ماجراهاي حوزهي هنري و ممانعت از اكران
فيلمهاي مسئلهدار همچنان ادامه دارد و اين براي كساني كه بعد از شنيدن
خبر مصالحهي وزارت ارشاد با حوزهي هنري، نگران عقبنشيني از اكران
فيلمهاي مسئلهدار بودند، خبري خوشحال كننده است. به خصوص كه اين بار
حوزهي هنري شش فيلم شاخص جريان روشنفكري را در ليست سياه اكران خود در
سينماها قرار داده و همين موضوع هم، به شدت جريان روشنفكري را به تكاپو
انداخته است؛ تا جايي كه تهيهكنندگان اين شش فيلم تمام اختلافات حاد و
ديرينهي خود را كنار گذاشته و با صدور يك بيانيه، به اين تصميم حوزهي
هنري به شدت اعتراض كردهاند.
به گزارش رجانيوز، در حالي كه طي چند
هفتهي اخير، هيچ خبر جديدي از تصميمات حوزهي هنري در رسانهها منعكس نشده
بود، روز گذشته خبرگزاري فارس گزارش داد كه حوزه هنری طی نامهای به وزارت
فرهنگ و ارشاد اسلامی اعلام کرده است كه فیلمهای «برفروی کاجها» (پیمان
معادی)، «من همسرش هستم» (مصطفی شایسته)، «پل چوبی» (مهدی کرمپور)، «بی
خود و بیجهت» (عبدالرضا کاهانی)، «پذیرایی ساده» (مانی حقیقی) و «من مادر
هستم» (فریدون جیرانی) را در سینماهای تحت مالكيت خود اکران نمیکند.
انتشار همين نامهي محرمانه كافي بود
تا كارگردانان و تهيهكنندگان اين فيلمها به سرعت با نوشتن بيانيهاي به
اين موضوع واكنش نشان دهند. در اين بيانيه چنين آمده بود:
«در شرايطي كه سينماي ايران بيش از پيش
به سمت دولتي شدن پيش ميرود، تعدادي فيلمهاي مستقل وجود دارد كه در بخش
خصوصي و با بودجه شخصي ساخته شدهاند. اين فيلمها با تمام سوتفاهمهايي
كه بر آنها اتفاق افتاد، سرانجام توانستند از مجاري سخت مجوزهاي ارشاد
بگذرند و آمادهي نمايش عمومي شوند. اين فيلمها اينك با برخورد
غيرمسئولانهي مديران حوزهي هنري مواجه شدهاند كه در بهترين شرايط
خواستار مميزي مجدد و مكرر اين فيلمها براي نمايش در سينماهاي حوزه هستند و
متأسفانه هيچ فرد و گروهي نيز پاسخگوي اين مديريت چندگانهي فرهنگي نيست.
هشدار ميدهيم اين حركات افراطي كه فردا گريبانگير ديگر همكارانمان هم
خواهد شد، منجر به حذف بخش خصوصي و مرگ سينماي اجتماعي ايران ميشود. از
همهي همكاران سينمايي، نهادهاي صنفي، اصحاب رسانه و مطبوعات و دوستداران
سينماي ايران براي بقاي سينماي ايران ياري ميطلبيم.»
اما جالبتر از متن بيانيه، نام كساني
است كه آن را امضا كردهاند. از روشنفكرنماياني چون «پيمان معادي»، «ماني
حقيقي»، «عبدالرضا كاهاني»، «مهدي كرمپور» و «غلامرضا موسوي» كه به شدت دل
در گروي مديريتهاي اصلاحاتي و طيف خانهي سينما دارند، تا امثال «سيد
جمال ساداتيان»، «علي سرتيپي» و «برادران شايسته» كه از موافقان سرسخت
انحلال خانهي سينما و جز طيف حاميان شمقدري محسوب ميشوند، همه و همه در
يك اتحاد به شدت نادر كه هيچگاه با اين كيفيت محقق نشده بود، رو در روي
حوزهي هنري ايستادهاند و از اين اقدام حوزه ابراز نگراني كردهاند.
