست، روسفید بیرون آمدیم. اما در این ماجرا، جنس متفاوتی از جنگ وجود داشت؛ جنگی که اگر ما وارد آن می‎شدیم، خدا می‎داند که الآن به‎جای این 9 شهید باید درباره چه تعداد شهید حرف می‎زدیم. بخش پُر لیوان، همین نکته است و ما باید یک دست‎مریزاد بگوییم به بخش‎‎های تصمیم‎ساز بابت این تصمیم درست و عبور از آن تله خون‎بار.

فاجعه مزار و آغاز اضمحلال جریان افراط
به‎نظر من فاجعه مزارشریف، نقطه آغاز اضمحلال جریان افراط بود. این جریان که بعد از اوج پیشروی در افغانستان تصور می‎کرد کار را تمام کرده است، در کمتر از پنج سال هزینه‎‎های سنگینی پرداخت. دست‎اندرکاران آن فاجعه یا به زندان افتادند یا به زیر خاک رفتند. کشور‎هایی مانند پاکستان نیز که در همسایگی ما دچار یک ارزیابی غلط شده بودند، هزینه‎‎های سنگینی پرداختند. جریان افراط و حامیانش مقررات بین‎المللی را به‎طور کامل زیر پا گذاشته و البته در نهایت شکست خوردند؛ هرچند هیچ‎کس حاضر نیست مسئولیت شکست را بپذیرد و معمولا پیروزی‎‎ها و ظفرمندی‎هاست که مدعیان فراوانی دارد.

اما همین جریان، برای ایران یک نقطه قوت داشت. نقطه قوت و نجات ایران، درس گرفتن از این ماجرا و تصمیم درستِ بعد از آن بود. در حقیقت اگر ما وارد درگیری نظامی شده بودیم، جریان افراط را نجات داده بودیم و امروز جغرافیای سیاسی منطقه به شکل دیگری بود. اگر نوع رفتار جریان افراط در مزارشریف به‎گونه دیگری بود، مشخص نبود که عکس‎العمل ما چه بود و این عکس‎العمل می‎توانست چه نتایج خون‎باری برای هر دو ملت داشته باشد.

در مجموع به‎نظر من یک نقطه ضعف در مدیریت و عدم تجمیع امکانات در آن زمان ایجاد شد و فاجعه‎ای صورت گرفت که باعث تأسف است و ملت ایران هیچ‎گاه آن را فراموش نمی‎کند. با این حال بخش‎‎های تصمیم‎ساز نظام توانستند از این فاجعه درس بگیرند و به‎درستی عمل کنند. اما در طول این سال‎‎ها به‎ویژه در سالگرد این فاجعه، معمولا اکثر رسانه‎‎ها به بخش ضعیف این ماجرا پرداخته و کمتر به نقطه قوت این ماجرا توجه می‎کنند.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها