متوسل زاده وقتى پا به خاك پاك شيراز مى گذارد از هرندی اجازه مى خواهد كه شب را دور از تيم بگذراند که این مسئله باعث درگیری سرمربی و سرپرست می شود
ok
سایت گل - اتوبوس
vip، بازيكنان داماش را از فرودگاه شيراز به سمت هتل محل اقامت مى برد.
بازيكنان كه از سفر خسته كننده رشت-تهران-شيراز كلافه هستند، منتظرند تا به
هتل برسند و دمى بيارامند، ناگهان صحنه اى مى بينند كه برق از چشمانشان مى
پرد!
صداى
داد و فرياد هرندى بر سر دكتر نجفى (سرپرست داماش) لحظه به لحظه بلندتر مى
شود تا اينكه رسما به فحاشى از سوى طرفين تبديل مى شود، فحاشى از نوع مثبت
بيست و يك سال و بسيار ركيك! اما اين نمايش تراژيك به صحنه هاى اكشن هم
تبديل مى شود، مشت اميد هرندى به سوى نجفى و سيلى و هل و... يك دعواى حسابى
و پر تماشاگر البته در فضاى محدود اتوبوس در حال حركت!
همه مات و مبهوت اين صحنه
هستند و براى دانستن علت اين ماجرا به هم مى نگرند و پچ پچ و نجوا مى
كنند، به جز امين متوسل زاده كه از كل ماجرا با خبر است. داستان نه ناموسى
است و نه حماسى، كه فقت يك تم عاطفى ساده دارد، متوسل زاده وقتى پا به خاك
پاك شيراز مى گذارد دلش براى مادر گرانقدر تنگ مى شود و از اميد خان اجازه
مى خواهد كه شب را كنار ايشان و دور از تيم بگذراند و موافقت هرندى و
مخالفت جناب سرپرست آتش را شعله ور مى سازد و زمانى كه هيچكدام از طرفين
حاضر به كوتاه آمدن نيستند جنگ سر مى گيرد.
موضوعى كه هرگز نبايد آنقدر بزرگ مى شد و به قول معروف مته به خشخاش گذاشته مى شد كه موجب بروز يك جنجال بزرگ را فراهم آورد. همين
اتفاقى كه نه فقط در ظاهر كه در باطن هم بسيار ساده و حتا خنده دار است،
باعث شد نا نظم و آرامش يك تيم را بر هم بزند و دوستانى كه تا ديروز
ميكروفن به دست، سعى در آرام كردن جو تماشاگران داشتند اين بار خود آتش به
خرمن خودى زدند و هم بازى را باختند و هم قافيه را!
خبر جنجال اتوبوس كه به
عابدينى مى رسد و با شاهكار باخت مفتحضانه شيراز همراه مى گردد، او را مصمم
مى كند كه ديگر زمان تغييراتى كه تا امروز او در مقابلش مقاومت مى كرد
رسيده است و زمان، زمان دگرگونى است. عابدينى كه مسبب اصلى شكست پر گل را
بى روحيه اى بازيكنان و تحت تاثير قرار گرفتن آنها از اين نزاع داخلى مى
داند، با نامه اى به باشگاه اجازه حضور هر كدام از طرفين دعوا را تا اطلاع
ثانوى نمى دهد و به صورت تلويحى حكم بركنارى هرندى را هم صادر مى كند. حال
اين تغييرات به نفع داماش است يا به ضررش بحثى است كه در اين مغوله نمى
گنجد، اما آنچه كه اهميت دارد و جاى تاسف است فرصت تاريخى بود كه به سادگى
از دست اميد خان رفت. فرصتى كه پس از سالها در اختيار يك مربى بومى گذاشته
شده بود و با ساده انگارى و صد البته بد شانسى از كف رفت.
اينكه چه
مدت زمان مى برد تا مديرى بيايد و به يك مربى جوان بدون بك گراند اعتماد
كند كسى نمى داند، اما به يقين اميد خان هرندى اگر به عقب بازگردد سيلى اش
را ديگر به راحتى خرج نخواهد كرد!