اين وحدت بيسابقه بيش از هر چيزي
بيانگر آن است كه اين بار سياستگزاران حوزهي هنري جاي درستي را هدف
گرفتهاند. به عبارت بهتر، حوزهي هنري فيلمهايي را تحريم كرده است كه
براي جريان روشنفكرنماي وطني، ديده شدن اين فيلمها و يا لااقل تعدادي از
اين فيلمها، بسيار مهم است؛ تا جايي كه پاي مسائل بيربطي چون ورشكستگي
بخش خصوصي را در بيانيههايشان به ميان ميكشند و سپس خطر چنين تحريمي را
در كمين تمام سينماگران ايراني ميخوانند. اما به راستي چه موضوعاتي در اين
شش فيلم مطرح شده است كه چنين اهميتي يافتهاند؟
به نظر ميرسد كه با توجه به اكران پنج
فيلم اين ليست در جشنوارهي فيلم فجر و نمايش خصوصي يك فيلم ديگر -«من
مادر هستم»- ميتوان با اتكا به ديدهها و نه شنيدهها، به بررسي محتوايي
اين شش فيلم پرداخت تا با ذكر بخشهايي از داستان فيلم و وقايع فيلمنامه،
مخاطبان خود درستي يا نادرستي اقدام حوزهي هنري را به قضاوت بنشينند.
1- «برف روي كاجها»
نخستين فيلم «پيمان معادي» -فيلمنامه نويس ايراني الاصل متولد آمريكا- در
مقام كارگردان است. فيلمي كه ميتوان آن را شاخصترين محصول امسال سينماي
خيانت زدهي ايران با موضوع خيانت دانست. «برف روي كاجها» البته با
استقبال شديد قشر معدود اما پرسر وصداي «جشنواره رو»ي سينماي ايران روبرو
گرديد و توانست عنوان بهترين فيلم از نگاه تماشاگران را در جشنوارهي سيام
فجر كسب كند. اما در عين حال، به دليل پرداخت مثبت به موضوع خيانت و
قبحزدايي از آن، با انتقاد شديد اهالي جبههي فرهنگي انقلاب اسلامي روبرو
گرديد.
در «برف روي كاجها» داستان «رويا» يك
مدرس پيانو را ميبينيم كه بعد از مدتي، از رابطهي شوهرش -علي- با يكي از
شاگردانش مطلع ميگردد. اين در حالي است كه علي به بهانهي يك سفر كاري
ايران را ترك كرده و درخواست طلاق داده است. اما رويا تصميم ميگيرد تا اين
ماجرا را از همه حتي مادرش پنهان نگه دارد و در خانهي فعلي خويش، به
زندگي ادامه دهد. با ورود تصادفي يكي از همسايگان اين زن -نريمان- به زندگي
او، اين بار عشق عميقتر و پرشورتري بين رويا و نريمان شكل ميگيرد و
همهي اينها در حالي رخ ميدهد كه رويا همچنان همسر علي است و نريمان هم
ميداند كه با يك زن شوهردار در ارتباط است. در پايان هم علي پشيمان از
كردهي خويش از سفر بازميگردد و خواستار آن است كه رويا او را ببخشد. رويا
هم كه حالا فهميده است كه اطرافيانش ماجراي خيانت علي به او را از مدتها
پيش ميدانستند و از او پنهان كردهاند، اين بار با صداقتي مثال زدني در
همان بدو ورود همسرش، ماجراي رابطهي خود با نريمان را بازگو ميكند و از
احساسي ميگويد كه هيچگاه در طول 14 سال زندگي مشترك خود با علي، آن را
تجربه نكرده است.
برخورد به شدت معمولي و عادي با خيانت و
تأكيد فيلم بر افشاي خيانت و پنهان نكردن آن، ارائهي تصوير بسيار پرشور و
جذاب از عشقهاي نامشروع خارج از خانواده و ارائهي تصويري سرد از روابط
زناشويي، طرح تئوري «خيانت در پاسخ خيانت» و محق دانستن زوجين در خيانت
متقابل به يكديگر و مضاميني از اين دست، مهمترين مواردي بودند كه باعث
شدند تا اين فيلم به يكي از فيلمهاي مسئلهدار امسال سينماي ايران تبديل
شود.
