طي هفته گذشته و به مناسبت سالگرد قيام تاريخي مردم انقلابي قم در 19
ديماه 1356 سايت آقاي هاشمي رفسنجاني يادداشتي منسوب به وي منتشر كرد كه
بازتاب مختلفي در فضاي سياسي كشور، حتي برخي رسانههاي خارجي و مغرض همچون
بيبيسي فارسي يافت. در اين يادداشت نكات مختلفي حائز اهميت است كه در اين
زمينه نكاتي قابل طرح ميباشد.
بخش اول كه شايد اصليترين بخش اين يادداشت را نيز تشكيل ميدهد نقبي
بر تاريخ اوجگيري انقلاب اسلامي ملت ايران در 9 ديماه سال 56 است.نويسنده
يادداشت مذكور در اين رابطه آورده است:
«مردم همه شهرهاي ايران، به خصوص مردم شهر قم كه امام(ره) را با همه
سوابق ميشناختند، چون آتشفشاني به خروش آمدند و اگرچه در 19 دي در
خيابانهاي قم در خون خويش غلتيدند، اما گدازههاي خشم و نفرت خويش را بر
كاخپوشالي و وسست بنياد پهلوي ريختند».
نويسنده در اين بخش به درستي از پيوند عميق ميان مردم مؤمن و متدين
ايران اسلامي و رهبري كبير انقلاب اسلامي سخن گفته و اين پيوند ناگسستني را
كه حتي منجر به شهادت جمع زيادي از مردم ايران شد مورد بغض و كينه دشمن
جلاد و ستمگر مردم - پهلوي خائن - دانسته است.رمزي كه نه تنها در 19 ديماه
56 كه در طول دوران اوجگيري، به ثمر نشستن ، باروري و نيز شكوفايي آن،
همواره مورد كينه بدخواهان و حقد بدانديشان بوده است.
نگارنده اين سطور با نويسنده يادداشت منسوب به آقاي هاشمي رفسنجاني
همعقيده است كه اگر نبود اين همراستايي ناگسستني و جداييناپذير، اساساً
چيزي به نام انقلاب اسلامي شكل نميگرفت و اگر بعدها نيز اين پيوند از بين
ميرفت، شدت دشمنيها و فتنهها عليه نظام و انقلاب اسلامي، به سرعت
موجوديت و هستي انقلاب و نظام را تحت تأثير خود قرار داده و آن را به افول
ميكشيد.همچنانكه نويسنده يادداشت منتسب به رئيس مجمع تشخيص مصحلت نظام در
ادامه آورده است:«همراهي پير و جوان و زن و مرد قم با طلبهها، فضلا، علماي
بيدار و مراجع بزرگوار براي دفاع از حقانيت وجود يك سيد جليلالقدر از
سلاله پاكان، ثابت كرد كه تقدير الهي در قرار دادن مضجع شريف حضرت
معصومه(س) در قم و بعدها تأسيس حوزه علميه در اين خطه از جغرافياي وسيع
ايران بيحكمت نبوده است.».
آري؛ بصيرت، هوشياري و بيداري تمام اقشار جامعه ايران و مردم قم در
طول دوران انقلاب اسلامي و زمان سي ساله پس از آن بوده است كه فلسفه تلألو
امروزين انقلاب اسلامي در سراسر عالم را تشكيل داده و امروز نام بلند ايران
اسلامي را به عنوان برترين مردم تاريخ عصر معاصر مبدل ساخته است. و اين نه
يك بار و دوبار و ده بار كه هر روزه و همه ماهه و همه ساله در حال تجديد
حيات و نوبهنو شدن بوده است.
اين قلم حتي پا را فراتر نهاده و معتقد است كه - بنابر شواهد متقن و
اسناد معتبر - حتي امروزه اين بصيرت ، بسي عميق تر و مفوميتر از بصيرت
مردم ايران و قم در ديماه 56 شده است.
