در اين بيانيه آمده بود: «در خبرها آمده که شما در حوزهي هنری قصد دارید تا شش فیلم از آثار سینمای ایران را تحریم کنید. ظاهراً قرار است از نمایش این شش فیلم در سینماهای حوزه هنری ممانعت کنید و گویا ادعا کردهاید که این فیلمها ضد ارزشی و غیر اخلاقی هستند. ما بازیگران این شش فیلم هستیم و هویت حرفهای خود را جدا از فیلمهایی که بازی کردهایم، نمیدانیم. فیلمهای ما پارهای از وجود ماست و بیحرمتی شما به این فیلمها، بیحرمتی به ما و به جایگاه بازیگر در سینمای ایران است. ما بازیگران این شش فیلم در کنار آثارمان ایستادهایم و آمادهي شنیدن هر نقد مثبت و منفی دربارهي این آثار هستیم، ولی تهمتهای شما را بر نمیتابیم و دخالت شما را در روند نمایش این آثار حرکتی غیر اخلاقی، غیرقانونی و خلاف عرف و ادب سینمای ایران میدانیم. ما چشم به انتظار نمایش فیلمهایمان در اکران عمومی هستیم و قضاوت دربارهي ارزشهای اخلاقی این فیلمها و رفتار شما را به مردم کشورمان میسپاریم.»
جالب آنكه در ميان اسامي بازيگران امضاكنندهي بيانيه، نام افرادي چون «باران كوثري» و «نيكي كريمي» هم به چشم ميخورد؛ بازيگراني كه اقدامات عجيب و غريب اخير آنها مانند ايجاد مزاحمت براي بازيگر جوان فيلم «قلادههاي طلا» و يا روبوسي با يك بازيگر مرد در انظار عمومي موجبات اعتراض بسياري را فراهم آورده است. اما در ميان ناباوري، در حالي كه افكار عمومي انتظار داشتند تا این دو بازیگر در مورد اقدامات غیرمتعارف و زنندهی اخیر خود پاسخ قانع کنندهای داشته باشند، اين بازيگران در اقدامي طلبكارانه و البته جالب، با امضاي اين بيانيه، حركت قانوني حوزهي هنري در عدم اكران فيلمهاي غيراخلاقي و خيانت زده -آن هم تنها در سينماهاي تحت مالكيت خود- را اقدامي «غير قانوني» و «خلاف عرف و ادب» نامیده و قضاوت دربارهي رفتار حوزهي هنري را به مردم واگذار کردند!
البته اين اولين باري نيست كه بازيگران ايراني بلافاصله بعد از انجام يك اقدام خلاق قانون و يك توهين آشكار به ارزشهاي اسلامي- انقلابي مردم، از حكومت طلبكار ميشوند و فرياد «وامظلوما سينما» سر ميدهند. به طور مثال «پگاه آهنگراني» -از بازيگران فعال در فتنهي 88- كه چندي پيش به جرم همكاري با رسانهي دشمن قسمخوردهي ملت ايران -بيبيسي فارسي- و فروش مستندش به اين شبكه بازداشت شده و خيلي زود تمام سرحلقههاي ارتباط مستندسازان با شبكهي بيبيسي را لو داده و باعث دستگيري آنها شده بود، بعد از تحمل تنها 17 روز حبس در اوين، از زندان آزاد شد و بلافاصله يادداشتنويسي در يكي از روزنامههاي اصلي جريان اصلاحات را با چاشنی انتقاد تند از حکومت در دستور كار خود قرار داد!
بدين ترتيب، او نشان داد نه تنها از همكاري با شكبهي سلطنتي انگليس پشيمان نيست كه از حكومت به دلايل عديدهاي، طلبكار هم هست! همان حكومتي كه با وجود سابقهي همكاري ننگآور «آهنگراني» با بيبيسي فارسي و فعاليتهاي او در فتنهي 88، حتي يك روز هم مانع فعاليت سينمايي او بعد از بازداشت 17 روزهاش نشد!
اما ظاهراً این سبک نجابتهای حکومتی با تکرار در این سالها به یک روال و مورد عادی تبدیل شده است و بسیاری فراموش کردهند كه اين رسم همهي حكومتها در برخورد با بازيگران و هنرمندان متخلف نيست؛ چنانچه در هاليوودي كه كعبهي آمال بخشی از هنرمندان ايراني محسوب ميشود، نه تنها تسامح كه بالعكس برخوردهاي به شدت تنبيهي در چنين مواردي اعمال ميشود. براي اثبات اين ادعا ميتوان نمونههاي شگفتآوري از اين برخوردهای سلبی و غیرانسانی با بازیگران را ذكر كرد و در ادامه قضاوت را به خوانندگان سپرد:
1-«ونسا ردگریو» (Vanessa Redgrave):
او تا سال 1978 و دريافت جايزهي اسكار، در فیلمهای شاخص بسیاري از جمله «آگراندیسمان» (1966)، «مورگان» (1966)، «ایزادورا» (1968)، «مری، ملکه اسکاتلند» (1971)، «جنایت در قطار سریعالسیر شرق» (1974) و «جولیا» (1977) نقشآفريني كرده بود. اما هنگامي كه در نطق معروفش بعد از دريافت جايزهي اسكار بهترين بازيگر نقش مكمل در سال 1978، به توطئههای صهیونیستی علیه مردم فلسطین حمله کرد، به شدت مورد انتقاد قرار گرفت. او كه از قبل به عنوان یکی از حامیان پرشور «یاسر عرفات» و «جبههي آزادیبخش فلسطین» شناخته ميشد، در نطقش، از آکادمی به خاطر تقدیر از او با وجود «تهدیدهای گروه کوچکی از شرورهای صهیونیست» تشکر کرد و به خاطر همین سخنان رسماً توبیخ شد. البته توبيخي نه از جنس توبيخهاي معمول سينماي ايران!
در اولين اقدام، «ردگریو» به قدری مورد انتقاد رسانهها و کمپانیهای هالیوودی قرار گرفت که کاملاً منزوی شد. آن هم در شرایطی که بنابر قاعدهی معمول باید بعد از دریافت اسکار، بهترین روزهای کاریاش را در هالیوود میگذراند. سرانجام هم همین انزوا، او را وادار کرد تا خیلی زود ابراز پشيماني كند. اما همانطور كه توهين او به رژيم صهيونيستي به طور علني و در مراسم پربينندهي اسكار صورت گرفته بود، این بازیگر را مجبور کردند تا توبهاش را به صورت تصویری و در یک فيلم تلويزيوني « Playing for Time» علنی کند.
بدین ترتیب، «ونسا ردگریو» خوش چهره که به تنفر از رژیم صهیونیستی شهره بود، برای رهایی از زیر بار فشار شدید رسانهها و کمپانیها، در این فیلم تلویزیونی نقش یک زن اسیر یهودی در چنگال آلمان نازی را با ستارهی داوودی بر سینه و با موهای تاس و چهرهای زشت بازی کرد تا همهی مردم متوجه شوند که تاوان توهین به رژیم صهیونیستی جیست.
«ردگریو» بعدها هم هیچ فیلم مهم دیگری بازی نکرد و اکنون به ندرت به دلیل فعالیتهای فمینیستی و البته همجنسخواهانهاش مورد توجه رسانهها قرار میگیرد.
2- «بتی دیویس» (Bette Davis)
ماجرای عجیب و تأسفبار این بازیگر شهیر هالیوودی، نه ریشه در مسائل سیاسی که یک دلیل کاملاً صنفی داشت. «بتی دیویس» که از اولین ستارههای «نازیبا»ی هالیوودی محسوب میشد، در زندگی حرفهایاش یکی از باشهامتترین زنان هالیوود بود؛ چرا که به خاطر نداشتن چهرهی زیبا، حاضر نمیشد تا در هر فیلمی و هر نقشی بازی کند و این درست خلاف چیزی بود که کمپانی معروف «برادران وارنر» به موجب قراردادی که با وی بسته بود، از او میخواست. سرانجام «دیویس» برای آنکه از این بردهداری مدرن رهایی یابد و در هر فیلم بیمایه و مبتذلی بازی نکند، در سال ۱۹۳۶ و یک سال بعد از دریافت اولین اسکارش، در اعتراض به حاکمیت بیچون و چرای کمپانیهای فیلمسازی در هالیوود، به انگلستان مهاجرت نمود.
اما مهاجرت او از هالیوود، افاقه نکرد و کمپانی برادران وارنر که عادت کرده بود با بازیگران مثل برده رفتار کند، با فرستادن وکیل و انجام اقدامات حقوقی، این بازیگر زن را که قصد داشت تا بر سیستم کمپانی سالاری هالیوود بشورد، بعد از دادگاهی کردن بازداشت کرده و به هالیوود بازگرداند! «دیویس» در حالی که در قلهی بازیگری هالیوود قرار داشت، بعد از بازگشت مجددش به آمریکا تا چند سال حق بازی در هیچ فیلمی را نداشت؛ تا اینکه او سرانجام از کمپانی عذرخواهی نمود. اما او بعد از این عذرخواهی هم، به بازیگری سرکش معروف شد و تا مدتها از ایفای نقشهای مثبت محروم گردید و به ایفای نقش زنان اغواگر و خلافکار (فمفاتاله) در فیلمهای نوآر تن داد. تا جایی که معروف بود که نقشهایی که «دیویس» ایفا میکند، معمولاً به دلیل بدآموزی با مشکلاتی در ادارهی سانسور امریکا روبرو میشود.