2-«پذيرايي ساده» اما
داستان متفاوتي دارد. «محمد حمزهزاده» از مديران سياستگزار حوزهي هنري
چندي پيش در يادداشتي با عنوان «چهارشنبه سوري در سينماي ايران» بدون اشاره
به نام اين اين فيلم، آن را اين طور توصيف كرده بود: «حوزهي هنری از
رییس جمهور محترم توقع دارد ابتدا فیلمی را که با نظارت و شاید کمک همین
سازمان سینمایی تولید شده و در طول هشتاد دقیقه، هشت سال سیاستگذاریها و
زحمات دولت عدالتخواه در توجه به مردم و مناطق محروم را به بدترین وجه ممکن
سیاه و مخدوش میکند و نتیجه این توجه را از بین رفتن انسانیت و راستی،
درستی، صداقت و شرافت آدمها معرفی میکند، به نظاره بنشینند و بعد
دربارهي تصمیمات حوزهي هنری در کنترل از طریق اکران قضاوت کنند.»
«پذيرايي ساده» داستان مرد و زني را
-كه نسبت آنها با هم مشخص نيست- نشان ميدهد كه در منطقهاي محروم به راه
افتاده و با انگيزهاي نامعلوم بين مردم پول پخش ميكنند. آنها ابتدا در
قبال بخشش اين پولها، مطالبهاي از مردم ندارند، اما كمكم تصميم ميگيرند
تا شرافت مردم را با اين اسكناسها بخرند و جالب آنكه مردم هم به شدت با
آنان همراهي ميكنند و حتي يكي از اين جماعت، حاضر ميشود تا جنازهي
فرزندش را در قبال پول به اين دو نفر بفروشد!
آخرين ساختهي ماني حقيقي اما از حيث
توهين به مردم و به خصوص قشر مستضعف، پديدهي عجيب و كمسابقهايست. چرا كه
بديهي است وقتي «ماني حقيقي» -نوهي روشنفكر معروف ابراهيم گلستان و فرزند
ليلي گلستان- از ويلاي معروف خاندان گلستان در لواسان، تصميم ميگيرد طي
يك فداكاري به مناطق محروم كشور نزول اجلال كند، نتيجه فيلمي چون «پذيرايي
ساده» خواهد شد. او در اين فيلم، قشر مستضعفي را به تصوير ميكشد كه همه
چيز خود را –شرافت، انسانيت و ناموسشان را- با پول معامله ميكنند و قشر
ثروتمند هم به اين رفتار آنها ميخندد. البته عدهاي همچون «محمد
حمزهزاده» معتقدند كه حقيقي در اين فيلم، منش دولت احمدينژاد در سفرهاي
استاني را به سخره ميگيرد و برخي ديگر هم، محتواي فيلم را به نقد هدفمندي
يارانهها مرتبط دانستهاند. البته اگر بشود موارد يادشده را نقد دانست!
3- «بيخود و بيجهت»
-فيلم نمونهاي مجلهي فيلم در جشنوارهي سيام فجر- مصداق كامل تسويه
حساب يك كارگردان با قشري است كه از آنها متنفر است. فيلم هيچ چيزي ندارد
جز يك «هيولاي چادري» كه همهي كاراكترهاي فيلم چون عروسكهاي خيمهشب
بازي، مقهور او هستند. «كاهاني» با ساخت اين فيلم علاوه بر ثبت عنوان اولين
فيلم «real time» سينماي ايران، توانسته ركورد ديگري را هم كسب كند و آن
خلق كثيفترين و حيوان صفتترين كاراكتر «مادر» در سينماي ايران است. اين
حد منفي نشان دادن يك كاراكتر در سينماي ايران را كه كاهاني در مورد «مادر
چادري» و مذهبي فيلمش اعمال كرده است، تنها ميتوان با تصوير منفي
درجهداران عراقي در سينماي دههي شصت ايران مقايسه كرد.
«مادر چادري» فيلم «بيخود و بيجهت»
يك انتقام كامل از همهي زنان چادري ايراني است كه از ديد آقاي كارگردان
هيچ وجه انساني ندارند. او دخترش را چنان در اين فيلم به بازي ميگيرد كه
تا مدتها تصوير سنگدل او در ذهن مخاطب باقي ميماند و پايان مضحك فيلم هم
تأييد ديگري بر هيولاصفتي اين زن است. اين كاراكتر قاعدتاً «چادري» و
«مذهبي» را كه از فيلم كاهاني بگيريد، ميماند يك كودك به شدت شرور و اعصاب
خرد كن و چندين سكانس توالت! بقيهي شخصيتها هماني هستند كه بارها و
بارها ديدهايم. شخصيتهاي غيرمذهبي درماندهاي كه اسير دست يك زن مقتدر
مذهبي هستند.