شاهد سخن آنكه دشمن قدّار در ديماه 56 با لباس كفر، شمشير بر حلق
مظلومين و محرومين از ملت ايران كشيد و علناً با علم كفر و عصيان، رهبري
فرزند پيامبر و «سيد جليلالقدر سلاله پاكان» را به تمسخر نشست و طلاب،
مرجعيت و مردم قم را به غيرت ديني و انقلابي واداشت اما سيوسه سال پس از
آن حقيقت بصيرت بخش، همان دشمن اما با لباس نفاق و نيرينگ به ميان آمد و
انقلاب اسلامي و رهبري فرزانه و تيزبين آن را با ابزار فريب مورد هجمه قرار
داد.همان دشمن در اوج فتنهاي كه با سردمداري سران فتنه ترتيب داد، علاوه
بر ترويج شايعات خودساخته دست كشيدن مردم از انقلاب ، امام(ره) و رهبري، به
ترويج گسترده و فزاينده اختلاف، درگيري و حتي دشمني علما، طلاب، روحانيت و
مرجعيت با نظام و انقلاب پرداخت و قم و مردم آن را جداي از رهبري و نظام
اسلامي تعريف كرد.
نگارنده و خوانندگان و جيزه او از ياد نبردهاند شايعاتي را كه هر روزه
نسبت به جدايي پايگاه اصلي انقلاب اسلامي - قم - از نهاد والاي رهبري
انقلاب ساخته و دهان به دهان، سايت به سايت و محفل به محفل ميگرداندند تا
در آن به نحوي از انحاء نظام اسلامي، نظامي برخلاف موازين اسلامي و
انقلابي ترسيم شده و مردم و مراجع را ناخشنود از آن نشان دهند.
اين شايعات به شدت دروغ و نفاقآلود اما با بصيرت همان مردم،مراجع،
روحانيت و علماي قم در بيعت تاريخي آنان با مقام معظم رهبري در سفر اخير
معظمله به قم به ديوار بياعتمادي برخورد كرد و برزمين نقش بست.هم از
اينرو بود كه تابناكي و نورافشاني اين سفر و اوج پيوند مردم، مراجع و علما
با رهبري معظم انقلاب و نظام شكوهمند اسلامي، چشمان همان دشمنان كينهجو و
فتنهگران دنبالهرو آنان را نيز خيره ساخته و به اعتراف نسبت به ناكامي
تلاشها در دورانگاري اين حقايق با يكديگر واداشت.
نويسنده يادداشت منتسب به آقاي هاشمي رفسنجاني در ادامه مطلب به بخش
ديگري پرداخته و برخلاف درستنگاري پيشين ،با قلب واقعيت موجود در گذر
سيساله اخير تاكنون، گويي فضاي فعلي را فضايي پائيزي و دوران ابتدايي
انقلاب اسلامي را فضايي بهاري ترسيم نموده است.
در اين بخش از يادداشت مذكور ضمن آنكه ترجيعبند تكراري و مبهم «تهمت و
توهين» به كساني كه جايگاهي در قلوب مردم دارند را ضميمه يادداشت كرده،
آورده است:
«اينك سي سال از پيروزي انقلاب اسلامي ميگذرد و بقاياي فكري دينزدايي
و روحانيتستيزي كه در بهار هوشياري مردم ايران، چون مارهاي افسرده سر در
خاك انتقام فرو برده بودند در پائيز بداخلاقي هاي سياسي و اختلافات
سليقهاي، پوستاندازي كرده و سر برآوردهاند و خاكريز به خاكريز جلو
ميآيند و شاهديم كه پس از توهين و تهمت به سران روحاني عرصه سياست در 30
سال گذشته به فضلا، علما و مراجع قم رسيدهاند.»
