کد خبر: ۸۲۷۰۱
زمان انتشار: ۱۰:۴۵     ۱۰ مهر ۱۳۹۱
آقاي خامنه اي آن روز ناهار ميهمان حاج انصاري بود. وقتي با تشرها و بدوبيراه گويي هاي او نسبت به آن طلبه مواجه شد، گفت كه " حق با آن طلبه است. آقاي خميني به همه اعلام كرده كه به مناسبت حوادث قم و تهران عيد نداريم. شما چرا رفته اي قضيه را لوث كرده اي، گفته اي به مناسبت وفات امام صادق عيد نداريم؟ اين مخفي كردن حقيقت است."
مشرق - "شرح اسم" عنوان کتاب زندگینامه رهبر معظم انقلاب از سال ۱۳۱۸ تا ۱۳۵۷ است که توسط هدایت الله بهبودی به رشته تحریر در آمده و توسط موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی به چاپ رسیده است. البته این کتاب اولین بار همزمان با برگزاری نمایشگاه بین المللی کتاب تهران رونمایی شد؛ اما به دلیل وجود برخی اغلاط تاریخی، توزیع آن متوقف شد تا اینکه مدتی قبل پس از برطرف شدن اغلاط، چاپ و در اختیار علاقه مندان گرفت. در نظر داریم هر روز بخشی از این کتاب را منتشر کنیم.
آنچه در ادامه از نظرتان می گذرد بخش بیست و هشتم این کتاب است.



***رفراندم لوايح شش گانه

آقاي خامنه اي اوايل بهمن 1341 ، با نزديك شدن ماه رمضان، راهي مشهد شد. آن چه در محافل و مجالس مشهد شنيده مي شد، رفراندم لوايح شش گانه بود. " اغلب معتقد [بودند] كه بايد حتماً با آيت الله ميلاني و آقايان علماء تهران و مخصوصاً علماء قم در تماس بوده و با آنها در اين خصوص مذاكره و تبادل نظر شود."

مخالفت با رفراندم در مشهد آغاز شده بود . براي نمايش اين مخالفت بيشتر نمازهاي جماعت تعطیل شد. آقاي سيدحسن قمي شركت در رفراندم را حرام اعلام كرد. آقايان ميلاني و قمي درصدد انتشار اطلاعيه مشتركي بودند كه امكان چاپ آن فراهم نگرديد. در قم اما، روز سوم بهمن اجتماعي از طرف دستگاه هاي حكومتي، به نفع رفراندم تشكيل شد . آنان در ميدان ارم جمع شدند و شعارهايي در حمايت از تصويب لوايح شش گانه دادند. مخالفت مردم قم با اين تظاهرات منجر به درگيري شد . مخالفان شعار مي دادند: ما تابع قرآنيم/ رفراندم نمي خواهيم. زد و خورد شديدي پيش آمد.

سيدعلي خامنه اي آن روز ميان مردم نبود، اما شنيد كه «آقا ابول» تعدادي پاسبان را تا خورده اند زده است. شش پاسبان و سه افسر زخمي شدند. غير از اين ، اخبار روز دوم بهمن تهران كه توأم با تظاهرات گسترده مردم در بازار و خيابان بوذرجمهري ، همراهي آيت الله خوانساري با مردم و اهانت مأموران به ايشان بود، به قم رسيده، به التهاب شهر افزوده بود.

آقاي خامنه اي كه در كوران قضاياي رفراندم قرار گرفته بود، قرار شد نامه آيت الله ميلاني را خطاب به امام خميني به قم ببرد "من، اخوي سيدمحمد و شيخ علي آقا [تهراني] سه نفري برداشتيم نامه را كه بياييم قم. روزي كه رسيديم تهران روز ششم بهمن بود."
آقاي خامنه اي تهران را خلوت و گرفته و تاريك ديد . صندوق هاي رأي خلوت بود، گاه فردي سر صندوق حاضر مي شد و رأي خود را در آن مي انداخت. "سوار شديم در  شمس العماره، آمديم قم. آمديم منزل امام، ديديم خبرها آنجاست."


***چهره تازه قم

خانه امام تحت نظر بود. از رفت و آمد زياد جلوگيري مي كردند. "اول بار بود كه نشانه ارعاب دستگاه را مشاهده كرديم ... مي ديديم پاسبان ها و پليس مي گردند؛ با مردم سر و كار دارند."  عوامل حكومتي هنوز چنگ و دندان حقيقي خود را نشان نداده بودند. همين موضوع بر انگيزه حضور مردم در صحنه هاي مخالفت و اعتراض مي افزود. برخي عقيده داشتند كه دستگاه به عمد ميدان مي دهد كه مردم پيش بيايند تا بتواند سركوب اساسي خود را آغاز كند. "من اين را حقيقتاً خلاف واقع مي دانم. آن زمان دستگاه... با يك حادثه غيرمنتظره و ناشناخته روبه رو شده بود؛ نمي دانست اين چيزي كه دارد پيش مي آيد چه هست و ابعادش چيست. "