4- «پل چوبی» فيلمي
است در مورد فتنهي 88 با چاشني مقاديري عشق و خيانت. سازندگان اين فيلم
به شدت تلاش كردهاند تا مانند مانند «كازابلانكا»، يك داستان عشقي را در
پس زمينهاي از حوادث سياسي مطرح كنند. داستان عشق قديمي يك مرد متأهل
-«بهرام رادان»- به سركار خانم «هديه تهراني» را در ايام فتنهي 88!
«مهدي كرمپور» كه سابقهي به سخره
گرفتن دفاع مقدس در قالب انيمشين را در فيلم «جايي ديگر» دارد، اين بار با
موضعي ميانهتر از امثال «كمال تبريزي» در فيلم «خيابانهاي آرام»، به سراغ
فتنهي 88 ميرود و در خلال داستانش، سري به كهريزك هم ميزند و به صورت
محتاطانه براي بازداشتيهاي «فتنهي 88» مرثيه سر ميدهد. هر چند كه ضعف
فني فيلم، باعث شده است تا بسياري از طعنهها و پيامهاي فيلم كاركرد عكس
پيدا كنند.
5- «من مادر هستم»
آخرين فيلم مجري عزل شدهي هفت -«فريدون جيراني»- است كه آن را ميتوان
نمونهي كاملي از سينماي خيانت در ايران دانست. جيراني كه پيش از اين در
«آب و آتش» داستان زندگي يك فاحشه و در «شام آخر» ماجراي عشق يك داماد به
مادر زنش را روايت كرده بود، در «من مادر هستم» سراغ خيانتهاي ضربدري
ميرود و آن قدر در نشان دادن اين موضوع و البته مسائلي مانند مشروبخواري
كاراكترهاي فيلمش افراط ميكند كه در ميان اين همه فيلم با موضوع خيانت و
با وجود تمام تلاشهاي مسئولين سينمايي براي فرار از توقيف، فقط «من مادر
هستم» مهر توقيف ميخورد. شدت و پيچيدگي اين خيانتهاي ضربدري به حدي است
كه توضيح آنها و معرفي همهي شخصيتهاي دخيل در اين خيانتها، به شدت كار
دشوار و از توانايي نگارنده خارج است.
6- «من همسرش هستم»
آخرين فيلم اين ليست و اولين فيلم «مصطفي شايسته» -تهيهكنندهي مطرح
سينماي ايران- در مقام كارگردان است. فيلمي باز هم با موضوع خيانت و تم حق
متقابل زوجين در شكستن حريمها در صورت خيانت يكي از طرفين. از آن
فيلمهايي كه كسي نميفهمد مشكل زوج متمول اصلي فيلم در چيست و اين همه
لااباليگري به چه دليل رخ ميدهد؟ فقط ميتوان اين را دريافت كه خيانت بر
جامعهي ايراني سيطره پيدا كرده است!
اين توضيح مختصر، به خوبي نشان ميدهد
كه جريان روشنفكري بر خلاف گذشته، بيش از آنكه بر فروپاشي اقتصادي نظام
جمهوري اسلامي تأكيد كند، بر فروپاشي اخلاقي آن متمكز شده است و اين شش
فيلم جز شاخصترين نمونههاي تلاش اين جريان براي ترسيم اين بحران اخلاقي
در جامعهي ايران هستند. بنابراين ميتوان متوجه شد چرا تحريم اين شش فيلم
توسط سينماهاي تحت مالكيت حوزهي هنري، تا اين حد بر صاحبان اين فيلمها و
روشنفكرنمايان ايراني سنگين آمده است و چه چيز آنها را مجاب كرده است تا با
مخالفان قسم خوردهي خود بر سر يك ميز بنشينند و عليه حوزهي هنري بيانيه
صادر كنند. اما مهمتر از وحدت اين افراد، مسئلهي ثبات عقيدهي مسئولان
حوزهي هنري است. بايد منتظر ماند و ديد كه در روزهايي كه قطعاً فشارهاي
جريان روشنفكري به بالاترين حد خود خواهد رسيد، آيا حوزهي هنري مقاومت
ميكند يا نه؟