شبکه ایران: با تقویت شناخت دشمنان از مؤلفههای مقوّم نظام جمهوری اسلامی، همواره رکن رکین انقلاب یعنی ولایت فقیه و مصداق آن به نحوی موضوع خصومتورزی قرار گرفته است.
دشمنان در این باب تمام ابزارهای خود را به کار میبرند تا هدف که همان به پایان رساندن طاقت مقاومت ایران اسلامی و خاموش نمودن این ندا باشد، را به انجام برسانند.
تجربه تاریخی برای دشمنان ثابت کرده است که برای موفقیت، نیازمند همکارانی از درون نظام میباشند. از این رو اقدامهایی نظیر نامهنگاریهای سرگشاده بنام نقد، دلسوزی، واجب شرعی، آیندهنگری و... که از پایگاه سلطهگر موجود و با تدابیر آنان صورت میگیرد، صورتکهای شومی رنگی است که از جانب آنان برای اهداف مخالف با حرکت نظام اسلامی در نظر گرفته میشود.
در کتاب "نقد قال" که به قلم «حجتالاسلام علی ذوعلم» به نگارش درآمده، نویسنده در تلاش است که یکی از این اقدامات را مورد نقد قرار دهد. این اثر در واقع میتواند مولود فرصتی باشد برای تبیین حقیقت و واقعیت ولایت فقیه از دو منظر دینی و قانونی.
بر این اساس «نقد قال» به شکلی تحلیلی، نامه محسن کدیور که به شکل سرگشاده و با عنوان "استیضاح رهبر"؛ «ارزیابی کارنامه بیست و یک ساله رهبر جمهور اسلامی ایران» خطاب به آقای هاشمی رفسنجانی در سایتهای خبری منتشر شد را مورد تجزیه و بررسی قرار میدهد.
هر چند این نامه در تاریخ 26 تیر89 منتشر شد اما تاکنون از سوی هاشمی رفسنجانی تنها این سکوت بوده که نقش واکنش را بازی کرده است! که این خود جولانگاهی شد برای فتنهگران اما علی ذوعلم در مقام پاسخ، تبیین و نه توجیه برآمده و سکوت مخاطب اصلی نامه را جبران کرد!
نویسنده در این اثر به علت تفصیل، استفاده از سیاههای طولانی بدون سند و مدرک، استفاده ترکیبی از آموزههای دینی و گسترش دایره نقد به معنای نفی تمام دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به عنوان نمونه این اقدام را انتخاب و تحلیلی نقد کرده است.
واقعیتگریزی به نام واقعنگری و همنوایی با دشمنان آرمانهای انقلاب اسلامی در مخالفت با جمهوری اسلامی بنام احساس مسئولیت دینی و تکلیف شرعی، از تناقضهای آشکاری است که کل نامه را از استقرار استدلال و جلب نظر در جهتگیری و تحلیل مسئولانه محروم ساخته است.
همچنین این نامه که ولایت فقیه را مورد تهاجم قرار
میدهد، سعی دارد تا در شرایط فتنهاگیز همانند تلاش سازمانیافته فتنه
گران برای ایجاد تردید و تزلزل نسبت به رکن اصلی و محوری جامعه، این هدف را
دنبال کند.
در گوشهای از این کتاب اینگونه پاسخ داده میشود: "چه
کسی از حذف اصل ولایت فقیه سود می برد؟ آیا مردم و کشور؟ اسلام و مسلمین؟ و
یا ابرقدرت ها و دیکتاتورهایی که برای بازیابی سلطه خود بر این کشور،
دندان تیز کرده اند و تنها مانع اصلی خود را، همین اصل محوری و ریشه ای
ولایت فقیه می دانند؟ اعتراف نویسنده این نامه به اینکه «رهبری در 21 سال
گذشته برای حفظ استقلال سیاسی موفق بوده است،»، اعتراف بسیار مهمی است!
اگر ایشان انصاف داشته باشد، دراین پرسش تأمل کند که آیا غیر از تکیه بر ولایت فقیه عادل می توان استقلال این کشور را حفظ کرد؟"
نویسنده همچنین در اشاره به چگونگی پاسخ و برخورد نسبت به این مسئله تأکید بر این دارد که در این راستا میتوان به 3شیوه عکسالعمل نشان داد؛ نخست آنکه همانند بسیاری دیگر از اقدامات مخالفان علیه ولایت فقیه، این نامه نیز جدی گرفته نشود و بنا به قاعده "الباطل یموت بترک ذکره" با بیاعتنایی از کنار آن رد شد.
دیگر آنکه مواجهه سیاسی صورت گیرد و این نامه را به عنوان یکی از حلقههای هجوم طراحی شده برای تزلزل و تردید در جایگاه رفیع رهبری نظام در چشم و دل مردم و تلاشی برای شکست اقتدار رهبری و قدرت ملی، مورد تحلیل و فعل و انفعال قرار دهیم.
همچنین در برخورد سوم که در واقع عکسالعمل اصلی کتاب نسبت بدان است، همان توجه به مفاد این نامه نه به جهت اعتبار علمی یا حقوقی آن، بلکه از نظر عاملی برای القای شبهه در برخی جوانان جویای حقیقت است که خود به خود ممکن است در ذهن آنان سوالاتی را ایجاد کند و براین اساس نویسنده نیز پاسخگویی به این نامه را وظیفهای دینی و عملی و ملی برای اینگونه افراد میداند تا بدین جهات به تبیین برخی حقایق و صیانت از ایمان انقلابی و اسلامی جامعه کند.