موضوعى كه هرگز نبايد آنقدر بزرگ مى شد و به قول معروف مته به خشخاش گذاشته مى شد كه موجب بروز يك جنجال بزرگ را فراهم آورد. همين
اتفاقى كه نه فقط در ظاهر كه در باطن هم بسيار ساده و حتا خنده دار است،
باعث شد نا نظم و آرامش يك تيم را بر هم بزند و دوستانى كه تا ديروز
ميكروفن به دست، سعى در آرام كردن جو تماشاگران داشتند اين بار خود آتش به
خرمن خودى زدند و هم بازى را باختند و هم قافيه را!
خبر جنجال اتوبوس كه به
عابدينى مى رسد و با شاهكار باخت مفتحضانه شيراز همراه مى گردد، او را مصمم
مى كند كه ديگر زمان تغييراتى كه تا امروز او در مقابلش مقاومت مى كرد
رسيده است و زمان، زمان دگرگونى است. عابدينى كه مسبب اصلى شكست پر گل را
بى روحيه اى بازيكنان و تحت تاثير قرار گرفتن آنها از اين نزاع داخلى مى
داند، با نامه اى به باشگاه اجازه حضور هر كدام از طرفين دعوا را تا اطلاع
ثانوى نمى دهد و به صورت تلويحى حكم بركنارى هرندى را هم صادر مى كند. حال
اين تغييرات به نفع داماش است يا به ضررش بحثى است كه در اين مغوله نمى
گنجد، اما آنچه كه اهميت دارد و جاى تاسف است فرصت تاريخى بود كه به سادگى
از دست اميد خان رفت. فرصتى كه پس از سالها در اختيار يك مربى بومى گذاشته
شده بود و با ساده انگارى و صد البته بد شانسى از كف رفت.