مشرق-
"وال استریت و ظهور هیتلر"؛ کتابی که آنتونی ساتون در سال 1976 به دست چاپ
سپرد.این کتاب همان طور که نویسنده اش در مقدمه نیز اشاره می کند، یک جلد
از سه گانه ای است که نویسنده درباره نقش وال استریت در شکل گیری قطب های
سوسیالیستی در جهان نوشته است.
پیش
از هر چیزی باید به این نکته اشاره کرد که ساتون در این کتاب شواهدی را
مطرح می کند که با تاریخ رسمی معاصر جهان – منظورمان دقیقا قرن بیست و یکم و
خصوصا نیمه اول آن است- متفاوت بوده و از این جهت مخاطبی را با این نوع
خاص از تاریخ نگاری انس دارد شگفت زده می کند.
آنتونی ساتون در کتاب
"وال استریت و ظهور هیتلر" مشخصا ماشین جنگی نازی ها را ساخته دست شرکت های
معظم آمریکایی معرفی می کند که در صنایع پیشرفته در دهه های ابتدایی قرن
گذشته فعال بوده و مهمترین مجامع شان در "وال استریت" تشکیل می شد؛ در
حقیقت "وال استریت" سمبل این بخش از صاحبان صنایع آمریکایی است.
اهمیت
این نظریات زمانی مشخص می شود که جایگاه جنگ جهانی دوم و تحولات ناشی از آن
تا چه میزان بر وضعیت جهان غرب و از همین طریق بر وضعیت جهان تاثیر می
گذارد؛ تا جایی که هنوز هم در اروپا و آمریکا محصولات تاریخی و فرهنگی که
با موضوع جنگ جهانگیر دوم و نازیسم و هیتلر ساخته می شود بیش از هر محصول
فرهنگی و پژوهش تاریخی مورد توجه قرار میگیرد. هنوز هم اگر حتا یک اثر
سینمایی که زاویه ی جدیدی نسبت به این دوره زمانی خاص و رویدادهای آن داشته
باشد با استقبال جدی رو برو می شود و این تنها مختص مردم عادی نیست؛ حتا
نخبگان غربی نیز هنوز به روایات مرتبط با جنگی که قریب به هفتاد سال پیش به
پایان رسیده است حساس هستند.
آنتنی ساتون و آثار او اگر نه منحصرا، در
بیشتر موارد از طریق مقالات و اظهار نظرهای استاد عبدالله شهبازی به تاریخ
خوانان و تاریخ پژوهان ایرانی معرفی شده است؛ مردی که وسواس او در بررسی
منابع تاریخی و معرفی شواهد و منابعی که در بسیاری از اوقات متباین و گاه
متضاد با تاریخ رسمی هستند؛ شهره است.
کتاب حاضر که ان شاء الله از این
پس بخش های مهم آن را در مشرق مطالعه خواهید کرد از همان دست منابعی است که
بار ها مورد استناد شهبازی قرار گرفته و البته به حق استاد اشارات و شواهد
این کتاب را در تبیین نقش وال استریت و دیگر مجامع سرمایه سالاری بین
المللی در امروز مورد استفاده و تاکید قرار داده اند.
جالب اینجاست که
آرای ساتون هرگز چنان که باید مورد توجه تاریخ نویسان و تحلیل گران مو سپید
کرده ی نسل گذشته که ریشه در جریان روشنفکری دهه سی، چهل و پنجاه داشتند
قرار نگرفته و شاید از همین جهت هم باشد که تنها برخی آثارش به زبان فارسی
ترجمه شده است. درک دلیل این رخداد چندان دشوار نیست؛ آنتونی ساتون در
مقدمه همین کتاب به آن اشاره ی ظریفی داشته است:" بعید به نظر می رسد که
شجاع ترین هیات امناها هم حاضر باشند تا دستی را که آنها را تغذیه می کند
گاز بگیرند".
××××
این
بخش سوم و آخرین بخش از سه گانه ی است که نقش مجموعه سوسیالیست های
آمریکایی یا به عبارت دیگر نخبگان اقتصادی وال استریت یا "سازمان لیبرال
های شرقی" در سه رخداد قابل توجه قرن بیستم یعنی؛ انقلاب لنین- تروتسکی
1917 در روسیه، انتخاب فرانکلین دی. روزولت در سال1933 در آمریکا و تصاحب
قدرت توسط آدولف هیتلر در سال 1933 در آلمان.
هر
یک از این وقایع نوعی از سوسیالیسم را به کشوری بزرگ معرفی می کند؛
بولشیویسم را به روسیه، نیو دیل سوسیالیسم را به آمریکا و ناسیونال
سوسیالیزم- نازیسم- را به آلمان.
تاریخ های آکادمیک کلاسیک، شاید تنها
به استثنای "تراژدی و امید" کارول کوئیگلی"، این شواهد را انکار کرده اند.
از طرف دیگر، این قابل فهم است که دانشگاه ها و مراکز تحقیقاتی وابسته به
کمک های مالی هستند که توسط همین نخبگان مالی نیویورک تامین می شود که این
مساله حمایت این موسسات را از پژوهش هایی که این دسته از موضوعات سیاست بین
الملل را بررسی می کنند را دشوار ساخته است. بعید به نظر می رسد که شجاع
ترین هیات امناها هم حاضر باشند تا دستی را که آنها را تغذیه می کند گاز
بگیرند.
همچنین این مطلب از طریق شواهد در این سه گانه روشن است که
"تجار وظیفه شناس" برای لابی کردن و مدیریت به واشنگتن نمی آمدند بلکه این
اتفاق برای خدمت به آمریکا محقق می شد.آنها در واشنگتن بودند تا خدمت کرده و
سود شخصی منافع شان را به حداکثر برسانند. هدف آنها پیشبرد بازار آزاد و
رقابتی نیست بلکه می کوشند تا با به کارگیری نظام سیاسی که به نام شما عمل
کنند و به کام خودشان.
این، بکارگیری تجارت در به قدرت رساندن هیتلر در مارس 1933 با عنوان "وال استریت و ظهور هیتلر" است.
طرح
داوز که در آگوست سال 1924 به تصویب رسید کاملا منطبق بر طرح اقتصاد دانان
سرفرماندهی نظامی آلمان بود(شهادت در برابر سنای ایالات متحده آمریکا،
کمیته امور نظامی، 1946)
پس از جنگ دوم جهانی "کمیته کیلگور سنای آمریکا" شهادت های دقیق مقامات دولتی را استماع کرد که بر این مطلب دلالت میکرد که،
"...
زمانی که نازی ها در سال 1933 به قدرت رسیدند؛ قدم های بلندی را از سال
1918 برای آماده کردن آلمان جهت جنگ از نظرگاه اقتصادی برداشته بودند."
بخش
بزرگی از تدارک برای جنگ اروپایی(جنگ دوم جهانی)، چه قبل و چه بعد از
1933، ناشی از کمک های مالی "وال استریت" در سال های دهه 1920 برای شکل
گیری سیستم کارتل های آلمان و کمک های تکنولوژیک، توسط شرکت های مشهور
آمریکایی که بعد از این معرفی خواهند شد، برای تجهیز ماشین جنگی آلمان
بود.
در
حالیکه این کمک های مالی و تکنولوژیک به عواملی چون "غیر عمدی و تصادفی
بودن" یا ناشی از "کوتاه بینی" تجار آمریکایی نسبت داده می شود؛ اما
شواهدی که در ادامه خواهد آمد که درجاتی از عمد را در رفتار بخشی از
سرمایه داران آمریکایی نشان می دهد. مساله تصادفی بودن [کمک ها به آلمان
نازی] به همان اندازه غیر قابل قبول است که در مورد مشابه یعنی تصادفی بودن
تقویت قدرت نظامی اتحاد جماهیر شوروی توسط سرمایه داران و صنعتگران
آمریکایی از 1917 به بعد، باور کردنی نیست.
همین سرمایه داران آمریکایی
بودند که از اتحاد جماهیر شوروی حمایت مالی می کردند آن هم درست در زمانی
که جنگ ویتنام در جریان بود؛ در عین این که به خوبی می دانستند شوروی ها از
طرف دیگر جنگ ویتنام- ویت کنگ هایی که با آمریکایی ها می جنگیدند – حمایت
می کنند.