نگارنده معتقد است كه اين بخش از مطلب، گسست نوشتاري و ادبي با بخش
ابتدايي پيش گفته داشته و از لحاظ مفهومي نيز داراي تناقضاتي چند است.شاهد
براين مدعا آنكه در تحليلي كه شبكه سخن پراكني متعلق به رژيم استعمارگر و
اشغالگر پير از يادداشت منتسب به آقاي هاشمي رفسنجاني انجام داده، به اين
بخش از سخن توجه خاص و عمدهاي روا داشته و اساساً از بخش ابتدايي آن كه
منطقي بوده و براساس واقعيات بيروني نيز قابل رصد بود -به عمد - غفلت نموده
است. از بيبيسي فارسي انتظاري جز اين نبايد داشت كه شخصيت انقلابي آقاي
هاشمي رفسنجاني را در كنار شيخ سادهلوح - مرحوم آقاي منتظري - نشانده و
سعي كند همتايي براي آن فقيد دست و پا كند. اما حقيقت آن است كه فرسنگها
فاصله ميان عقايد و افكار اين دو شخصيت وجود دارد و اتفاقاً آقاي هاشمي
رفسنجاني - بنابر اسناد و مدارك متقن و قابل ارائه - انتقادات جدي به
عملكرد مرحوم منتظري - چه در دوران امام راحل(ره) كه منجر به عزل او از
قايم مقامي رهبري شد و چه پس از رحلت امام راحل (ره) - داشته، فلذا تير
شبكه خبري استعماري انگلستان نميتواند اساساً در چلّه قرار گيرد تا مورد
هدف واقع شود.
به يقين شخص آقاي هاشمي رفسنجاني نيز در صورت شنيدن قرار گرفتن نام وي
در كنار حسينعلي منتظري آن هم در شبكه خبري استعمار پير قاعدتا نگران شده و
حتي شايد نويسندگان يادداشت مذكور را نيز نسبت به چنين ايهامي كه از
يادداشت برداشت شده، بازخواست كرده باشد.نگارنده با نويسنده يادداشت منتسب
به آقاي هاشمي رفسنجاني هم عقيده است كه بهار انقلاب اسلامي، همان پيروزي
شكوهمند آن در بهمن 57 بوده است. اما اين سؤال خودنمايي ميكند كه چرا به
زمان «حال حاضر» در يادداشت مذكور بيتوجهي شده و از آن به عنوان پائيز نام
برده شده است؟
البته اگر نويسنده يادداشت مذكور به فراخور مقتضاي توصيه اكيد رهبري
معظم انقلاب اسلامي - دام ظله - در فضاي فتنه سال 88 مبني بر شفاف نمودن
مواضع، قدري از ايهام، ابهام و مغلقگويي يادداشت منتسب به آقاي هاشمي
رفسنجاني ميكاست و مقصود خود از «پائيز»، «تهمت و توهين»، «سنگر به سنگر»
و... را روشن ميساخت، نگارنده مجبور به بررسي احتمالات آتي نميشد اما به
ناچار بايستي به تفصيل مطلب را شكافت.
اگر مقصود نويسنده از گلايه نسبت به «توهينها و تهمتها به كسانيكه
جايگاهي در قلوب مردم سرزمين دارند» ،سيل شايعات و اتهامات ناروا و بياساس
به مسئولين، دلسوزان و معتقدين به پايههاي انقلاب و نظام اسلامي است كه
هر روزه از سوي دشمنان ملت و نظام روا داشته ميشود، اين گلايهها را به حق
دانسته و از شكوه نسبت به آنها ابراز خرسندي مينمائيم. چرا كه بالاخره
بنابر تصريح امام راحل - ره- و رهبري معظم انقلاب اسلامي - دام ظله - در
هيچ مقطعي از تاريخ - حتي تاريخ صدر اسلام - چنين امتي پايبند به اصول و
ارزشها و دلبسته به نظام اسلامي مشاهده نشده و مسئولين نيز كه برآيند
خواست، اراده و عصاره فضليتهاي ملتاند نيز تاكنون چنين دلبستگي به موازين
انقلاب و نظام برخواسته از ارزشهاي اسلامي نداشتهاند.
نمونه عالي و اعلاي آن جسارت ها و هتاكيهايي است كه از سوي دشمنان
كينه توز انقلاب امروزه نسبت به شخصيت فرزانه، عاليقدر، جامع و مجسمه تقوا
و فضليت و هدايت كننده راس هرم و كشتي انقلاب اسلامي صورت ميگيرد. شخصيت
بي بديلي كه جناب هاشمي رفسنجاني نيز بارها در سخنان و مواضع خود، ضمن
تصديق فضايل و ويژگيهاي برجسته ايشان عنوان نموده كه تبعيت از مقام معظم
رهبري را براي خود فرض ميداند. هم از اين رو است كه نگراني نويسنده
يادداشت منتسب به آقاي هاشمي رفسنجاني از توهين و تهمتها، اگر نگراني نسبت
به توهينها و تهمتهايي است كه امروزه بيش از همه به سمت رهبري معظم
انقلاب يعني ركن اصلي انقلاب اسلامي كه بيش از هر كس ديگر نيز در قلوب ملت
ايران داراي جايگاه است، نشانه رفته و از سوي فتنهگران داخلي و دشمنان
خارجي بر آن دميده ميشود، نگراني بس بهجا و لازم است.
البته احتمال ديگري هم از مقصود نويسنده يادداشت مذكور قابل برداشت است
كه به دليل پرابهام بودن متن بايد بدان پرداخت. اين احتمال، همان برداشتي
است كه تحليلگر بيبيسي فارسي از اين بخش استفاده كرده و سعي نموده تا
خزان مورد نظر نويسنده ياد شده را فضاي كنوني انقلاب، برداشت و از آن افول
انقلاب اسلامي را برداشت نمايد.
نگارنده اين سطور از عمق جان خواستار تكذيب چنين - سوء - برداشتي از
اين يادداشت بوده و معتقد است نميتوان به آقاي هاشمي رفسنجاني كه خود از
مبارزين انقلابي و زجر كشيده در راه پيروزي و تداوم انقلاب اسلامي است،
يادداشتي منسوب نمود كه همزمان، وي و تحليلگر دشمن ديرينه ملت از آن
برداشتي واحد اخذ و واقعيات چندي را همزمان مورد انكار قرار دهند. اين
واقعيات اما به گونهاي درخشان و متعالي است كه جز تحليلگر مغرض و خائن
بيبيسي نميتواند آن را به انكار بنشيند.
كيست كه نداند اگر در بهار پيروزي انقلاب اسلامي مردم به صورت يكپارچه
به ميان آمده و از «سلاله پاك و سيد جليلالقدر» انقلاب حمايت كردند، امروز
همان مردم به همراه نخبگان و دانشمندان حوزوي و دانشگاهي، اين پيروي از
مقتداي بصيرشان را جهاني ساخته و بهاري پربارتر براي انقلاب اسلامي به
ارمغان آوردند؟ همه ميدانند كه امروز، حوزه، روحانيت و مراجع عظام تقليد
نه تنها نظام و رهبري انقلاب اسلامي - دام ظله - را از آن خود دانسته و
متقابلاً انقلاب نيز خود را مديون حوزه برميشمرد كه به فرموده رهبري معظم
انقلاب - دام ظله - رابطه حوزه و نظام اسلامي، رابطه مادر و فرزندي بوده و
اين رابطه، با هيچ خدشهاي قابل محو نيست.
مگر حمايتهاي مكرر، صريح و علني مراجع عظام تقليد از نظام و رهبري به
فراموشي سپرده شده و ميشود تبعيت ايشان در قول و عمل از رهبري معظم انقلاب
- كه خود فرزند حوزه و صاحب كرسي متعالي و پرشأن مرجعيت عام است - را
ناديده انگاشت؟ و در اين صورت آيا ميتوان صفت خزان بر اين رابطه متعالي و
پرجاذبه نواخت؟
آيا بهاريتر از واقعه پربصيرت 9 دي 88 در طول تاريخ انقلاب اسلامي حتي
در 19 ديماه 56 ميتوان جستجو نمود؟ چه وصفي از شئونات بهار طبيعت را
ميتوان برشمرد كه در حركت توفنده ملت مسلمان و غيور ايران اسلامي در دفاع
از كيان رهبري، عاشورا، انقلاب، ولايت فقيه و دولت برخواسته از آراء عمومي
ملت ايران در طول يكسال و نيم گذشته وجود نداشته باشد؟ آيا شادابتر از
حماسه مردم قم در استقبال و جانفشاني نسبت به قدوم مبارك رهبري معظم انقلاب
اسلامي - مدظله - در طول ساليان حيات قم ميتوان يافت؟ و آيا ظلم و جفا
نيست كه بر اين هوشياري همگاني كه در آن ابعاد بيشتر و عميق تري نسبت به
ساليان قبل و دوران مبارزه عليه طاغوت يافته است، وصف خود خوانده «خزان»
نهاده شود؟
آيا در طول دوران انقلاب اسلامي ميتوان زماني را يافت كه همچون حال
حاضر، عموم مردم از خواص پر مدّعا، جلوتر بوده و آنان را به محاكمه علني و
عمومي در عدم دفاع جانانه ايشان از انقلاب ، امام و رهبري فرا خوانند و آيا
براي اين، جز وصف بهار انقلاب، عنوان ديگري ميتوان لقب داد؟
آيا امروز كه رئيس جمهور ملت مسلمان ايران با پشتوانه بيشترين رأي
مأخوذه در طول دوران حيات انقلاب اسلامي، شجاعانه همان فرياد خميني كبير
-ره - در نفي استكبارطلبي دشمنان را در محافل جهاني صلا زده و مورد استقبال
بينظير از سوي ملتها - همچون ملت لبنان و... - واقع ميشود، بهار انقلاب
اسلامي نيست؟
آيا امروز كه دشمن كينهجو در پشت دربهاي بسته، بارها و بارها به
التماس، خواستار مذاكره با مقام رسمي جمهوري اسلامي شده و اجازه به او داده
نميشود نشاندهنده پاييز انقلاب اسلامي است؟ اگر امروز صلابت و ثبات
داخلي در جمهوري اسلامي ايران به حدي بالا و عيان است كه بزرگترين طرح
اقتصادي كشور از ابتدا تاكنون با كمترين هزينه امنيتي ، سياسي ، اجتماعي و
حتي اقتصادي عملياتي شده و هوش بالاي ايرانيان در پيگيري اهداف متعالي
انقلابي به رخ دشمنان كشيده ميشود ،بهار انقلاب اسلامي نيست؟
امروز كه اقتدار امنيتي - اطلاعاتي نظام جمهوري اسلامي به حدي است كه
تا عمق سرويسهاي بيگانگان و دشمنان ديرينه - كه خود را صاحب همه اطلاعات
برميشمرند - را در نورديده و سناريوهاي آنان، يكي پس از ديگري خنثي
ميشود، نشاندهنده بهاري بودن فضاست و يا خزان نمايي از فضاي كنوني واقعيت
دارد؟
امروز كه مردم ايران به حدي از هوشياري رسيدهاند كه به محض لب گشودن
مقام يا مسئول و نخبهاي، ميتوانند عمق مقصود او را در دفاع و يا هدم
انقلاب اسلامي بازشناخته و در صورت اخير، به شدت او را طرد مينمايند؛
امروز كه مردم، تمامي اهداف منافقانه حتي در پس پرده لايههاي به ظاهر
ديني و مذهبي را بازميشناسند، بهار هوشياري مردم نيست؟آيا گذراندن فتنهاي
عميق كه قصد براندازي نظام و اسلام و بازگشت به حاكميت طاغوت و آمريكا را
در پس عناوين انقلابيگري و طرفداري از امام راحل - ره - تعقيب ميكرد،
نشان پائيز انقلاب اسلامي است؟
پر واضح است كه اگر مقصود نويسنده يادداشت منتسب به آقاي هاشمي
رفسنجاني چنين بوده باشد، نه وضعيت كنوني را شناخته و نه چيزي از بهار و
پائيز ميداند.آيا امروز كه به فرموده رهبري معظم انقلاب اسلامي - دام ظله -
دولت برخواسته از آراء ميليوني ملت، كمر به خدمت به خلقالناس بسته و
مشكلات عديده را بازيابي و اصلاح نموده، دولت را به متن ملت و در ميان
تودهها و آحاد عمومي كشانده است، تجلّي بارز بهار انقلاب اسلامي نيست؟
نگارنده اين سطور عليرغم اطلاع از فضاي سياسي و رسانهاي كشور، در
جستجو از عنوان موهوم «روحانيت ستيزي» كه در يادداشت منسوب به آقاي هاشمي
رفسنجاني از آن گله شده بود پرداخت اما جز يك گروه «روحانيت ستيز»، شخص يا
گروه ديگري را كه درصدد هدم روحانيت باشد نيافت.اين گروه نيز اتفاقاً همان
جريان برانداز و فتنهجويي است كه در دوران حاكميت خود، همين شخص آقاي
هاشمي رفسنجاني را «عاليجناب سرخپوش» لقب داده و با تاخت و تاز به سوابق
انقلابي و حزبالهي وي، او را مورد تخطئه قرار داد.
سؤال اينجاست كه آيا روزي كه مرجعيت شيعه مورد تمسخر قرار گرفت و
تقليد، حركتي «ميمونوار» لقب داده شد، چرا عدهاي درصدد پائيزنمايي براي
انقلاب و روحانيت برنيامدند؟آيا پائيز ياد شده عليه روحانيت، زماني نبود كه
كاريكاتورهاي توهينآميز در مطبوعات زنجيرهاي عليه شخصيت بصير و انقلابي و
استوانه حوزه علميه حضرت آيتالله مصباح يزدي - دامة بركاته - يكي پس از
ديگري منتشر و از سوي دولت وقت و رئيس آن حمايت ميشد؟
آيا زمانيكه به طور سازماندهي شده، هجمه عليه دين و مقدسات در مطبوعات
زنجيرهاي به راه افتاد و بارها و بارها سخنان ائمه جمعه و مراجع عظام
تقليد، سوژه طنز صفحات آخر روزنامههايي همچون صبح امروز، عصر آزادگان،
نشاط، جامعه، توس، خرداد، بيان و... ميشد پائيز نبود؟آيا هنگامي كه همين
ابوذرهاي امروزي فتنهگر لجوج حال حاضر، مقاله هتاكانه "خون به خون شستن
محال آمد محال " را در روزنامه متعلق به مشاور رئيس جمهور دولت اصلاحات به
چاپ رسانيده و در آن، كربلا و شهادت حسين بن علي (ع) را ماحصل خشونت پيامبر
اكرم (ص) در جنگ بدر ناميد، پائيز عدم توجه و توهين و تهمت به روحانيت
شيعه نبود؟
آيا زماني كه سخن از به موزه تاريخ فرستادن افكار خميني كبير - رحمة
الله عليه - شد و يا هنگامي كه در معرض ديد يك به ظاهر روحاني در كنفرانس
صهيونيستي ننگين برلين، با بدني لخت و عور به رقص و پايكوبي و عربدهكشي
پرداخته و شخص ملبس به لباس پيامبر(ص) نيز با تشويق خود، سخن از پايان
دوران دينمداري و انقلابيگري ميزد، پائيزي براي روحانيت نبود؟
چرا دست دادن رئيس جمهور سابق -كه اتفاقا ملبس به لباس روحانيت نيز بود
-با زنان ايتاليايي و حتي دختركان جوان ايراني - در همايشها و محافل
موسوم به عباي شكلاتي و... - و يا نشست و برخواست و التماسهاي او با جرج
سوروس صهيونيست براي براندازي ايران، از سوي نويسنده يادداشت مذكور توهين
به مقام روحانيت و حوزه و علما تلقي نشد و مرثيهاي براي پائيزخواني برپا
نگشت؟
چرا آن هنگامي كه اصل و اساس فرهنگ ناب شيعي و روحانيت كه همان وجود
مقدس حضرت بقيةالله الاعظم -ارواحنافداه - و فلسفه انتظار است، در نشريات
دانشجويي دوران باصطلاح اصلاحات مورد هجمه واقع شد و اين حركت از سوي
دولتمردان با بهانه «آزادي بيان»، «تحمل صداي مخالف» و «تبديل معاند به
مخالف» به گرمي استقبال شده و در پس پرده نيز با اختصاص بودجهها،
حمايتهاي سياسي، صنفي، اعطاي تسهيلات اقتصادي و بورسيههاي تحصيلي مورد
تشويق قرار گرفتند، عدهاي به يادداشت نويسي و مرثيهخواني اينچنين براي
اساس روحانيت نپرداختند؟
چرا آن هنگام كه مراجع عظام تقليدي همچون حضرات آيات فاضل لنكراني - ره
- مشكيني -ره -، مصباح يزدي، جوادي آملي، مكارم شيرازي، نوري همداني و...
به علت دفاع قاطعانه از ولايت و ولي فقيه مورد هجو و تمسخر رسانهاي
پايگاههاي دشمن در داخل قرار گرفته و مطبوعات زنجيرهاي، وقيحانه به تهديد
آنان مبادرت ورزيده و اعلام نمودند كه حتي عليه خدا نيز ميتوان راهپيمايي
كرد، كسي به اين مظلوميتها نگريست و عنواني پائيزگون لقب نداد؟
چرا هنگامي كه جامعه مدرسين حوزه علميه قم كه متشكل از مراجع و علمايي
صاحبنام و با نفوذ همچون مرحوم آيتالله مشكيني -اعلي الله مقامه الشريف-
بوده و رسماً و علناً با صدور بيانيه، تشكل مخفي سازمان مجاهدين انقلاب
اسلامي را غير مشروع اعلام نمود و رسانههاي جريان موسوم به اصلاحات،
خواستار محاكمه ايشان و ساير مراجع و علماي اين جامعه به دليل صدور اين حكم
بصيرت آفرين شدند، پائيزي براي توهين و تهمت به ساحت روحانيت تلقي نشد؟
و چنانچه مقصود نويسنده يادداشت منتسب به آقاي هاشمي رفسنجاني،
انتقادات عمومي ملت به عدم موضعگيري و يا موضعگيري نابخردانه چند چهره
خاص جامعه - كه شايد ملبس به لباس روحانيت هم باشند - به نفع جريان نفاق
جديد و فتنهگران مورد حمايت و تأييد صهيونيستها، «تهمت و توهين» لقب
يافته و آن انتقادات، به خزاني براي كل روحانيت تعميم يافته، خود خطايي
واضحتر و فاحشتر از خطاي گذشته است.
انتظار عمومي مردم در اين زمان، شفافيت مواضع، موضعگيري قاطع عليه
فتنهگران، دفاع از ارزشها و آرمانهاي اسلامي و انقلابي، پاسداشت حرمت
ولايت فقيه و مرزبندي با دشمنان از سوي خواص است. معيار دوستي و محبت مردم،
ميزان پايبندي به دستاوردها و ارزشهاي انقلاب اسلامي است و آنكه درصدد
كسب حمايت عمومي و يا نگران از دست دادن وجاهت سابق خود در نزد مردم است
بايد رابطه خود با انقلاب اسلامي و رهبري را مستحكمتر نمايد والعاقبه
للمتقين.