او تا پایان عمر بازیگریاش به ایفای نقشهای منفی مشهور و البته همچنان با قوانین هالیوودی درگیر بود. تا جایی که در دوران مککارتیسم و بازجویی از هنرمندان برای مشخص شدن رابطهی آنان با کمونیستها، «بتی دیویس» یکی از اولین کسانی بود که مجبور شد تا تست «Red Queez» را بگذراند. در اواخر دههی ۱۹۵۰ ستارهی اقبال این هنرمند در مورد نقشهای منفی هم رو به افول گذاشت و نقشهای کمتری به او واگذار شد. از همین رو، «دیویس» به یکی از کارهای جنجالی خود دست زد و آگهی تجارتی عجیبی به روزنامهها داد: «خانم هنرپیشهای با سی سال سابقه در هالیوود دنبال کار میگردد!»
3- هیلدگارد کنف: (Hildegard knef):
داستان زندگی «هیلدگارد کنف» -ستارهی مطرح سینمای آلمان- به قدری تلخ و وحشتناک است که آلمانیها از آن فیلمی در سال 2009 با عنوان «Hilde» ساختند و در جشنوارهی برلین نمایش دادند. «هیلدگارد کنف» بازیگری آلمانی بود که از سوی آلمانیها جهت تشویق مردم عادی برای اعزام به جنگ، همراه با شوهرش به جبههی جنگ رفت، اما از اقبال بد، در جنگ اسیر آمریکاییها شد. آمریکاییها هم شوهرش را اعدام و او را راهی هالیوود کردند. او در هالیوود، خیلی زود به عنوان بردهی جنسی صاحبان کمپانیهای امریکایی استخدام گردید و در واقع از اسارتی، به گرفتاری وحشتناکتری دچار شد. سرانجام بعد از سالها، آلمانیها موفق شدند تا «هیلدگراند کنف» را به آلمان بازگردانند.
این سه نمونه، تنها موارد کوچکی از برخورد هالیوودیها با بازیگران سرکشی است که در جهت اهداف آنها حرکت نمیکردند. نمونههایی که در بسیاری از منابع معتبر تاریخ سینما موجود و قابل دسترسی است. البته این برخورد ارباب و بردهوار صاحبان کمپانیهای هالیوودی با بازیگران، تنها به موارد سرکشی آنها ختم نمیشود؛ چنانکه در مواقع حساسی همچون جنگ جهانی اول، هالیوودیها تقریباً تمام بازیگران مهم سینمای خود را برای تقویت روحیهی سربازان و نیز تشویق مردم عازم جنگ میکنند و جالب آنکه در این میان، «کارول لومبارد» -بازیگر و رقصندهی معروف فیلمهای موزیکال و همسر «کلارک گیبل» افسانهای- در جبههی جنگ کشته میشود! یا حتی میتوان به برخوردهای هالیوود با برخی هنرمندان در خلال ماجرای معروف «مککارتیسم» اشاره کرد که باعث میشود تا حدود ده هزار نفر از هالیوود اخراج شوند و بزرگانی همچون «چارلی چاپلین»، «همفری بوگارت» (ستاره دست نیافتنی سینمای امریکا و قهرمان فیلم «کازکابلانکا) و «لورن باکال» (همسر «بوگارت» و ستارهی زن مطرح سینمای امریکا در آن سالها) برای همیشه وادار به کنارهگیری از هالیوود و حتی خانه نشینی شوند.
البته که هیچگاه هالیوود الگوی سینمای نبوده و قصد این متن هم هرگز ترویج چنین برخودهایی نیست (گرچه مطمئناً از سوی عدهای به این موضوع متهم خواهد شد)، بلکه هدف از ذکر چنین حقایقی روشن شدن این نکتهی مغفول مانده است که نظام جمهوری اسلامی ایران با وجود نجابتی که در برخورد با برخی قبحشکنیهای بازیگران نسبت به کشورهای مدعی آزادی چون آمریکا به خرج میدهد، تا چه حد مظلوم است. تنها یکی از دلایل اثبات این نجابت این است که پرکارترین بازیگران سینما و تلویزیون ایران در دو سه سال اخیر، همان فعالترین بازیگران در جریان فتنهی 88 بودهاند. از جمله «بهاره رهنما» که تقریباً در تمام جشنوارهها –به جز جشنوارهی عمار و جشنوارهی مقاومت- به عنوان پرکارترین بازیگر انتخاب میشود، «باران کوثری» که هنوز هم به بستن دستبند سبز بر دستش همانند مادرش –رخشان بنیاعتماد- التزام دارد و شخصاً قائل به توهین به بازیگرانی است که در فیلمهای حامی نظام ایفای نقش کردهاند، «حمید فرخنژاد» و ...
راستی امروز سکان کارگردانی پرهزینهترین پروژههای سینما و تلویزیون ایران در دست کدام کارگردانهاست؟ آیا سینماگران ایرانی این حقایق را نمیبینند؟ بگذریم. اصولاً سوالاتی از این دست، پیش از پرسیده شدن به ضدیت با اصل محکومند!