آقاي خامنه اي وضعيت آن روز قم را با آن چه كه در سال 1340 در تهران و در زمان دولت علي اميني ديده بود قابل قياس ندانست . آن سال تظاهرات پراكنده اي در خيابان هاي تهران مثل لاله زار يا در مياديني چون سپه رخ مي داد كه تعداد اندكي از مردم  جمع مي شدند، فرياد "مرگ بر اين دولت قانون شكن" سر مي دادند و با رسيدن چند پاسبان ناپديد مي شدند. عامه مردم استقبال نمیك ردند و انگيزه اي براي پيوستن به صف معترضان بروز نمي دادند. آقاي خامنه اي در سفر هر از گاهش به تهران با اين تظاهرات برخورد مي كرد. "خوشم مي آمد و يك حمايت زباني، حركاتي انجام مي دادم، لكن مردم به طور خيلي بيگانه از اين مسائل عبور مي كردند... بنابراين دستگاه حق داشت [حوادث قم را] نفهمد كه قضيه چيست."


***عيد عزادار

امام خميني با اعلام عزاي عيد نورو ز 1342 آگاهي بخشي خود را " از خطرهايي كه براي قرآن و مملكت قرآن" در پيش است، ادامه داد. ايشان پيش از آ ن، موضوع را با مراجع قم در ميان گذاشته بود و احتمالاً از آنان خواسته بود كه در اين تصميم با او همگام باشند. و نيز با نگارش و ارسال نامه هايي به روحانيان ديگر شهرها موضوع را به اطلاع آنان رسانده بود. ايشان تأكيد داشت كه عزاي نوروز نه به واسطه شهادت امام صادق(ع) بلكه به واسطه صدماتي كه در اين سال به اسلام وارد شده بايد اعلام شود.
" یادم است جزء كساني بوديم كه تصميم گرفتيم طلبه ها لباس مشكي تن شان كنند؛ پيراهن مشكي يا قباي مشكي تن شان كنند." سيدعلي پول تهيه قباي مشكي نداشت.



از پس تهيه پيراهن مشكي برآمد. "ناگهان ديديم در عرض چند روز ... ظاهراً از روز عيد يا روز قبل از عيد ... پيراهن ها و لباس هاي مشكي را تن شان [كردند] ... آن چنان وسعت [گرفت] ... كه هر روحاني و هر طلبه اي را كه نگاه [مي كردي] لباس مشكي تنش [بود] ... احتمال مي دهم كه لباس مشكي 15 خرداد از اينجا بود، دنباله اين كار بود . مي دانيد كه در 15 خرداد عناصر اصلي لباس مشكي تن شان بود. پيراهن مشكي ها معروف بودند."

تراكم تحركات و شدت تلاشهاي آن روزها، آرام و قرار را از او و دوستانش گرفته بود. در برابر رفت و آمدها و كوشش ها، گرسنگي و تشنگي رنگي براي ديدن نداشت. تا توانسته بودند، اطلاعيه و اعلاميه چاپ كرده بودند كه همگي مي گفت امسال عيد نداريم. اينها را در هر اجتماعي كه در صحن حضرت معصومه (س) ديده مي شد، پخش مي كردند. اميدشان اين بود كه زائران رسيده به قم اين اطلاعيه ها و خبرها را به شهرهاي خود ببرند و پخش كنند.

اول فروردين 1342 مصادف با 24 شوال، مجلسي به مناسبت شب شهادت امام صادق(ع) و بزرگداشت حاج شيخ فرج الله كاظمي در مدرسه فيضيه برپا بود . حاج شيخ فرج الله كاظمي از علماي مشهور غرب كشور بود كه در 24 اسفند 1341 در كربلا درگذشته و در وادي السلام نجف دفن شده بود. سخنران جلسه حاج شيخ مرتضي انصاري، واعظ مشهور قم ، بود. او در ميان سخنان خود عزاي عيد را به شهادت امام جعفر صادق(ع) مربوط دانست. اين حرف با اعتراض يكي از طلبه هاي حاضر در مجلس روبه رو شد . او گفت كه عزاي عيد براي قضاياي تهران و قم است. حاج انصاري كه توان هضم اين اعتراض را نداشت پس از جلسه ختم با عصبانيت راهي خانه شد . آقاي خامنه اي آن روز ناهار ميهمان حاج انصاري بود. وقتي با تشرها و بدوبيراه گويي هاي او نسبت به آن طلبه مواجه شد، گفت كه " حق با آن طلبه است. آقاي خميني به همه اعلام كرده كه به مناسبت حوادث قم و تهران عيد نداريم. شما چرا رفته اي قضيه را لوث كرده اي، گفته اي به مناسبت وفات امام صادق عيد نداريم؟ اين مخفي كردن حقيقت است."

حاج انصاري كه زير بار نمي رفت با تلفن هاي مكرري كه به خانه اش مي شد دائم مورد اعتراض واقع گرديد. " شايد حدود سي تلفن به [او] شد ... تا مي نشست تلفن زنگ مي زد. مي رفت گوشي را برمي داشت و [تلفن كننده ها] بنا مي كردند به او اعتراض كردن كه چرا چنين حرفي زده اي... آن روز ديدم كه بر اثر كثرت اين تلفنها آنچنان خسته و خرد شد كه من هرگز " شبيه آن را نديدم.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها